در ازدواجهای رضامند و موفق زوجین پیامهای روشنی را برای هم ارسال میکنند. به همدیگر اعتماد دارند و تفاوتهای همدیگر را به راحتی میپذیرند که این ویژگی موجب خلاقیت آنان میگردد تا برای توسعه و برنامه ریزی هویت خودشان تلاش کنند. این قبیل از همسران آزادند که از همدیگر و از سایر افراد و چیزها نیز لذت ببرند و در عین حال که به هم علاقمند و وابسته هستند استقلال فردی خود را جهت غنی سازی زندگی مشترک خود بکار میگیرند.
کاسلو و دیگران (1994) به بررسی عوامل متمایز کننده ازدواج های موفق و ناموفق بر روی 95 زوج سوئدی که مدت 20 سال از ازدواج رسمی و غیر رسمی آنها گذشته بود پرداختند در این تحقیق مردان رضامندی بیشتری از زنان را نشان دادند و زن و شوهری که حس تعلق و وابستگی شدید بهم داشتند میزان رضامندی بالاتری را از خود نشان دادند. اختلافات بین زندگیهای زناشویی موفق و ناموفق در پاسخهای افراد به سؤالات مربوط به سرگرمیها، اوقات فراغت، جنسیت، فلسفه زندگی و شمار نزاعهای خانوادگی مشخص گردید. میزان رضامندی زناشویی زنان بستگی به میزان رضامندی مردان داشت.
در تحقیقی که تاکر و میکائیل (1991) به منظور بررسی عوامل که در رضامندی زناشویی تأثیر دارند از 64 دانشجوی مرد روان شناسی مقطع لیسانس و 64 دانشجوی روانشناسی زن همان مقطع خواستند تا 8 زندگی زناشویی فرضی را ارزیابی کنند. عوامل مورد ارزیابی عبارتند بودند از: 1- جذابیت ظاهری زن و مرد 2- سن ازدواج 3- هوش 4- زندگی مشترک (رابطه جنسی).
نتایج نشان دادند که جاذبه ظاهری، هوش و افراد مسنتر وضعیت مساعدتری از رضامندی خودشان نشان میدهند.
تحقیقی کارکوف و رابرتس در زمینه بررسی عواملی چون صرفنظر کردن (with drawal) خصومت و رنجیدگی در بین زوجین راضی و ناراضی انجام دادند.
بدین منظور 11 زوج راضی و 11 زوج ناراضی گروه نمونه را تشکیل میدادند که نتایج نشان میدادند که روابط موقتی منحصر بفردی در گروه ازدواج رضایتبخش وجود دارد. در این ازدواجها نارضایتی شوهر، نارضایتی زن را فراهم میکند و صرفنظر کردن زن، صرفنظر کردن شوهر را پیشبینی میکند. ولی در ازدواجهای نارضامند صرفنظر کردن شوهر خصومت زن را به دنبال دارد. مقیاس صرفنظر کردن شوهران در بین سایر مقیاسها از میزان واریانس بیشتری برای پیشبینی رضامندی زناشویی برخوردار است. (رابرتس 1990)
تحقیقی که توسط رینولدز – والاس (1995) در این زمینه بر روی 135 زوج مسن شرکت کرده در این آزمون صورت گرفت نشان داد که عدالت، مساوات و قوه درک پاداش بطور معنیداری بر رضامندی زناشویی مؤثر میباشد و قوه درک پاداش بیشترین تأثیر را در این سه متغیر وابسته نشان داد. بطور کلی افراد مسن ازدواج کرده (متأهلان مسنتر) از زناشویی خود راضی بودند.
امروزه اهمیت ارتباط و نقش آن در روابط اجتماعی مورد تأکید بسیاری از محافل علمی و پژوهشی است. به ویژه در مورد خانواده که به عنوان رکن اساسی جامعه بوده و هست و علی الخصوص روابط زن و شوهر که زیربنای الگوئی رفتارها و روابط فرزندان خانواده میباشد. تحقیقاتی که در این زمینه و بررسی اهمیت الگوهای زوجین روی رضامندی زناشویی صورت گرفته است نشان میدهد که الگوهای ارتباطی رایج بین زوجین رضامند موارد ذیل است:
توافق بیشتر (Schaap, Bunnk & Kerkstra 1988)
عدم فعالیت منفی تلافی جویانه (Cottman. 1979; Leven son Jcotlman) و کشف دقیقتر پیامهای غیر کلامی یکدیگر (Noller, 1984).
ویژگیهای فوق در زوجین راضی و الگوهای ارتباطی آنان به چشم میخورد. زوجین خشنود نسبت به زوجین ناخشنود زمان زیادی را صرف گفتگو با هم (بدون توجه به موضوع) سپری میکنند و به همان میزان نیز وقت صرف گفتگو در مورد مسائل شخصی میکنند. (Vangelisti, Anital 1993) (Kirchler 1989)
همچنین در تحقیقی که توسط گاتمن و دیگران صورت گرفت. 135 زوج تازه ازدواج کرده مورد بررسی قرار گرفتند و هفت الگوی تعاملی که پیشبینی کننده تداوم یا جدائی ازدواج بود روشن شد.
1- خشم به عنوان یک هیجان پر خطر
2- گوش دادن فعال
3- مقابله به مپل رفتار منفی
4- شروع کردن منفی از طرف زن
5- تنش زدایی
6- مدلهای رفتاری مثبت
7- دلجویی فیزیکی از مرد
برای الگوهای تعاملی خشم به عنوان یک هیجان پر خطر، گوش دادن فعال، مقابله به مثل رفتار منفی تأییدی صورت نگرفت. اما یافتهها نشان دادند که الگوهای تعاملی: عدم پذیرش عاطفی زنان توسط شوهران، شروع منفی از طرف زنان، فقدان کم تنش زدایی رفتار منفی زن توسط شوهر، فقدان زیاد تنش زدایی رفتار منفی مرد توسط زن، فقدان دلجویی فیزیکی (مرد) به عنوان پیشبینی کنندههای جدائی (طلاق) تأیید شدند. (گاتمن 1998)
تحقیقات دامنه دار نشان میدهد که مدارج تحصیلی در خوشبختی خانوادگی بسیار مؤثر است زیرا مقدار تحصیل معمولا مربوط به مقام اجتماعی شخص است و تفاوت تحصیلات وسیع ممکن است سبب ایجاد حس حقارت و آزردگی شود و همچنین موجبات عدم درک صحیح طرفین از یکدیگر را فراهم میسازد. دیدگاه همسر تحصیل کرده ممکن است نسبت به رویدادها و مسائل اطراف، واقع بینانهتر باشد تا نسبت به همسرش که تحصیلات پایینتری دارد و این مسئله سبب تفاوت پاسخدهی و واکنش آنان نسبت به مسائل مهم زندگی میگردد.
البته در مورد سطح تحصیلات عقاید تقریباً یکسانی در نزد اندیشمندان وجود ندارد چنانچه به نظر ترمان (1939) زمانی نیک بختی زنان کاملتر خواهد شد که شوهر تقریبا 5 سال بیشتر از آنها تحصیل کرده باشد. در حالیکه هامیلتون بر خلاف این عقیده، میان سعادت خانوادگی و همگونی تحصیلات بستگی مستقیمی را پیشبینی میکند. به نظر میرسد که در سخن هامیلتون سهم بزرگی از حقیقت موجود باشد. وجود یک موقعیت تحصیلی همسان یا دست کم معادل، خواهد توانست به ایجاد توافق میان زن و شوهر کمک کند.
با عنایت به تقدس نهاد خانواده از دیدگاه مکاتب الهی علی الخصوص نگرش ویژه و ظریف مکتب انسان ساز اسلام به این نهاد دیرپا و با توجه به اینکه توصیههای این دین شریف در راستای فطرت انسانی بوده که پاسخ ضروری به نیازهای اساسی و اصیل انسان در جهت رشد و تکامل وی میباشد. به نظر میرسد هر گاه اساس روابط زن و شوهر بر پایه اهداف الهی برنامه ریزی شده برای زندگی خانوادگی میباشد، نه تنها رضایت خاطر زن و شوهر بلکه رضایت مسلم همه اعضاء خانواده را فراهم خواهد ساخت.
توصیههایی که از پیشوایان دینی داریم حکایت از همسویی نگرشهای دینی با خواستها و نیازهای درونی انسانهاست.
زوجینی که به دنبال پایداری و استحکام زندگی زناشویی خود هستند باید خود را به ویژگیهای مثبتی ملبس سازند و در واقع پیوند زناشویی خود را با داشتن این خصوصیات و فضائل دائمی سازند.
داشتن تعهد و وفاداری و انصاف لازمه تداوم ازدواج است. پذیرش متقابل، تفاهم متقابل، گذشت و بخشش متقابل، اعتماد متقابل میتواند پایههای ازدواج را تحکیم کند، داشتن انعطاف پذیری و پاسخ مناسب دادن به خواستها و نیازمندیهای همدیگر و داشتن نگرش مثبت نسبت به هم و نسبت به رویدادهای خانوادگی به رضامندی و پایداری ازدواج کمک خواهد کرد.
آنچه به عنوان عوامل مخرب و موجب تزلزل ارکان خانواده است مسائلی چون سوء تفاهمات و خطاهای شناختی، عدم مهارتهای ارتباطی از قبیل گوش دادن فعال، مبهم بودن پیامها، عدم تشریک مساعی و مشورت کردن، عدم احترام به عقاید و پذیرش یکدیگر، مشخص و صریح نبودن انتظارات میباشد.
همچنین هر گاه زوجین به هنگام برخورد با مشکل به جای بررسی راه حلهای احتمالی و انتخاب راه حل مؤثر و مفید به شیوههایی چون سرزنش کردن، تمسخر کردن، تحقیر کردن، طعنه زدن، شکایت کردن و نق زدن، مبالغه در نشان دادن وضعیت موجود و ... بپردازند، موجبات سست شدن پایههای زندگی مشترک خود را فراهم میسازند.
با توجه به چنین یافتههایی و با در نظر گرفتن اینکه زنان اکنون در عرصههای اجتماعی و شغلی حضور فعالی دارند و علاوه بر مسئولیت همسرداری و مادری مسئولیتهای شغلی و اجتماعی مهمی را نیز به عهده دارند و این همه، فشار سنگین را بر او تحمیل کرده و استرس مربوط به انجام وظایف اجتماعی و انجام وظایف خانه بر وی حاکم میشود. حال اگر این زن دارای افکار و عقاید غیر منطقی نیز باشد به میزان زیادی به تأکید دیگران خود را نیازمند ببیند یا این باور غیر منطقی را داشته باشد که در صورت انجام ندادن کامل و شایسته یک وظیفه، فردی نالایق و بیکفایت است و ... در این صورت با استرس مضاعفی رو به رو خواهد شد و این اضطراب بر عملکرد وی اثر گذاشته و روابط زناشویی را دچار اختلال خواهد ساخت و ممکن است موجبات نارضایتی را فراهم سازد.
در واقع به نظر میرسد که باورهای غیر منطقی به عنوان یک کاتالیزور عمل میکنند و روند نارضایتی را تسریع خواهند ساخت.
علل درگیری های زوجین
زن و شوهر بعلت ملاحظات ورود بایستیها در آغاز زندگی و هم به علت حیای افراطی و علاقه به اینکه زندگی را بر هم نزنند و ارکان آن را متلاشی نسازند عیوب یکدیگر را نادیده گرفته و با هم میسازند.
ذوق و سلیقههای شخصی، طرز فکرها، برداشتهای خود را از امور مخفی نگه میدارند، ولی این امر همه گاه به همین صورت باقی نمانده و بالاخره روزی آشکار خواهد شد.
در بررسی راز درگیریهای فعلی به دو دسته عوامل و علل برخورد میکنیم عواملی که مربوط به دوران پیش از ازدواج است و عواملی که مربوط به دوران پس از ازدواج است.
الف) عوامل مربوط به قبل از ازدواج:
بسیاری از پیشبینیها برای پیشگیری از درگیریها و اختلافات میبایست از قبل صورت میگرفت اگر پیش از ازدواج دو زوج جوان درباره زندگی میاندیشیدند کارشان به اینجا نمیکشید. این موارد را متذکر میشویم تا هم هشداری و توجهی برای طالبان جوان در ازدواج باشد و هم زن و شوهر جوان را وا دارد که منشأ درد را دریابند و غفلت گذشته را که بهر علتی بوده است نادیده گیرند و برای امروز خود فکر کنند اما آن عوامل عبارتند از:
1- عدم آشنائیها:
ازدواج امری است که در آن فرصت کافی لازم دارد تا طرفین یکدیگر را بمیزان لازم بشناسند و از حدود فکر و زندگی و معاشرت هم آگاه شوند. البته این نکته قابل ذکر است که محبتها و معاشرتهای قبل از ازدواج هر چند بسیار و غنی باشد باز هم نخواهد توانست پرده از روی اسرار طرفین بردارد مگر به ندرت. ولی این مسأله هم خطاست که دو فرد بدون اینکه تصویری و تصوری از یکدیگر داشته باشند تن به ازدواج با هم بدهند و زندگی را بر اساس دورنمائی مبهم و زیر سؤال بنا نمایند.
2- عدم مشورت:
جوانان ما هر چند تحصیلکرد و عالم باشند باز هم در زندگی خانوادگی بیتجربهاند. متأسفانه روش غلط تربیتی بسیاری از آنان را بگونهای پرورانده است که در عین دوری از واقعیتهای زندگی حاضر نیستند از تجارب والدین و افراد بزرگتر که نظرات خیرخواهانه دارند استفاده نمایند.
تعالیم اسلامی ما توصیه دارند که جوانان در این مورد با بزرگتران مشورت کنند و پیش از اینکه تصمیم قطعی خود را در امر ازدواج بمرحله اجرا بگذارند نظر خود را با پدر و مادر در میان بگذارند تا بعدها دچار دشواریهائی نگردند. این امر برای دوشیزگان که کمتر با زیر و بم حیات اجتماعی و احیاناً فریبکارانه برخی از مردم آشنا هستند ضرورت بیشتری دارد.
3- دورنمای غلط از زندگی
بسیاری از گرفتاریها و درگیریها بدان خاطر است که جوانان برای دنیای پس از ازدواج جنبههای رویائی و تصویرهای خیالی زیبائی در نظر گرفته و برای حیات آینده خود بهشتی خیالی میسازند بعدها که وارد زندگی شدهاند آن بهشت را نمییابند و گمان دارند که همسرشان در این امر مقصر است. بدین نظر به درگیری با او پرداخته و زندگی را بر خود و بر او تلخ میسازند. غافل از اینکه آرزوها و آمال آنان همه گاه قابل تحقق نیستند. واقعیت زندگی آنچنان نیست که آنها برای خود تصویر میکنند بخصوص که زن و مرد فرشته آفریده نشدهاند و بهشت موعود و رویائی هم مربوط به این جهان نیست.
4- فریبکاریها:
گاهی درگیریهای زوجین بخاطر فریبکاریهای قبل از ازدواج است مثلاً پسر و دختر جوان جاذبههائی را برای هم مطرح میسازند که فوق العاده است. از شغل و پست بالاشان، از ثروت موهومشان از اخلاق و رفتار فوق العاده خوب شان، از دینداری و تعهدشان، از پاکی و عفت شان حرف میزنند و حتی وعدههای کاذبی را رد و بدل میکنند. بعدها که وارد عرصه حیات شدهاند پردهها بالا رفته و حقایق برملا میشوند. اسرار و مسائل شان علنی شده و قادر به پرده پوشی نیستند. در نتیجه درگیری را آغاز کرده و میکوشند بگونهای از شر یکدیگر رها گردند.
5- یکسونگری ها
بسیاری از جوانان در اثر فشار غرایز بدنبال تسکین رفته و گمان دارند زندگی تنها اعمال غریزه است هدف ازدواج و تشکیل خانواده را تنها در همین امر خلاصه میکنند و غافل که تشکیل خانواده تنها بدین غرض اولاً زندگی را در حد حیات حیوانی تنزل میدهند و ثانیاً امکان دوام و استمرار آن نیست.
تکیه به زندگی توأم با عشق و معاشرتهای جنسی زور به جدائی منجر خواهد شد از آن بابت که پس از سپری دیگر نیازی بیکدیگر احساس نخواهند کرد و نیز اگر این سیری از طریق دیگر هم پدید آید برایشان دلیلی جهت ادامه زندگی با این همسر نخواهد بود.
زندگی باید بر مبنای تفاهم، انس و الفت، تکمیل و تکامل هم انجام وظیفه الهی و مودت خالصانه باشد تا قابل ادامه گردد.
6- توجه به ظواهر:
چه بسیارند افرادی که حقایق و واقعیتهای زندگی مادی و اخلاقی خود را از نظر طرف مقابل مخفی داشته و تنها ظواهر خود را نشان میدهند و هم چنین در انتخاب همسر تنها ظواهر امور چون زیبائی و سر و وضع مادی، لباس، آمد و شد، خوش بیانی و از این قبیل را در نظر دارند که این خود سبب اشتباه کاریهائی میشود. بعدها که در واقعیت زندگی قرار گرفتند در مییابند آن زیبائی، آن مال و آن سرو وضع ظاهر به هیچ بهائی نمیارزیده و یا یکسره وارونه بوده است. خداوند طالبان ازدواج تنها بدین اهداف را نومید خواهد کرد. بویژه این نکته باید مورد نظر باشد که ثروت و زیبائی در امری ناپایدارند.
7- تکیه به مصلحت:
ما در مواردی میبینیم که برخی افراد به ازدواجهای مصلحتی تن در میدهند برای حفظ موقعیت، پیشرفت امری، رسیدن به رتبه و مقامی، دستیابی به ثروت و مالی اقدام به ازدواج میکنند. بعدها که در موقعیتی قرار میگیرند و در مییابند که چنان زمینه و امکانی برای شان پدید نمیآید هدف خود را شکست خورده احساس کرده و به درگیری اقدام میکنند.
امر ازدواج مصلحت بردار نیست باید بر اساس ضوابط و اهداف اندیشیدهای باشد زیرا زن و شوهر همانند لباسی برای یکدیگر خواهند بود و از سوی دیگر باید عمری با این لباس سر کنند.
8- ازدواج تحمیلی
راز همه خطرناکتر ازدواج تحمیلی است که در آن پدر و مادری خلاف خواست و رضای فرزند برای او همسر انتخاب کنند، پسر باشد یا دختر. بهنگامی که جبری در زندگی باشد و افراد خود را مجبور به یک زندگی ببینند سعی خواهند داشت بگونهای خود را از زیر بار و قیود آن برهانند.
شما حتی اگر غذای گوارائی را جبراً به دیگران بدهید در کام شان گوارا نخواهد بود. انسان این طبیعت را دارد که در برابر تحمیل و اجبار موضع میگیرد، حتی اگر آن امر مورد اعتقاد و قبولش باشد. ما شک نداریم که اغلب درگیریها بعلت خطا و لغزش یکی از دو طرف است ولی در حین درگیری فحش و نفرین را متوجه کسانی میکنند که موجبات تحمیل و حتی توصیه به ازدواج را فراهم آوردهاند.
ب) عوامل مربوط به بعد از ازدواج
آنچه که ذکر شد و حتی مواردی دیگر از آنچه که ذکر نکردیم مربوط به مسائل و انگیزههای قبل از ازدواج بود که میبایست از قبل درباره آنها چارهاندیشی میشد. اما مسائلی هم وجود دارند که مربوط به دوران پس از ازدواجند. شما همسران جوانی را میشناسید که اندیشیده و بر اساس ضوابطی ازدواج کرده و زندگی مشترک را آغاز نمودهاند. حتی ازدواج آنها مورد آرزو و علاقه بسیارشان بوده است ولی بعدها آنان را در روبهروی هم میبینیم. این امر بعللی و عواملی بسیار وصل است که برخی از آنها به این قرار میتوانند باشند.
1- عدم آشنائی به حقوق
این از دشواریهای حیات زوجین است که حقوق یکدیگر را بشناسند و بدان عامل باشند. چه بسیار درگیریها که بدین خاطر رخ مینمایند زیرا این دو در اثر عدم آشنایی به حقوق یکدیگر محدودیتهائی برای هم ایجاد میکنند و یا توقعات بیحسابی از یکدیگر دارند. ما گمان داریم ضروری است زن و شوهر یک بار حقوق و وظایفی که در قبال یکدیگر دارند مورد مطالعه و بررسی قرار دهند تا بتوانند در قبال یکدیگر موضعی نیکو اتخاذ کنند. آگاهی به حقوق و وظایف خود مقدمه عمل است و جلوی بسیاری از اختلافات و درگیریهای فیمابین را میگردد.
2- عدم آگاهی به رموز زندگی مشترک
زندگی مشترک تابع ضوابط و نظاماتی است که از جمله آن ایجاد جاذبه و گرایش برای طرف مقابل است. زن و شوهر باید بگونهای باشند که هر روز و هفته شان برای آنها تازه و مدد دهنده باشد. بدبختی و تیرگی از وقتی در زندگی زناشویی آغاز میشود که زن و شوهر از هم سیر شوند و یا گمان کنند مطلب و یا چیز تازهای در زندگی برای یکدیگر ندارند که عرضه کنند.
زن و شوهر باید به صورتی با هم زندگی کنند و حتی طبق دستورات اسلامی بگونهای خود را برای یکدیگر بیارایند که بتوانند جلب نظر کنند. همچنین کوشش آنها باید متوجه این امر باشد سطح فکر و معارف خود را بالاتر برند و برای تکمیل و تکامل هم مؤثر و مفید باشند.
3- مخفی کاریها
بسیاری از زنان و شوهران بدان خاطر با هم درگیر میشوند که اسرار و مسائل خود را از هم مخفی نگه میدارند و یا به مخفی کاریهائی میپردازند که مورد توجه و رضایت طرف مقابل نیست. مثلا آمد و شد خود، معاشرت خود با دیگران، درآمدشان، طرز فکرشان را از هم مخفی داشته و حقایق را به هم نمیگویند.
این چنین موضعگیریها شاید در برخی موارد بر اساس مصلحت باشد ولی فراموش نباید کرد که اسرار بخصوص در آنچه که مربوط به زندگی خانوادگی است روزی بر ملا خواهد شد و در ان صورت رسوائی بیشتر است. اصولاً انسان دشمن آن چیزی است که بدان آگاهی ندارد و طبعاً هر عامل و فردی که سبب این جهل شده است مورد نفرت اوست.
4- مداخلات ناشیانه
چه بسیارند درگیریهائی که حاصل مداخلات ناشیانه زن و شوهر در کار یکدیگر است. اصولاً در نظام حیات اسلامی حدود وظایف و اختیارات زن و شوهر در حیات خانوادگی معین و مشخص شده است. هر کس در چهارچوبی و بر اساس ضابطهای باید فعالیت کند ضمن اینکه تعاون و همکاری در این راه بحد کافی وجود دارند و دخالت در کار دیگری باید بر اساس خواست طرف مقابل باشد.
این مداخله گاهی توسط کسان و بستگان طرفین صورت میگیرد. مثلاً خانمی بعنوان راهنمائی وارد زندگی آنان میشود و دخالت ناشیانهای را آغاز میکند. این راهنمائیهای ناشیانه در مواردی سبب ایجاد درگیری در بین زن و شوهر میشود.
5- احساس ناکامی
چه بسیارند افرادی که بر اساس وعدهها و وعیدها، فریبکاریها، تملق گوئیهای طرف مقابل در روزگاران پیش از ازدواج برای خود کاخی از امیدها و آرزوها بنا نهاده بودند و اینکه آن کاخ را ویران مییابند آرزو داشتند که در سایه ازدواج به اهدافی دست یابند ولی فعلاً احساس میکنند ناکام ماندهاند. هم چنین بر اساس تصویری که دیگران برای آنها از همسرشان تهیه کردهاند گمان دارند که آنچنان نبوده و در دستیابی به همسر دلخواه ناکام ماندهاند. معمولاً چنین افرادی در آغاز زندگی لطفهائی به یکدیگر کرده و ناکامی را پنهان میدارند. ولی پس از مدتی پردهها میافتند و حقایق روشن میشوند و درگیریهای ناشی از عقدههای محبوس آغاز میگردند.
6- خودخواهیها
مشکل دیگری که در سر راه زندگی مشترک زوجین جوان است این است که اغلب با خودشان کنار نیامدند و با نفس خویش در کشمکشند. با خود تعارض دارند، مسائل خود را نیکو درنیافتهاند، لحظهای با خود تنها ننشستند تا ببینند چه میخواهند و چه میگویند خودخواهی شان هم نمیگذرد آنها به جهل و بیهدفی خود اعتراف کنند در نتیجه با خود یا با دیگران درگیر میشوند. داشتن حوصله، حق خواهی اعتدال چیز خوبی است بشرطی که از همان آغاز زندگی با آن عادت کرده باشیم و از این بابت برای خود جاذبهای ایجاد نمائیم.
انگیزههای درگیریهای زوجین
این علل و انگیزهها اگر چه کوچک و بسیار جزئی هستند اما همینها باعث آغاز درگیریهای زوجین میشوند این امر از آن بابت است که ایشان موجودی عجیب است در آنگاه که عقده کند و کینه بگیرد زندگی را نه تنها بر خورد بلکه بر دیگران نیز تنگ خواهد کرد اما آن علل و انگیزهها بسیار و از آن جملهاند.
الف- در رفتار شخصی:
در این جنبه از مسائل و عواملی باید نام ببریم که برخی از آنها بشرح زیرند.
1- فزودن طلبیها:
این از نشانه کودکی است که آدمی بخواهد همه رفتار و اعمالش مورد موافقت قرار گیرد و به بیش از آنچه که حق اوست برسد. در زندگی خانوادگی ما متأسفانه با افرادی مواجهیم که بحق خود قانع نیستند، فزون طلبی میکنند و میخواهند دیگران به میل و رضای او رفتار نمایند و اگر این خواستهها مورد موافقت قرار نگیرند درگیری را آغاز میکنند. آنها در فزون طلبی خود را طلبکار و دیگران را بدهکار تصور مینمایند و با خشونت و تندی میخواهند به خواسته خود دست یابند.
2- عیب جوئیها:
برخی از درگیرها بدان علت است که یکی از دیگری عیب جوئی میکند آنچنان که گوئی دائماً مترصد یافتن فرصتی است که در آن دق دل خالی کند و بگونهای که گوئی در طرف مقابل اصلا نقطه مثبتی وجود ندارد. این عیب جویی دل همسر را نسبت به او چرکین میکند یا کم کم بدان عادت مینماید که در آن صورت فردی میشود ضعیف و بیشخصیت و یا به مقابله میایستد که آن هم امری خطاست.
3- سرزنشهای بیجا:
اینکه بخواهیم که از همسرمان هرگز خطایی صادر نشود توقعی بیجاست از آن بابت که انسانها معصوم از خطا نیستند. از خود ما و شما هم لغزش پدید میآید. البته باید سعی بعمل آید که از میزان خطاهای ما کاسته شود و هم درباره امری معین خطا مکرر نشود حال اگر لغزش و خطائی از همسر خود دیدیم آن را فوراً برخش نکشید و مورد سرزنش قرار ندهیم که این خود کدورت انگیز است.
4- هوسمندیها:
هوسمندیهای بیجا هم میتواند سبب درگیری شود. این امر در مواردی مختلف است و از جمله در خواست ستایش و تمجید، در پاسداری افراطی از احترام، در تن دادن به لذات زودگذر ولی نفرت انگیز، در خواستاری چیزی که دیگران دارند، در توجه به زرق و برقها و در نتیجه خرج تراشیها، در خواستاری ازدواج مجدد، در افراط برای بکارگیری ذوق و سلیقهها، در خواستاری نعمتهای موهوم و ...
ب- در روابط فیمابین
برخوردها و روابط زن و شوهر بگونهای است که اهداف مربوط به مودت و رحمت فیمابین، آرامش و سکون، دوام و بقای نسلی را برآورده باید کرد.
ولی در مواردی بعلل پزشکی و یا اجتماعی مواجهیم با سرد مزاجیها، عدم تمکینها، ناتوانیهای مربوط به حیات زناشویی، تنها به فکر خود بودن و همسر خویش را فراموش کردن، منعهای بیحساب در جنبه ارتقاء و رشد و پیشرفت میتوانند از علل درگیریها باشند.
چه بسیارند بدبینیها که زمینه همبستگی را در طرف مقابل از بین میبرند و موجبات دلسردی از زندگی را فراهم میآورند. در زندگی گاهی انتقادی مطرح است وجود اصل آن مسئلهای نیست که بتوان آن را نفی کرد، ولی انتقاد را باید با شیرینی تحسینها و تمجیدها آمیخت و بخصوص باید مراقب بود که به عیبجویی کشانده نشود.
اعلام تمکین قولا و عملا برای زندگی ضروری است و هیچ امری حتی خستگیهای ناشی از کار روزانه بیحصولگی و یا گردش و تفریح نباید مانع آن شود. هم چنین طرفین باید مجاهدتی داشته باشند که راه را برای رشد علمی و معنوی یکدیگر بگشایند و افتخاراتی برای یکدیگر بیافرینند.
غلوها درباره شأن خود و حتی شأن خانواده خود نفرد آفرین است و زندگی را به کام طرفین سخت و تلخ و ارکان حیات را متزلزل میسازد. اینکه شما سعی کنید خود را عاقلتر از دیگران، قویتر و غنیتر واجد شرایط و افتخارات زیادتر معرفی کنید سبب آن خواهد شد که کینهتوزیها پدید آید و حسادت طرف برانگیخته شود که این خود سبب درگیری است.
ج- در مسائل الزامی:
گاهی عقدهها و کینههائی برای طرفین پدید میآید که آنهم در جهت مسائلی که طرف در آن تقصیری ندارد و یا الزامی عقلی او را به چنین امری واداشته است بعنوان مثال میگوئیم.
زنی را در نظر بگیرید که دختری بدنیا آورد. در حالیکه همسرش و یا کسان و خویشانش خواستار پسر بودهاند و بر عکس بنای بدرفتاری را باز میگذارند و گمان دارند که او سبب این امر شده است. غافل که ترشروئی به زن به علت دختر زائیدنش نوعی دهن کجی بخداست و ناخشنودی او را در پی دارد. فرزند چه پسر و چه دختر هدیه و امانت خداست باید پذیرای آن باشیم.
یا پدری را در نظر آورید که در جهت الزام تربیتی تصمیم میگیرد فرزند خود را تنبیه و سرزنش کند. مادر بخاطر احساس محبتی که نسبت به فرزند دارد جلوی او را میگیرد. در نتیجه برای پدر این تصور پدید میآید که راه تربیت را بر او سد کردهاند در نتیجه درگیریها آغاز میشوند. گاهی اثر این جلوگیری ممکن است در بعد معلوم شود بدینگونه که اگر آن فرزند کجروی و نافرمانی سختی را مرتکب شده و یا رسوائی بدی را پدید آورده است پدر بعنوان سرزنش و تقبیح بنای بدرفتاری را میگذارد که اگر تو در فلان روز مانع نمیشدی امروز چنین و چنان نمیشد.
د- حیات اجتماعی:
در این زمینه نیز مسائل بسیاری وجود دارد که هر کدام سببی برای پیدایش اختلاف و درگیریهاست از آن جملهاند:
1- آبروریزیها:
در برخی موارد درگیریها بخاطر لغزشهائی است که در بازگو کردن راز و اسرار همدیگر آنهم در نزد دیگران دارند و یا مسأله را در نزد این و آن بزرگ کرده و بر این اساس آبروریزی مینمایند. این امر حیات خانوادگی را متزلزل کرده و معاشرتهای انسانی طرفین را بخطر میاندازند. در تعبیرات قرآنی زن و مرد همانند لباس هم معرفی شدهاند و باید حافظ اسرار و مسائل هم باشند. اینکه نقایص همدیگر را برای غیر بازگو کنند خود نشانه ضعف و حقارت آنهاست و حیات خانوادگی را دچار مخاطره خواهد کرد.
2- ایجاد مزاحمتها:
گاهی درگیری بدان خاطر است که مثلا شوهر دوستان و رفقای خود را علی الدوام بخانه آورده و برای زن مزاحمت در پذیرائیها زحمت ایجاد میکند و یا زن از خانواده و کسان خویش دائماً دعوت کرده و برای شوهر مخارج و دردسر میآفریند. این مسأله اساسی است که زن و شوهر مراعات حال و احوال یکدیگر را بنمایند و در دعوتها و آمد و شدها حدودی را نگهدارند که در آن خیر و صلاح آنها هم مورد نظر باشد.
3- آمد و شدهای بیحساب:
نکته دیگر در این زمینه آن است که رفت و آمدهای زن و شوهر در خانه، آمد و شد دیگران، مصاحبتها و معاشرتها باید روی ضابطه باشد. ناراحتی و رنجی برای هم نیافرینند و یا حقوق دیگری را بخطر بیندازند.
4- لغزشها:
گاهی درگیری بدان علت است که زن یا شوهر متهم به لغزش و انحرافی است و بر اثر آن آبروی او و همسرش در خطر است. یا گاهی پیش میآید که طرفین تن به انتقام گیری بیجائی داده و با اتکای به نقل قولها و تصورات غلط زندگی یکدیگر را تیره میسازند. در حالیکه اگر مسأله فیمابین بصورتی حل میشد لغزشها مورد تحقیق و بررسی قرار میگرفت دشواری خاصی در میان نبود.
5- در مداخله دیگران:
درگیریها و اختلافات در مواردی بسیار ناشی از مداخله دیگران در زندگی است، و ضروری است از دخالتهای نابجا در زندگی جلوگیری کرد و نباید اجازه داد دیگران وضع زندگی افراد را در هم و برهم کنند. ما به نمونه این امر که جلوههای گوناگون دارند اشاراتی بدین شرح خواهیم داشت.
1- اظهار نظرها:
گاهی مداخله بصورت اظهار نظر است مثلاً والدین زن و شوهر جوان در زمینه بهتر شدن زندگی نظراتی میدهند که باعث درگیریست. تضمینهائی در سایه این اظهار نظرها پدید میآید که شاید هم خود آنان راضی نبودند.
ما معتقدیم که پس از ازدواج پدران و مادران، برادران و خواهران دست از سر آنان بردارند، اگرچه در سخن و رأیشان صادقند ولی بگذارند خودشان برای خود تصمیم بگیرند با زیرگوشی گفتنها اگرچه خیر خواهانه باشد همسر را علیه دیگری تحریک نکنند و به بهانه محبت بنای زندگی شان را متزلزل ننمایند. نقش آنها پس از ازدواج باید نقش نصیحت کننده، آنهم با رعایت ظرافتهائی باشد. وگرنه ذهن طرفین نسبت به هم مشوش شده و موجبات بدبینی و ناراحتی پدید میآید.
2- حسادتها
گاهی مداخله در زندگی زنان و شوهران جوان بعلت وجود حسادتهاست واقعیت مسأله این است ما در زندگی روزانه به افرادی بر میخوریم که کوته فکر و تنگ نظرند، چشم آن را ندارند که زندگی خوش دو نفر را ببینند و شخصاً راحت و آرام باشند. شرارتشان ایجاب میکند که بنای زندگی آنان را بلرزانند و آن دو را نسبت بهم بدبین کنند. بدین نظر با القاآتی و یا با نقل قولهائی آنها را بجان هم میاندازند. گاهی این حسادت ممکن است از سوی یکی از دو طرف مثلا از زن یا شوهر باشد، از دیدن وضع زندگی همسایه و یا آشنایی نق زدنها را آغاز کرده و روزگار را بکام همسر تیره و درگیریها را آغاز نماید.
3- دلسوزیها
این مداخلات گاهی صورت دلسوزی دارد. مثلاً افرادی هستند که به مقصد مفسدهجوئی زندگی پر از محبت و صفای دیگران را بهم میزنند و اگرچه خود را در این راه درست نشان میدهند ولی صداقت لازم را ندارند.
باو میگویند حیف از تو که چنین زن یا شوهری داری، او قدر ترا نمیداند، اذیت و آزار میکند، فرد فهمیدهای چون تو نباید چنین و چنان باشد راستی از وقتی که ازدواج کردهای قیافه ات عوض شده به این علت که تو از او خبری ندیدی و ... و با این زمزمهها که نشانی از معاشرتهای احمقانه است طرف را وا میدارند که درگیری را آغاز کند و رخنهای یا عدم اعتمادی در زندگی پدید آورد.
این درسی است برای همسران جوان که بکوشند دوستان و معاشران لایقی را برای خود برگزینند و با افراد سبک مغز رابطه نداشته باشند.
جنبههای دیگر:
از دیگر جنبههائی که در این بخش میتوانیم نام ببریم، روحیه نزاع خواهی، گوش به سخنان دیگران داشتن، ندانم کاریها، وجود گرفتاریها و رنجهای غیر قابل تحمل وجود بیماریهای مزمن که حوصله و توان را از آدمی سلب میکند مواجهه دائم با تلخکامیها و درگیریها در محیط خارج زندگی، احساس عقب ماندگیهای مفرط و عدم توان در پیشرویها، خشونتها و تندیها، ریاست طلبیها و خودکامگیهاست.
تلخی زندگی: زندگی در روزهای اول حیات شیرین است و زن و شوهر جوان بویژه در روزهای اول رویاهای خود را در جامه عمل میبینند ولی بتدریج در اثر برخوردهای نامناسب انحرافاتی پدید میآید و زندگی خانوادگی که برایشان محیطی پر از نشاط بود به جهنمی سوزان تبدیل میگردد.
همسری نادان و سخت گیر میتواند بفاصله چند ساعت محیط خانه را چون دوزخی سازد و زندگی را بر کام اعضای خانواده تلخ سازد، امری که خلاف مقصد حیات است. دو فردی که از هم انتظاری جز رحمت و محبت ندارند وقتی که با نابسامنیهائی مواجه شوند بیش از دیگران ناراحت شده و حتی میل و رغبت به غذا خوردن و آب نوشیدن را از دست میدهند چون دو غریبه ناآشنا در خانه میمانند و هر کدام در گوشهای کز کرده و سر درگم خود و عقدههای خویش میشوند.
اثرات درگیریها:
آری درگیری زن و شوهر بر خلاف درگیری در فرد ناآشناست که پس از ساعتی از هم دور و جدا میشوند و هر کام در خانه و زندگی خود به دنبال تسکین دهندهای میروند. این دو با هم اختلاف پیدا کرده و ناگزیرند در کنار هم و در عین تنهایی باشند. آمد و شد همدیگر را ببینند ولی دم بر نیاورند چنین درگیری بسی دشوارتر از درگیری و هر فرد غریبه است و طبعاً رنج آن بیشتر است.
1- در صورت زندگی: درگیریها در صورت زندگی ما اثر نامطلوبی میگذارد آنچنان که زن و شوهر چون دو وجودی غریب مانده و هر کدام در گوشهای و در عالم خود سرگرم آسایش میشوند. تجمل و آرایش خانواده سرد وضع دیگری بخود پیدا کرده و در همی و بینظمی از سر و روی آن باریدن میگیرد. هر کس که وارد خانهای با چنین وضع و اختلافی شود، در مییابد که اوضاع خانه جریان سالمی ندارد. کدورت و رنج بر محیط خانه حاکم است و نابسامانی و آشفتگی از همه جای آن آشکار است. فرزندان در گوشهای غنودهاند و از ترس اینکه درگیری والدین روزشان را تیره کند دم بر نمیآورند. سکوت در آن کانون چنان حکمفرماست که گوئی جنبدهای در آن محیط نیست و اگر هم سر و صدائی بر میآید در جهت درگیری و بگو مگوست.
2- در جنبه روابط:
روابط زن و شوهر در اثر درگیری سرد است و زن و شوهر هر کدام به نوعی دچار بدبختی و آشفتگی هستند. اعتماد خود را نسبت به یکدیگر از دست دادهاند و هر کس سعی دارد با سرزنشی، تحقیر و بیاعتبار کردن خود را سبک کند. اینان امنیت و آرامشی که باید در سایه روابط بدست آورند دست خوش درگیریها کرده و ناخودآگاه درصدد خطر آفرینی برای یکدیگرند حریم حرمت شان در هم شکسته است و کارشان به جدال و خصومت منجر شده است. گفت و شنودهای شان بیحساب و موذیانه است و در مثل همانند زنبوری هستند که بهم نیش میزنند و ارکان زندگی خویش را بیش از پیش متزلزل میسازند. نگرانی مداوم از برخورد همدیگر دارند آنچنان که گوئی برخوردشان بهم نفرت آور است و سعی دارند که با یکدیگر مواجه شوند.
3- در جنبه روانی:
آنها که در خانه به علل پوچ و بیارزشی همسر خود را میآزارند و درگیری را آغاز میکنند شاید ظاهراً خرسند باشند که عقده دل را میگشایند و خود را از ناراحتی و رنجی درونی تسکین و نجات میدهند غافل که حالشان در این ماجرا شبیه این است که خاکی یبر سر خود بریزند و روزگار خود را بدتر سازند.
تعارضها و درگیریهائی که در زندگی خانوادگی برای زن و شوهر پیش میآید نه تنها موجب تیرگی روابط میشود بلکه آشفتگی فکری و روانی خود فراهم خواهد شد آنچنان که گاهی ممکن است این امر برایشان عارضهای بیافریند. او ظاهراً همسر خود را با نیش خود گزیده است و از این طریق خواسته است شخصیت خود را نشان دهد ولی روان او با او در تضاد و تعارض است که چرا چنین کرده و چرا بیحساب روزگار خود را تیره ساخته است وانگهی محبت واقعی که در سایه توافق روانی طرفین وجود داشت بر اثر آن از دست میرود.
4- فشار وجدان:
گاهی تیرگی روابط میان زن و شوهر فرد مقصر را دچار عذاب وجدان میکند و او را تحت فشار قرار میدهد. عملی را مرتکب شده و ظاهراً باید از آن خرسند باشد، خرسند از آن که بر همسر خود غلبه کرده و امر و فرمان خود را بر او نافذ گردانیده است. اما از سوی دیگر او تحت عذاب سخت وجدان است و چنان رنجی را در این زمینه متحمل میشود که گاهی ممکن است این امر را به بیماری روانی یا مرگ بکشاند.
درگیریهائی که در آن ناحقی و ستمی معمول شده و طرف مقابل از این ستم زیان غیر قابل جبرانی دیده. مثلاً آبروی او رفته و یا به اختلالی گرفتار آمده فرد ستمکار را بچنان عقوبتی مبتلا میکند که حاصل آن ممکن است انتحار و خودکشی و یا ابتلا به یک بیماری شخصیتی باشد و ما افراد بسیاری را میشناسیم که در این زمینه تحمل خود را از دست داده و به عذاب وجدان مبتلا شدهاند و جبرانش بسیار غیر ممکن بوده است.
5- ایجاد بدبینی:
زندگی بر اثر درگیری تلخ میشود و اختلاف با کسی که توقع اختلاف از او نیست حتی ممکن است موجبات بدبینی و بداندیشی را برای شخص فراهم آورد. ما زنان و شوهرانی را میشناسیم که با زیر سر داشتن محبت فردی دیگر از همسر خود کناره گیری کرده و کار را به متارکه و جدائی کشاندهاند ولی بعدها همچنان دچار بدبینیهائی شده و روزگار را در کام خود تلخ و ناگوار یافتهاند.
شما گمان نکنید که بعدها به آسایش و آرامش ایدهآلی دست مییابید. دائماً در ذهن خود از آنچه برایتان پیش آمده نگران خواهید بود و این امر سبب عقده سازیهای بسیار، بدبینی نسبت به اشخاص و امور توقع بیجا نسبت به دیگران و عدم امکان برآورده شدن آن توقعات خواهد شد.
6- اتلاف استعداد:
اصولاً استعدادهای گوناگون انسان در محیطهای آرام و مطمئن و دور از دلهره و تشویش رشد میکند و شکوفا میشود در آنجا که اختلاف است و در محیطی که ناامنی و اضطراب است پیشرفتی و رشدی حاصل نمیشود. چه بسیار افرادی را میشناسیم که در اثر درگیری و اختلاف، ناامنی و احساس تشویش دچار رکود و تحدیر شده و استعدادشان متوقف شده ا ست. وجود روابط دوستانه و اعتمادبخش در عین اینکه موجب دلگرمی زندگی است سبب آرامش روح، نشاط روان و بیداری وجدان میگردد و در چنان صورتی است که انسان میتواند درست فکر کند، نیکو تصمیم بگیرند و ابتکار خود را در راهی که به کمال میانجامد بکار اندازد.