تحقیق مقاله امام صادق ( ع )

تعداد صفحات: 190 فرمت فایل: word کد فایل: 11309
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: زندگینامه مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۳۸,۰۰۰ تومان
قیمت: ۳۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله امام صادق ( ع )

    سلسه نسب امام صادق (علیه اسلام)

    خاندان وتباراهل بیت (علیهم السلام) واجداد گذشته خاندان رسالت وامامت ازنسل ابراهیم پیامبر(علیه السلام) و نواده اسماعیل ذبیح ودرسلسله مراتب صلبی به عبدالمطلب می رسد.

    عبدالمطلب دوازده پسر داشت که کوچکترین آنها عبدالله است وحضرت محمد (صلی الله علیه وآله) رسول گرامی اسلام تنها فرزند اوست که هرگز دیده به دیدار پدر نگشود ودردوران جنینی پدر را ازدست داد . فرزند دیگر او ابوطالب است که حضرت علی (علیه السلام) فرزند او ست وبدین سان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) و حضرت علی(علیه السلام) پسرعموی یکدیگرند وحضرت علی (علیه السلام) بیش از 30سال ازاو کوچکتر است.

     بعدها حضرت علی (علیه السلام) درعصرحکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله) درمدینه، باکوچکترین دختراو، فاطمه معصومه(سلام الله علیها) ازدواج کرد ونسل پیامبر(صلی الله علیه وآله) وحضرت علی (علیه السلام) از طریق این ازدواج تداوم یافت . ازنسل حضرت علی (علیه السلام) وحضرت فاطمه(سلام الله علیها)یازده گوهر درخشان ومِهرهای ولایت درخشیدند که امام صادق(علیه السلام) نسل چهارم این زوجین شریف است وششمین امام شیعه ، یاخلیفه راستین پبامبر(صلی الله علیه وآله)است.

    جد ّوجدّه:

    وبدین سان پس ازرسول خدا(صلی الله علیه وآله) وخدیجه کبری که جدّوجدّه اصلی امام بحساب می آیند ، باید به سراغ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که جّد وجدّه وپدر همه امامان نخستین جانشین رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وسید الاوصیاء است.

    جدّ دیگر امام حسین (علیه السلام) سیّد الشهداء وپس ازاو امام سجاد (علیه السلام)است که امام حسین(علیه السلام) مهتر شهیدان وامام سجاد(علیه السلام) زین العابدین ومایه فخر عابدان است.

    جدّه اصلی اوحضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بانوی نمونه اسلام، دخت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و همسرحضرت علی (علیه السلام) است وپس از او بایدازهمسرامام حسین (علیه السلام) حضرت شهربانو نام برد وهم ازکیهان بانو که خواهرشهربانو است.

    امام علی (علیه السلام) کیهان بانو رابه عقد محمد بن ابی بکر درآورد وازاوپسری به نام قاسم به دنیا آمد که دختر او امّ فروه مادر امام صادق(علیه السلام) است پس کیهان بانو جدّه مادری امام صادق(علیه السلام) است و بنابراین جده پدری ومادری امام صادق(علیه السلام) دوخواهر ایرانی وازنسل یزدگرد پادشاه ساسانی می باشند.

    نسب مادر امام

    حضرت علی بن ابیطالب(علیه السلام) که درمدینه حامی اسیران خانواده سلطنتی ایران بود ، شهربانو رابه عقد ازدواج پسرش حضرت امام حسین (علیه السلام) درآورد وکیهان بانو را بامحمد بن ابی بکر، پسرخلیفه اول که اورامثل پسرخود دوست می داشت ، تزویج نمود وبعد ازاین که حضرت علی (علیه السلام) خلیفه شد مرتبه محمد بن ابی بکر رابقدری بالابرد که اوراوالی مصرکرد ودرآن کشور باتمهید معاویه به قتل رسید.

    ازصلب محمد بن ابوبکر وبطن کیهان بانو پسری متولد شد بنام قاسم وازقاسم دختری متولد گردید به اسم امّ فروه واین دختر باامام محمد باقر(علیه السلام) ازدواج نمود وحضرت جعفرصادق(علیه السلام)ازبطن ام فروه می باشد ولذا حضرت جعفرصادق(علیه السلام)ازطرف مادرهم به یک شاهزاده خانم ایرانی که بروایتی چشم های آبی رنگ داشته می پیوندد.

    پدر امام صادق(علیه السلام)

    پدرامام صادق (علیه السلام) حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) فرزندحضرت علی بن الحسین زین العابدین امام چهارم(علیه السلام) می باشد.

    باقرالعلوم(علیه السلام) درروزاول ماه رجب یاسوم ماه صفرسال 57 ه.ق درمدینه متولد ودرسال 114ه.ق درسن 57 سالگی به دستورهشام بن عبدالملک مروان دهمین خلیفه اموی درمدینه مسموم وبه شهادت رسیدند، مرقدشریفشان درقبرستان بقیع است .

     

    ایشان نوزده سال وده ماه ودوازده روز(ازسال 95تا114ه.ق) ردای امامت رابردوش داشتند.
    آن حضرت درجریان واقعه کربلا حضورداشتند، درحالیکه بیش ازسه سال وشش ماه وده روزازعمرشریفشان نگذشته بود؛ تمام مصائب کربلا واسارت راازنزدیک دیده وخودنیزجزء مصیبت زدگان بودند.

     پیشوای پنجم ، نمونه فضل وکمال ،علم ودانش وتجلی علمی الهی بودندوحرکتی که درجهت آشکار ساختن وروشن نمودن ارزشهای اسلامی درکلیه ابعادداشتندحرکتی بس عمیق بودکه ازطول قرنها ازفرهنگ ناب وزلال الهی دربرابرتجاوز بیگانه حراست وحفاظت نمودبه همین جهت است که آن حضرت به باقرالعلوم (علیه السلام) یعنی شکافنده علمها معروف شدند.

    نسب امام صادق (علیه السلام)

     

    مادرآن حضرت «امّ فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابی بکراست.به این جهت ازطرف مادر نسبت آن بزرگوار به ابوبکر می رسد وچون قاسم بن محمد بن ابی بکر بادختر عموی خود «اسماء» دخترعبدالرحمن بن ابی بکر ازدواج کرده بود ، مادر آن حضرت ، هم ازطرف پدر نواده ابوبکر است وهم از طرف مادر، به این مناسبت امام صادق(علیه السلام) فرمود:
    ابوبکر دوبار مرابه دنیا آورد  .یعنی ازدوراه نسبت من به او می رسد.

    امام صادق(علیه السلام) درباره مادرخود فرمود: مادر من از کسانی است که ایمان آورد وتقوای الهی پیشه ساخت وکار نیک انجام داد، وخدا نیکوکاران رادوست می دارد

     

     امام ششم (علیه السلام) بااین جمله کوتاه ولی پرمغز و بامحتوا که ازقرآن (سوره نحل ،آیه 128)الهام گرفته است. تمام اوصاف نیکو وپسندیده رابرای مادر خویش بیان فرمود:همان اوصافی که امیرمؤمنان (علیه السلام) برای متقین درجواب سؤال همام بیان فرمود: «ای همام،ازخدا بترس ونیکی کن،زیرا خداوند باکسانی است که تقوا پیشه کنند وکارنیک انجام دهند.  
    به هرحال تقواوپاکدامنی ام فروه تاحدی بود که مسعودی می نویسد:«امّ فروه ازتمامی زنان زمان خود باتقواتربود.  
     
    مادردانشمند
    امّ فروه ازامام باقر(علیه السلام)احادیث زیادی نقل کرده است. ازامام سجاد (علیه السلام) نیز روایاتی نقل نموده که یک مورد آن ازنظرتان می گذرد:«حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) به اوفرمود: ای امّ فروه ، من برای گناهکاران از شیعیان خود درهرروز وشب صد باردعا می کنم و ازخدا برای آنان طلب آمرزش می نمایم، زیرا ما برچیزی که می دانیم صبر می کنیم وآنهابرچیزی که نمی دانند صبر می کنند  ».

    خلاصه مادربزرگوارحضرت امام صادق(علیه السلام)ازموقعیت علمی والایی که ازخاندان وحی ورسالت فراگرفته بود، برخوردارگشت که برای پی بردن به مقام دانش اوبه نقل یک مورد بسنده می شود:

    شخصی به نام«عبدالاعلی » می گوید:«ام فروه رادیدم که دراطراف خانه کعبه طواف می کرد ولباسی پوشیده بود که کسی اورانشناسد. هنگامی که خواست دست خود را روی حجرالاسود بگذارد، دست چپ را روی سنگ گذاشت، مردی (که به نظر می رسد ازعامه بوده) به او گفت: دست چپ را روی سنگ گذاشتن برخلاف سنت است و تواشتباه کردی. ام فروه گفت:لازم نیست تو چیزی به ما بیاموزی ، چراکه ماازدانش شمابی نیاز هستیم  »

    درهرحال امام صادق(علیه السلام) دردامن رسالت ومرکز وحی تولد یافت ورشد کرد وبخشی از دوران زندگی خودرا تحت توجهات وعنایات جد خود حضرت زین العابدین (علیه السلام) وپدر بزرگوارخویش امام باقر(سلام الله علیه) سپری کرد.

    شخصیت امام صادق (علیه السلام)

    مادراو زنی فاضله ودخترقاسم بن محمد بن ابی ابکر است . قاسم بن محمدخودازثقات ومعتمدان امام علی بن الحسین (علیهماالسلام) وازفقهای شیعه مذهب مدینه بود. او دختری فهمیده ودانا داشت که اورا فاطمه نامیده و گاهی قریبه می خواندند وکنیه اوام فروه بود.

     

    تاریخ اورا زنی فاضله ، مؤمنه ، عفیفه وباعصمت وشرافت معرفی می کند. و امام صادق(علیه السلام) خود درشأن مادرش فرموده بود : مادرم ازکسانی بود که بواقع مؤمنه ودرطریق تقوا بود. زنی بود نیکوکار وخدا نیکوکاران رادوست می دارد:
    کانَت اُمِّی مِمَّن آمَنَت وَاتَقَّت ، وَاحسَنَت ،وَاللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ  

    امام باقر(علیه السلام) باتعبیرات زیبائی ازاویاد می کرد وهم امام صادق(علیه السلام) برای او حرمت فوق العاده ای قائل بود.او دربین زنان مدینه حرمت اجتماعی بالائی داشت وبه آموزش وهدایت زنان وحل ورفع مشکلات دینی آنها می پرداخت.

    داستانی از مادر امام

     

    درسال 90هجری مرض مسری وخطرناک آبله درمدینه بروز کرد وعده ای ازکودکان مبتلا شدند. بااین که حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) درآن موقع هفت ساله بود (بسته باین که تاریخ تولداو را80یا83هجری بدانیم) وکودکان درسن هفت یاده سالگی کمترازخردسالان مبتلا به آبله می شوند ام فروه بافرزندان خودازجمله حضرت جعفرصادق(علیه السلام)ازمدینه رفت تا این که بیماری آبله فرزندان وی رابیمار ننماید . درگذشته برای مبتلا نشدن به آن بیماری چاره ای غیرازاین نبود که ازشهرآلوده به مرض بگریزند وبه جائی بروند که درآن آبله نباشد.
    امّ فروه بافرزندانش به (طنفسه) که ازنقاط ییلاقی مدینه بود رفت و بعد از اینکه درطنفسه سکونت کرد اطمینان حاصل نمود که فرزندانش مبتلا به آبله نمی شوند ، غافل ازاینکه مرض خطرناک برخودِ وی مستولی خواهد گردید. وقتی ام فروه بیمار گردید ، مثل تمام بیماران آبله نمی دانست که مبتلا به آن بیماری خطرناک گردیده تااین که اولین تاول آبله دربدن او نمایان شد وچون زنی باسواد بود دانست که مبتلا به آبله گردیده وبجای این که درفکر خودباشد، به فکر فرزندانش افتاد وگفت که فوری آنها راازطنفسه دورکنند وبجائی ببرند که درآنجا آبله نباشد وحضرت جعفرصادق(علیه السلام) وسایرفرزندان ام فروه را ازآنجا دورکردند وبه روستای دیگربردند.

    درمدینه به حضرت محمد باقر(علیه السلام)اطلاع دادند که همسرش درطنفسه مبتلا به بیماری آبله شده است وچون آن بیماری یک مرض خطرناک بود،امام محمدباقر(علیه السلام) که برای رفتن به طنفسه مجبور شد درس را تعطیل نماید قبل از عزیمت به آن روستا برمزار پیغمبراسلام(صلی الله علیه وآله) که درهمان مسجد یعنی محضرتدریس بود رفت و ازروح پیغمبرخواست که همسرش راشفا بدهد.

    وقتی ام فروه شوهر رادید گفت چرا باین جا آمدی، مگر بتو نگفته بودند که من مبتلا به آبله شده ام،مگر نمی دانی که نباید به عیادت بیماری آبله گرفته رفت زیرا عیادت کننده ممکن است بیمارشود.

    حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) جواب داد من ازروح پیغمبردرخواست کرده ام که توراشفا بدهد ومی دانم که توشفا خواهی یافت ومن هم مبتلا به بیماری نخواهم شد.

    امّ فروه همان طور که حضرت محمد باقر(علیه السلام) فرمود ازبیماری رهائی یافت ونقصی هم دراوبوجود نیامد وشفای آن زن، ازنوادرمی باشد برای اینکه بیماری آبله بندرت به بزرگسالان سرایت می نماید واگرسرایت کند بعید است که بیمار، بهبودی حاصل نماید.

    شیعیان عقیده دارند که چون حضرت محمد باقر(علیه السلام)امام بود وهر امام دارای علم وقدرت نامحدود است وخود اوبربالین امّ فروه حضور بهم رسانید ، باعلم وقدرت امامت خود، او راشفا بخشید.

    امایک مورخ بی طرف نمی تواند این نظریه رابپذیرد ودرآن موقع پزشکان نمی توانستند بیماری آبله رادرمان کنند ومداوا شدن ام فروه یک واقعه استثنائی بشمارمی آید.

    ام فروه بعد از مداوا به مدینه مراجعت کرد ولی چون هنوز بیماری آبله درمدینه بود فرزندانش رابه شهر نیاورد.

    اهل البیت بودن امام و شرافت خاندان او

    اوازخاندان وحی ورسالت است .درمحیط وحی ودردامان امامت پرورش یافت.خاندان تطهیر است وآیه شریفه تطهیر درشأن آنها نازل شد که خدافرمود:

    اِنَّمَایُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیراً.  

    واینکه حضرا ت ائمه(علیهم السلام)مصادیق راستین اهل البیت(علیهم السلام)هستند مورد تأیید بسیاری از صاحبنظران ، ومخصوصاً بزرگان اهل سنت است.  

     

    آری ،اوازجمله اهل البیت (علیهم السلام)است وطیّب وطاهر، وارسته ومنزه ازهرلوث ودارای مقام قرب به خدا است . مقام ورتبت او ،جایگاه مهمش دراهل بیت ونزاهت اوووجوب حرمت گذاری به او مورد تأیید همگان است. حدیث کساء درشأن اهل بیت (علیهم السلام)است. دعای پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره اهل بیت(علیهم السلام) این بود:
    اللّهُمَّ هؤُلاءِاَهلِ بَیتیِ فَاَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وَطَهِِّرهُم تَطهیِراً.  

     

     
     شرافت خاندان او:

     

    جدّش رسول الله (صلی الله علیه وآله) وخاتم انبیای الهی است، جدّه اش فاطمه زهر(سلام الله علیها) است. جدّ دیگرش علی (علیه السلام) است همانکس که حدیث غدیر درشأنش نازل شده وپیامبر(صلی الله علیه وآله)اورابه عنوان وصی خود و ولیّ مؤمنین معرفی کرد. جدّ بعد ی او امام حسین(علیه السلام) سالارشهیدان است وجدّ پس ازاو، حضرت سجاد با فضیلت ترین بنی هاشم، وعالمترین افراد امت وپرهیزکارترین وراستگوترین مردم است.
    اودرزمره یکی ازدونقل مورد سفارش پیامبر(صلی الله علیه وآله)است که فرمود: من از بین شما میروم ودوچیزرابین تان به امانت می گذارم : کتاب خداو عترت من، این دوازهم جدا نمی گردند تادرکنار حوض کوثربرمن وارد گردند، خوب بنگرید که پس از من باآنها چگونه برخورد می کنید  وشما را درباره اهلبیتم بیاد خدامی اندازم.  
    رسول خد(صلی الله علیه وآله) فرمود: هرکه راخوش آید هم چون من زندگی کند وهم چون من بمیرد ودربهشت جاودان سکونت کند ، علی(علیه السلام) راپس ازمن ولیّ خود انتخاب کند وولیّ اوراولیّ خودگیرد وبه امامان پس از من که عترتند وازگِل من آفریده شده اند اقتدا کند .  

    وهم رسول خد(صلی الله علیه وآله) درشأن اوفرمود: خدای ازصلب فرزندم محمد باقر(علیه السلام) پسری آورد که حکم اوحکم من وزبان اوزبان صدق وراستی است

     

    ولادت
    دوران حمل بسر آمد وسرانجام اودرربع آخر قرن اول هجری ، دربیت امامت و ولایت بدنیا آمد . درمورد تاریخ ونیز ولادت او اختلاف است . تاریخهای مختلف راجع به روز ولادت چنین ذکر کرده اند که او :

    روزجمعه بهنگام طلوع فجر بدنیا آمد.

    - روز دوشنبه بهنگام طلوع فجر بدنیا آمد.

    درمورد ماه ولادت نوشته اند که او:

    - در17ربیع الاول بدنیا آمد .

    - اول ماه رجب بدنیا آمد.

    - سیزده هم ربیع الاول بدنیا آمد.

     درمورد سال ولادت اونوشته اند که او:

    - درسال 83هجری بدنیا آمد. 

    - درسال 80 هجری بدنیا آمد. 

    برخی از مورخان حتی سال 86راهم ذکر کرده اند ولی معروفترآن ، سال های 83-86است آنچه راکه زد شیعیان وبزرگان تاریخ مشهور است ولادت درصبح روزجمعه 17ربیع الاول سال 83 هجری است ومرحوم شهید اول  ، کفعمی  وطبرسی  ودیگران درکتب خود آن راذکر کرده اند.

    بهنگامی که درولادت اواختلاف باشد درمورد سال امامت ، مدت امامت ، تاریخ وفات ومیزان عمراو نیزاختلاف خواهد بود. محل ولادت اوراشهر مدینه ذکر کرده اند.

    میلاد امام

    مشهور میان مورخان ومحدثان آن است که امام صادق( علیه السلام) درهفده ربیع الاول سال 80 ویا 83 قمری چشم به جهان گشوده است . در موقعیتهائی امام دربرخی ازبرخوردهایش با منصور عباسی فرمود : من متجاوز ازهفتاد سال دارم . محمد بن ربیع مأمور جلب وبازداشت امام گفته است : او پیرمردی بود که بیش از هفتاد سال داشت . « مجلسی » در« بحارالانوار» ازمحمد بن سعید روایت کرده که امام به هنگام وفات هفتاد ویک ساله بوده است . ملاحظه می شود که این روایات باهیچکدام ازدواحتمال 80 و83 سازگار نیست . زیرا مورخان اتقاق نظر دارند که امام صادق( علیه السلام) درسنه 148 قمری وفات یافته است . بنابراین تاریخ تولد آن حضرت سه سال ویا سه سال واندی پیش ازسنه 80 باید باشد و بدین ترتیب روایات وارده درمیلاد امام را می توان به سه گروه تقسیم کرد که قول میانه همان 80 سال است وشاید آن نزدیک به صحت باشد .

    وضع امام صادق (علیه السلام) درحین ولادت

     

    روز هفدهم ماه ربیع الاول سال 82هجری قمری درخانه زین العابدین (علیه السلام) واقع درمدینه طفلی ازصلب امام محمد باقر(علیه السلام) قدم به دنیا گذاشت که بعد به اسم جعفرصادق(علیه السلام) معروف شد.
    وقتی طفل متولد گردید زن قابله که برای کمک بزائوآمده بود ،مشاهده کرد که کودکی کوچک ولاغر است وفکر کرد که شاید نوزاد لاغراندام ،زنده نماندو بااین که ازلحاظ ادامه حیات آن طفل مردد بود دریافت مژدگانی رافراموش نکرد وبعد از این که نوزاد راکنار مادرش قرارداد ازاطاق خارج شد تااینکه نزد پدر طفل برود ومژدگانی دریافت نماید.
     زن قابله درآن خانه پدر نوزاد راجستجو کرد ولی اورانیافت چون هنگام وضع حمل ،محمد باقر(علیه السلام) درخانه نبود تااینکه زن قابله ازوی مژدگانی دریافت کند وبه او گفتند که زین العابدین (علیه السلام) جد نوزاد درخانه است ومی تواند اوراببنید زن قابله بعدازکسب اجازه وارد برزین العابدین (علیه السلام) شد وگفت خداوند به شما یک نوه ذکور عطا کرده است.

     

    امام زین العابدین(علیه السلام) گفت امیدوارم که قدمش مبارک باشد وبعد پرسیدآیااین مژده رابه پدرش دادی ؟
    زن قابله گفت پدرش ، درخانه نیست وگرنه اول باو مژده می دادم.

    زین العابدین(علیه السلام) گفت میل دارم نوه خود راببینم امانمی خواهم که اورا ازاطاق مادرش خارج کنی زیرا امروز هواقدری سرداست وبیم آن می رود که سرما بخورد .

    آنگاه زین العابدین (علیه السلام) اززن قابله پرسیدآیا نوه من زیباهست؟

     

    قابله جرئت نکردبگوید که نوزاد ضعیف ونحیف است وگفت چشم های آبی اش خیلی زیبا می باشد.
    زین العابدین(علیه السلام) گفت ازاین قرار چشم های او،شبیه چشم های مادرم (رحمت الله علیه) می باشد.
    چشم های شهربانو یزد گرد سوم ومادرزین العابدین(علیه السلام)آبی رنگ بود وجعفرصادق(علیه السلام) برطبق قانون مندل  چشم های آبی رنگ راازجده بزرگ پدری خود به ارث برد.

    روایتی وجوددارد مشعر براین که چشم های کیهان بانو خواهرشهربانو هم که جزو اسیران خانواده یزدگرد سوم ازمدائن به مدینه آورده شد، نیزآبی رنگ بود، واگر این روایت درست باشد حضرت جعفرصادق(علیه السلام) چشم های آبی رنگ رااز دوشاهزاده خانم ایرانی به میراث برده چون کیهان بانو دختر یزدگرد سوم نیز جده بزرگ امام جعفرصادق(علیه السلام) بود متنها جده مادری او.

     

    درآن روزگار نیزبمانند امروز ،وشاید ازجهاتی بیش از امروز، سعی براین بود ، کودکان راپس از ولادت دیدار کنند، وبا ملاحظه سرووضع ظاهر، سلامت وبیماری ، کمال یانقص ، زشتی یا زیبائیش راجع به وضع آینده اش اظهار نظر نمایند واین یک رسم قدیمی ومعمول درهمه جای جهان بود.بگفته ویل دورانت درمناطقی چون آتن ورم هیئتی ازپیران پس از درگذشت هفته ای ازولادت طفل رادیدار ودرباره اوداوری می کردند که آیا باید زنده بماند یانه ؟ و اگر طفل معلول یاناقص ویاضعیف بودبر سرتپّه ای یاکوهی نهاده می شد تاطعمه درندگان شود وپدران ومادران راحق اعتراض واظهار نظر نبود . واگر داوری هامثبت بود او رابه پدر ومادرش برمی گرداندند تابه اراده وتربیتش همت گمارند.
    این مسأله بدان خاطر بود که به فرزندان بادید اقتصادی می نگریستند وفرزند معلول وناقص ازنظر آنها نه تنها فردی موّلد نبود ، بلکه مصرف کننده ای صرف وحتی مزاحم مولّدان بحساب می آمد وبدین جهت سعی درازبین بردن او داشتند .
    چنین بینشی دراسلام محکوم شد ، ازآن بابت که فرزندان امانتی ازجانب خدا و دارای حقوق و طلب تایید شده ای ازسوی پروردگار است.والدین وجامعه ودولت موظف به پذیرش اوهستند چه زشت باشد وچه زیبا ،چه سالم وچه ناقص و...
    امام درحین ولادت بسیار ضعیف ولاغر بود تاحدی که قابله رااین گمان نبود که اوزنده می ماند ، به همین جهت ازبردن طفل به حضور جد یاپدر امتناع داشت، غافل از آنکه اوپذیرفته خداو ولی اوست وچشم وچراغ خاندان پیامبری بحساب می آمد وپدر وجدش اوراباتمام وجود پذیرا بودند.

    رخداد های زمان ولادت امام صادق (علیه السلام)

    نوشته اند که سال ولادت اومصادف با سال سیل معروف درمکه است که سیل (جحاف) نام داشت. قدرت این سیل رابحدی ذکرکرده اند که نوشته اند بسیاری ازحجاج را باخود برد وموج وتندی آن شتر رامی غلطاند، وبه خانه کعبه ورکن آن آسیبی وارد آمد.  

     

    وهم نوشته اند که امام باقر(علیه السلام)درحین ولادت اودرمدینه نبود، بخاطر کار وبرنامه ای درخارج شهر بود. ولی جدّ گرامیش امام سجاد(علیه السلام)درشهر حضور داشت. اوبدنیا آمد . طفل را درپارچه سفید ی پیچیدند وبه نزد امامش آوردند . حضرت زین العابدن (علیه السلام) نگاهی توأم بانشاط وامید براوافکند ومراسم اسلامی رادرباره اوپیاده کرد.
    ازدیدارش شادمان بود و با علم امامت می دانست که این طفل چون دیگر کودکان نیست . امید دنیای اسلام وذخیره گرانقدر الهی است. پس ازقرائت آیاتی ازقرآن وذکر ودعا فرمود: امید است قدمش مبارک باشد.

    نام او

    او را جعفر نامگذاری کرده اند و در این نامگذاری از سخن رسول خدا در بیش از هفتاد سال قبل از او الهام گرفته اند . از رسول خدا در مورد نام و لقب او سخنها و روایاتی است. از جمله این سخن است که فرمود:

    خداوند از صلب امام باقر (علیه السلام) فرزندی پدید می آورد که کلمه حق و زبان صدق و راستین اسلام است.  و هم از وی نقل شده است که فرموده:

    آنکس که دوست میدارد خدای را ملاقات کند در حالیکه کتاب عمل او در دست راست او باشد باید جعفربن محمد الصادق (علیه السلام) را دوست بدارد 

    برخی از اسناد ها گزینش نام او را به پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله) نسبت میدهد و میگویند او بود که نام او را جعفر صادق علیه السلام گذارد.

    القاب او

     در دنیای عرب رسم بود که صفت برجسته ای از فرد را مشخص کرده او را بدان صفت بخوانند و چنین صفت را لقب می گفتند. این اسم در بسیاری از جوامع گذشته و حال سابقه داشته و تقریباََ در بسیاری از نقاط جهان امروز نیز ساری و جاری است.

     

    برای امام ششم ما القاب متعدد و متنوعی است که هر کدام بنحوی و نوعی صفت و حقیقتی را از او نشان می دهند.
    معروفترین لقب او صادق است به معنی راستین و راستگو که ما در مورد علت این نامگذاری نظراتی را عرضه می داریم .
    و از دیگر القاب او عبارتند از :

    فاضل (دارای فضیلت و برتری از جهات مختلف)

    قائم (به معنی ثابت و پایدار ، قیام کننده ،برپا و استوار)

    کامل ( و او کسی است که از عیبها منزه و دور و برکنار است )

    منجی ( نجات بخش و رستگار کننده ، عامل رستگاری و نجات )

    کلمه الحق ( سخن حق ، بدور از آلودگی ، منزه از خبائث ظاهر و باطن و ...)

    لسان الصدق ( زبان راست ، و راستگوی در سخن ، گویای راستی و ...)

    صابر (بردبار، متحمل ، مقاوم ، در برابر دشواریها ، استوار و پایدارو ...)

    صادق که از آن بحث شده و ذیلا به شرحش می پردازیم.

    چرا صادق؟

     

    چرا او را صادق نامیدند؟ مگر دیگر پیشوایان از این صفت دور و بر کنار بوده اند؟ چرا آنها را صادق ننامیده اند؟ در پاسخ آن باید گفت اولاََ اثبات صفتی در باره فردی مایه نفی آن از دیگران نیست . ثانیاََ در لابلای توجیهاتی که که برای ذکر این لقب جهت امان از سوی بزرگان مطرح شده است حقایقی دیگر از این نامگذاری بدست می آید:
    پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله) فرمود ه : بهنگامی که پسرم جعفر بن محمد بدنیا آمد او را صادق بخوانید بدان خاطر که در تداوم امامت ، فرزندی به دنیا می آید که به همین نام ( جعفر) موسوم می شود ، بدون حقی دعوی امامت میکند و او را جعفر کذاب مینامند  و نمونه این سخن از حضرات معصومین اندک نیستند.

    _ او را صادق نامیده اند بخاطر صدق مقالت او. 

    او را صادق خوانده اند بخاطر صدق حدیث و سخنش

    دیگران چون سیوطی ، از پیشوایان و بزرگان اهل سنت نیز همین سخن را سروده اند.

    بعضی از بزرگان نوشته اند این لقب را بدان خاطر به او داده اند که همه پیش بینی ها و اضهار نظر های او راست در می آمد و هرچه میگفت درست بود . ویا گفته اند او را از این بابت صادق خوانده اند که جز حق نگفت و جز راست و درست به مردم ابلاغ نکرد .

     

    لقب صادق را حتی دشمنانش نیز در باره او معمول میداشتند و این لقب چندان مشهور بود که هر کس آن را می شنید همان را بر زبان جاری می کرد ، حتی منصور عباسی دشمن کینه توز و سر سخت امام (علیه السلام) و سرانجام قاتل او .
    کنیه او

     

    لقب و کنیه در رسوم عرب تقریباََ همان نقش را ایفا می کردند که نام خانوادگی در زبان فارسی ما و هم کنیه نشانه ای از احترام و در مواردی هم سببی برای تحقیر بود و انتخاب کنیه ها از سوی خانواده ، خود شخص و در مواردی هم مردم بود.
    او را کنیه های متعددی بود که هر کدام را به مناسبتی در باره او بکار میبردند. معروفترین آنها عبارتند از : ابا عبد الله که در زبان روایات و احادیث منقول از سوی او بدان بسیار بر میخوریم.

    از دیگر کنیه های او عبارتند از ابا اسماعیل ، ابا موسی ، و این کنیه به اعتبار فرزندان امام بود که این اسامی را دارا بودند.

    کاروبازی های زمان کودکی امام صادق (علیه السلام)

    آری او کودک بود ولی کارهای بزرگان راانجام می داد،رفتاروسخنان اوبزرگ منشانه وحاکی ازعظمت فکری وروحی او بود. اسنادما نشان می دهند اوهم درکودکی چون دیگر کودکان بازی می کرد.ولی نوع بازیهای اوبادیگران متفاوت واغلب ازنوع بازیهای فکری بود.

    دربین جمع کودکان که برای بازی گرد آمد ه بودند، اواستاد می شد، مثلاً ازآنان می پرسید این کدام میوه است که درفلان فصل پدید می آید ومزه اش ، شیرین ویا ترش است؟ ویاگاهی کلمه ای راذکر می کرد وازکودکان می خواست هموزن یامرداف آن کلمه راپیدا کنند وبیان نمایند . وبدین ترتیب اوکودکان رابه فکر وجستجو وشکاراطلاعات وادار می کرد.

     اسنادی ازتاریخ نشان می دهند که درسال 88هجری (حدود 5 سالگی امام) ولید تصمیم گرفته بود، مسجدپیامبر(صلی الله علیه وآله) رادرمدینه توسعه دهد  وبرای تحقق این هدف خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) وائمه (علیه السلام) راکه دراطراف مسجد بود خراب کردند وبروسعت مسجد افزودند. اودرآن سن باآوردن سنگ وخاک به ساختمان مسجد کمک می کرد واین کار راازروی شوق و رغبت انجام می داد.

     

    خانه پدری حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) را که حضرت حسین بن علی (علیه السلام) جد او درآن متولد گردیده بود وکنار مسجد پیغمبر قرار داشت، به دلیل لزوم توسعه آن مسجد ویران کرده بودند و با پولی که بیت المال بابت قیمت آن خانه داد، زمینی کناریک خیابان جدید الاحداث به اسم مسقی  خریداری کردند وخانه ای درآن ساختند وآن خانه مثل بسیاری از خانه های جدید مدینه ومکه بدست معماران ایرانی ساخته شد.
    حیاط آن خانه که تصور می شود ازطرف حضرت علی بن ابیطالب(علیه السلام) جد بزرگ حضرت جعفر صادق(علیه السلام) ساخته شد، خیلی وسعت داشت وبهترین مکان برای بازی کودکان بود وهمین که حضرت جعفرصادق(علیه السلام) ازدرس خواندن فارغ می شد درآن حیاط با کودکان مشغول بازی می گردید .
    بازی های اطفال تقریباَ درتمام دنیا شبیه بهم است وکمتر شهری رامی توان یافت که درآن بازی اختصاصی برای کودکان وجود داشته باشد.

    ولی درمدینه دوباز اختصاصی برای کودکان وجود داشت که کودکان شهرهای دیگر ازآن اطلاع نداشتند ودر هر شهراسلامی که یکی از این دوبازی بین کودکان متداول باشدازمدینه اقتباس شده است.

    بازی اول که جنبه آموزنده داشت این بود که حضرت امام صادق(علیه السلام) می نشست واستاد می شد وکودکان دیگر شاگرد او می شدندوامام حعفرصادق(علیه السلام)می گفت: این چه میوه ایست که بردرخت می روید یابرزمین می روید ورنگ آن فی المثل قرمزاست وطعم شیرین یاترش دارد وموقع بدست آمدن میوه هم این فصل(یافصل دیگر) می باشد.

    این مضامین که مادراینجا به لفظ قلم می نویسیم باالفاظ واصطلاحات کودکان مدینه برزبان آورده می شد وکودکانی راکه شاگرد حضرت امام صادق(علیه السلام) بودند وادار به تفکر می کرد ودراندیشه فرو می رفتند واگردربین آنهاکسی بود که می توانست اسم آن میوه را ببرد،ازمرتبه شاگردی به درجه استادی می رسید وجای امام صادق(علیه السلام) رامی گرفت وآنگاه حضرت به شاگردان می پیوست.

    امادوسه دقیقه دیگر ازجرگه شاگردان خارج می شد وبازاستاد می گردید چون باهوش بود وهمین که استاد مشخصات یک میوه رابرزبان می آورد امام (علیه السلام) نام میوه رامی برد. امام صادق(علیه السلام) جزو افراد با بضاعت مدینه بود ودرمکتب اخلاقی جدش حضرت زین العابدین(علیه السلام) وپدرش حضرت محمد باقر(علیه السلام) ومادرش(ام فروه) پرورش می یافت.

    اما تمام کودکان ساکن خیابان مسقی جزو افراد با بضاعت نبودند وپدری چون امام باقر(علیه السلام) و مادری چون(ام فروه) نداشتند وبرکسی پوشیده نیست که تفاوت محیط اخلاقی دوخانواده هرچند و همسایه باشند چقدر در اخلاق کودکان مؤثر است.

     

    حضرت جعفرصادق(علیه السلام)موروثی واکتسابی، یک طفل راستگو بود وهرگز دروغ نمی گفت ولو به سود اوباشد.
    امابعضی ازکودکان همبازی،که ازحیث اصالت خانوادگی وتزکیه اخلاقی مثل حضرت امام صادق(علیه السلام) نبودند، دروغ می گفتند ووقتی استاد می شدند میوه ای راوصف می کردند وحضرت جعفرصادق(علیه السلام) اسم آن میوه رامی برد واستاد برای این که مقام خودراازدست ندهد به دروغ می گفت این میوه نیست ومیوه دیگری است وامام که می فهمید آن طفل دروغ می گوید، خیلی متأثر می شد وچون اهل نزاع نبود گاهی بعلت این که بادروغ حق اورا پایمال کرده بودند به گریه درمی آمد وازبازی کناره می گرفت وکودکان،بظاهر، بدون اعتنا به امام (علیه السلام) به بازی ادامه می دادند. امابزودی معلوم می شد که بازی آنها لذت ندارد چون هیچیک ازآنها دارای هوش امام صادق(علیه السلام) نبودند که بازی را گرم کنند وناچار می شدند که نزد حضرت بروند وازاو پوزش بطلبند وخواهش کنند که دربازی شرکت کند تااینکه بازی آنها گرم بشود وامام(علیه السلام) می گفت به این شرط دربازی شرکت می نماید که کسی دروغ نگوید وکودکان، شرط همبازی خود را می پذیرفتند.

     

    بازی دیگر که آنهم مخصوص کودکان مدینه بود ودرهریک ازشهرهای عرب اگر متداول باشد ازمدینه اقتباس گردیده، این ترتیب راداشت که یک استاد وچند شاگرد انتخاب می شدند واستاد کلمه ای رابرزبان می آورد و فی المثل می گفت: «الشراعیه » به معنای ماده شتری که گردن دراز دارد. شاگرد هم کلمه الشراعیه رابرزبان می آورد وازآن به بعد شاگرد بایستی بدون انقطاع کلمه ،الشراعیه راتکرارنماید واستاد برای این که اورا به اشتباه بیندازد پیاپی کلماتی بروزن الشراعیه رابرزبان می آورد بدون این که آن کلمه باشد وفی المثل می گفت الدراعیه،الذراعیه ،الصفاعیه،الکفائیه،وغیره.
    ضرورت نداشت ک استاد کلماتی بروزن الشراعیه برزبان بیاورد که معنی داشته باشد،چون منظوراین بود که شاگرد رادچاراشتباه کند ولذا پیاپی کلماتی دارای معنی، یابدون معنی ، بروزن الشراعیه را تلفیظ می کرد.
    اماشاگرد مجبور بود که بدون انقطاع واشتباه بگوید الشراعیه واگریک بار دچار اشتباه می شد وکلمه ای دیگر رابرزبان می آورد ازبازی خارج می شد واستاد ،بازی راباشاگرد دیگر شروع می نمود.

    اماکلمه ای دیگر راانتخاب می کرد وبازبه همان ترتیب باتلفظ کلمات معنی داریابدون معنی،می کوشید که شاگرد رابه اشتباه بیندازد.

    ین دوبازی اختصاصی شهر مدینه ،لازمه اش نشستن بودوحرف زدن ولی امام صادق(علیه السلام) درسایر بازی های کودکان هم که لازمه اش دویدن بود شرکت می نمود.

    درجلسات درس پدر

     

    تاریخ نشان می دهد که او حدود ده سال عمرداشت که درجلسات بحث جدّ وبعدها جلسات درس پدر شرکت می کرد، درحالیکه افراد شرکت کننده درآن جلسات همه ازافراد مسن ّ، جوان، ویابزرگسال بودند.
    روزی ولید بن عبدالملک برامام وارد شد درحالیکه اوسرگرم تدریس وامام صادق(علیه السلام) نیزکه در سنین کودکی یاآغاز نوجوانی بود درآنجا حضور داشت. ولید ازدیدن اومتعجب شد وپرسید اوبااین سن دراینجا چه می کند؟ پاسخ شنید که دانشجوی این کلاس درس است.سؤالاتی ازامام صادق(علیه السلام) کرد وپاسخهائی مناسب شنید وسرانجام چنین داوری کردکه او در آینده ازدانشمندان خواهد شد.

     اسنادی نشان می دهند که او درنوجوانی درمحضر علمی پدر شرکت می کرد وازدروس هیئت وجغرافیابهره می گرفت وعظمت فکری خودرامتجلی می ساخت.  

    بااینکه فردی کم سن وسال بود، در بین دیگر دانشجویان درخششی فوق العاده داشت وهمواره اورا فردی با ذخائر علمی وفکری بسیار می شناختند.

    سن امام در محضر درس پدر

     

    درخصوص تاریخ ورود اوبه مدرسه پدرش امام محمدباقر (علیه السلام) چند روایت وجود دارد.
    بعضی میگویند که درسن سه سالگی وارد مدرسه پدرش شد، بعضی گفته اند که درسن پنج سالگی واردمدرسه پدرش گردید.
    یکی ازمورخین باسم ابن ابی زِندَقه درکتاب خودباسم اختصار می گوید که حضرت جعفرصادق (علیه السلام) درسن ده سالگی درمحضر درس پدرش محمد باقر (علیه السلام) حضور بهم می رسانید.

    قبل از آن تاریخ ،حضرت محمدباقر (علیه السلام) پسرش رادرس می داد اماوی درمحضر درس پدرش که معدودی ازطلاب درآن جمع می شدند حضور بهم نمی رسانید.

    تمام مورخین متفق القول هستند که حضرت صادق(علیه السلام) درده سالگی درمحضر درس پدرش حاضر شد. محضر درس حضرت امام باقر(علیه السلام) یک مدرسه عالی بود وآنهائی که درمدرسه درس می خواندند، علوم عالی آن زمان رافرامی گرفتند .

    لذا تحصیلات عالی حضرت صادق(علیه السلام) ازده سالگی آغاز گردیده است واین برای یک پسر باهوش که دارای حافظه قوی باشد،غیرعادی نیست.

    شرکت درکارهای تعمیرات مسجد

    ولید بن عبدالملک درسال سوم خلافت یعنی درسال 88 هجری تصمیم گرفت که مسجد جامع مدینه را وسعت بدهد. آن مسجد راقبل از آن تاریخ یک بار وسعت داده بودند بدون اینکه خانه زنهای پیغمبر اسلام ( صلی الله علیه وآله ) را که همه درمسجد بود ویران کنند .

    بعضی از زنهای پیغمبربعد از فوت او با کمک های مؤثر خلفای راشدین خانه ابتیاع کرده از مسجد رفته بودند ولی بعضی دیگر مثل دوران حیات پیغمبراسلام ( صلی الله علیه وآله ) درمسجد می زیستند . درسال 88هجری آخرین زن پیغمبر که درمسجد زندگی می کرد ازآنجا رفت یا اینکه زندگی را بدرود گفت.  

     چون دیگر مانعی برای توسعه مسجد مدینه وجود نداشت ، خلیفه اموی به عمربن العزیز حاکم مدینه امر کرد که خانه تمام زن های پیغمبر را درمسجد ویران کند وقسمتی ازخانه های اطراف راهم خریداری نماید تا این که مسجد بوسعت چهل هزار ذرع مربع برسد ودویست ذرع طول ودویست ذرع عرض داشته باشد . عمربن عبدالعزیز به معمار ایرانی که متصدی وسعت دادن مسجد بود گفت: من برای حضرت امام باقر(علیه السلام) که درمسجد تدریس می کند، خیلی قائل به احترام هستم وکارگران تو باید طوری رفتار بکنند که محضر درس آن حضرت تعطیل نشود . روزی که شروع به تجدید بنای مسجد مدینه کردند، حضرت امام صادق(علیه السلام) یک طفل پنج ساله بود واگر تاریخ تولد اوطبق بعضی از روایات سال 80 هجری باشد درآن تاریخ هشت سال ازعمرش می گذشت که به پدرش گفت: من باید درکارهای ساختمان این مسجد شرکت کنم . پدرش به او گفت: توکودکی هستی ونمی توانی درکارهای بنائی شرکت کنی . حضرت امام صادق(علیه السلام) جواب داد من میل دارم که مثل جدم پیغمبر ( صلی الله علیه وآله ) ، درکارهای ساختمان این مسجد شرکت نمایم.

     

    حضرت محمد باقر(علیه السلام) هم موافقت کرد که پسرش درکارهای بنائی شرکت نماید .
    اماشرکت حضرت جعفر صادق(علیه السلام) درکارهای بنائی شکلی غیر ازبازی داشت و او به اندازه جثه کوچک وتوانائی محدودش به کارگران در بنائی کمک می کرد ودیده شد که کودکان به مسجد آمدند واو را برای بازی درخیابان مسقی دعوت کردند، نپذیرفت وگفت میخواهم درمسجد کار بکنم. غیر ازمواقع درس وکارکردن درمسجد ،حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) درخیابان مسقی که گفتیم خانه پدرش کنار آن قرارداشت باهمسالان خودبازی می کرد.

    کره جفرافیایی

     

    درهمان سال نود هجری وبه روایتی درسال بعد ، حضرت امام صادق(علیه السلام) درمحضر درس پدر حضور بهم رسانید.
    تمام مورخین متفق القول هستند که حضرت صادق(علیه السلام) درده سالگی درمحضر درس پدرش حاضر شد. محضر درس حضرت امام باقر(علیه السلام) یک مدرسه عالی بود وآنهائی که درمدرسه درس می خواندند، علوم عالی آن زمان رافرامی گرفتند .

    لذا تحصیلات عالی حضرت صادق(علیه السلام) ازده سالگی آغاز گردیده است واین برای یک پسر باهوش که دارای حافظه قوی باشد،غیرعادی نیست.

    درسال 91هجری که امام صادق(علیه السلام) همچنان درمحضر تدریس پدر حضور بهم می رسانید، واقعه ای جدید برای حضرت اتفاق افتاد که برای او اهمیت داشت، وآن این بود که یکی از مریدان وشاگردان حضرت امام باقر(علیه السلام) که ازمصر مراجعت میکرد، یک کره جغرافیائی راکه باچوب، وبهتر آن است که بگوئیم باخاک چوب ساخته بودند به ارمغان آورد.

     

    آن کره آسمانی اولین شکلی بود که امام صادق(علیه السلام) ازآسمان می دید، وبااینکه درآن موقع بیش از یازده سال ازعمرش نمی گذشت (اگر تاریخ تولد او را 80هجری بدانیم) برآن کره ودرنتیجه برجغرافیای بطلمیوس ایراد گرفت وگفت: خورشید سالی یک مرتبه اطراف کره زمین می گردد وخط سیر آن، دوازده برج است ودرهریک ازبرج ها سی روزجای دارد ومدت سی روز طول می کشد تااینکه یک برج را بپیماید ووارد برج دیگر شود.
    پس چراخورشید شب ازنظر ماناپدید می گردد وهرصبح طلوع می نماید و اگر در هربرج سی شبانه روز جایگاه دارد بایستی ما پیوسته آن را ببینیم.

     

    ایراد آن پسر بچه یازده ساله وارد بود وشخصی که کره آسمانی رابه ارمغان آورده بود گفت:
    بطلمیوس می گوید که خورشید دارای دوحرکت می باشد یکی حرکتی است که درمنطقه البروج دارد وسالی یک مرتبه ازدوازده برج می گذرد واطراف زمین می گردد وحرکت دوم خورشید، حرکتی است که در پیرامون کره زمین می نماید ودرهرشبانه روز یک مرتبه اطراف زمین می گردد ودرنتیجه هربامداد، ما طلوع وهرشامگاه ، غروب آنرا می بینیم .

     

    حضرت امام صادق(علیه السلام) گفت: امکان ندارد که این دوحرکت باهم جفت شود. چون درحالیکه خورشید درمنطقه البروج مشغول گردش اطراف زمین است چگونه آن را ترک می کند تااین که اطراف زمین گردش نماید.
    آورنده ارمغان گفت: خورشید درشب منطقه البروج راترک میکند تااین که دورزمین بگردد وبتواند بامداد ازمشرق زمین طلوع کند.

    حضرت جعفرصادق(علیه السلام) گفت: بنابراین، آفتاب فقط روزها درهریک ازبرجهای دوازده گانه است وشب ها درآنجا نیست چون در موقع شب بایستی بقول تو آنجا راترک نماید ودورزمین بگردد تااین که بتواند بامداد دیگر ازمشرق طلوع نماید پس چرادرموقع شب ماخورشید را نمی بینیم.

    آورنده ارمغان گفت من بدرستی نمی دانم چرا مادرموقع شب خورشید را نمی بینیم وشاید حجابی روی خود می اندازد تااین که دیده نشود!

     

    زمانی که امام صادق(علیه السلام) آن کره آسمانی رادید تقریباً پانصد وشصت سال اززمان مرگ بطلمیوس می گذشت وتا آن موقع کسی بفکر نیفتاده بود که ایرادی برآن بگیرد وبپرسد چگونه آفتاب که بقول بطلمیوس درهربرج ،سی روز سفرمی کند تااینکه اطراف زمین بگردد هرشبانه روز یک مرتبه مکان وخط سیر خودرا عوض می نماید ودور زمین می گردد.
    درمدت پانصد وشصت سال که ازمرگ بطلمیوس می گذشت، کسی به فکر نیفتاد که برهیئت اوایراد بگیرد وبگوید که گردش آفتاب بدورکره زمین با خروج ازمنطقه البروج ازلحاظ عقلائی قابل قبول نیست ویک پسر یازده ساله متوجه شد که سیستم نجومی بطلمیوس مورد ایراد می باشد ونمی توان آن را پذیرفت.

    اولین کسی که برآن نظریه ایراد گرفت حضرت امام صادق(علیه السلام) درمحضر درس پدربود وگفت که نظریه نجومی بطلمیوس ازلحاظ عقلائی قابل قبول نیست.

    سفر خلیفه اموی به مدینه

    مسافرت خلیفه اموی به مدینه بیشتر برای دیدن مسجد آن شهر بود ومی خواست مشاهده کند که دستور وی برای وسعت دادن به آن مسجد چگونه اجرا شده است .

     

    حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) درآن روز هم مثل روزهای دیگر غیرازجمعه، درمسجد مشغول درس دادن بود وحضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) هم درمحضر درس پدر حضور داشت . خلیفه بعد ازورود به مسجد، ازوسعت آن ابراز رضایت نمود وآنگاه وارد شبستان مسجد شد که جلسه درس حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) بود .
    درس به مناسبت ورود ولید قطع شد ولی او از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) درخواست کرد که به درس ادامه بدهد وازقضا درآن روز جغرافیا درس می دادند وولید که اطلاع ازآن علم نداشت با دقت سخنان استاد را می شنید ونتوانست ازحیرت خودداری کند وازحضرت امام محمد باقر(علیه السلام) پرسید این چه علمی است که تدریس می کنی ؟
    استاد گفت: علم جغرافیا وهیئت می باشد .

    ولید پرسید این علم راجع به چه بحث می نماید .

     

    حضرت محمد باقر(علیه السلام) جواب داد راجع به وضع زمین وستارگان آسمان بحث می نماید .
    ولید تا آن موقع حضرت جعفر صادق(علیه السلام) راندیده

    بود وقتی چشمش به او افتاد ازحاکم مدینه پرسید این طفل دراینجا چه می کند ؟ عمربن عبدالعزیز جواب داد: او پسر محمدباقر(علیه السلام) می باشد وجزو دانشجویان است ومثل دیگران تحصیل می نماید.

    ولید پرسید چگونه این کودک می تواند ازدرس های این مجلس استفاده نماید.

     

    حاکم مدینه گفت: استعداد این کودک برای تحصیل ازتمام کسانی که دراینجا درس می خوانند زیادتر است .
    ولید حضرت جعفر صادق(علیه السلام) را فراخواند ووی به خلیفه نزدیک شد وولید بادقت اورانگریست وبعد گفت این هنوز یک کودک است، چگونه می تواند دراینجا تحصیل کند.

     

    عمر بن عبدالعزیز گفت: خوب است که خلیفه اورا آزمایش کند تااینکه بداند که این کودک ازدانشمندان می باشد .
    خلیفه ازاو پرسید اسمت چیست ؟

    کودک جواب داد اسم من جعفر است .

    خلیفه پرسید: جعفر آیا می توانی بگوئی « صاحب المنطق » که بود ؟ حضرت امام جعفرصادق (علیه السلام) بیدرنگ جواب داد : « ارسطو» وشاگردانش به او این لقب را داده بودند .

    خلیفه پرسید : آیا می توانی بگوئی ( صاحب المعز) که بود .

    حضرت جعفر صادق(علیه السلام) جواب داد : این اسم یک شخص نیست بلکه اسم دسته ای از ستارگان است که به اسم ( ممسک الاعنه) هم خوانده می شود  خلیفه که بیشتر دچار حیرت شده بود، پرسید آیا می دانی که ( صاحب السواک) که بود .

     

    حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) جواب داد: (صاحب السواک) عنوان ( عبدالله بن مسعود) بود که قسمتی ازخدمات جدم حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله) رابرعهده داشت .  ولید بن عبدالملک چند بار گفت: مرحبا وخطاب به امام محمد باقر(علیه السلام) اظهار کرد این پسر تو، از بزرگترین دانشمندان دنیا خواهد شد.
    پیش بینی ولید بن عبدالملک درمورد حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) درست درآمد و او نه فقط یکی از دانشمندان برجسته بلکه برجسته ترین دانشمند عصرخود شد .

    زندگی با جدّ وپدر ومادر

    درآغوش مادر

     

    اودرخانواده عصمت وولایت ،درکنار جد و پدر و درآغوش مادر بزرگ شد و درآن ازاحترام وتکریم فوق العاده ای برخوردار بود. امرتغذیه وشیردهی اورامادرش شخصاً برعهده گرفت. بویژه که اودردوران کودکی بسیار ضعیف ولاغر بود.
    اسناد تاریخی نشان می دهند که اودردوران کودکی ضعیف الجسم وضعیف البنیه بود.بیماریهای متعددی را متحمل شد وهرکدام رادرسایه عنایت ودعای اهل خانواده پشت سرگذارد. ازحدود پس از2 سالگی وضع وحالی عادی یافت ونیازش به پرستاری ومراقبت ویژه کمتر شد.

     

    مادرش درباره او وقت گذاری بسیاری داشت ،برای او اشعاری بهجت آفرین زمزمه می کرد که آن را خودسروده بود.
     مفاهیم برخی ازاشعاراو این است :شما را مژده باد که قامت او بلند می شود وقد اورشد می کند وچهره اش چون ماه شب چهارده می درخشد .

    اَبشِرُواحُبّاً حُبّاً قَدُّهُ طالَ وَنَما وَجهُهُ بَدُرُ السُّماءِ

    مایه دلگرمی مادروموجب سروراهل خانه بود. هوشمندی وزیرکی او همه را به حیرت وامی داشت. حرکت وراه ورسم اونشان می داد درمسیرخیر وعزت است وآینده خوبی را برای جامعه اسلامی فراهم می بیند واین امر حتی دربازی های کودکانه مشهود بود.

    درعصر امام سجاد(علیه السلام)

    گفتیم اوزمانی بدنیا آمد که جدّ گرانقدرش امام سجاد(علیه السلام) زنده بود  پس او درعصر امامت امام سجاد(علیه السلام)بدنیاآمد والبته درعصر خفقان ودرتنگنای سیاسی آن عصر. اوسه سال داشت که عبدالملک ازدنیا رفت و ولید بجای اونشست .والبته ولید کوشید هشام راازولایت مدینه برکنار کند وعمربن العزیز راکه درآن هنگام 24 سال داشت والی مدینه نماید.

     

    امر سرپرستی او را امام سجاد(علیه السلام) برعهده داشت واو نوعی انس وصفای مخصوص با جد گرامی خودداشت. زمزمه ها ودعاها واذکار امام سجاد(علیه السلام)درروح او نقش می بست واورابیش ازپیش شیفته راه ورسم خدائی می کرد.
    صفای تربیت امام سجاد(علیه السلام) در روح جان اواثر کرد و ماآثار آن رادر زندگی بعدی امام درعبارات و درحالات ونماز او،زمزمه وشب زنده داریهای او می بینیم که البته این امر درسایه عنایت پدر ومعاشرت بااوکاملتر شد.
    درعصر پدر

    وارد دنیای نوجوانی شد. حدود 12سالش بود که امام سجاد(علیه السلام) ازدنیا رفت وگرد غم وتأثر برچهر ه اونشست. اودرطول مدت زندگی باجدش شاهد حزنها، اظهار تأثرها وگریه ها وسرشک ریزی امام بود ومسأله شهادت امام حسین(علیه السلام) ازمسائلی بود که خاطره آن هرگز ازیاد اهل بیت زدوده نمی شد. واین ماتم جدید برای امام دردی تازه بود.

    پس از وفات امام سجاد(علیه السلام)یکسره متوجه پدر بود و درمحضر او و درخدمتش به فعالیش وتلاش می پرداخت. دردوران کودکی به علت حافظه سرشاری که داشت ازآموزش های جدّ و پدر استفاده می برد.

    وضع اقتصادی خانواده اش بد نبود ولی فراموش نکنیم که امام باقر(علیه السلام) رادو گونه دشواری ومشکل اقتصادی بود: یکی اداره عائله سنگین توسط او و دیگری رسیدگی به وضع محرومان وگرفتارانی که بعلت اعتقاد شیعی بی خانمان شده واززندگی محروم بودند. درنتیجه زندگی آنهادرسطحی متوسط وبمانند عامه بود.

    آموزگاران امام

     

    حضرت جعفرصادق(علیه السلام) درخانواده ای متوسط چشم به دنیا گشود وپدروجدش ازمردان بابضاعت مدینه به شما رمی آمدند. مادرش ام فروه مثل اکثر زنهای دودمان ابوبکر خلیفه اول زنی باسواد بودوپدرش حضرت محمد باقر(علیه السلام)مردی دانشمند. مادر وآنگاه پدر،ازسن دوسالگی امام جعفر صادق (علیه السلام) راتحت آموزش قراردادند. حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) فرزند منحصربفرد امام محمد باقر(علیه السلام) نبود وچند برادر داشت، درصورتیکه امام محمد باقر(علیه السلام) وپدرش حضرت زین العابدین (علیه السلام) ازسن دوسالگی اوراازلحاظ تدریس موردتوجه قرار دادند وگاهی مادرش(ام فروه) به او درس می داد وزمانی پدرش وگاهی نیزجدش حضرت زین العابدین(علیه السلام). این توجه استثنائی مادروپدر وجد،ناشی از این بود که امام صادق(علیه السلام) هوش و حافظه ای خارق العاده داشت. هوش وحافظه فوق العاده حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) راازصفات امامت او میدانند.
     

    ازدواج امام صادق (علیه السلام)

     

    اودرجوانی ازدواج کرد. راجع به امر ازدواج اوسخن هاست. ازجمله این سخن مطرح است که امام باقر(علیه السلام) انتظارمی کشید که برده فروشی ازسفراخیرش برگرددوامام برده ای موردنظررابخردواورابه ازدواج فرزندش درآورد.
    کاروان آمدوامام کیسه زری رافرستادکه باآن ، برده موردنظررا بخرد . بنزدمالک برده هارفتند وازوی برده ای خواستند. مدعی شدکه همه رافروخته و تنهایک دخترباقی مانده که اورابه 70مثقال طلامی فروشد.

     

     کیسه پولی راکه امام باقر(علیه السلام) داده بودگشودند هفتاد دینار درآن بود.  اوراباآن پول خریدندو به نزدامام باقر(علیه السلام) آوردند. ازنام اوپرسید- پاسخ شنیدکه حمیده نام دارد. امام فرموداوپسندیده و محموده دردنیاوآخرت است.
    درموردعلت باکره ماندن اودرعین بردگی پرسش شد. پاسخ داد کسی نتوانست بامن روبرو شود. هرگاه فردی قصدمن می کرد پیری وارد می شدواوراازمن دورمی ساخت و...

    امام باقر(علیه السلام) پیشاپیش از همه این حالات جزاً خبرداده بود. سرانجام او رابه ازدواج فرزندش امام صادق(علیه السلام) درآورد.  درمورداین زن نوشته اندکه حامل ودائع امامت واصالتاً اهل روم یااندلس بود.

    سفربه مکه

     

    اودرجوانی ودرعصر هشام،بهمراه پدر به مکه رفت .درآن سال هشام به مکه آمده بود تابرای خود تبلیغاتی راه اندازد وجمع رامتوجه خودسازد. شا یسته است که یادآور شویم امام باقر(علیه السلام) واما صادق(علیه السلام) نیز برای زیارت بیت الله به مکه رفتند ودرعین حال کوشیدند تبلیغات ناصواب هشام رادرامر رسمیت بخشیدن بخود خنثی سازند.
    عده ای ازمتملقان به دور هشام گرد آمده وازشأن وفضیلت او!!وهم رتبت ومقام بنی امیه وخاندان او!!سخنها می گفتند واین امر برای هشام امتیازی به حساب می آمد وبدان سبب خود رامفتخر می دید.

     امام صادق(علیه السلام) دربین جمعی عظیم به سخنرانی پرداخت وفرمود:

    اَلحَمدُ لِلّهِ اللَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بالحَقِّ نَبِیِّاً وَاَکرَمَنابِهِ و...

    حمد وسپاس مخصوص خداوندی است که محمد (صلی الله علیه وآله) رابحق مبعوث فرمودواوراپیامبرقرارداد و ما را به وجود و انتساب به اوگرامی داشت .وبدین سان ما برگزیده خدا برخلق اوئیم و بهترین ها از بندگان وخلفای اوئیم. سعادتمند آن کسی است که ازماتبعیت کند، وبدبخت آن فردی است که بامادشمنی ورزد وازراه وروش ما مخالفت نماید و.. 

     

    وبدین سان بافته های هشام راازهم گسست واو را دربین جمع رسوا ساخت .اودرضمن سخنانش به مردم فهماند که بنی امیه خلیفه بحق رسول الله (صلی الله علیه وآله) نیستند ومقام وموقعیت شان درجامعه سست وحکومت شان پوشالی است و...
     

    احضار به شام

    برادر هشام خبراین سخنرانی را به گوش هشام رساند. اوازشنیدن آن شرمنده وناراحت شد وتصمیم به انتقام گرفت. پس از بازگشت به دمشق پیکی به سوی والی مدینه فرستاد وامام باقر(علیه السلام) رابهمراه فرزندش امام صادق(علیه السلام) به دمشق احضارنمود.

    امام باقر(علیه السلام) ناگزیر با فرزندش به سوی دمشق حرکت کردند. اما بدنیست بدانیم جو حکومت جوفشار، جو خودکامگی وغرور ، جو زرق وبرق دربار وچشم پرکنی برای عامه مردم بود. بنی امیه به تقلید ازدستگاه سلطنتی روم وایران قبل ازاسلام برای خود درباری وبارگاهی تشکیل دادند ودرحضورخود برای ارعاب مردم ونشان دادن هیمنه وجلال خود ، سپاهیان مسلح رادربرابر خود برپامی داشتند.

    امام وارد دمشق شد وبه دربار هشام رفت. ولی به مدت سه روزآنهارابه حضورهشام راه ندادند. وبعدهم که راه دادند هشام سعی به تحقیر امام داشت.

    امام باقر(علیه السلام) رابه تیراندازی دعوت کرد واورابه این امرمجبور نمود که البته نتیجه امربه نفع امام وبه سرشکستگی هشام انجامید.

    درهمین سفر بود که آوازه علم وفضل این خاندان درهمه جا پیچید و حتی درعلمای یهود و مسیحی مؤثرواقع شد وهشام برای جلوگیری ازتوسعه نفوذ آنها درشام ناگزیر شد آنان رابه سوی مدینه برگرداند.

    امام ودستگاه زمامدار

     

    قدرت دردست بنی امیه بود وآنها انواع ظلم وفشاروتعدی ها وتحمیل نابخردانه رابرمردم ومخصوصاً برخاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) روا می داشتند .دستگاه زمامدار،تشکیلات اطلاعاتی نیرومندی دراختیار داشت که آن خود بلائی برای جان مردم بود.بااستفاده ازقدرت جاسوسی آنها افراد مظنون راازگوشه وکنار پیدا کرده وازمیان برمی داشتند.
    اودردوران کودکی وجوانی شاهد این مسأله بود که دستگاه حکومت به اسم خلافت رسول الله (صلی الله علیه وآله) بیدینی می کند وخاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) رامورد طعن وآزار خود قرارمی دادندتاحدی که امام باقر(علیه السلام) وامام صادق(علیه السلام)هم ازاین آزارها در امان نبودند .اودردوران حیات جد وپدر شاهد تاکتیکهای مبارزاتی آنان بود.

    ازآنها راه وروش هاوتعلیماتی را اخذ می کرد که بعدها بابهره گیری وتلفیق هاتوانست ازآن برای اداره امورشیعیان وحفظ وپاسداری اسلام استفاده کند.

    همراهی پدر در سفر شام

    این ماجرا را علامه درکتاب خود جلاء العیون ازسیدبن طاووس (ره) به سند معتبر ازحضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده است درسالی ازسالها که هشام بن عبدالملک به حج آمده بود امام صادق(علیه السلام) نیز به همراه پدرگرامیشان به حج رفته بودند. امام صادق(علیه السلام) درمکه بین جمع کثیری به سخنرانی پرداخت وگفت:

     

    چون به دمشق حرکت کردند ووارد آن شهرشدند ، هشام سه روز آنهارا به حضور خودراه نداد و روزچهارم به حضور خود طلبید . چون داخل شدند، هشام برتخت پادشاهی خودنشسته و برای ترساندن مردم ونشان دادن هیمنه وجلال خود، سپاهیانی مسلح دربرابر خود برپا داشته بود وبزرگان قومش درحضور اوبه هدف تیر می انداختند .
    چون به نزد او آمدند به امام باقر(علیه السلام) گفت: بابزرگان قوم ، تیربینداز. امام باقر(علیه السلام) گفت :
    که من پیرشده ام وتوانایی تیراندازی را ندارم اگر مرا معاف کنی بهتراست. هشام سوگند یاد کرد که به حق آن خداوندی که مارا به دین خود وپیغمبر خود عزیز گردانیده تورا معاف نمی گردانم .

    پس به یکی از بزرگان بنی امیه اشاره کرد که کمان وتیرخودرا به او بده تا تیربیندازد .

    پس امام باقر(علیه السلام) کمان وتیری راازآن مرد گرفت ودر زه کمان گذاشت وبه قوّت کشید وبروسط نشانه زد. پس تیر دیگری گرفت وبرانتهای تیراول زد که آنرا تا نوک پیکان به دونیم کرد. بعد تیرسوم را گرفت وبرانتهای تیردوم زد که آنرا نیز به دونیم کرد ودروسط نشانه قرارگرفت . تاآنکه نه تیررا همچنان پی درپی برهدف نشاند.

    هشام درتیر نهم بی تاب شد وگفت : ای ابوجعفر نیک انداختی وتودرتیراندازی ازماهرترین تیراندازان عرب وعجم هستی پس چرا میگفتی برآن توانایی ندارم.

    هشام ازآن تکلیفی که برعهده امام باقر(علیه السلام) گذاشته بود پشیمان شد وتصمیم به کشتن حضرت گرفت ، سربه زیرافکنده بود وتفکر میکرد وامام صادق(علیه السلام) وپدر گرامیش همچنان دربرابر اوایستاده بودند، چون ایستادن آنها به طول انجامید، امام باقر(علیه السلام) به خشم آمد. وقتی آنحضرت خشمگین می شد به سوی آسمان نظر می کرد وآثار غضب ازچهره مبارکشان ظاهر می گردید.

    وقتی که هشام آن حالت را در امام باقر(علیه السلام) دید از غضب آن حضرت ترسید واو را بربالای تخت خود خواند و امام صادق(علیه السلام) نیز پشت سرایشان رفت . چون به نزدیک اورسید، برخاست و امام باقر(علیه السلام) را دربرگرفت ودردست راست خودجای داد ودست درگردن من انداخت وامام صادق(علیه السلام) را جانب راست امام باقر(علیه السلام) نشاند.

     

    پس روبه سوی امام باقر(علیه السلام) کرد وگفت: قبیله قریش پیوسته باید برعجم وعرب افتخار کنند که شخصی مانند تو درمیان آنها هست . به من بگو چه کسی این تیراندازی رابه تویاد داده است ودرچه مدتی آن را آموختی ؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: می دانی که این صنعت درمیان اهل مدینه شایع است ومن درسن جوانی مدتی به این صنعت مشغول بودم . ازآن زمان تابه حال آنرا کنار گذاشته ام، چون اصرار کردی ومرا سوگند دادی، امروزکمان بدست گرفتم. هشام گفت: این طور کمانداری، هرگز ندیده بودم. ای اباجعفر دراین امر، مانند تونیز کسی هست.
    حضرت فرمود: ما اهل بیت رسالت علم وکمال واتمام دین را که حق تعالی درآیه :

    اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دیِنَکُم وَاَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِسلَامَ دِیناً . 

    به ماعطاکرده است، ازیکدیگر به میراث می بریم. زمین هرگز ازما(اهلبیت) که دارنده علم و کما لی هستیم که افراد دیگر آن را ندارند خالی نمی ماند.

     

    وقتی این سخن را از امام شنید، بسیار غضبناک شد وچهره اش سرخ شد ودرهم رفت وساعتی سربه زیر افکند وساکت شد . چون سربرداشت به امام باقر(علیه السلام) گفت : آیا نسبت ما وشما که همه فرزندان عبد منافیم یکی نیست ؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: که آری چنین است ولی حق تعالی ازسرپنهان خودوعلم خالص خودبه ما عطا کرده است وآنچه راخاص ماگردانید و ازدیگران متمایز نمود، آنرا مخصوص دیگران قرارنداد وبه دیگران عطا نکرد.
    هشام گفت : آیا چنین نیست که حق تعالی حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله) راازنسل وتبار عبد مناف، به سوی همه مردم، ازهررنگ ونژادی چون سفید وسیاه وسرخ برانگیخته است؟ پس چگونه وازکجا این میراث رامخصوص شما قرارداده است وحال آنکه حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) برهمه مبعوث شده است .
    خداوند درقرآن مجید می فرماید: وَلِلّهِ مِیراثُ السَّمَواتِ وَالاَرضِ  (میراث آسمانها وزمین ازآن خداست ) پس به چه سبب میراث علم ، مخصوص شماشد وشما علم را به میراث بردید وحال آنکه بعد از حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) پیغمبری مبعوث نگردیدو شما ازپیغمبران نیستید.

     

    امام باقر(علیه السلام) فرمود: ازآنجایی که خدامارا مخصوص گردانیده است به پیغمبر خودوحی فرستاد :
    لاَتُحَرِّکَ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعجَلَ بِهِ .  (زبانت رادر(هنگام وحی ) زود به حرکت درنیاورتا درخواندن قرآن شتاب زدگی به خرج دهی. )

    وبه پیغمبر خودامر کردکه مارا به علم خود مخصوص گرداند واز دیگران متمایز سازد.

    پس حضرت رسالت (صلی الله علیه وآله) برای برادر خود علی بن ابیطالب (علیه السلام) اسراری رابیان کرد که ازسایر صحابه پنهان نگاه میداشت وچون این آیه نازل شد : وَتَعِیَها اُذُنٌ واعِیَه ٌ.  

    (اسرار الهی را گوشها ی ضبط کننده ونگاه دارنده حفظ می کند ) پس حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: ای علی! من ازخدا خواستم که گوش توآن اسرارالهی راحفظ نماید وبه این جهت حضرت علی بن ابیطالب(علیه السلام) می فرمود: حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) هزار فصل از علم را به من تعلیم نمود که ازهر فصلی هزار فصل دیگرگشوده می شد.

    چنانچه شمااسرار خودرا به افرادی خاص میگوئید وازافراد بیگانه پنهان می دارید، حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) نیز رازهای خودرا به علی (علیه السلام) میگفت ودیگران را محرم اسرار ودارای صلاحیت نمیدانست تا آن اسراررا بازگونماید وهمچنین حضرت علی (علیه السلام) آن رازها را برای کسانی ازاهل بیت خودکه محرم آن اسرار بودند بیان مینمود وبه این طریق آن علوم واسرار به ماارث رسیده است .

    هشام گفت: علی(علیه السلام) ادعا میکرد من علم غیب می دانم وحال آنکه خدا کسی را برعلم غیب خویش شریک نگردانیده وخبردار نکرده است پس از کجا این ادعا را می کرد؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: که حق تعالی برحضرت رسول (صلی الله علیه وآله) کتابی (قرآن) را فرستاد ودرآن کتاب آنچه بوده وخواهد بود تا روزقیامت، بیان کرده است چنانچه فرموده است :

    وَنَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاَناً لِکُلَّ شَیئٍ وَهُدیً وَرَحمَه ً وَبُشریَ لِلمُسلمِینَ 

    (واین کتاب راکه روشنگرهرچیزی است وبرای مسلمانان رهنمود ورحمت وبشارت گری است برتونازل کردیم. ) وبازفرموده است : وَکُلَّ شیئٍ اَحصََیناَهُ فی اِمامٍ مُبینٍ  (وهمه چیز را درکتاب آشکار کننده ای برشمرده ایم) ونیز فرموده است :

    مَافَرَّطناَ فی الکِتابِ مِن شیئٍ.  (ما هیچ چیز رادراین کتاب فروگذار نکردیم ) پس حق تعالی به پیغمبر خود وحی کرد :که هرغیب وسری که به سوی اوفرستاده است حتماً به علی(علیه السلام) بگوید واورا خبردار نماید وحضرت رسول (صلی الله علیه وآله) به علی (علیه السلام) امر کرد که بعداز وفاتش قرآن را(به طورمکتوب) جمع نماید وغسل وتکفین وحنوط اورابرعهده بگیرد وفرمود:

    چون اوازمن است ومن ازاویم ودارایی من ازآن اوست وآنچه برمن لازم بودبراولازم است (که انجام دهد) و اوقرض من را ادامی کند وبه وعده های من وفامی نماید. پس روکرد به اصحاب خود وگفت :

    علی بن ابیطالب(علیه السلام) بعد از وفات من بامنافقان برسرتأویل (تفسیر و توضیح) قرآن جنگ خواهد کرد چنانچه من با کافران برسرتنزیل (نزول) قرآن جنگ کردم و کسی ازصحابه به جزعلی(علیه السلام) تأویل همه قرآن رانداشت ونمیدانست وتأویل وتفسیر همه قرآن فقط نزد علی (علیه السلام) است و به این سبب حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود:

     

    که داناترین مردم به علم قضا علی (علیه السلام)است . یعنی اوباید که قاضی شما باشد وعمر بن خطاب مکررمیگفت : اگر علی نمی بود عمر هلاک می شد. عمر به علم آن حضرت گواهی می داد ودیگران انکارمی کردند .
    هشام ساعتی طولانی سربه زیر افکند سپس سربرداشت وگفت : هرحاجتی که داری ازمن بخواه .

    امام باقر(علیه السلام) گفت: که اهل وخانواده من دروحشت وترس اند (نگران اند) ازاینکه شهر را ترک کرده وبیرون آمدم وتا به حال برنگشته ام. از تو می خواهم که به من اجازه دهی که برگردم.

    هشام گفت: اجازه می دهم که امروز به طرف مدینه حرکت کنی. سپس امام دست به گردن او انداخت وخداحافظی کرد واز پیش او بیرون آمد.

    وقتی به میدان بیرون ازمحل حکومت اورسیدند، درانتهای میدان به جمعیت زیادی برخورد کردند .

    امام باقر(علیه السلام) پرسید: که ایشان کیستند؟ وزیر دربار هشام گفت : قسیسان  ورهبانان  و مسیحی هستند که هر سال در چنین روزی اینجا اجتماع می کنند وبا هم به زیارت راهب بزرگ خود(داناترینشان) که معبد او بالای کوه قرار دارد ، می روند وسؤالات خود را می پرسند.

    پس امام باقر(علیه السلام) سر خود را با پارچه ای پوشاند تا کسی او را نشناسد ونزد آنها رفت.

    وقتی گروه نصاری نشستند امام باقر(علیه السلام) نیزدرمیان ایشان نشست وآن کشیشها محلهایی را جهت نشستن برای عالم خودآماده کردند واورا برروی آن مکان ها نشاندند .

    راهب چنان پیرشده بود که بعضی از حواریون واصحاب حضرت عیسی(علیه السلام) رادرک کرده بود وازپیری ابروهایش بلند وبر چشمانش افتاده بود .

    با حریری زرد ابروهای خودرا به پیشانی بست وچشمهای خودرا مانند افعی به حرکت درآورد وبه سوی حاضران نظر کرد . 

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله امام صادق ( ع )

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله امام صادق ( ع ), مقاله در مورد تحقیق مقاله امام صادق ( ع ), تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله امام صادق ( ع ), مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله امام صادق ( ع ), تحقیق درباره تحقیق مقاله امام صادق ( ع ), مقاله درباره تحقیق مقاله امام صادق ( ع ), تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله امام صادق ( ع ), مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله امام صادق ( ع ), موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله امام صادق ( ع )
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت