1) تفاوت حکومتهای سلطنتی و جمهوری
در ادبیات سیاسی، چند نوع حکومت معرفی میکنند. یکی حکومت سلطنتی است که معمولاً با وراثت به حاکم بعدی منتقل میشود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران چنین رژیمی در کشور حاکم بود. این سلطنت تا مدتها مطلقه بود، یعنی سلطان به صورت مستقل تصمیم میگرفت و هیچکس نمیتوانست در کار او دخالت کند؛ ولی بعد از انقلابکبیر فرانسه و سایر انقلابهای آزادیخواهانه، اختیارات سلطان به صورتهای مختلف محدود شد.
نوع دیگر حکومت، جمهوری است؛ یعنی خود مردم در تعیین حاکم دخالت دارند. در عالَم، دهها نوع جمهوری داریم. حکومت چین یک میلیارد و چند صد میلیون نفر جمعیت را اداره میکند و کمونیستی است، ولی جمهوری خلق چین نام دارد؛ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی هم مجموعهای از جمهوریها بود؛ این جمهوریها خودشان هم با یکدیگر تفاوت داشتند و هر جمهوری قوانین مخصوص خودش را داشت.
2) عامل مؤثر در مفهوم جمهوریت
بعضی جمهوریها ریاستی است که مردم در آن مستقیم رئیس حکومت را انتخاب میکنند و برخی دیگر، پارلمانی است؛ یعنی ابتدا مردم نمایندگان مجلس را برمیگزینند و سپس حزب غالب در مجلس، رئیسجمهور را تعیین میکند. در هندوستان رئیسجمهور نقش چندانی در مدیریت حکومت ندارد و بیشتر کارها بر عهده نخستوزیر است؛ اما در همسایگیاش پاکستان، رئیسجمهور نقش مؤثری در مدیریت حکومت دارد.
اینها همه نشان میدهد تنها عامل مؤثر در مفهوم جمهوریت این است که مردم نقشی در تحقق حکومت و تعیین حاکم داشته باشند؛ خواه بیواسطه و خواه باواسطه. بیواسطه مثل جمهوریهای ریاستی و باواسطه مانند جمهوریهای پارلمانی.
3) وجه تمایز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
در این میان برخی از جمهوریها پسوندهایی با خود دارند، مثل: جمهوری دموکراتیک، جمهوری اسلامی و.... پاکستان و موریتانی، «جمهوری اسلامی» هستند و این پسوند برای آنها جنبه تشریفاتی دارد. فقط جمهوری اسلامی ایران است که با پسوند خود، میخواهد ماهیت حکومتش را تعیین کند.
قانون اساسی همه جمهوریها و سلطنتیها، یک اختلاف روشن با قانون اساسی ایران دارند: در ایران، «ولایت فقیه» داریم که ملیگراها همیشه با آن مخالف بودهاند. در خبرگان قانون اساسی هم نمایندگان سرسخت ملیگراها اصلاًً با گنجاندن واژه ولایتفقیه در قانون اساسی مخالف بودند، ولی اکثریت قاطع اصرار داشتند که باید مسئله ولایت فقیه مطرح شود.
4) با وجود رئیس جمهور، آیا ولایت فقیه یک مقام تشریفاتی است؟
گاه این سؤال طرح میشود که با وجود رئیسجمهور، ولیفقیه چه نقشی دارد؟ تبلیغاتی که از خارج صورت میگیرد و در داخل هم کسانی آن را دنبال میکنند، به این سمت است که مقام رهبری تضعیف و سرانجام حذف شود. سرّ اینکه در قانون اساسی، مقامی جدا از جمهوری و بلکه فوق رئیس جمهوری، در نظر گرفته شده است، چیست؟
برخی تصور میکنند که ولیفقیه یک مقام تشریفاتی است و چون روحانیان در انقلاب نقش مؤثری داشتهاند، خواستهاند برای خود جایگاهی دست و پا کنند و بر سایر مردم یک نوع امتیاز داشته باشند!
5) رأی اکثریت، مشروعیتآور نیست
پاسخ این سؤالها به نگرشی برمیگردد که اسلام از حکومت دارد. هدف مردمی که انقلاب کردند و صدها هزار شهید دادند، برقراری نظام اسلامی بود. صرف اینکه مردم رئیسجمهوری را برای چند سال انتخاب کنند، هیچ ضمانتی ندارد که مشروعیت الهی داشته باشد و اطاعت از رئیسجمهور منتخب واجب شرعی باشد. هیچکس نمیتواند ادعا کند که وقتی پنجاه درصد به علاوه یک نفر به کسی رأی دادند، اطاعت از او برای دیگران وجوب شرعی دارد. حداکثر میتوانند بگویند: عرف جهانی این است که وقتی کسی رأی اکثریت را کسب کرد، دیگران هم باید او را اطاعت کنند. اما اینکه شرعاً واجب است از او اطاعت کنند، به چه دلیل؟!
6) چرا اطاعت از رئیسجمهور بدون تنفیذ ولی فقیه حرام است؟
از ماهیت جمهوری، وجوب اطاعت شرعی از حاکم به دست نمیآید. مطلب از این هم بالاتر است؛ ممکن است حتی نود و نه درصد مردم به کسی رأی بدهند؛ ولی به فرموده امام راحلu اگر رئیسجمهور منتخب از طرف ولیفقیه نصب نشود، طاغوت به شمار میآید و اطاعت از او حرام میباشد! این عبارت را نمیشود از صحیفه نور حذف کرد، تأویلبردار هم نیست. این بینش برخاسته از یک نگرش دینی است که میگوید: هیچ انسانی هر که باشد حق حکومت بر انسان دیگری را ندارد.
یک انسان که بنده خدا است، به چه حقی میتواند به انسان دیگری بگوید: من به تو دستور میدهم این کار را بکنی؟! این وجوب اطاعت از کجا میآید؟! فقط آن خدایی که اختیار همه به دست اوست، میتواند بگوید اطاعت از این فرد هم واجب است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم».
«اولیالامر» امامان اثنیعشر هستند. اگر علیq در زمان خود نمایندهای میفرستاد و میفرمود اطاعت از او مانند اطاعت از من واجب است، آیا تخطی از فرمان آن نماینده جایز بود؟! اگر ائمه اطهارt کسی را تعیین کردند و گفتند از او اطاعت کنید، بر مسلمانها واجب است از وی پیروی کنند.
7) مخالفت با ولی فقیه در حد شرک به خداست
طبق احادیث، مخالفت با ولیفقیه مخالفت با اهلبیت و در حد شرک به خدا است. مگر رئیسجمهور با ولیفقیه یکسان است؟! آیا اگر کسی با تبلیغات آنچنانی و رقص و پایکوبی به ریاست جمهوری برسد، ولیِّخدا میشود؟! باید در رأس نظام کسی واقع شود که از طرف امام تعیین شده باشد. اعتبار از خدا به پیغمبر، از پیغمبر به امام معصوم، از امام معصوم به ولیفقیه و از ولیفقیه به سایرین کانالیزه میشود.
اگر ولیفقیه بگوید: از دولت اسلامی اطاعت کنید، آن وقت اطاعت از دولت اسلامی هم واجب شرعی میشود، چرا؟ چون اطاعت از ولیفقیه واجب شرعی است، بنابراین وقتی او میگوید از این اطاعت کنید، این هم اطاعت او شمرده میشود.
چرا اطاعت از قوانین دولت اسلامی واجب است؟
امامu میفرماید: عمل کردن به قوانین دولت اسلامی شرعاً واجب است. این وجوب از کجا آمده؟ چون او میگوید، واجب است. اگر او نگوید چه وجوبی دارد؟! نظام ما اعتبارش از طرف خدا است و رعایت قوانینش وجوب شرعی دارد. وقتی در مجلس شورای اسلامی تصویب شد و شورای نگهبان هم تأیید کرد که فلان مبلغ باید مالیات بدهید، پرداخت آن مالیات مثل پرداخت خمس و زکات واجب میشود، زیرا دولت اسلامی آن را تعیین کرده و دولت اسلامی مورد امضای ولی فقیه است، او هم مورد تأیید خدا و پیغمبر است.
این سلسله مراتب، وجوب شرعی میآورد. اما اگر این نباشد، همان فرهنگی رایج میشود که در همه جای دنیا وجود دارد: فرار از مالیات، نوعی زرنگی است! در صورتیکه این مقام وجود نداشته باشد، مقررات مجلس شورای اسلامی اگر به اتفاق آراء هم تصویب شود، وجوب شرعی نخواهد داشت.
چه اندازه وجدان آدمها راضی میشود که هرچه اکثریت گفتند، آنها هم عمل کنند؟! حداکثر این است که برای رعایت مصلحت جامعه مخالفت نکنند، اما در دل میگویند که اینها بیاعتبار است، هرگونه منفعت خودم اقتضا کند، عمل میکنم! وقتی نمیخواهم مالیات بدهم، حسابسازی میکنم تا مالیات به من تعلق نگیرد! به مأمور مالیات رشوه میدهم تا بگوید تو مشمول مالیات نیستی!
فرهنگ لیبرالدموکراسی این را اقتضا دارد؛ ولی اگر فرهنگ اسلامی حاکم شود، پرداخت مالیات به حکومت اسلامی را مثل دادن خمس و زکات بر خود واجب میداند؛ دیگر احتیاج نیست که بازرس بیاید و رسیدگی کند، بلکه التماس میکند مالیات من را بگیرید تا مال من حلال شود.
9) ولی فقیه از جانب ائمهq منصوب شده است
ولیفقیه چگونه تعیین میشود؟ و مردم چه نقشی در تعیین او دارند؟ وقتی امام معصومq شخصی را با اسم تعیین کند، جای چون و چرا نیست. در زمان غیبت صغرای امام زمان صلواتالله علیه چهار نفر را با اسم تعیین کردند و اطاعتشان واجب بود. بعد از این چهار نفر، نصب عام است؛ یعنی کسی را با اسم و شخص تعیین نکرده اند؛ فقط گفتهاند از کسانی که واجد این شرایط هستند اطاعت کنید.
10) چگونگی احراز فرد واجد شرایط
چگونه احراز کنیم چه کسی واجد شرایط است؟ اگر بخواهیم ببینیم در بین اساتید دانشگاه چه کسی عالمتر است، باید سراغ خود استادها برویم. البته به دشواری کسی اعتراف میکند که فلان همصنف من از من برتر و شایستهتر است. اگر تعداد چشمگیری از اساتید یک دانشگاه بگویند: فلانی از همه باسوادتر است، آیا شما اطمینان پیدا نمیکنید که آنها درست میگویند؟!
هیچ راهی اطمینانبخشتر از این نیست که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در یک فن خبره هستند، شهادت دهند که یک نفر از میان ما از همه شایستهتر است. اگر مردمی که اصلاً از این چیزها آگاه نیستند و نمیدانند استاد یعنی چه، کدام استاد بهتر درس خوانده و بیشتر تحقیق کرده است، رأی بدهند، چه ارزش و اعتباری دارد؟!
رأیی که از روی ناآگاهی داده میشود، اعتبار ندارد. اگر همه مردم بگویند آقای الف عالمتر است، اما همه اساتید بگویند آقای ب عالمتر است، شما به کدام بیشتر اطمینان میکنید؟! اینها صد استاد هستند، ولی آنها شصت میلیون نفر، کدام بیشتر برای شما اطمینان میآورد؟!
در عالم عقلا، برای تعیین فرد شایستهتر هیچ راهی بهتر از شهادت اقران وجود ندارد. خبرگان یعنی کسانی که خودشان بهرهای از فقاهت و عدالت دارند و مصالح اجتماعی را کم و بیش درک میکنند، شهادت بدهند که در بین ما یک نفر از همه بهتر است.
11) انتخابات؛ مراجعه سیستماتیک به افکار مردم برای شناسایی شایستگان
مسئله دیگر این است که ویژگیها و شرایط لازم برای استادهایی که میخواهند شهادت بدهند را از کجا بشناسیم؟ ما باید اطمینان داشته باشیم که اینها دربند اغراض نفسانی، باندبازی و جناحگرایی و این حرفها نیستند. میخواهیم واقعاً بدانیم چه کسی شایستهتر است؛ بنابراین باید یقین داشته باشیم که این استادها خودشان آدمهای باانصاف و مورد اعتمادند؛ این هم راهی جز مراجعه به مردمی که با آنها معاشرت دارند، ندارد. حتی قاضی اسلامی هنگامی که وارد شهری میشود، اول باید عدول آن شهر را شناسایی کند.
اگر این مراجعه به افکار مردم برای شناسایی افراد شایسته به صورت سیستماتیک درآید، انتخابات نام میگیرد. در نظام حکومتی ما مردم باید بگویند خبرگان مورد اعتماد چه کسانی هستند. این حق آنها است و راه دیگری هم ندارد.