تاریخچه
سالهای سال پیش، حتی قبل از اینکه عکاسی اختراع و تصویر ثبت شود، اساس آن یعنی جعبه تاریک وجود داشت و مورد استفاده قرار میگرفت: این وسیله ساده را ابنهیثم دانشمند مسلمان در قرن پنجم هجری/یازدهم میلادی برای مشاهده کسوف به کار برده بود و نقاشان ایتالیایی از قرن شانزدهم میلادی آن را برای طراحی دقیق منظرهها و ملاحظه دورنمایی صحیح به کار میبردند.
سیاهشدن املاح نقره در اثر تابش نور نیز از طرف برخی از دانشمندان، از جمله شولتسر آلمانی از سال 1727 مورد مطالعه قرار گرفته بود. در سال 1802 وج وود انگلیسی بر روی سطحهای حساس شده با نیترات نقره نقشهای شفافی به دست آورد. این سال در تاریخ عکاسی اهمیت زیادی دارد. اما در حقیقت شناسایی این اعمال جدا از هم، به معنای کامل کلمه، اختراع عکاسی را تشکیل نمیداد.
بالاخره بین سالهای 1822، 1826 یک مخترع فرانسوی به نام نیسفورنییپس برای اولین بار، توانست تصویر پدید آمده در جعبه تاریک را ضبط و ثبت کند و تا حدی به آن ثبات ببخشد. وی دانشمند بزرگی بود، اما برای عملی ساختن و توسعه بخشیدن به اختراع خود به همکار ثروتمندی نیاز داشت. تا اینکه در سال 1829 با یک فرانسوی دیگر، که نقاشی مرفه بود و ضمناً تجربههای با ارزشی در زمینه عدسیها و جعبه تاریک داشت شریک شد و هر دو در راه کشف ثبت تصویر روی صفحه های مسی نقره اندود («لوحه سیمین») قدم برداشتند.
آن روزها اختراع جدید هنور اسمی نداشت. بعد از مرگ نییپس (1833)، شریکش این شیوه را دگرئوتیپی و تصاویر آن را داگرئوتیپ نامید، زیرا اسم خودش لوییداگر بود. سالها بود، واژه فتوگرافی مرکب از دو کلمه یونانی فتوس (photos) به معنی نوروگرافس (graphos) به معنای نوشتن جای نام قبلی را گرفت.
در سال 1835 شیمیدان انگلیس تالبوت توانست روی کاغذ های شفاف نگاتیوهای بهتری به دست آورد. بالاخره در سال 1874، یک شرکت انگلیسی اولین شیشه های خشک عکاسی را به بازار عرضه کرد و عکاسی جنبه عملی به خود گرفت. اما حمل و نقل مقدار زیادی شیشه، از لحاظ سنگینی و شکنندگی، هنوز دایره عمل را محدود میکرد، تا اینکه چندی بعد فیلم جای شیشه را گرفت و عکاسی آماتوری رواج قابل ملاحظهای یافت.
·فصل اول:
مبانی در عکاسی
رنگ
در سالهای اخیر عکس رنگی در مقایسه با عکس سیاه و سفید رواج فوقالعاده زیادی یافته است. آنچه تجارب زیاد عکاس رنگی را نشان میدهد این است که رنگ نیز یکی از عناصر تصویر است، مانند عناصر دیگر آن.
باید دانست که رنگ، به تنهایی ندرتاً قادر است توجه ببیننده را جلب کند. بیش از هر چیز باید گفت که رنگ به تنهایی قادر است اختلاف دو ناحیه را که در عکس سیاه و سفید ممکن است محسوس نباشد، به خوبی نشان دهد. همآهنگی و تضاد رنگها جای بحث زیادی دارد و با استفاده از هر یک از این دو ویژگی میتوان تصاویر بسیار زیبایی پدید آورد.
رنگ چنانچه هست و آنچنان که ما میبینیم
در اولین قدم عکاسی رنگی، نخستین سؤالی که پیش میآید این است که: « رنگ چیست؟ آسمان چرا آبی است؟ گل چرا قرمز است؟»
در جواب گفته میشود: «آسمان آبی است، چون فقط اشعه آبی را منعکس میکند. گل سرخ است، به دلیل اینکه جز اشعه سرخ پرتوهای دیگری را منعکس نمیکند.»
اما چنین پاسخی وقتی میتواند کاملاً صحیح باشد که در دنیا فقط یک رنگ سرخ وجود داشته باشد. در صورتی که میدانیم چنین نیست. گلی که از آن بحث میکنیم حتماً بهتر است از گلهای دیگر اشعه سرخ را منعکس میکند ولی اشعه سبز، زرد، آبی را کاملاً جذب نمیکند و به نسبت کمی و زیادی آنها گفته میشود که این سرخ مایل به نارنجی یا مایل به بنفش و غیره است. بدین ترتیب نتیجه میگیریم که در طبیعت رنگ خالص وجود ندارد و آنچه میبینیم ترکیباتی از انواع مختلف رنگهاست.
رنگ و نور . به این نکته باید خوب توجه داشت که «رنگ بدون نور معنی ندارد» و در حقیقت یکی بدون دیگری نمیتواند وجود داشته باشد. از آنجه که نور پیوسته در حال تغییر است. مسئله عکاسی رنگی پیچیده و مشکل میشود، زیرا مواد حساس فیلمها توانایی و خاصیت تعبیر و تفسیر چشم انسان را ندارد و آنچه را که در حقیقت وجود دارد عیناً ثبت میکند.
هر گاه نور از لحاظ «شدت» تغییر یابد (گلی که در نور ضعیف تیره به نظر میآید در نور آفتاب روشن دیده خواهد شد.) از لحاظ «کیفیت» نیز تغییر میکند و اینجا مسئله مهمی پیش میآید که همانا درجه حرارت رنگ است. وقتی از موضوعی عکس رنگی گرفته شود رنگهای آن تحت تأثیر «حرارت رنگ» به صورت متفاوت روی ماده حساس فیلمها اثر خواهد کرد. عواملی که در این تغییرات مؤثرند عبارتند از: جنس و طبیعت و منبع نور (نور خورشید یا نور مصنوعی)، موضوع در سایه است یا زیر آفتاب، فصل، ساعت روز، وضع آسمان، موقعیت جغرافیایی محل و غیره… مشکل کار در اینجاست که چشم انسان اگر هم قادر به تخمین «شدت» نور باشد. از تجزیه و درک «کیفیت» آن عاجز است.
درجه حرارت رنگ
در فیزیک گفته میشود که اگر به فلزی حرارت داده شود. بر حسب مقدار گرمایی که به آن میرسد و به تدریج بالا میرود نورهای رنگی متفاوتی چون سرخ تیره، سرخ روشن، نارنجی، زرد، سفید و سفید مایل به آبی از آن ساطع خواهد شد. با توجه به این نکته، میتوان تصور صحیحی از کیفیت نور و چگونگی رنگی که منابع مختلف نور دارند پیدا کرد. همین است که حرارت رنگ نام دارد این است که درجه حرارت رنگ یکسان نمیماند و برحسب فصل سال، ساعت روز، منطقه جغرافیایی، شرایط جوی و غیره تغییر میکند. برای مثال اگر نور خورشید را در هوای روشن در نظر بگیریم ملاحظه خواهیم کرد که عکسی که در وسط روز گرفته شود اغلب رنگ حاکم در آن رنگ «آبی» خواهد بود، در حالی که اگر در همان محل، صبح اندکی بعد از طلوع خورشید یا عصر کمی پیش از غروب عکس بگیریم رنگ حاکم «سرخ» خواهد بود.
این موضوع به این شکل توجیه میشود که درجه حرارت رنگ در حوالی ظهر 5000 تا 6000 درجه کلوین است، در حالی که صبح و عصر به 3000 تا 4000 درجه کاهش مییابد.
نور روز
خورشید در موقع طلوع و غروب 2000 تا 3000 درجه کلوین
نور صبح و عصر در هوای آفتابی 3000 تا 4000 درجه کلوین
نور وسط روز در هوای آفتابی 5000 تا 6000 درجه کلوین
آسمان آبی 13000 درجه کلوین
نور مصنوعی یا نور چراغ
لامپهای برق معمولی 2000 تا 3000 درجه کلوین
لامپهای هالوژن 34000 درجه کلوین
لامپهای فلاش منیزیم آبی 5000 تا 6000 درجه کلوین
فلاش الکترونیک 6000 درجه کلوین
توجه: این درجهها وقتی صحیح است که لامپهای نور ولتاژ برق کامل و ثابت باشد. در لامپهای کار کرده یا هنگامی که جریان برق ضعیف است رنگ نور زیادتر و درجه کلوین پایینتر خواهد بود.
نور سفید و رنگها
پیشتر گفتیم که نور سفید مرکب از تعداد بیشماری پرتوهای رنگین تکرنگ است که طیف مرئی خورشید را به وجود میآورد. اما به طور کلی آن را میتوان به سه ناحیه بزرگ اصلی تقسیم کرد که عبارتند از: «آبی بنفش» «سبز»، «قرمز»، که از ترکیب پرتوهای این سه رنگ اصلی که آنها را رنگهای اولیه نیز میگویند همه رنگهای دیگر را میتوان پدید آورد. همین که یک قسمت از پرتوهای نور سفید از میان برود، بلافاصله چشم احساس رنگ خواهد کرد. رنگ یک جسم در حقیقت نتیجه کاهشی است که در مجموعه پرتوهای نور سفید ایجاد میشود. به عبارت دیگر، به علت جذب بعضی و انعکاس بعضی دیگری از پرتوهایی است که بر چمن میتابد که چشم آن را سبز میبیند زیرا چمن همه پرتوها را جذب کرده است جز آنهایی که تشکیل دهنده رنگ سبز هستند. سیب قرمز دیده میشود چون تمام تشعشات نور را جذب میکند جز آنهایی که از اختلاطشان رنگ قرمز پدید میآید.
هنر دیدن
وضوح تصویر و نور صحیح دو شرط اساسی برای موفقیت عکاس در برداشتن عکس از نظر فنی است. عکسی را از نظر فنی میتوان «عکس خوب دانست که محاسبه نور آن صحیح انجام بگیرد و تمام جزئیات آن در حد کافی از وضوح برخوردار باشد. اما هر تصویری که از لحاظ فنی صحیح و خوب باشد. الزاماً عکس جالبی نیست. در موقع گرفتن عکس، اگر قلب و روح انسان در برابر موضوعی که انتخاب کرده است از احساس خالی باشد، حساسترین فیلمها هم نخواهد توانست کوچکترین خدمت و کمکی بکند، زیرا عکس خوب با داشتن معنی و مفهوم و با برخورداری از محتوی و فرم، باید بتواند توجه بیننده را جلب کند و مدتی معطوف خود نگهدارد.
از لحاظ فرم، یعنی طرز قرار گرفتن خطها، سطحها، حجمها، و شکلها، که در حقیقت هر تصویری از همین اجزاء تشکیل میگردد. از اصول و قواعد کمپوزسیون (ترکیببندی) میتوان کمک گرفت. وقتی عکس خوبی را تماشا میکنید، بلافاصله نظرتان به موضوع آن جلب میشود. سپس مشاهده میکنید که (1) عناصر تصویر به کمک طرح و شدت و ضعف رنگها، با موضوع اصلی ایجاد همآهنگی کردهاند، و (2) هیچ چیزی نیست که توجه بیننده را از موضوع اصلی منحرف کرده به سوی خود بکشاند. در نتیجه، از مجموعه تصویر احساس توازن و تعادل میشود.
وظیفه عکاس هنرمند است که ترکیبها را بیابد، جدا سازد و برای تماشای دیگران آماده کند. آنچه نظر یک عکاس را جلب میکند بیشک چیزی است که با روح و فکر و سرشت او پیوند دارد، چرا که او را وادار به انتخاب یکی و انصراف از دیگری میکند.
عناصر گرافیکی تصویر
آنچه در یک عکس مهم است وسیلهای نیست که آن را گرفته، بلکه عکاسی است که آن را پدید آورده است. این عکاس است نه دوربین که بهترین عکسها را به وجود میآورد. بیان هنری امری است فطری و غریزی و اکثراً بیش از معلومات و اطلاعات به احساسات نیاز دارد.
کادربندی
انتخاب یک مربع یا مستطیل، به اصطلاح چهارچوبی، است که موضوع را در برمیگیرد، اغلب اوقات این کار لحظهای پیش از گرفتن عکس در داخل پنجره دید (ویزور) انجام میپذیرد. برای یک عکاس خوب، کادربندی یک موضوع عبارت است از لحاظ کردن آن به هنگام عکسبرداری در داخل چهارضلع پنجره دید به طرزی مناسب. ابعاد موضوع هر چه باشد، امکان کادرگیریهای متعدد وجود دارد. از صحنههای خیلی کلی تا جزئیات، به اصطلاح دیگر از پلان کلی تا پلان جزئی.
پلان یا نمای کلی. موضوع را با محیطش نشان میدهد. مانند ساختمانی در میان یک منظره.
نمای متوسط. کادربندی فشردهتری دارد و روی موضوع اصلی بیشتری تأکید میکند، بیآنکه جای زیادی برای اطراف آن باقی بگذارد، این شیوه کادربندی برای صفحههای داستانی که از موضوعهای زنده گرفته میشود بسیار مناسب است.
نمای نزدیک قسمت اصلی موضوع را شامل میشود، بدون آنکه متضمن محیط و جوانب باشد: مانند کودکی در گهواره.
نمای درشت. فقط حاوی پرمعنیترین قسمت موضوع است: مانند دست، صورت، گلبرگهای یک گل و غیره …. میتوان گفت: که نمای درشت بر روی جزئیاتی انگشت میگذارد که خود میتواند موضوع مستقلی باشد.
به این ترتیب قدرت بیان منحصر به فردی به تصویر میبخشد. نمای درشت به شدت مورد توجه عکاسان مدرن است زیرا توجه انسان را به جزئیاتی جلب میکند که چشم معمولاً به تجزیه و تحلیل آن نمیپردازد.
نقطه دید
جایی است که چشم بیننده یا عدسی دوربین قرار دارد و یکی از ارکان اساسی عکاسی محسوب میشود. زیرا پرسپکتیو موضوع فقط به آن بستگی دارد.
نقطه دید پایین. پلانهایی را که به طور طبیعی قرار دارند در هم میفشارد و چنان به نظر میرسد که اشیا را به هم نزدیک کرده و به روی هم انداخته است. ارتفاع اشیایی را که در پلان (پیشزمینه) واقعاند تشدید میکند. خط افقی را پایین میآورد.
نقطه دید بالا. پلانها را از هم جدا میکند و به نظر میرسد. که اشیا از هم دور شدهاند. ارتفاع اشیاء واقعی در پلان اول میکاهد. گویی به زمین چسبیدهاند. خط افق را بالا میبرد.
نقط دید طبیعی. همان است که به آن عادت کردهایم و انتخاب نقطه دید، عامل اساسی در عکاسی است.
خطوط و ریتم
خطها اسکلت حقیقی تصویر را پدید میآورند. بعضی از خطوط موضوع، خطهای اصلی هستند. به عبارت دیگر از آنها نمیتوان چشم پوشی کرد. این خطوط، پدید آرونده فرمها و شکل اشیاء، حد و مرز نواحی خاکستری و رنگها و نیمرنگها هستند و سایه را از روشن جدا میکنند. خط افق، حد فاصل متعلقات زمین و آسمان است و به شکلی سمبولیک (نمادین) یادآور بینهایت میباشد. خطوط دیگر مستقیم، منحنی، شکسته، عمودی، مایل، افقی، ساده و یا مرکب همواره در شکل دادن به تصویر نقش مهمی به عهده دارند خطها سخن میگویند.
· خط منحنی. نرمش، کمال، سرشاری، ملایمت و اتحاد را به یاد میآورد.
· خط مستقیم. القا کننده آشتی ناپذیری، دقت، صراحت، خشونت است.
· خط شکسته. بیان کننده اختلاط، در هم برهمی، عدم وضوح، اشتباه، بینظمی، تشویش، آشفتگی، اختلال، ازدحام، تجمع است.
· جهت خطوط. این نکته نیز اهمیت دارد. مخصوصاً اگر تکرار شده باشند.
· خطوط افقی مکرر. آرامش و استراحت را به خاطر میآورد.
· خط عمودی. قدرت، وقار، نجابت.
· خط مایل. احساس وقت.
خط
هر جا که مرز و حد طولانی ما بین تنها بوجود بیاید، خطها در تصویر ایجاد میگردند. خطوط برای تأکید روی یک موضوع و جلب نظر تماشاگر به طرف صحنه یا موضوع اصلی عامل مهم و مؤثری هستند حتی اگر کاملاً کوچک باشد. (عکس 1-1) با آفرینش خط شکسته قوی نیز میتوان
عکس 1-1
روی موضوع اصلی تأکید و تکیه نمود نظیر عکس(عکس 2-1).
عکس 2-1
(عکس در فایل اصلی موجود است)
سایه و روشن
عکس، جز یک انعکاس دو بعدی از جهان سه بعدی چیزی نیست، جهانی که عمق دارد و از چشم ما تا افق طبقهها و ردیفهایی عرضه میکند. برای احساس عمق، بعد و برجستگی از یک سطح مسطح، پرسپکتیو هندسی به تنهایی کفایت نمیکند و لازم است دارای پلانهای مختلف همراه با امکانات کمکی، مانند کنتراست و سایه روشن باشد.
نور، برحسب جهت تابش خود، پلانهای مختلف یک موضوع را به گونههای متفاوت از هم جدا میکند و فرم آن را با شدت و ضعفهای گوناگون نمایان میسازد.
· نور مقابل (روبرو). همه جا را یکنواخت روشن میکند، برجستگیها را از بین میبرد و تصاویر مسطح به وجود میآورد.
· نور 45 درجه . برعکس سازنده فرمها و برجستگیهاست و آن را «نور کلاسیک» می گویند.
· نور جنبی. مماس با پلان اول، به طرزی جالب و گیرا است نظم و ترتیب و جنس اجسام را نمایان میکند. مانند: سطح چوب، سنگ، پارچه و غیره… .
· نور پشت یا ضد نور. فرم اجسام را از زمینه جدا میکند و به آنها فقط شکل یک سایه سیاه (سیلونت) را میدهد. برحسب زاویه تابش نور بر اشیاء سایههای متفاوتیکه هر یک معنا و مفهومی دارد پدید میآورد.
همان قدر که جهت تابش نور قابل بحث است. کنتراست آن نیز جای گفتگو دارد.
سایه ها
سایهها نیز تنها از لحاظ ایجاد عمق و برجستگی در عکس اهمیت ندارند. بلکه شکل و خم آنها، خود موضوع جالب و زیبایی برای عکاسی است و یکی از فتوژنیک1ترین عناصر تزئینی به شمار میروند.
یکی دیگر از موضوعهایی که به اندازه سایهها جالب و فتوژنیک هستند انعکاسهای مختلف در روی سطحهای براق مانند آب، آسفالت و نظایر آن است.
ضد نور
سادهترین و معمولیترین وضع نور برای گرفتن عکس، قرار گرفتن منبع نور در سمت راست و یا چپ عکاس و موضوع است. اگر منبع نور درست در روبرو نباشد و بطور مایل به موضوع بتابد تصویری حاصل خواهد شد که آن را «نیمه ضد نور» میتواند نامید. در حالت ضد نور کامل (منبع نور در برابر دوربین) شکل کلی موضوع مهمتر و حساستر از جزئیات آن است و باید توجه زیاد به خطوط و کنارههای موضوع معطوف داشت. موقع عکسبرداری ضد نور در بیرون توجه کنید که اشعه خورشید مستقیماً به روی عدسی نتابد.
بافت
بافت هر جسمی، جنس و نوع آنرا نشان میدهد و نمایش هر چه قویتر بافت در عکس، مؤثرترین روشی است که یک عکس دو بعدی را همانند یک سوژه سه بعدی نشان میدهد و اثر عمیقی از فرم در بیننده ایجاد میکند. توانایی عکاسی در ثبت خوب جزئیات وقتی که بافت سوژه را مجسم میسازد، بسیار با ارزش است.
عکس 3-1
در حالیکهگیرایی و جزابیت (عکس 3-1) بطور کامل بستگی دارد به سادگی و آرامی آن.
اگر جزئیات بیش از اندازه در این عکس اخیر وجود داشت.
بطور یقین آنرا بیلطف و آشفته نشان میداد پس باید تصمیم بگیریم
که هر چیز را میخواهیم در عکس خود بیان کنیم و کدام
حالت را القاء نمائیم.
تن
تن یعنی تغییرات روشنی و تیرگی تصویر. کنترل تنها، عکاسی را به القاء عمق، تأکید به روی قسمتهای مهم تصویر، جبران فقدان رنگ و معمولاً ایجاد حالت جالب در عکسها قادر میسازد و اختلاف تنها باعث تفکیک تصویر میگردد.
کنترل تن را میتوان برای تأکید شکلهایی که در عکس عامل مهمی هستند بکار گرفت مثلاً به این ترتیب که این عوامل روشنترین یا تاریکترین قسمت تصویر باشد.
شکل و طرح
عکس 5-1
عکس 4-1(عکس در فایل اصلی موجود است)
طرح و شکل بیشتر موضوعها با تغییر زاویه دوربین تغییر مییابد. همچنین یک شکل تحت تأثیر اطراف خود، میتواند قویتر و با قدرت تأکید، بیشتر جلوه کند مثلاً تحت تأثیر نور و زمینه پشتی که با زمینه روشن، عکس سیلوئت (سایه) ایجاد میشود مانند عکس 4-1.
(عکس در فایل اصلی موجود است)
شکلها معمولاً وقتی در یک طرح تکرار میشوند اثر قویتر پیدا میکنند.
و یا با تکرار شکلهایی مشابه یا متضاد در محلی از تصویر، شدت مییابند. طرح های قرینه سازی شده مثل (عکس 5-1 )و یا طرحهایی نامرتب شبیه (عکس 3-1)خوش آیند و جالب هستند که البته باید از یک فرم ساده ترتیب داده شوند. مانند فتوگرام دانههای شکلات اسمارتیز (عکس 6-1)
عکس 7-1
(عکس در فایل اصلی موجود است)
اغلب اوقات سایه نیز سبب ایجاد طرح میشود. سایه و نور روشن میتواند شکل بعضی چیزها را آشکار سازد، بنابراین بهتر است وقتی که لازم نیست خود سوژه اصلی نشان داده نشده و فقط از سایه آن استفاده شود (عکس 7-1).
عکس 6-1
اشکال اساسی در طرحهای مرتب و منظم عکسها نداشتن مرکز، یا مرکز جذابیت است. برای کمک به رفع این مشکل، میتوان در طرح از وجود یک عنصر کاملاً متفاوت بهره گرفت یا با قرار دادن شکلها در فاصلههای مختلف و در نتیجه، ایجاد اندازههای متفاوت، تنوعی بوجود آورد و بعد را القا نمود.
کمپوزسیون تصویر
عکس از الحاق و به هم پیوستگی عناصر متعددی پدید میآید که برحسب نوع عکس تفاوتهایی با یکدیگر دارند در تمام احوال، یک عنصر حاکم و موضوع اصلی وجود دارد که دلیل قطعی موجودیت تصویر است.
ترکیب کردن یک عکس، عبارت خواهد بود از قراردادن عناصر تابع در رابطه با موضوع اصلی به طوری که موضوع اصلی همیشه وضع برتر خود را حفظ کند.
همیشه امکان کادربندی وجود دارد، منتهی در این مورد با گرفتن عکس از نزدیک یا دور، با انتخاب نقطه دیدی مناسب، خواه برای گرفتن بهترین وضع و پسندیدهترین تناسبات موضوع، خواه برای تعیین جهت دوربین نسبت به خورشید و خواه برای دادن اهمیت لازم به پلانهای دور و نزدیک.
به عقیده گروهی «تعلیم» کمپوزیسیون تصویر امکان ندارد، زیرا که عوامل بسیاری در این کار دخالت دارد که هر یک از آنها به تنهایی قادر است، در شرایط خاصی، سبب کامیابی باشد. برای رسیدن به کمپوزیسیون تصویری .
کلاسیک با نظام و ترتیب خوب میتوان به چند نکته جالب زیر اندیشید.
ð وحدت موضوع
ð عدم تقارن
ð احساس عمق و بعد
ð همآهنگی میان ماده اجسام و نوری که دریافت میکنند.
ð هم آهنگی در بین رنگها.
عدم تقارن
در اینجا سئوالی مطرح میشود: موضوع اصلی را در کجا باید قرار داد؟ بلافاصله میتوان پاسخ داد: هر کجا جز وسط تصویر، زیرا در چنین وضعی اکثراً تصویر مبتذل و بیروح از آب در میآید. در هر تصویر، نواحی برتری وجود دارد که چشم دوست دارد در آنجاها آرام بگیرد.
بیآنکه مطالب زیر را به صورت «قانون» بپزیریم، اغلب، مشاهده میکنیم که این نقاط برتر یا نقطههای قوی در تقاطع خطوطی فرضی واقعاند که تصویر را از عرض و طول به سه قسمت مساوی تقسیم میکنند، وقتی موضوع در روی یکی از این چهار نقطه قوی قرار بگیرد. اجباراً یک کمپوزیسیون نامتقارن به وجود خواهد آمد.
هنگامی که خط افق در یک منظره نمایان باشد، از قرار دادن این خط در وسط عکس اجتناب کنید. زیرا در این صورت هوا زمین یا هوا و آب اهمیت و ارزش برابر، کسب میکنند و تصویری مبتذل ایجاد میشود، در کمپوزیسیون نامتقارن براساس استفاده از یک نقطه قوی، موضوع اصلی اهمیت و ارزش کسب میکند و چشم بیننده پس از آنکه از عنصری به عنصر دیگر سیر کند. سرانجام در روی آن (موضوع اصلی) ثابت خواهد ماند.
احساس عمق و بعد
عدسی دوربین - این چشم جادویی- بدینگونه احساس عمق و بعد را در نظر بیننده پدید میآورد. تصویر برجسته دیده میشود، اشیاء مسطح به نظر نمیرسند بلکه یکی در جلوی دیگری، همچنانکه در اصل بود، تبسم مییابند.
هم آهنگی
این همان چیزی است که عناصر «بیسروته» یک تصویر را میتواند به هم جوش بدهد و رابطی باشد در میان اجزای مختلف تابلو که هر یک به نوعی دیگری را میطلبد و ندا میدهند.
ð هم آهنگی موضوع: دریا، آسمان، ساحل ماسهای ، مرغ دریایی… .
ð هم آهنگی خطها: افق، ابرهای کشیده، ساحل… .
ð هم آهنگی ارزشها و تودهها: رشته کوهها.
ð هم آهنگی رنگها: گلهای شقایق در میان گندمها.
نظم و ترتیب یا آشفتگی؟
اگر با دقت و توجه تصاویر جالب و خوب و معروف عکاسان بزرگ را مورد بررسی قرار دهید، اغلب خواهد دید که عکسهای سادهای هستند. نظم و ترتیب سبب میشود که موضوع اصلی ارزش کامل خود را بیابد و بهتر به چشم بخورد و از مجموعه تصویر احساس وضوح شود. آنچه ما را در شکل دادن به کمپوزیسیون اکثر عکسهایی که میگیریم راهنما و الهام بخشی است جز اصل نظم و ترتیب چیز دیگری نیست. از وارد کردن و قرار دادن چیزهای زیاد در یک تصویر باید دوری جست. اصل نظم در انتخاب زمینه نیز لازم است رعایت شود. یعنی زمینه در هر حال باید ساده باشد تا موضوع به خوبی دیده شود.
·فصل دوم:
ابزار تکنیک
اساس عکاسی رنگی
نیوتن نشان داد که وقتی نور سفید از یک منشور شیشهای عبور کند، تجزیه میشود و رنگهای گوناگونی پدید میآید (این رنگها را در رنگینکمان میتوان دید). برعکس اگر این رنگها، با شرایط مناسب، با هم بیامیزند، دوباره رنگ سفید ایجاد میشود. از طرف دیگر ماکشول نشان داد که از اختلاط سه نور آبی و سبز و سرخ که آنها را رنگهای اولیه یارنگهای اصلی نامید میتوان تمام رنگهای «رنگین کمان» را بدست آورد. اگر از سه نور نامبرده یک رنگ کنار گذاشته شود از امتزاج دو نور دیگر رنگهایی به وجود میآید که آنها را رنگهای مکمل یا رنگهای ثانوی میگویند.
اگر سه دسته شعاع نور با رنگهای اولیه به روی هم بتابانیم و اگر رنگهایی را که در نقاشی به کار میرود به همین ترتیب درهم بیامیزیم نتیجه کاملاً متفاوتی از هر یک به دست خواهیم آورد.
از این آزمایشها و تحقیقات دو روش مهم برای ساختن رنگها به وجود میآید.
1- روش افزایشی 2- روش کاهشی
اگر در سه پروژکتور جداگانه لامپهای آبی و سبز و سرخ قرار دهیم و نور آنها را روی پرده سفید بتابانیم مشاهده میکنیم که هر رنگ پدید آمده از ترکیب دو رنگ دیگر، از هر یک آن دو رنگ دیده خواهد شد. از اینرو این روش ترکیب را روش افزایشی مینامند.
به عکس، اگر سه شیشه رنگی به رنگهای مکمل فیروزهای، ارغوانی و زرد داشته باشیم و آنها را دو تا دوتا روی هم گذاشته در برابر نور سفید قرار دهیم مشاهده میکنیم که رنگ پدید آمده همیشه تیرهتر از هر یک از آن دو رنگ است. بهمین سبب این روش ترکیب را روش کاهشی میگویند که در آن از اختلاط سه رنگ مکمل «سیاه» حاصل میشود.[1] به همین علت است که وقتی نقاش رنگها را با هم مخلوط میکند رفته رفته رنگهای تیرهتری به دست میآورد. زیرا هر رنگی که اضافه شود مقدار بیشتری از نور را جذب میکند.
در زیر فیلترهایی به رنگهای مکمل را مشاهده میکنید که با ترکیب آنها به روش کاهشی سه رنگ اولیه را دوباره میتوان به دست آورد.
فیلتر ارغوانی + زرد = سرخ
فیلتر فیروزهای + فیلتر زرد = سبز
فیلتر فیروزهای + فیلتر ارغوانی = آبی[2]
بدین سان یک گل زرد به رنگ زرد دیده میشود چون رنگ آبی را از نور سفید آفتاب خارج میسازد یعنی پرتوهای آبی را جذب میکند و سبز و سرخ را منعکس مینماید. رنگ مکمل رنگ زرد، آبی است چون وقتی این دو را مخلوط کنیم رنگ سفید بدست میآید. رنگ مکمل سبز مجنتاست (حد میانه سرخ و آبی که آن را ارغوانی خوانده است) و رنگ مکمل سرخ، سیان (حد سایه آبی و سبز که آن را فیروزهای نامیده است.) به این ترتیب در سیستم عکاسی سه رنگ: رنگ زرد (سبز + سرخ) روی فیلم نگاتیو وقتی روی کاغذ یا فیلم دیگری چاپ شود رنگ مکمل خود، آبی را پدید میآورد. رنگ مجنتا (سرخ + آبی) روی فیلم نگاتیو وقتی روی کاغذ یا فیلم دیگری چاپ شود رنگ مکمل خود، سبز را پدید میآورد و سرانجام رنگ سیان (سبز + آبی) روی فیلم نگاتیو وقتی روی کاغذ یا فیلم دیگری چاپ شود رنگ مکمل خود سرخ را پدید میآورد.
امروزه در عکاسی بیشتر فیلمهای رنگی بر مبنای روش کاهشی ساخته میشوند در حالی که در تلویزیون رنگی بیشتر از روی افزایشی استفاده میگردد.
1 – Photo genic خوش عکس
[1]- ما میتوانیم از ترکیب نورهای سرخ، سبز، آبی بنفش، نور سفید را بازسازی کنیم. اینها رنگهای اولیه هستند. ساختن یک رنگ تازه از راه ترکیب رنگهای دیگر «روش افزایشی» خوانده میشود. ساختن رنگ جدید از راه پالودن یا جذب رنگهای دیگر در روش کاهشی خوانده میشود. مثلاً نور زرد را میتوانیم (الف) از راه ترکیب نورهای سرخ و سبز (روش افزایشی) یا با از راه حذف نور آبی از نور سفید (روش کاهشی) بدست بیاوریم.
[2]- یکی از کاربردهای رایج رنگهای مکمل در صنعت چاپ مکانیکی برای نشریات است که در آن عکس یا اسلایه رنگی در ابتدا به شیوه اپتیک (یعنی با دوربین مخصوص) یا به شیوه الکترونیک (با دستگاهی به نام اسکنر) به سه رنگ تفکیک شده و از هر رنگ فیلم جداگانهای تهیه میشود (با فیلم مشکی جمعاً چهار فیلم که به همین خاطر به این روش «چاپ چهار رنگ» میگویند.) پس از تهیه لوحه چاپ (زینک) از هر فیلم، آنها را با مرکبهای زرد، مجنتاو سیاه (و مشکی) چاپ میکنند و از ترکیب این رنگها عکس رنگی اصلی (ارژینال) بازسازی میشود. در صنعت چاپ ایران زرد البته زرد است ولی مجنتا کمتر ارغوانی خوانده میشود وسیان کمتر فیروزهای. معمولاً نامهای فرنگی این رنگها به کار برده میشود. Megenta در اصل شهری است در ایتالیا که گلآویز در آن زیاد میروید و به خاطر رنگ سرخ سیر مایل به ارغوانی این گل است که نام این شهر بر این رنگ نهاده شده و Cyan از واژه یونانی Kyanos به معنی لعاب مینایی گرفته شد و امروزه به معنی آبی سبز فام به کار میرود.