معروف
قرشى این واژه را مشتق از ریشه «عرف» دانسته و معناى آن را - آن چنان که بسیارى از لغت شناسان ذکر کرده اند - «معرفت و عرفان به معنى درک و شناختن» دانسته است. شاهد مثال او از قرآن، سوره یوسف آیه ۵۸ است: «فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون». بر یوسف داخل شدند یوسف آن ها را شناخت در حالى که آن ها او را نشناختند. وى ضمن مقایسه دو واژه «عرف» و «علم» به نقل از راغب اصفهانى نوشته است: «معرفت و عرفان درک و شناختن شىء است با تفکر و تدبر در اثر آن و آن از علم اخص است. گویند فلان تعرف الله نگویند: تعلم الله که معرفت بشر به خدا با تفکر در آثار اوست نه با ادراک ذاتش و گویند: الله یعلم کذا، نگویند: یعرف کذا، زیرا که معرفت از علم قاصر است و در حاصل از تفکر استعمال مى شود.» وى در پایان این مقایسه نتیجه گرفته است که «خلاصه آنکه: عرفان نسبت به علم شناخت ناقص است و آن از تفکر در آثار شىء ناشى مى شود.» واژه «عرف» که رابطه تنگاتنگى با واژه معروف دارد نیز «شناخته شده» معنى شده است، چنان چه در آیه ۱۹۹ سوره اعراف نیز به همین معنى تصریح شده است: «خذالعفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین»: عفو را عادت کن و امر به معروف کن و از جاهلان اعراض نما. بدین ترتیب واژه معروف (بر وزن مفعول) آن چنان که قرشى نیز بیان کرده، معنایى جز «شناخته شده» نخواهد داشت و این دقیقا همان واژه اى است که پیوسته در تقابل با واژه «منکر» قرار گرفته است. در این جا به ذکر و بررسى دو مفهوم متداول و مورد مناقشه در میان مفسرین و لغت شناسان مى پردازم.
مفهوم نخست بازمى گردد به تعبیر و تفسیرى که در میان مفسرین قرون متاخر (به عنوان مثال تفسیر بیضاوى ذیل آیه ۲۳۲ سوره بقره) دیده مى شود. براساس دیدگاه این مفسرین واژه «معروف» چنین تعریفى دارد: «آنچه قوانین شرع تایید و تصدیقش کرده است» و این همان تعبیرى است که در مقابل مفهوم دوم قرار مى گیرد. علامه طباطبایى ذیل آیه «و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف» (بقره، ۲۲۷) دیدگاه دوم را به میان آورده است: «معروف آن است که مردم با ذوق مکتسب از حیات اجتماعى متداول آن را مى دانند...». وى حتى در گفتمان «شریعت اسلام» نیز درک مفهوم معروف را به مردم و «فطرت سلیم» آنان ارجاع داده است. در این میان راغب اصفهانى میان عقل و شرع جمع کرده و نوشته است: «معروف هر فعلى است که خوبى آن به وسیله عقل و شرع شناخته شود» قرشى نیز پس از نقل آیات ۲۳۱ و ۲۶۳ سوره بقره نشان داده است که از گروه دوم به شمار مى آید: «[معروف] کارى و عملى و قولى است که مطابق عقل و فطرت سلیم بوده باشد در این صورت مطلق معروف مورد تصدیق شرع است. خواه شرع بالخصوص به آن تصریح کرده باشد یا نه». بخشندگى و نیکى، عادت و رسم؛ آن چه که در میان مردم معمول و متداول است نیز از جمله معانى اى است که در لاروس عربى فارسى ذیل کلمه «العرف» آمده است. در همین فرهنگ از سه گونه عرف یاد شده است: قول، عملى و شرعى. ذیل «عرف شرع» نوشته شده است: «آن چه پیشوایان و حاملان شرع از شرع درک کنند و آن را مبناى احکام قرار دهند». همچنین از «المعروف» نیز با معانى: مشهور؛ شناخته شده؛ خیر، نیکى؛ احسان، بخشش» و غیره یاد شده است.
صریح ترین نظر در گروه دوم از آن پروفسور ایزوتسو است. وى اولا معتقد است که این واژه «نمایانگر اندیشه اى است که ریشه در دل گذشته اى بس دور دارد.» و ثانیا ایزوتسو تعریفى را که از بیضاوى نقل کردم، (معروف آن است که «قوانین شرع تایید و تصدیقش کند») نپذیرفته و نوشته است «این تنها بازتابى است از وضع موجود خاص عصر کلاسیک اسلام و بیش از آن که ماهیت و طبیعت این واژه را روشن و آشکار سازد بر آن پرده مى کشد». وى بار دیگر بر ریشه دار بودن این واژه تاکید کرده و نوشته است: «این مفهوم [معروف] و از شرع اسلام بسى کهن تر است و متعلق به و مبتنى بر اخلاق قبیله اى است که خاص دوره جاهلیت بوده است». ایزوتسو با استناد به نوشته اى از پرفسور روبن لوى بر این باور است که او «به درستى یادآور شده، کاربرد این واژه [معروف] و واژه متضاد آن، یعنى منکر در قرآن، اصطلاحات اخلاقى قبیله اى را اخذ کرده و آنها را جزیى مکمل از نظام جدید اخلاقى خویش ساخته است.»
سخنى که به طور صریح و شفاف نشان مى دهد، پروفسور ایزوتسو نیز از گروه دوم است و پهلو به پهلوى سخن نقل شده از علامه طباطبایى حرکت مى کند، چنین است: «معروف، لغتاً به معنى دانسته شده [شناخته شده] است، پس یعنى آن چه معلوم و دانسته شده و آشناست و بنابراین، از نظر اجتماعى، پذیرفته و تایید شده است.»
یکى از روش هایى که ایزوتسو براى تبیین مفاهیم اخلاقى در قرآن اتخاذ کرده است، روش مقابله آن مفهوم (واژه) خاص با متضاد آن است. وى در مورد واژه معروف نیز از این روش استفاده نموده و با اشاره به واژه منکر نوشته است: منکر «یعنى آنچه ناپذیرفته و تایید نشده است، به لحاظ آن که مجهول و بیگانه است». سپس با رجوع به سندى که از «روبن لوى» ذکر شد، از قول او نوشته است: «همه جوامع قبیله اى در مرحله اى از تمدن، هم سطح و همسان با مرحله اى که قبایل عرب جاهلى در آن قرار داشته اند، همانند آنها شناخته شده و معلوم و آشنا را خوب [معروف] ، غریب و بیگانه و ناآشنا را بد و شر [منکر] مى شمارند.
ایزوتسو هم به قدمت و هم به وسعت معنى و مفهوم واژه «معروف» معتقد است. اما وى کاربرد این واژه را در گفتمان قرآن، داراى معناى محدودترى مى داند. او با استناد به آیات (احزاب، ۳۲ و بقره، ۲۳۱) ضمن آن که بر نظر قبلى خود مبنى بر جامع بودن واژه «عرف» در لسان «عرب جاهلى» تاکید کرده، محدودیت معنایى این واژه را در گفتمان قرآنى به روشنى بیان کرده است. آیه مورد نظر ایزوتسو (بقره، ۲۳۱) چنین است: واذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن بمعروف اوسرحوهن بمعروف و لاتمسکوهن ضرارا لتعتدوا و من یفعل ذالک فقد ظلم نفسه «و چون زنان را طلاق دادید و عده آنها به سر رسید آنها را به نیکویى نگاهدارید یا به نیکویى رهایشان سازید. به زور و زبان آنها را نگه ندارید که بدیشان ستم کنید و هر کسى چنین کند بى تردید به خود ستم کرده است.»
و نتیجه گیرى او - آن چنان که در خطوط قبل شرح دادم - این گونه است: «در این جا، ملاحظه مى کنید که جمله فامسکوهن بمعروف در تقابل با لاتمسکوهن ضرارا قرار دارد. و معنایى که از معروف در این جا به ذهن متبادر مى شود «شایسته و پسندیده و درست» است، و پسندیده و درست در دوره جاهلیت معنایى ندارد جز شناخته و معلوم از نظر عرف و سنت و حال آن که در بافت قرآنى منشا و خاستگاه درستى و شایستگى عرف و سنت نیست بلکه خواست و اراده خداوند است و این از آن جاست که در این آیه به معروف رفتار نکردن «موردى از تعدى و ظلم به نفس دانسته شده است».