مقدمه :
سوال)چرا کشورها در صحنه جهانی با هم تعامل دارند ؟ چرا کشورها منزوی نمی شوند؟ چرا نیاز به آن می شود که کشورها با هم ارتباط برقرار کنند ؟
پاسخ)دلایل متعددی می تواند باشد :
1 برای ایجاد صلح عدالت ، رفاه ، نیاز به رفاه ، باعث دوستی کشورها با هم می شود . به عنوان مثال : کشور آمریکا و پاکستان مراوده برقرار می کند . آمریکا احساس می کند که به عدالت و صلح در صحنه جهانی کمک می کند . و حتی باعث رفاه در داخل آمریکا و پاکستان می گردد .
این نظر خوش بینانه است . اگر این نظریه را بپذیریم علت خوش بینانه است . یعنی به این مفهوم که در صحنه جهانی برای تعالی ، ارطبات برقرار می کنیم که این تعالی برای عدالت صلح و رفاه می باشد . در واقع بر این فرض استوار است که کشورها نیت خیر دارند ، پس رهبران کشورها ذاتاً خوب هستند . بعبارتی انسانها خوبند ، و چون کشورها خوبند پس کشورها نیز با هم خوب هستند . بنابر این کشورها اگر بخواهند ارتباط داشته باشند چیزهای خوبی مثل صلح ، رفاه ، عدالت و ... است . اینها عقاید خوش بینانه است . اگر این عقیده را بپذیریم ، اخلاق در صحنه جهانی مطرح می شود . در نتیجه باید بپذیریم که اخلاق و سیاست موثر است . چون کشورها برای رسیدن به اهداف باید اخلاقی باشند. پس انکار خد پسندانه نیست و تفکر انسان دوستانه است . من همه چیز را برای خودم نمی خواهم . بنابر این اخلاق ، مباحث اخلاقی و تفکرات اخلاقی تایید در رفتار کشورها دارد ، گار کشوری با کشور دیگری روابط دوستانه برقرار کند ، به خاطر نیاز اخلاقی است .دلیل دوم: عده ای نظریه اول را که مبتنی بر اخلاق در صحنه جهانی است ، رد می کنند . دلیلی که کشورها با هم تعادل دارند ، برای کسب قدرت است .
سوال) سوالی که در اینجا مطرح میشود ، این است که کشورها از این مراوده چه چیزی به دست می آورند ؟ دلیل اینکه آمریکا و پاکستان مراوده می کند چیست ؟
آمریکا از این ارتباط و مراوده دست به قدرت سیاسی ، اقتصادی ، نظامی می زند ، یعنی این رابطه باعث بهره مندی آمریکا در حیطه سیاست ، سیاست ، اقتصاد و ... می شود . بنابر این چون به نفع آمریکا است ، ارتباط برقرار می کند . پاکستان نیز به همین دلیل و برای نفعش ارتباط برقرار می کند ، هر چند که بهره ها یکسان نیست . آن کشوری بیشتر بهره به دست می آورد که قدرت بیشتری دارد . پس هر دو بهره ای به دست می آورند .
بنابر این عده ای می گویند ، دلیل اینکه کشورها با هم مراوده دارند ، بخاطر کسب قدرت است . این نگاه ، نگاه بسیار خوش بینانه نیست ، بد بینانه هم نیست . ولی واقع گرایانه است . اگر کشور a و b با هم مراوده دارند ، به خاطر این است که که کشور a و b قدرت و منفعت بدست می آورد . و کشور b هم از رابطه با a قدرت و منفعت کسب میکند . پس برای هر دو منفعت است . هر چند یکسان نیست . این نگاه بسیار واقع گرایانه است . . چرا که اگر a با b رابطه دارد ، به خاطر کسب منفعت است انسانها ذاتاُ هم می توانند خوب باشند و هم و هم می توانند بد باشند . نظریه اول می گوید که انسانها همه ذاتاً خوبند ، ولی نظریه دوم می گوید که اینطور نیست . انسانها ممکن است که خوب و هم بد باشند . چون اگر همه خوب باشند ، سعی می کنیم سهم همه یکسان باشد ولی میبینیم که اینطور نیست .
بعنوان مثال : آمریکا سهم سهم بیشتر می برد
این نگاه می گوید که ، انسانها می توانند بد باشند یا خوب . و چون کشورها از انسانها تشکیل شدند میتوانند در ساست هم خوب باشند و هم بد . اگر اگر به کشور a اجازه داده شود ، می تواند استثمارش می کنند . برای همین است که همه می خواهند استثمارگر شوند نه مستعمره . پس کشورها اگر قدرت داشته باشند بهتر است تا بدون قدرت .
سوال)در در این نظریه چه چیز جای ندارد ؟
اخلاق
این نظریه می گوید که ، اخلاق در سیاست بی معنی است . اما اخلاق می تواندباشد ،ولی اخلاق می تواند اخلاق موقعیتی باشد . یعنی اگر به نفعت است ، اخلاقی عمل کن .
نظریه اول می گوید که اخلاق حتماً هست و اگر هم باشد ، اخلاق موقعیتی است . و علت اینکه کشور a از اخلاق استفاده میکند بخاطر این است که چون به نفعش می باشد . نظریه دوم می گوید که ، اخلاق مطرح نیست .
بعنوان مثال : آمریکا به افغانستان حمله نظامی می کند ، هم بمب می ریزد و هم مواد غذایی می ریزد . ریختن غذا یک کار اخلاقی است . ولی اخلاقی است که برای کسب قدرت و منفعت و سود این این کار را در حق مردم مردم افغان انجام می داد . چرا که افغانها مخالف حکومت خود هستند و بنابر این بر علیه آمریکا نمی جنگد .
سوال) چرا در جنگ جهانی دوم برای آلمانها غذا نریختند ؟
زیرا صرف نداشت و و منفعتی در کار نبود .
به عبارت ساده تر، من اگر ضعیف هستم ، دوست دارم که با من اخلاقی رفتار کنند .
خرما دادن بعد از مرگ برای فردی که ثروتمند است و گشاده دست نیست . اینجا اخلاق موقعیتی است . علت اینکه خرما می دهند ، بخاطر این است که چون در آن منفعت است . اما فردی که سرمایه دار است و همیشه گشاده دست می باشد ، اخلاقی فکر می کند . پس باید همیشه گشاده دست بود ، ترحم موقع مرگ ، ناشی از ترس می باشد . موقعی که نباید خرما بدهی و دادی ، در آن موقع پول خرج کنی ، معتقد به اخلاق هستی .
حال در سیاست چگونه است ؟
در سیاست نیز از روی ناچاری از اخلاق صحبت می کنید و چون فاقد قدرت هستید ، صحبت از صلح ، عدالت و رفاه می کنید . کشورهای فقیر دائماً می گویند که صلح نیست.
و همیشه صحبت از صلح ، عدالت می کنند . چون فاقد آن هستند . اگر همان کشور ضعیغ یادش رود ، دیگر صحبت از عدالت نمی کند . مثلاً سازمان ملل صحبت از کشورهای ضعیف و قوی می کند .
سوال)از کجا می دانید که عراق صلح طلب نیست ؟
پاسخ) چون چون به کشور ضعیف تر از خودش حمله کرد .
پس کشورهایی که از اخلاق صحبت می کنند ،ناشی از ضعفشان است . گاهی صحبت از اخلاق ناشی از اعتقاد ما به اخلاق است و یا موقعی ناشی از ضعف ما است . اگر کسی قدرت دارد و صحبت از اخلاق می کند ، موقعی است و در یک مقطعی به نفعش است .
مثلاً آمریکا یک موقع صحبت از بازدارندگی هسته ای می کند . ولی خودش دارای بمب اتم است . پس به نفع خودش است که برای شما بد و برای من خوب است .
سوال)در تاریخ دنیا ، فرضاً کدام دو عقیده با واقعیت نزدیکتر است ؟
پاسخ)نظریه دوم واقعیت جهان نشان می دهد دومی به نظر می رسد بیشتر شاهد آن شاهد آن بودیم و بیشتر ناظر آن بودیم .
باید بین واقعیات و آرمانها تفکیک قائل شویم . بعنوان نمونه زندگی کردن در دوره قاجار بهتر است . ولی واقعیت این است که الان در این دوران هستیم . پس نظریه دوم غالب تر است. نه اینکه ما اینطور دوست داریم .
اگر اخلاق را در سیاست مطرح کنیم ، می بازیم . چون اخلاقی فکر کردن نفی می کند که که حقوق حقه دیگر کشورها را از بین بردن ، تجاوز به دیگر کشورها و ... اگر این کارها را هم انجام ندهیم ضعیف می شویم و دیگران می برند و جلو میروند .
حتی اگر بپذیریم که نظریه اول درست است و حتی اگر بپذیریم که کشورها اخلاقی اند و به خاطر صلح وعدالت مراوده می کنند و فرض می کنیم که علت اصلی مراوده این است . برای اینکه ایجاد صلح کنیم و برای اینکه تجاوز در جهان صورت نگیرد و عدالت در جهان برقرار شود و کشوری رفاه ایجاد کند و نگذارد کشورها فقیر شوند نیاز به قدرت دارد . حتی برای ایجاد صلح قدرت لازم است که نگذارد کسی تجاوز به کشور دیگر کند. حتی برای ایجاد عدالت هم قدرت لازم است . برای اینکه جلوی کشورهای ناعادل را بگیریم باید قدرت داشته باشیم .
مثال : برای اینکه از منزل ما سرقت نشود ، باید یکسری تسهیلات ، امکانات و وسایل دزدگیر را بکار برد . مثلاً دیوار و حصار بکشیم و ... پس بدون انجام دادن این کارها نمی توان جلوی سرقت را گرفت .
نتیجتاً برای ایجاد عدالت ، صلح و ... قدرت لازم است . دلیل اینکه به آمریکا حمله نمیشود ، چون قدرت دارد . حتی برای خوب ماندن و اخلاقی بودن نیاز به قدرت است . قدرت به دنبال خودش اخلال را هم می آورد . کشور فقیر نمی تواند اخلاقی باشد . کسی که دزدی می کند ، کسی است که گرسنه است . کشوری هم که تجاوز می کند ، صلح دوست نیست . چون دیگران فرصت را ایجاد می کنند که بد باشد . بنابر این اگر کشورها دارای قدرت باشند ، اتوماتیک وار عدالت و صلح بوجود می آید . اگر همه کشورها قوی باشند ، جنگ بوجود نمی آید و به ضعفا حمله نمی شود . بالاخره منابع کشورهای ضعیف استثمار نمی شود .
سوال)چرا کشور آمریکا هیچوقت به فرانسه حمله نمیکند و مردمش را استثمار نمی کند ؟
پاسخ)زیرا فرانسه قدرت دارد و در رفاه است . مردمش هم این اجازه را به آمریکا نمی دهند . حال آمرکا به عراق حمله می کند . چرا که عراق ضعیف است . همین آمریکا منابع کشورهایی چون عربستان را استثمار می کند . چون ضعیف است . بنابر این قدرت به دنبال خودش رفاه و صلح را می آورد . و به دنبال عدالت می آورد . این به این مفهوم نسیت که کسی به کشور قدرتمند حمله نمی کند ، حمله می کند ولی با شکست مواجه می شود . مانند حمله ژاپن به آمریکا .
نکته :
1 احتمال حمله به کشورهای قدرتمند نسبت به کشورهای ضعیف کمتر است .
2 احتمال استثمار کشورهای قدرتمند نسبت به کشورهای ضعیف کمتر است .
کشور قدرتمند احتمال ایجاد صلح و عدالت ، در مقام مقایسه با کشور ضعیف ، برایش بیشتر است . پس قدرت خوب است . هم میشود به نفع خوب و بد از آن استفاده کرد ، و نداشتن آن محققاً به جنگ مبدل می شود . و دارا بودن آن محققاً به صلح مبدل میشود . در جهان سیاست قدرت محور اصلی است . بنابر این کشورهای قدرتمند ، منافع بیشتری دارند . رعایت کردن موازین اخلاقی در امر سیاست ، خوب نیست . چرا که منجر به ضعف و از بین رفتن منافع ملی می شود .
مثالی در رابطه با داشتن و نداشتن قدرت
محبت کردن از روی ترحم خوب نیست . در ظاهر لطف می کنید . ولی در باطن دارید او را تحقیر می کنید .
می توان قدرتمند بود و از این قدرت به نحو احسن استفاده کرد . اولی هیچوقت نمی تواند مثبت استفاده کند . ولی تاجر می تواند از قدرتش به نحو مثبت استفاده کند . پس می توان قدرت داشت و خوب بود . ولی نمیتوان ضعیف بود و خوب بود . فرد آب حوضی می تواند خوب باشد ، ولی ابزار ندارد .
می گوییم که حکومت افغانستان بد است و نمی تواند حزب باشد . چون ابزارش را ندارد . افغانستان نمی تواند صلح داشته باشد چون ابزار ندارد .
آمریکا دارای قدرت است و اگر بخواهد می تواند منجر به این شود که به صلح و رفاه کمک کند . آمریکا اگر بخواهد ، می تواند .
پس بهتر است که قدرت باشد و اگر خواستیم از آن استفاده نماییم . ولی داشتن ضعف نیست .
کشورهای ضعیف اجازه می دهند که به آنها تجاوز شود . و نمی توانند جنگ کنند . چون ابزارش را ندارند .
مثال : بطور معمولی مردان درگیر دعوا و نزاع می شوند ولی زنها وارد نمی شوند ، چون ابزار ندارند . برای اینکه حرف مادر رو داشته باشد ، باید ابزار داشته باشیم .
یادگیری ، کسب علم ابزاری برای کسب قدرت هستند . کشوری که قدرتمند باشد به آن زور نمی گویند . چون جواب می دهد . پس ترحم ، ناشی از ضعف است . بهتر است تنفر باشد تا ترحم .
اینها ( ترس ، حسادت ، غضب ، نیاز ) تنفر می باشد . کسی که قدرت داشته باشد ، گاهی اوقات می توان عامل مثبت و خیر بود . بنابر این در کشورهای جهان سوم همه در تلاش برای کسب قدرت و کسب ابزار قدرت هستند .
چهره 2 گانه اخلاق :
1 چه زمانی توسل به اخلاق ، نتایج مطلوب دارد :
اخلاق چهره اش دو گانه است . در صحنه سیاست خارجی چه زمانی بودن اخلاق مطلوب است . گفتیم که اخلاق خوب نیست . ولی باز هم گفتیم که اخلاق موقعیتی است.
A ) زمانیکه اخلاق بازتاب منافع ملی باشد . یعنی محتوای اخلاق بر اساس منافع ملی شکل می گیرد . یعنی منافع ملی اخلاق را شکل می دهد .
منافع ملی ایجاب می کند که در صحنه بین الملل اخلاقی رفتار کنید .
منافع ملی آمریکا ایجاب می کند که به افغانستان کمک غذایی نماید .
منافع ملی آمریکا ایجاب می کند که بعد از جنگ جهانی دوم ، به اروپا کمک مالی نمایند .
منافع ملی آمریکا ایجاب می کند که از حمله به عراق خودداری کند .
پس منافع ملی ، مارا اخلاقی می کند . پس منافع ملی ، تعیین کننده است که به این موقعیت می گوییم .
B ) اخلاق و سیاست اخلاقی ، مکمل قدرت هستند .
یعنی قدرت داریم و در کنار آن نیز اخلاق داریم . بعبارتی مجزا از هم نیستند ، بلکه همدیگر را تقویت می کنند نه تضعیف .
c)اخلاق و سیاست اخلاقی از موضوع قدرت بیان می شود .
سوال)این جمله یعنی چه ؟ دلیل اینکه کشور a سیاست اخلاقی دارد چیست ؟
چون قدرتمند است . پس از موضع قدرت ، اخلاقی است . یعنی اگر اینجا اخلاقی هستم ، بخاطر قدرت است . از موضع قدرت ، چیز خوبی است که انسان قدرتمند باشد و اخلاقی باشد . قدرت ، یک چیز نسبی است و می توان به نحو احسن استفاده نمود و موثر و کارساز بود . برای همین ، چیز خوبی است . نداشتن قدرت ، ضعف است . ولی داشتن آن می تواند تحولات و تغییرات ایجاد کند . در جهان سیاست هم نباید خوش بین بود . چرا که کشورهای بزرگ خیر کسی را نمی خواهند .
آمریکا ، فقط و فقط در جهت منافع ملی خودش گام برمی دارد و کاری به ترکیه و ... ندارد و فقط به دنبال منافع خودش است .
اگر اخلاق در جهت منافع باشد ، اخلاقی رفتار می کند و بالعکس . یعنی اگر اخلاق در جهت منافع نباشد ، اخلاقی رفتار نمی کند . در جهان سیاست ، هیچ کشوری دلش به حال کسی نمی سوزد . شما با کشوری دوست می شوید که به نفعتان است . و اگر غیر از این باشد ، از حماقت شما است . اگر آمریکا به کسی کمک مالی ،نظامی و ... می کند ، چون به منفعت و نفع آمریکا است . اگر آمریکا به کشور a کمک می کند . نه بخاطر منفعت کشور b است . بلکه منفعت خودش است . پس حمله آمریکا به افغانستان و کمک به پاکستان ، بخاطر منفعتش است . پس اخلاق در خدمت منافع است . برای همین می گویند که اخلاق موقعیتی است . اخلاق صرف نمی تواند باشد ، اخلاق در خدمت منافع است . در ضمن قدرت ، اتکا به نفس می آورد .
2چه زمانی توسل به اخلاق در سیاست نتایج غیر مطلوب دارد :
حال این در چه موقعیتی است ؟
A ) سیاست اخلاقی ، شکل دهنده محتوای منافع ملی است.
قبلاً گفته شد که اخلاق بازتاب منافع است . ولی در اینجا اخلاق ، نتیجه ای که می دهد ، منافع ملی است . در آنجا منافع ملی نتیجه ای که می دهد ، اخلاق است .
جایی که اخلاق خوب نیست ، موقعیتی است که اخلاق به منافع ملی شکل می دهد .
سیاستهای اخلاقی است که در صحنه بین المللی می گوید که چگونه رفتار کنیم . تعریف منابع ملی بر اساس اخلاق خوب نیست .
بعنوان مثال : کمک به کشورهای ضعیف ، اشتباه است . اگر به دیگران بر خلاف صلح باشد ، خوب نیست . اخلاق نباید منافه را شکل دهد ، بلکه برعکس یعنی منافع باید اخلاق را شکل دهد .
B ) هنگامی سیاست اخلاقی نتایج منفی دارد که اخلاق جایگزین قدرت باشد.
در قسمت پیشین گفتیم که ، اخلاق و سیاست اخلاقی ، مکمل هم هستند . ولی اینجا می گوید که قدرت را کنار بگذار . این غلط است و خوب نیست .
مثلاً داشتن اسلحه خوب نیست . و اگر خودمان را خاع سلاح کنیم ، برای تامین منافع ملی خوب نیست .
C ) سیاست اخلاقی از موضع ضعف است.
اگر خوب هستیم و مجبوریم که خوب باشیم . پس خوب بودن به خاطر اجبار است . پس مجبور بودن است نه به خاطر اعتقاد . یک وقتی است که به بن بست می خوریم و مجبوریم از راه دیگر برویم . ولی زمانی از روی اعتقاد ، آن راه را انتخاب می کنیم .
پس این چهره 2 گانه اخلاق است . کشورهای قدرتمند ، چهره اولی اخلاق را اجرا می کنند .
اهداف کلی دولتها در سیاست خارجی :
سوال)دولتها بطور چه اهدافی را در سیاست خارجی دنبال می کنند ؟
1 کسب قدرت
2 حفظ قدرت
3 افزایش قدرت
4 نمایش قدرت
1 کسب قدرت :
بعضی از دولتها یا حکومتها به جهت اینکه از قواعد حاکم بر روابط بین کشورها ناراضی اند یا از وضع موجود ناراضی اند و یا از موقعیت خودشان در صحنه جهانی ناراضی اند ، سعی بر این دارند که قدرت کسب کنند . چون موقعیت خود را بهبود بخشند . قوائد بازی را به نفع خودشان عوض کنند و موقعیت خودشان را در صحنه جهانی بهبود بخشند و در نهایت اینکه قواعد حاکم بر رابط بین کشورها را بر هم بزنند که به چنین دولتها و حکومتهایی انقلابی می گویند . پس مقام حکومتهایی که ما به آنها انقلابی می گوییم ، حکومتهایی هستند که از وضع موجود ناراضی هستند . چون منافع و خواسته هایشان و نیازهایشان تامین نمی شود . یعنی از منابع و بهره هایی که هست ، به همان اندازه خواهانش هستند ، بهره نمی برند . بخاطر همین دولتها یا حکومتها می خواهند که وضع موجود را عوض کنند . پس هر کشور و دولتی که بر علیه وضع موجود باشد ، دولت انقلابی است .
بعنوان مثال در 1927، اتحاد جماهیر شوروی
در 1949 چین کمونیست که بوجود می آید ، دولت انقلابی است .
کوبا در 1959 یک دولا انقلابی است . ایران در 1979 یک دولت انقلابی است . یعنی از وضع موجود ناراضی است ( انقلابی )
هر فرد یا گروهی و هر سازمانی که بخواهد وضع موجود را عوض کند ، انقلابی است . ولس شما همیشه انقلابی نیستید . چون اگر از وضع موجود راضی نباشید ، آن را تغییر می دهید انقلابی بودن یک دوره موقت است . وقتی خودشان موقعیت خود را تحکیم کردند ، از انقلابی بودن دست بر میدارید .
2 حفظ قدرت :
بعضی دولتها در جهت این قدم برمی دارند که قدرت خود را حفظ کنند . یعنی از این وضع موجود راضی اند . تمام دولتهایی که از موقعیت خود در صحنه جهان راضی باشند و از قواعد حاکم بر روابط کشورها راضی باشند ، به آنها دولتهای محافظه کار می گوییم . یعنی بطور کلی مخالفت نمی کند . یعنی تصور کلی و شکل کلی را پذیرفته و چارچوب کلی را پذیرفته است .
دولتهای گروه اول ( انقلابی ) ، چار چوب را می خواهد به هم بریزد ، ولی محافظه کار ، کل چار چوب را پذیرفته ، حال ممکن است در چار چوب یکسری تغییرات را به وجود بیاورد . ولی چار چوب یکی را حفظ کرده ولی در این چار چوب تعدیلات و اصلاحات بوجود می آورد . ولی انقلابی ها چار چوب را را از ریشه می کنند . محافظه کار این نیست که همه چیز را می خواهد حفظ کند ، فقط چار چوب را حفظ می کند و در چار چوب تعدیلات و اصلاحاتی ایجاد می کند . چارچوب مثلاً : دموکراسی ، حق رای را کم و زیاد می کند . و یالیبرالسیم ، در داخل آن میزان آزادی را کم و زیاد می کند .
محافظ کار به این مفهوم نیست که مخالف تغییرات است ، بلکه خواهان تغییر در داخل چار چوب است . تغییرات وسیع در سطح جهانی در حال حضر از طریق آمریکا صورت می گیرد . این تغییرات در جهت چار چوبی است که چارچوب خودش است و و می گوید همه رژیمها و کشورها باید لیبرال باشند و لیبرال شوند . مثل عوض کردن رژیم در افغانستان . اما سیستمی که عوض کرد ، در جهت آن چیزی است که می خواهد یعنی لیبرالیسم . آمریکائیها محافظه کرند و در جهتی می خواند عوض کنند که به نفعشان است و می خواهند صحنه جهانی را تغییر دهند و کشورها را عوض می کنند .
لذا رژیمهای محافظ کار می خواند که قدرت خود را حفظ کنند . و این به مفهوم این است که اگر نیاز به تغییر باشد . باید در جهت این باشد که قدرت خود را بهبود و موثر تر کارآمدتر کنند . و با تغییر هیچ نوع مخلفتی ندارند . غالباً دولتهایی هستند که از وضع موجود راضی اند مثل کشورهای قدرتمند چون از موقعیت خودشان راضی اند . مثل کشورهای قدرتمند چون از موقعیت خودشان راضی اند . اکثر کشورهای قدرتمند ، محافظ کار هستند . مثل روسیه ، هند ، فرانسه ، آمریکا غیر کمونیست ، چین کمونیست .
3-افزایش قدرت :
بعضی از دولتها می خواهند و در جهت افزایش قدرت هستند . دولتها یا حکومت هایی که از وضع موجود راضی اند ، وضع موجود را مطلوب می دانند . اما مواجه با فرصتهایی می شوند که به آنها این امکان را می دهند . لذا دولتها سعی می کنند که از شرایط و وضعیت ایجاد شده در جهت افزایش قدرت خود استفاده کنند لذا شما می توانید که یک دولت محافظه کار باشید ،خواهان وضع موجود و حفظ قدرت باشید ، ولی موقعیتی به دست آورید که این امکان را به شما داد که این قدرت را زیاد کنید ، پس استفاده می کنید .
مثل افغانستان ، آمریکا از وضع موجود راضی است و افغانها این فرصت را برای حمله آمریکا ایجاد کردند . پس افغانها فرصت را ایجاد کردند و آمریکایی ها هم استفاده کردند . لذا شما می توانید یک دولت محافظ کار و در عین حال یک دولت گسترش طلب و خواهان افزایش قدرت در صورت وجود شرایط مناسب باشید . مثل افغانستان . لذا افزایش قدرت همیشه محتمل است ، به شرط اینکه فرصتش ایجاد شود .مثل آمریکا که خواهان افزایش قدرت است . لذا تمامی دولتهای قدرتمند ، خواهان افزایش قدرت هستند که به اینها دولتهای امپویالیستی می گویند . آمریکا یک کشور امپویالیستی است . چون هر زمانی به آن امکان و فرصت داده شود ، می آید و کشورهای دیگر تحت حمله قرار می دهد و از فرصت استفاده می کند و کشورهای دیگر را تحت حمله قرار می دهد .
لذا افغانستان این فرصت را برای آمریکا ایجاد کرد که قدرتمندتر شود . لذا آمریکا خواهان افزایش قدرت است . پس آمریکا یک دولت محافظه کار است ، ولی خواهان افزایش قدرت است .
همیشه کشورهایی که از وضع موجود ناراضی اند ، انقلابی هستند . میزان انقلابی بودن کم و زیاد است . انقلابی خواهان دگرگونی اساسی و بنیادین است . یعنی خواهان حفظ وضع موجود و یا افزایش قدرت نیستند ، بلکه می خواهند همه چیز را از اساس و بنیاد تغییر دهند .
4-نمایش قدرت :
آخرین هدف ، نمایش قدرت است . برخی از کشورها هدفشان از سیاست خارجی ، نمایش قدرت است در جهت رسیدن به اهدافشان . یعنی به این نتیجه رسیدند که از طریق نمایش و عرضه قدرت ، می توانند به اهدافشان برسند ، بدون استفاده مستقیم از زور یا قدرت در مراحل اولیه .
در مراحل اولیه سعی می کنند با نمایش قدرت خود به اهداف خود برسند . حضور ناوگان آمریکا در خلیج فارس یک نمایش است . یک مانور نظامی آمریکا به مصر یا کویت نمایش است . یا صحبت های تهدید آمیز یک رهبر یک کشوری می تواند نمایش قدرت باشد . یعنی شما به طرف مقابل می گویید که ما تلاش می کنیم در جهتی گام برداریم که شما خواهانش هستید . حال سوال این است که چگونه تفهیم می کنند ؟ از طریق نشان دادن تواناییهایی که دارند .
لذا به نفع شما است که در مسیری گام بردارید که من مایل هستم . یعنی هنوز آمریکا هنوز در خلیج فارس چیزی می خواهد بگوید این است که : کشور y-x ! من این توانایی را دارم که هر زمان بخواهم ، در هر جایی باشم . پس به نفع ماست که در جهتی گام برداریم متضرر منافع نباشد .
پس کشورهایی که باید کوشش کنند ، می کنند لذا به نفع شماست که در جهتی گام بردارید که متضرر منافع من نباشد .
برای هر کشوری باید یک برگ انجیر برایش بگذارید که توجیه کند که چرا این کار را کرده است . پس باید قدرت مانور حریف داد و نباید او را خجالت زده کرده پس باید شرایط را طوری فراهم کرد که بتوان گریز کرد . و برگ انجیر برای کشوری گذاشت و باید دلایلی برای دولتی در سالهای بعد گذاشت . مثلاً دولت آمریکا با عراق کشمش دارند . و اگر بعد از 10 سال بخواهند رابطه داشته باشند ، باید جایی بگذارند و نباید حریف را منزوی کرد .
همه این اهداف در جهت قدرت است و این قدرت است که محور است . پس برای همین اخلاق نمی تواند تعیین کننده باشد . کسانی می توانند اخلاقی باشند که قدرت داشته باشند و کشور های ضعیف نمی توانن . و کشورهای فاقد قدرت همیشه مغبون هستند و آمریکا و روسیه را هرگز نباید نکوهش کرد .
همیشه می توانید محافظه کار باشید ، خواهان افزایش قدرت باشید ، یعنی امپریالیستی باشید و نمایش قدرت را بدهید . ولی هرگز نمی توانید انقلابی باشید . چون انقلابی بودن با محافظه کاری سازگار نیست . ولس همه اینها در جهت قدرت است . کسانی می توانند اخلاقی باشند که خواهان قدرت هستند کشورهای ضعیف نمی توانند اخلاقی باشند . کشورهای ضعیف نمی توانند اخلاقی باشند .
دولت آمریکا فقط به کشوری حمله می کند و استثمار می کند که فاقد قدرت است . هیچ وقت شما نباید آمریکا ، روسیه و چین را نکوهش کنید . دلیل اینکه آمریکا . روسیه ، چین انگلیس و فرانسه به کشورهای دیگر حمله می کنند ، برای این است که آنها به آنها فرصت و اجازه داده می شود . دلیل اینکه برخی کشورها استثمارگر نیستند ، بخاطر این است که فرصت استثمار به آنها داده نمی شود .
آمرکا قدرتمند است و در عین حال غالب هم هستند . یعنی علم و دانش و قدرت و ثروت را در کنار هم به نحو احسن استفاده می کنند و استفاده عالی از آن می کنند . ولی کشوری مثل عربستان ، بینش ودانش ندارد . و به نحو احسن از ثروت خود استفاده نمی کنند . قدرتمند ثروت را دارد ودر عین حال در کنار آن نحوه استفاده صحیح از را می داند و ار ثروت خوب بخاطر همین لذت می برد .
علم خوب است . کشوری که علم ندارد ، ضعیف است . تمام کشورهای قدرتمند علم هم دارند .فرق آمریکا و روسیه در این است که در آمریکا دانش علمی گسترده است ولی در روسیه نیست . برای همین است که قدرتمند هستند . علم خوب است ، به شرط اینکه در کنار آن ثروت باشد و ثروت هم خوب است ، به شرط اینکه در کنارش علم و بینش و آگاهی باشد .
مفاهیم 3 گانه قدرت :
سوال) قدرت چه تعابیری دارد و چگونه به قدرت می نگریم ؟
3 مفهوم از قدرت است که هر سه درست است . ولی برخی هر سه مفهوم را با هم دارند. ولی برخی دیگر هر سه مفهوم برای آنها صادق نیست ، بلکه یک یا دو تا از مفاهیم برای آنها صادق است .
1-قدرت به مفهوم توانایی :
برخی قدرت را از دید توانایی می نگرد . یعنی هر کشوری که بتواند کشور دیگر را مجبور به کاری نماید که خواهان آن است ، می گویند قدرتمند است . و یا کشور دیگر از کاری که دارد انجام می دهد را باز بدارد ، می گویند دارای قدرت است .
یعنی هر زمان a بتواندb را مجبور نماید که کاری را که a می خواهد انجام دهد ؛ می گوییم a قدرتمند است . نگاه دیگر اینکه ، هرزمان a بتواند b را از کاری که b دارد انجام می دهد و خواهانش است ، باز بدارد ؛ بنابر این قدرتمند است . قدرت یعنی توانایی است . یعنی توانایی a در جهت انجام کاری کهa می خواهد . قدرت یعنی توانایی است . یعنی تواناییa از جلوگیری از کاری که b می خواهد . مثلاً آمریکا قدرتمند است . چون می تواند عربستان را مجبور کند که از افزایش قیمت نفت خودداری کند . کعنی کاری را کرده که دوست دارد . یعنی عربستان را مجبور به کاری کرده که آمریکا می خواهد . و یا مثلاً کشور چین کمونیست را از حمله به تایوان باز داشته است . پس آمریکا به این دلیل فوق قدرتمند است . آمریکا قدرتمند است ، چون چین را از تصرف دوباره منع کرده است . این کاری که چینی ها می خواهند بکنند ولی آمریکا مانع شده است . پس قدرت یعنی داشتن توانایی در انجام کاری که می خواهد و نمی خواهد . این را قدرت می گویند .
سوال)آیا کشور عراق از تعریف این دیدگاه قدرتمند است ؟
نه ، چون اولاً عراق نمی تواند آمریکا را مجبور کند به کاری که می خواهد و نمی تواند آمریکا را از کاری که می خواهد ، منع کند .
همیشه برای همیشه برای هر پدیده ای یک شاخص باید باشد . مثلاً برای کشور فقیر یا غنی یک شاخص و معیار باید باشد که بدانیم آیا آن کشور غنی یا فقیر است . و معیار و شاخص این تعریف از قدرت ، توانایی است . در سیاست هم ، شاخص توانایی است .
سوال)آیا عربستان قدرتمند است یا اسرائیل ؟
اسرائیل . چون توانایی دارد و معیار آن توانایی است .
A B
یعنی اسرائیل می تواند عربستان را مجبور به کاری کند که می خواهد . اسرائیل توانسته عربستان را از حمله به اسرائیل مجبور کند . و عربستان تا به حال جرات این کار را نکرده و در واقع باید به اسرائیل حمله کند. چون منافع عربها را در خطر انداخته است . اسرائیل توانسته است تا عربها را مجبور کاری کند که از حمله به اسرائیل خودداری کند . اسرائیل توانسته عربستان را مجبور کند که عربستان از خواست خودش که کمک نظامی به فلستین است ، دورداری کند .
سوال)آیا عربستان ، اسرائیل را مجبور کرده در جهتی گام بردارد که عربستان می خواهد ؟نه
سوال)آیا عربستان توانسته اسرائیل را از کاری که عربستان نمی خواهد منع کند ؟ نه
عربستان از اسرائیل ضعیف تر است . چون نمی تواند اسرائیل را مجبور کند که از سیاستهایش در مورد اسرائیل دست بردارد . و نمی تواند اسرائیل را در جهتی سوق دهد که عربستان می خواهد . پس قدرت به توانایی 2 شاخص دارد :
1فرصتی که وجود ندارد را ایجاد کنیم . چیزی که اصلاً نبوده پس اینجا قدرت است .
2کشوری را مجبور کند تا از کاری که می کند ، دست بردارد .
پس شاخص قدرت توانایی است .
آدمها همیشه دارای این ویژگی هستند که همیشه غلو می کی کنند . معیار زیبایی ، شاخص است پس شاخص قدرت ، توانایی است . آدم هر حرفی را نمی زند ، مگر اینکه بداند می تواند آن را انجام دهد . یا حداقل دیگران تصور کنند که او توانایی آن را دارد .
همیشه لازم نیست خطاب به کسی صحبت کنید . بلکه باید در لفافه صحبت کرد . مثل رژیم غیر دموکراتیک در منطقه خاور میانه .
2 قدرت به مفهوم فرصت :
برخی توانایی را بعنوان شاخص انتخاب نمی کنند . بلکه می گویند که قدرت به مفهوم فرصت است .
قدرت به مفهوم فرصت ، می گویند : کشوری دارای قدرت است و قدرتمند است که از فرصتهای ایجاد شده ، بتواند برای رسیدن به اهدافش استفاده کند . پس قدرت یعنی استفاده از فرصتها . کشوری می تواند توانایی داشته باشد . ولی قدرت یعنی شما بتوانید فرصتی که اصلاً نبوده است ، ایجاد کنید تا به هدفتان برسید . یا از فرصت به دست آمده استفاده کنید .
دولت آمریکا از فرصت به دست آمده در افغانستان برای رسیدن به اهدافش استفاده کرد . یعنی طالبان این فرصت را ایجاد کردند که آمریکا بتواند به اهداف خود در آسیای مرکزی برسد . این را قدرت می گویند .چون آمریکا قدرتمند است ، چون فرصت ایجاد می کند برای اینکه به اهدافش برسد . یعنی آن شرایط وجود دارد تا آمریکا به اهدافش برسد . طالبان این فرصت را ایجاد کرده اند که آمریکا بتواند به اهداف خود در آسیای مرکزی برسد . لذا آمریکائیها از فرصت بدست آمده استفاده کردند و این قدرت است .
یکی از دلایلی که آمریکا در مسائل فلسطین دخالت نمی کنند ، برای این است که آن شرایط را ایجاد کنند تا به فلسطین بگویند که تنها راه برای فلسطین ، پذیرش اسرائیل است . یعنی آنقدر قدرت دارند که شرایط ایجاد یک فرصت را برای رسیدن به اهداف خود داشته باشند . مثلاً آمریکا در مورد فلسطین دارد این کار را می کند و فلسطینی ها را راضی می کنند تا اسرائیل را به رسمیت بشناسند و فرصت خلایی را ایجاد می کند تا فلسطین دولت اسرائیل را بپذیرد .
یکی از مثالهای تاریخی ، رابطه بین اتحاد . ج . شوروی و ژاپن بعد ازW.W.II است که روسها یکسری مجمع الجزایر کوریل متعلق به ژاپن ، را تصرف کردند که نزدیک مرزهای روسیه و ژاپن است تصرف کردند و گفتند که جزء لاینفک روسیه است و ژاپنی ها هم گفتند تا زمانی که آنها را پس ندهید ما با شما قرارداد صلح برقرار نمی کنیم و تاکنون هم امضاء نشده است . اواخر دهه 80 و اوائل دهه 90 روسها در تلاش این بوده و هستند که از منابع وسیع نفت و گاز در سیبری استفاده کنند . چون روسیه پول می خواهد تا اینها را استخراج کند تا به پول برسد . اما با 2 روبه رو است :
1-استخراج در این منطقه بسیار مشکل است . بخاطر موقعیت جغرافیایی است . چون همه جای آن یخ است . لذا به تکنولوژی بسیاربسیار پیشرفته نیاز دارد که روسها ندارند .
2-روسها سرمایه ندارند . چون وقتی تکنولوژی بالا ، پیچیده باشد ؛ پس حتماً سرمایه اش هم بیشتر است . پس روسها سرمایه دارند و نه تکنولوژی اش را دارد . لذا روسها به ژاپنی ها پیشنهاد کردند که بیایید به ما کمک کنید تا ما نفت و گاز را استخراج کنیم . چون ژاپنی ها هم سرمایه و هم تکنولوژی دارند .
حال ژاپنی ها از این فرصت استفاده می کنند و از طرف دیگر به روسیه اعلام کردند تا زمانیکه روسیه جزایر را به ژپان پس ندهد ما هیچ نوع اشتراکی به شما نخواهیم داشت و روسیه برای اولین بار قبول کرد که در مورد سرنوشت این جزایر با ژاپن مذاکره کند . و این به معنی این است که می خواهد جزایر را تقدیم کند . و روسیه می خواهد تاآنجایی که می تواند از ژاپن امتیاز بگیرد . پس ژاپن دارای قدرت است . چون فرصت را ایجاد کرد . چون تکنولوژی و سرمایه ژاپن این فرصت را ایجاد کرد تا روسها خواهان کمک شوند .
و فرصتی را که روسها در اختیار ژاپن گذاشتند ، توانست از آن فرصت استفاده کند . خیلی از این کشورها این فرصت را بدست می آورند . ولی نمی توانند از آن استفاده کنند . دولت پاکستان از فرصت در مورد افغانستان استفاده کرد . چون به آمریکا پیشنهاد کرد که ما به شما کمک می کنیم ، به شرط اینکه شما این فرصت را به من بدهید تا در بازسازی افغانستان دخالت کنم و وامهایی را که به من دادید ، ببخشید . پس پاکستان از موقعیت خود در یک شرایط خاص و تاریخی استفاده می کند . پس پاکستان تا دیروز دارای قدرت نبود . ولی این شرایط در مورد افغانستان بدست آورد و به نحواحسن از آن استفاده کرد .
قدرت مجموعه ای از عوامل ذهنی و مادی است . قدرت حتماً این نیست که پول داشته باشید ، بلکه باید در کنار آن از فکر خود هم خوب استفاده کنید . در سیاست هم همینطور است . برخی از برخی از فرصت ایجاد شده استفاده می کنند ولی برخی نه .
3-قدرت به مفهوم ظرفیت :
یک عده می گویند : کشوری قدرتمند است که دارای استعداد این است که استفاده بهینه از منابع سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و نظامی خودش ببرد . پس کشورهایی که دارای استعداد هستند که از منابع خودشان به نحو احسن استفاده کنند ، می گویند قدرتمند است . عربستان قدرتمند نیست . چون استفاده بهینه از منابع خود بر علیه اسرائیل نمی برند ، آمریکا قدرتمند است ، چون استفاده بهینه از منابع خودش می برد برای رسیدن به اهداف خود . داشتن چیزی فی النفسه به معنای قدرتمند بودن . نیست . قدرت به معنای این است که شما از چیزهایی که دارید به نحواحسن استفاده کنید . عربستان از لحاظ داشتن منابع بسیار غنی و قدرتمند است . پول نفت برای عربستان پول اضافی است . چون عربستان از پول زائران درآمد غنی دارد . ولی عربستان قدرتمند نیست . چون از منابع خود به نحو احسن استفاده نمی کند . ولی عربستان از منابع خود برعلیه اسرائیل نتوانسته استفاده کند ، پس قدرتمند نیست حال عربستان نتوانسته از وجود زائران و در آمد حاصله بر علیه کشورهایی که دوست ندارند استفاده کند . نحو استفاده خیلی مهم است و داشتن فی نفسه مهم نیست . پس خیلی از کشورها هستند که منابع را دارند "، ولی استفاده بهینه ای از آن نمی کنند و می گذارند که آمریکا از منابع آنها استفاده کند .
مثلاً افغانستان یا طالبان می توانست از موقعیت استراتژیکی از کشورش داشت ، استفاده کند . ولی این کار را نکرد و با همه کشورها به جنگ پرداخت . حال آمریکائیها از این موقعیت استراتژیک به نفع خودشان استفاده می کنند . این عدم ظرفیت به وسیله افغانها و داشتن ظرفیت بوسیله آمریکا است .
هر 3 مفهوم صحیح است . حال برخی از کشور ها هر سه را دارند . ولی برخی فقط یک یا 2 مفهوم را دارند . غالباً کسیکه اولی را دارد ، دومی و سومی را هم دارد . قدرت چه از دید توانایی ،فرصت ، ظرفیت دیده می شود ؛ نسبتهایش یکسان است ، یعنی هر سه را دارد ولی به نسبتهای متفاوت . ولی کشور ضعیف هیچکدامش را به نسبتهای متفاوت ندارد . یعنی هم داشتنش با هم است ، آمریکا هر سه را دارد . ولی محققاً توانایی آن بیشتر است . ولی توانایی که دارد فرصت و ظرفیت را تسهیل میکند . پس برای قدرت شاخص توانایی ، فرصت و ظرفیت دارید که که می توانید هر یک ازاینها را استفاده کنید یا هر را با هم . مثلاً انگلستان و آمریکا هر سه را با هم دارند . حال از این سه مفهوم ، انگلستان یا آمریکا کدامش درصد بالاتری از این شاخصها را دارند ؟
کشورهای قدرتمند هم، با هم تفاوت دارند . چون مجموع این 3 را دارند . ولی میزان اینها با هم فرق می کند . پس آمریکائیها قدرتمند هستند ، چون هر سه مورد را با هم به میزان بالاتری نسبت به انگلیس یا روسیه دارند . پپس تفاوت در میزانها است .
قدرت چیزی است که ما بتوانیم در عمل نشان دهیم . پس گرفتن آن مهم نیست ، بلکه اجرای آن مهم است . کشورهایی قدرت دارند که حرفشان قابلیت اجرایی دارد و همه از آنها حساب می برند . آمریکا از روسیه بیشتر قدرتمند است ، چون هر سه مورد را بیشتر از روسیه دارد . پس داشتن به تنهایی مهم نیست ، بلکه توانایی ، فرصت و ظرفیت هم مهم است .
در روابط اجتماعی و سیاسی ، یکی از عوامل مهم قدرت است . تاکید بر روی قدرت ، بخاطر این است که مهمی است و تعیین کننده و جذب کننده است .
کاربرد قدرت :
سوال)قدرت ، چه کاربردی در جهان سیاست و در پهنه سیاست خارجی دارد ؟
1-داشتن قدرت ، حیطه انتخاب را افزایش می دهد :
فرایای قدرت این است حق انتخاب وجود می آورد و باعث تعدد انتخاب می شود . هر چه قدرت بیشتر باشد ، به همان نسبت گزینه ها یا انتخاب هایی که در برابر شماست افزایش می یابد . رابطه مستقیم و مثبتی بین حق انتخاب و میزان قدرت است . کشورهایی که در صحنه سیاست از قدرت بیشتری برخوردارند ، از حق انتخاب بیشتری نسبت به کشورهایی که قدرتشان کمتر است ، برخوردارند .
یک مثال معمولی و سیاسی :
در زندگی عادی مثلاً شما می خواهید که یک وسیله نقلیه مثل ژیان ، پیکان ، براو ، رنو ، دوو ، جگوار ، بنز بخرید . فرض حقوق شما در سال 10- 15 هزار تومان است که با آن پول شما از میان این انتخابها ، فقط مجبور به خرید براو هستید . در صورتی که برعکس مایل به خرید نیز هستید ولی چون بودجه شما فقط به اندازه خرید یک براو است ، پس یک براو می خرید و تنها چیزی که شما می توانید بخرید ، براو است . واین بر اساس شما نیست . بلکه به شما تحمیل شده است .
فقدان قدرت در هنگام انتخاب ، تحصیل بوجود می آورد . قدرت ندارید پس چیزی را که انتخاب می کنید ، بر اساس تحمیل است . دلیل اینکه شما براو می خرید ، بخاطر این است که قدرت و توانش را ندارید و به شما این وضعیت تحمیل شده است . و فقدان قدرت تحمیل انتخاب را بوجود می آورد .
حال فرضاً شما میلیاردر هستید ، و می توانید همه این ماشین ها را بخرید . چون شما قدرت و ثروت دارید . چون حیطه شما وسیع است . پس داشتن قدرت ، حق انتخاب را بوجود می آورد . تحمیلی در اینجا وجود ندارد . فقدان قدرت باعث تحمیل انتخابها به شما می شود . قدرت حق ، بوجود می آورد و نداشتنش ، حق را از بین می برد . اما کسانیکه قدرت دارند ، حق هم دارند .
حال شما که میلیاردر هستید ، می توانید هم بنز و هم براو را بخرید . چون پول خرید هر دو را دارید . ولی شما ترجیح می دهید که براو را بخرید ، حال فرق شما میلیاردر هستید و می توانید هر دو یعنی هم بنز و هم براو را ترجیح می دهید که بخرید با کسیکه پول کافی برای ماشینهای دیگر را ندارد و فقط مجبور است که براو را بخرید ، چیست ؟
در این است که او مجبور است براو بخرد ولی فرد میلیاردر با میل خودش براو می خرد . حال اگر شما در شرایط انتخاب یکسان قرار بگیرد ، می توانید به جای بنز ، براو بخرید . چون دوست دارید و در ضمن پول هم دارید . ولی فرد فقیر نمی تواند و مجبور است که فقط براو بخرد . چون وسعش نمی رسد و پول او فقط برای خرید براو کافی است .
مثال : حکومت طالبان در 1996 بر سر قدرت بود تا 2002 ( مدت زمان 6 سال ) در طول 6 سال مشکلات بسیاری را برای کشورهای همسایه بوجود آورد . اما کشورهای همسایه افغانستان بخاطر فقدان قدرت ، حداکثر کاری که همسایه انجام دادند ، این بود که سعی کردند تا با گفتگو ، افغانستان را وادار به انجام کارهای خود کنند . و از میان ابزارهای دیگری مثل مصالحه ، امتیاز ، فشار تحریم ، جنگ به علت فقدان قدرت فقط مجبور به استفاده از ابزار گفتگو شوند .
کشورهای همسایه افغانستان می توانستند کارهای فوق را در قبال افغانستان در جهت پیشبرد اهداف خود ، انجام بدهند ولی به دلیل اینکه فاقد قدرت بودند ، فقط مجبور به انتخاب ابزار گفتگو از میان انتخابهای دیگر شدند . و تنها بستنده به گفتگو کردند . افغانها امتیاز ندارند ، مصالحه نکردند و .... چون کشورهای همسایه افغانستان از این ابزار برخوردار نبودند .
حال مثلاً دولت افغانستان برای آمریکا مشکل بوجود می آورد . آمریکا می تواند گفتگو کند ،مصالحه کند یا امتیاز بدهد ، فشار بیاورد و یا ترحیم و جنگ کند . و همه این ابزار در اختیارش بود . برای مدتی گفتگو کرد ، ولی جواب نداد و آمریکا بخاطر منافعش به بالاترین حربه یعنی جنگ متوسل شد . آمریکا حق انتخاب در قبال افقانستان داشت . یعنی هم می توانست گفتگو کند و هم می توانست جنگ کند . بنابر این می بینیم که آمریکا در یک مقطعی با افغانستان گفتگو کرد و در مقطعی جنگ کرد . جایی که گفتگ کرد ، بخاطر این بود که منافعش ایجاب می کرد .
و در جایی که انتخاب تحمیل می شود ، یعنی منافع شما قربانی می شود و بالعکس . وقتی شما حق انتخاب دارید بنابراین به شما تحمیلنمی شوند . دلیل گفتگو آمریکائیها بخاطر منافعشان بود و دلیل جنگشان هم بخاطر منافعشان و تامین منافعشان بود . پس آمریکا چون دارای قدرت است ، حق انتخاب هم دارد . ولی اینکه کشورهای همسایه افغانستان ، فقط ابزار گفتگو را انتخاب کردند ، بخاطر این بود که ابزارش را نداشتند و فقدان قدرت داشتند و فقط می توانستند از از ابزار گفتگو استفاده کنند . چون مجبور بودند و به آنها تحمیل شده بود .
ولی به آمریکا چون قدرتمند است ، تحمیل نشده بود و دارای حق انتخاب بود . انتخاب از حداقل تا حداکثر افزایش می یابد . شما بر اساس منافعتان تعیین می کنید که انتخابتان چیست . ولی در حالت اول مثل کشورهای همسایه افغانستان ،شما بر اساس منافعتان ، انتخابتان را تعیین نمی کنید .
رئیس جمهور آمریکا هم بین این گزینه ها ، تصمیم می گیرد ، چون حق انتخاب دارد ، ولی برعکس کشورهای همسایه افغانستان حق انتخاب ندارند تا از بین گزینه ها ، تصمیم بگیرند . چون فقدان قدرت دارند .
معیار سنجش در زندگی سیاسی ، قدرت است . یعنی قدرت مهمترین مولفه است ولی معیار سنجش در زندگی ثروت ( پول ) است .