مقدمه :
شرایط متعددی وجود دارد که در دوران بارداری جنین را تحت تاثیرات نامطلوبخود قرار میدهد : در این فصل ما به توضیح آن دسته ازشرایط نامطلوب که به روی کودک اثر دائمی میگذارند می پردازیم ، که این خود ممکن است برای معلمان جالب باشد.
صدها بیماری ژنتیکی یا ارثی درکودکان بوجود می آید که مربوط به والدین بوده و پیش از بارداری مادر ، عمل می کنند: یعنی والدین دارای ژن بیماری خاصی می باشند که در بارورینطفه و شکل گیری آن ، تا ثیر دایمی می گذارد، مانند : بیماری فنیل کتونوریا و بیماری فیبروکیستی لوزالمعده . اگر پدرو یا مادری ،یکی از این بیماری های ژنتیک را داشته باشند ، از هر چهار کودک آنها ، یکی به این بیماری مبتلا خواهد شد. ( اگر کودکی از یک خانواده ، این بیماری را داشته باشد ، از هر چهار کودک دیگر ، یکی از آنها به این بیماری دچار خواهد شد.)
برخی بیماریها در ارتباط با جنس کودک است و تنها در یک جنس دیده می شود ، مانند بیماری هموفیلی که به علت غالب بودن برخی از ژنها ، پدید می آید و از دو کودک خانواده ، یکی را مبتلا می سازد .
گاه با وجودی که هیچ زمینه ی بیماری از گذشته ، در خانواده دیده نمی شود ، ولی کودک ، از هنگام تولد ، شرایط غیر عادی و غیر طبیعی دارد . بدون تردید بیماری او ژنتیکی است .
گاه نیز در بعضی از خانواده ها گرایش به حاملگی چند گانه ( مانند دوقلو ) و یا داشتن فرزندان کم وزن وجود دارد . عوامل ژنتیکی در شکل گیری شخصیت و هوش کودک نقش تعیین کننده ای دارند . البته عواملی مانند هوش و شخصیت ، و همچنین عوامل محیطی ، یعنی نحوه ی پرورش و تربیت والدین نیز موثرند . به عبارت دیگر اگر زوجی دوران کودکی را در خانواده ای سرشار از عشق ، محبت و شادمانی پرورش یافته باشند ، به احتمال زیاد فرزندان شادتری تربیت خواهند کرد . والدینی که خود ، دوران کودکی را بدون عشق و محبت پشت سر گذاشته اند کمتر قادر به داد و ستد محبت هستند . آنها فرزندانشان را طرد می کنند و مورد بی مهری قرار می دهند . در نتیجه کودکانشان نیز واکنشهای عاری از مهر و محبت نشان خواهند داد . حتی روشهای تنبیه و انظباطی که در دوران کودکی به کار گرفته می شود نیز مستقیما بر نسل بعد اثر می گذارد . به بیان دیگر ، کسانی که در کودکی تنبیه بدنی شده اند ، برای آنکه در بزرگسالی همان روشها را در مورد فرزندان خود به کار گیرند ، مستعد تر هستند . این گونه افراد معتقدند که هیچ کس از کتک خوردن صدمه و آسیبی ندیده است . اما در واقع همان کتکها باعث شده اند که آنها برای تربیت کودکان خود از چوب استفاده کنند .
برت می گوید : کودکان به نسبت خانواده هایشان دارای بهره های هوشی متفاوتی هستند . بهره ی هوشی فرزندان افراد تحصیل کرده و متخصص 120 ، افراد غیر ماهر 100 و کارگران غیر ماهر 90 است . یعنی فرزندان افراد غیر کارگر ، تقریبا 5 برابر بیشتر از فرزندان طبقه کارگر ، استعداد و توانایی ورود به دانشگاه را دارند . و نیز در حالی که افراد غیر کارگر بیشتر از افراد طبقه کارگر هستند ، با این وجود تعداد فرزندانی که بهره ی هوشی لازم برای ورود به دانشگاه را دارند ، متجاوز از 5 برابر فرزندان غیر کارگرند ، در مقابل نصف فرزندان افراد غیر کارگر با بهره های هوشی مناسب به دانشگاهها راه مییابند . در این جا سخن درباره ی زمینه های ارثی و ژنتیکی هوش و بحث و جدل همیشگی اعتبار سهم این عامل و یا عامل محیطی نیست ، بلکه درباره ی نحوه و چگونگی تربیت است .
یکی از عوامل مهم روانی در تربیت کودکان ، تعداد سالهای زناشویی قبل از حاملگی است . طبعا کودکی که بعد از 15 سال زندگی زناشویی به دنیا می آید ، مورد محافظت و مراقبت بیشتری قرار می گیرد و برای لوس شدن ، میدان وسیعتری دارد . از دیگر عوامل مهم روانی ، سن والدین ، علاقه ی آنها به داشتن فرزندی از جنس خاص و تعداد فرزندان است . به طور حتم فرزندی از جنس مطلوب پدر و مادر می باشد ، به علت تبعیضهای گوناگون ، لوس شده و در مقابل ، فرزندی که از جنس نامطلوب است ، طرد می شود .
موقعیت کودک در خانواده
ترمن در گزارش خود می نویسد : 65 درصد از کودکان با قریحه و استعداد که بهره های هوشی 140 و بالاتر دارند ، فرزند اول خانواده هستند . مطالعات گسترده ی دیگری نشان می دهد که :
در یک خانواده پر جمعیت ، بهره ی هوشی ، در فرزندان بعدی کمتر است . البته عوامل محیطی تا حدودی در این امر نقش دارند . زیرا احتمالا مادر وقت کمتری را به آنان اختصاص داده و یا مسن تر شده است .
لین و استون معتقدند که بزرگترین و کوچکترین فرزندان یک خانواده و با تنها فرزند یک خانواده ، از دیگر فرزندان آن خانواده باهوشتر است . این مساله با شرایط محیطی ارتباط دارد ، زیرا از نظر ژنتیکی قابل توجیه نیست در خانواده ای که بیش از دو یا سه فرزند دارند ، بهره ی هوشی نخستین فرزند از بقیه ی خواهران و برادران بیشتر می باشد ،علت این امر به طبقه اجتماعی آنها مربوط می شود . طبعا زوجهایی که به طبقات اجتماعی بالا تعلق دارند ، در مقایسه با طبقات پائین تر قرزندان کمتری دارند . در خانواده هایی که تنها ، دو فرزند وجود دارد . اگر فاصله زمان تولد آنها طولانی باشد ، هر دو از میانگین بهره ی هوشی بالائی برخوردار خواهند بود . میانگین بهره ی هوشی دوقلوها احتمالا 95 است .
بدون تردید نتیجه گیری از مطالعات مختلفی که در زمینه ی ارتباط بین تولد و مشخصات روانی کودک انجام گرفته ، بسیار دشوار خواهد بود .
عوامل اجتماعی :
سوء تغذیه مادر در دوران بارداری با کم وزنی نوزاد همراه است زیرا جنین در نتیجه نارسائی در جفت از سوء تغذیه رنج خواهد برد . تعداد سلولهای مغز جنین ، تا حد زیادی ، در ماههای آخر بارداری تعیین می شود ، بنابراین سوء تغذیه ، بر مغز کودک اثرات مداوم خواهد داشت . در دو قلو ها همزاد کوچکتر ، به طور متوسط بهره ی هوشی پائین تر و کمتری از همزاد دیگرش خواهد داشت . و این امر تا حدودی مربوط به تاثیر سوء تغذیه در رحم مادر ، است . علاوه بر این ، بین اندازه کودک در هنگام تولد و وزن و قد او در سالهای بعد از همبستگی معنی داری وجود دارد . عوامل پس از تولد نیز به رشد و نمو کودک مربوط خواهد بود .
- در مادران مسن احتمال داشتن فرزندان مونگل ، دوقلو ، مبتلا به هیدروسفال ، لب شکری ، شکاف کام و بیماری قلبی مادر زادی ، بیشتر از مادران جوان است ، همچنین پدران مسن در مقایسه با پدران جوان بیشتر مسئول تولد کودک مبتلا به عقب ماندگی در زمینه های مختلف ( رشد جسمی یا روانی ، بد شکلی جمجمه یا کری مادرزادی ) می باشند .
فاصله مابین تولد ها نیز عامل مهمی است . هر اندازه این فاصله کمتر باشد ، کودک کوچکتر بهره ی هوشی کمتر خواهد داشت .
میانگین وزنی کودکانی که مادرانشان در دوران بارداری معتاد به سیگار بوده اند ، کمتر از کودکان دیگر است . به همین علت ، فرزندان سیگاری ، در سالهای نخست مدرسه ، در مقایسه با بقیه کودکان ، جثه کوچکتری دارند .
میانگین بهره ی هوشی کودکان در خانواده های پر جمعیت ، کمتر از کودکان خانواده های کم جمعیت است ،در عین حال که مساوی گرفتن عوامل اجتماعی دیگری که احتمالا در این زمینه مسئولیت دارند ، بسیار دشوار خواهد بود .
- عوامل اجتماعی آشکاری که اثرات چشمگیر و قابل ملاحظه ای بر کودک دارند بی سوادی والدین و ازدواج اجباری به علت حاملگی قبل از ازدواج است سن ازدواج نیز عامل مهمی است . از هر چهار زنی که بین سنین 16 تا 18 ، ازدواج می کنند ، یکی از آنها قبل از رسیدن به بیستمین سالگرد زناشویی از همسر خود جدا می شوند ، در حالی که این رقم در مورد زنانی که بین 23 تا 27 سالگی ازدواج می کنند یک در 16 است .
عوامل مهم دیگری نیز از قبیل شرایط جغرافیایی ، فصلی و نژادی ، بر کودک تاثیر می گذارد در حاملگی های فصل بهار و تابستان ، ناهنجاریهای مادر زادی از قبیل اسپینابیفیدا در اثر اختلال دو لوله های عصبی ، بیشتر و فراوانتر دیده می شود . در کشور فنلاند ، بیشتر دوقلو ها مربوط به حاملگی در فصل تابستان هستند و در فصل زمستان ، حاملگی ها کمتر منجر به زایمان دو قلو می شود . محققان در مواردی مانند جا به جایی لگن خاصره و یا بیماریهای قلبی مادر زادی ، عوامل فصلی را دخیل دانسته اند . در آمریکا ، کودکانی که محصول حاملگی های تابستانی گرم هستند ، آمادگی زیادی برای ابتلاء به بیماری اسکیزوفرنی دارند ، همچنین علت پاره ای از بیماریهای دیگر را نیز ، عوامل جغرافیایی تشخیص داده اند . برای نمونه تولد کودکان آنسفالی ( نوزادان شدیدا عقب مانده ) در شهر بلفاست 50 بار بیش از شهر لیون است . تفاوت های نژادی را نیز در به وجود آوردن بدشکلی های عضوی و بیماریهایی مانند اسپینابیفیدا و پلی لاکتیکی ( انگشتان زائد ) ، دخیل دانسته اند .
چرا او چنین است ؟
چرا او چنین است ؟ بسیاری از معلمان درباره برخی از دانش آموزان بد رفتار و عجیب و غیر عادی این سئوال را از خود ( و همنکارانشان ) می پرسند . سعی ما بر این است تا در این فصل ، پاسخ مناسب به این سئوال داده شود و به عنوان موضوع اصلی این فصل ، مشکلات رفتاری فرد ، مورد بحث قرار گیرد .
شخصیت و هوش کودک تا حدودی ارثی و تا حدی نیز حاصل محیط اوست بنابراین مشکلات رفتاری کودک از تعارض و کشمکش وجودی او ،رشد ذهنی و شخصیتی و نگرش والدین و احتمالا همسالان و معلمانش ناشی می شود . اگر والدین سختگیر دارای فرزندان راحت تر و آرامتر و معلمین نیز دارای شاگردانی به همین خصوصیات بودند ، زندگی برای طرفین ، به مراتب شیرین تر و آسانتر می شد ( البته لازم به یادآوری است که این امر از نظر ارثی غیر ممکن می باشد . ) .
کودکی که برای والدین ناراحت کننده و خشم آفرین است دارای خصوصیات بسیاری است از جمله : منفی گرایی ، پرخاشگری ، ستیزه جوئی و جنگ و جدال با خواهر و برادر ، پر سر و صدایی ، نامرتبی بی دقتی در مورد لباس ، پر جنب و جوش ، ناتوانی در آرام نشستن ، بی توجهی به حقیقت ، حسادت بی دلیل آشکار ، خود خواهی کامل ، عدم درک زمان فریاد و عربده کشیدن ، تلف کردن وقت ، سعی در جلب توجه نمودن ، سئوال کردن مداوم ، عدم درک خستگی مادر و یا پدر ، و اینکه پدر می خواهد روزنامه بخواند و یا بعد از یک روز کار کردن استراحت کند و ... همه ی این ویژگیها به نارحتی والدین و درگیری منجر می شود . مادران معمولا مواقعی که عجله دارند و یا دچار خستگی ، نگرانی ، بیماری ، تنشهای دوران پیش از عادت ماهانه و یا اختلال در هموگلوبین خون و تعداد گلبولهای قرمز خون هستند ، به نوعی زودرنج و حساس شده ، به راحتی از کوره در رفته ، عصبانی می شوند . آنها زمانی که خسته هستند قابلیت تحمل و شکیبایی کمتری دارند و حس شوخ طبعی خود را از دست می دهند . سر فرزندان فریاد می کشند و آنان را سرزنش می کنند ، در نتیجه رفتار بچه به عوض بهبود یافتن ، بدتر می شود . گروهی از مردم ، زمانی که اسیر ناراحتی می شوند ، سعی می کنند تا با فریاد کشیدن بر سر این و آن ، خود را قانع سازند که دیگران موجب این عصبانیت شده اند تعدادی نیز هر گاه احساس زودرنجی و حساسیت می کنند به دعوا و ستیزه جویی متمایل می گردند . مادری که دارای خصوصیات شخصیتی دشواری است ، کاملا آمادگی دارد ، تا نسبت به همان خصوصیات شخصیتی در نوجوانش ، حساسیت نشان دهد .
عشق مادر به فرزند
بیان این مطلب که اکثریت والدین فرزندانشان را دوست می دارند ، شاید ساده و سطحی باشد ولی چنین نیست ، زیرا مساله آزار و اذیت کودکان به شدت رو به تزاید است . در سال 1969 تعداد این گونه کودکان در آمریکا 10.000 مورد گزارش داده شده است .
در یک سمپوزیوم مربوط به آزار و اذیت کودکان ( شکنجه دادن کودک ) ، سولومان و همکاران گزارش دادند که غالب والدینی که فرزندانشان را به شدت می زنند خود در کودکی مورد ضرب و شتم واقع شده اند و کلا از مراحل پرورش و تربیت خود در دوران کودکی ، تجارب دردناکی دارند ... زمینه های قبلی آزار و اذیت کودک را ، باید در حاملگی های پیش از ازدواج ، ازدواج در سنین پائین ، حاملگی های ناخواسته ، نامشروع بودن ، ازدواجهای اجباری ، تنهایی و گوشه گیری فامیلی و اجتماعی ، مسایل عاطفی و هیجان و مشکلات مادی جستجو کرد .
نگرشهای والدین :
قبلا نیز مطرح شده است که برخی از نگرشهای والدین نسبت به کودک ، مدتها پیش از تولد او و اغلب حتی پیش از حاملگی وجود داشته است . پس از تولد ، نگرش مادر در مورد کودک تحت تاثیر قیافه« بخصوص اگر از جنس دلخواه مادر نباشد » شکل می گیرد . و اما نکته ی قابل توجه در قلمرو حیوانات این است که مادران فرزندانشان را پس از تولد مورد بررسی و آزمون قرار داده ، موجودات غیر طبیعی را رها می کنند تا تلف شوند . به عنوان نمونه ، می توان از گوسفندان نام برد ، سگ آبی نیز در مقابل امواج دریا ، صرفا از بچه های طبیعی خود مراقبت و محافظت می کند . در مورد انسانها نیز ، بسیار دیده شده است که والدین ، نوزادانی را که دارای لبهای خرگوشی و یا بدشکلی های دیگر هستند ، از خود طرد کرده اند .
ممکن است مادر نسبت به نوزادی کاملا طبیعی و عادی فقط به این دلیل که زیاد گریه می کند و تغذیه او همراه با مشکلاتی است ، رفتار و واکنشی نامطلوب نشاندهد و در آینده نیز ، ناخودآگاه درجه ای از ناخواستگی را نسبت به کودک ، در خود احساس کند .
در مورد حیوانات نیز به تجربه ثابت شده است که اگر نوزادی پس از تولد و پیش از آنکه مادر با زبان شستشو یش دهد ، بین آنها جدایی رخ دهد ، برای همیشه ، از جانب مادر ، طرد شده خواهد بود ، و حتی اگر نوزاد 3 یا 4 ساعت بعد باز گردد ، مادر او را تا حد مرگ خواهد زد و زمانی که کودک به اجبار باید چند هفته پس از تولد ، از مادر دور شده ، و جدا نگهداری شود ، به علت اثرات جدی و وخیمی که بر او به جای مانده است ، مورد پذیرش مادر واقع نخواهد شد .
اضطراب و مراقبت بیش از حد
اضطراب بیش از حد و مراقبت بیش از اندازه کلمات و عبارات مترادف نیستند با این حال نگرشهای کاملا نزدیک به هم و مشابهی می باشند که اغلب با یکدیگر مورد بحث قرار گرفته ، به عوامل مختلفی مربوط می شوند ، هر گاه ، کودک را شدیدا دوست داشته باشد و در خلال بارداری دچار خونریزی و یا بیماریهای جدی دیگری که زندگی کودک را تهدید می کند ، بشود و یا کودک ، نارس به دنیا بیاید ، مادر کاملا مستعد خواهد بود تا در سالهای اول تولد ، بیش از حد در مورد او مضطرب و نگران باشد .
هر گاه کودک تنها فرزند خانواده بود ه، دارای مادری مسن یا بیوه باشد که به دلایل مختلف قادر به آوردن فرزند دیگری نیست ، به احتمال زیاد مورد توجه دائم بوده ، و مادر نسبت به او در اضطرابی همیشگی به خواهد برد . و اما دلهره بیش از حد می تواند مربوط به عللی چون : مرگ کودک قبلی ، ابتلای کودک به بیماری شدید ، رنج زیاد طفل از درد و ناراحتی مثل بیماری آسم ، حاملگی ناگهانی مادر ، اختلاف زیاد سن بین کودک و خواهر و برادران دیگر و بالاخره وجود بیماری ارثی در خانواده باشد . این گونه اضطرابها ممکن است صرفا مربوط به این حقیقت باشد که کودک مذکور پس از چند فرزند یک جنس ، از جنس مخالف آنها بوده و طبعا مورد توجه و پسند مادر است .
همچنین گاه نیز علت ، ناراضی بودن مادر از شوهرش می باشد ، در این گونه موارد او برای محبتی که شدیدن نیاز دارد به فرزندش وابسته و متکی می شود. روانپزشکان معتقدند که اضطراب بیش از حد ، زمانی پدید می آید که مادر ، خود دوران کودکی ناشادی داشته و یا به دلائلی مورد طرد والدین خود واقع شده باشد و این طرد شدگی را با مراقبتهای بیش از حد از او پنهان کرده اند . تقریبا همه ی کودکانی که دارای نقص معلولیت جسمی و یا ذهنی هستند ، والدین ویاحداقل مادر از آنها مراقبتهای بیش از اندازه می کنند.
نگرانی زیاد درباره ی کودک ، در سلامت و یا بیماری او، نمایان است . چنین مادری پیوسته از« سرما خوردن » کودک هراس دارد ودائما به او می گوید :« سرما نخوری »گوئی با اراده کردن می توان ویروس بیماری را از بینی دور نگهداشت. او همچنین می گوید :« پاهایت را خیس نکنی»گوئی پاهای تر ،یکی از راههای مهم عمده اسکان دادن ویروس در دستگاه تنفسی کودک است . به همین علت او هیچ گاه ، اجازه ی شنا کردن نخواهد داشت .
در حقیقت مادر دلیل ترس از آسیب دیدن کودک ،به خود اجازه می دهد تا او را از بازیهای دلخواهش محروم نماید والبته در ظاهر ،دلیل این گونه معذوریت ها را ضعیف بودن طفل بیان میکند ، و به این ترتیب او را از هر گونه ورزش معاف می نماید .
او کودک را در هوای سرد ، بارانی و یا ابری در خانه حبس می کندو درباره هر نشانه ی جزئی به گونه ای اغرار آمیز سر و صدا به راه می اندازد .
کودکانی در سنی 6 تا 11 ساله دیده ام که اجازه ندارند در خانه به تنها یی،توالت بروند و باید از لگنی که در اطاق خواب گذاشته شده است استفاده کنند تا به این صورت سلامتی وصحت مزاجشان ، مسلم گردد .
همچنین کودکی حتی اگر به سن مناسبی نیز برسد ، اجازه نخواهد داشت ، به تنهایی و یا همراه دوستانش ،به مدرسه برود به عنوان نمونه از مادر جی . ک ،چسترتون نام می بریم ، او به فرزند خود اجازه انتخاب دوست نمی داد . یا کتابها و فیلمهایی که او می خواست استفاده کند ، را برایش انتخاب می کرد و یا مانند مادر جان راسکین یا ارد وینگیت که حتی او را از مدرسه رفتن بازداشت ، تا از آاوده شدنش توسط کودکان دیگر جلوگیری کرده باشد . مادر یک دختر 11 ساله به من می گفت ، که هرگز نمی گذارد دخترش با دوستان خود بازی کند زیرا می ترسد فرزندش لهجه ی شفیلد را یاد بگیرد . دکتر دندان پزشکی را می شناسم که در کودکی ، تا سن 15 سالگی ،هر شب درجه حرارت بدنش را اندازه گرفته اند تا مبادا عفونتی داشته باشد . برخی از والدین نیز هر شب کودک را در انجام تکالیف درسی یاری می دهند و یا زمانی که فرزندشان از کودکان دیگر و یا معلم خود انتقاد می کند ، پیوسته بدون شنیدن حرفهای طرف دیگر ، از او حمایت می کنند و هر گاه او دچار مشکلی شود ، به کمکش میشتابند و قانعش می سازند که هیچ کاری رانمی تواند به تنهایی انجام دهد و هیچ لزومی هم ندارد که سعی کند . همچنین در حضور او ، به معلمش می گویند که فرزندشان بسیار حساس و نازک نارنجی است . هر صبح مادر در سنین 6 ، 8 و حتی 10 سالگی لباسهای او را بر تن و برای رفتن به مدرسه ، اماده اش می کند ، در ضمن پول توجیبی زیادی به او می دهد تا هر چیزی را که می خواهد بتواند تهیه کند . مادر ، از هیچ کوششی برای جلب رضایت و خشنودی او دریغ ندارد . او درک نمی کند که حفاظت و حمایت کودک در برابر تمامی تنشها و فشارها ، فاجعه آفرین است . والدین جان راسکین تصمیم گرفتند برای پرورش و رشد فرزندشان به دور از هر فشار و تنش ، هرگز او را به مدرسه نفرستند ، و مادرش آگاهانه او را از همه ی لذائذ محروم ساخت ، حتی زمانی که یک اسباب بازی به او می داد خیلی زود از دستش می گرفت . هنگامی که جان به آکسفورد رفت ، مادرش نیز برای زندگی کردن به آن شهر ،نقل مکان نمود ، در حالی که همسرش همچنان در لندن به سر می برد . او رفت تا هر روز با دیدن جان ، از سلامتش اطمینان حاصل کند .
جان به عنوان یک شخصیت ضد اجتماعی (سایکوبات ) رشد کرد ، او هرگز از روابط جنسی نبرد و سرانجام نیز دیوانه شد .
دانشمدان به این نتیجه رسیده اند که حتی حیوانات آزمایشگاهی هم چون موش و سگ را نیز اگر در ساعات اول تولد ازشرکت در بازی های پرخاشگرانه باز داریم ، بعد ها هرگز نخواهند توانست درمقابل حمله ی دیگران از خود عکس العملی نشان دهند و اما جدا کردن فرزندان خردسال هنگامی که در حال جنگ و دعوا و ستیزند و یا نسبت به یکدیگر ، خشونت و گستاخی می کنند واکنشی کاملا طبیعی از جانب والدین است زیرا هرگز نباید آنها را برای رسیدن به یک توافق به حال خود واگذاشت در این صورت باید سعی کرد که کودک این موارد را به خوبی بیاموزد ف در غیر این صورت با آغاز مدرسه ، خود به گونه ای دردناک خواهد آموخت . توجه و مراقبت بیش از حد در خانه ، دلیل بالقوه ی عدم محبوبیت در مدرسه است . باید به کودکان اجازه داد ، بتدریج که بزرگتر می شوند درباره مسایل خود تصمیم بگیرند ، حتی اگر در موردی نیز اشتباه می کنند ، نباید چندان اهمیت اد ، چرا که آنان از تجارب خود ، درس می آموزند .