مقدمه
چند سالی است اینجانب افتخار عضویت در شورای حل اختلاف اردکان دارم، شورایی که وجودش حلنمودن اختلافات مردم است. در این مدت عملا با بعضی از مشکلات خانوادهها آشنا شدهام، مشکلاتی که قبلا از طریق مطالعه کتب اجتماعی، نشریات، سایتهای اینترنتی و منابع دیگر آشنا بودم. یکی از این مشکلات، ازدواج های ناموفق است که خانوادههای بسیاری را رنج میدهد، رنجی که شاید تا آخر عمر همراه فرد باشد. لذا با توجه به اهمیت موضوع و افزایش میزان طلاق بر آن شدم تا از مطالعات و تجربیاتم چند سطری جهت همشهریان عزیزم بخصوص جوانان ازدواجنکرده و ازدواجکرده و همچنین خانوادههای معزز آنان به رشته تحریر درآورم. امید است این مطالب بتواند نسبت به رفع بعضی از معضلات اجتماعی به ویژه طلاق که امروزه به عنوان یکی از مهمترین مشکلات اجتماعی جوامع بشری محسوب میشود کمک نماید چرا که خانواده به عنوان اولین و کوچکترین نهاد اجتماعی محسوب میشود و در عین حال این نهاد به عنوان کهنترین نهاد اجتماعی برای جامعه بسیار حیاتی، اساسی و ضروری میباشد. و بر این باورم که اگر خانواده سالم باشد جامعه سعادتمند خواهد بود و بالعکس اگر خانواده ناسالم باشد جامعه نیز ناسالم است. در این گزارش به برخی از عوامل فروپاشی زندگی مشترک جوانان اشاره گردیده و تمام تلاشم این بوده که مطالب را به صورت بسیار ساده بیان نمایم و از بکاربردن اصطلاحات علمی دوری جویم تا همه طبقات بتوانند از آن استفاده نمایند.
ازدواج
ازدواج امری را گویند که بین دو تن که هیچگونه رابطهای با هم ندارند انس و الفتی ایجاد کند که یار و غمخوار هم و محرم راز یکدیگرند. در قبال رنجها و مزاحمتها از یکدیگر حمایت کنند.
ازدواج امری است مقدس و الهی که پایه آن کامل شدن و پابرجا بودن ایمان در تشکیل خانواده است و در توصیف معنوی آن باید گفت پیوند دو قلب در سایه عشق و محبت و تفاهم و یکی شدن است و دانش توکل و تقوی برای حفظ و محکمتر کردن زندگی مشترک است.
طلاق
طلاق به معنای جدا شدن دو زوج و بریده شدن پیوند دو نفر یا به تعبیر دیگر فروپاشی زندگی مشترک است. طلاق کلمهای است که از آن عرش خداوند به لرزه درمیآید و خانوادهای فرو می پاشد و جامعه و نسل آینده در خطر قرار می گیرند. طلاق موضوع مهمی است که در همه ادیان به نوعی به آن نگریستهاند که به طور بسیار خلاصه به آن اشاره میشود:
دین بودا
به نظر میرسد در آیین بودا زن آلودگی میباشد اما در منطق اخلاقی ازدواج محترم است و با همین دلیل فرد را از زنا باز میدارد و حفظ حرمت همسر را بر مرد واجب است و طلاق را رد میکند و ازدواج را یک رسم دینی میداند و آن را قابل باطل شدن نمیداند.
زرتشت
در دین زرتشت تعدد زوجات رواج نیست و به گرفتن یک زن فرمان داده شده است و مرد حق ندارد بیش از یک زن داشته باشد. به موجب تعالیم زرتشت زن و شوهر ملزم هستند که تا پایان عمر با هم زندگی کنند و نسبت به یکدیگر وفادار بمانند و چنین زوجینی نه تنها در دنیا به یکدیگر تعلق دارند بلکه در آخرت نیز به هم ملحق میشوندو متعلق به یکدیگرند. در آیین زرتشت تحقق طلاق را منوط به رأی دادگاه کرده یعنی بر اساس تعالیم،زوجین تا منتهای درجه میکوشند که رشته ازدواجشان گسسته نشود و به طلاق نیانجامد.
یهود
در دین یهود ازدواج عامل جدایی زن از خانواده است. ربودن دختران و کنیزان نوعی ازدواج محسوب میشود. اصل ازدواج بر مبنای خرید دختر است که قیمت او به عنوان مهریه پرداخت میشود. رضایت پدر شرط اصلی ازدواج است. اگرچه رضایت دختر در نظر گرفته میشود. زن در خانه مطیع شوهر است و عبادات او وابسته به اجازه شوهر است و طلاق را نیز رد میکنند چون زن وابسته به پدر یا شوهر است.
مسیحیت
در مذهب مسیح زن و مرد به منزله یک تن میباشند که از پدر و مادر جدا شده به یکدیگر میپیوندند. بنابراین جدایی و انتزاع این دو امکان پذیر نیست و هیچیک حق ندارد دیگری را رها کند.مسیحیان معتقدند که زن از لحاظ خلقت موخر از مرد است و از مرد منتزع شده و لذا عرض و تابع مرد است.
مکتب اسلام
به همان اندازه که پیمان زناشویی و تشکیل خانواده در قوانین مترقی اسلام مورد تأکید و سفارش قرار گرفته و به گونههای مختلف مسلمانان را به امر ازدواج تشویق نمودهاست، فروپاشی آن را امری ناپسند، و مبغوض دانسته و جز در موارد ضروری آن را نیکو نمیداند به طوری که کلمه طلاق منفورترین حلالهاست و مورد نفرت خدا و انبیاء و ائمه است که به یک نمونه آن اشاره میشود.
حضرت امام جعفر صادق (ع) از حضرت رسول اکرم (ص) چنین نقل میفرمایند: »هیچ امری نزد خداوند محبوبتر از این نیست که خانوادهای با ازدواج بر پا استوار گردد و هیچ چیزی مبغوض تر از این نیست که خانوادهای در اسلام با طلاق و جدایی بر هم خورده و منحل گردد.
اسلام میخواهد که جوانان تشکیل زندگی بدهند و از ثمرات و نتایج آن که حفظ و بقاء نسل انسان و ارضاء غرایز جنسی و تربیت فرزندان لایق و برومند و تحویل آن به جامعه است، بهرهمند گردند. لذا شرایطی بسیار سهل و آسان برای تحقق آن پیشنهاد نموده است. و جدا خواستار آنست که زوجین قبل از ازدواج تمام خصوصیات همسر آینده خود را مطالعه نموده و آگاهانه و از روی بصیرت کامل شریک زندگی خود را انتخاب نمایند. از این رو در مذهب اسلام شرایط سخت و مشکلی برای طلاق گردیدهاست.
عوامل مهم فروپاشی زندگی مشترک خانوادگی
دلایل احتمالی از هم گسیختگی زناشویی از طریق طلاق تقریبا بیشمارند چرا که پیوند زناشویی دو شخصیت منحصر به فرد با دو زمینه متفاوت در زیر یک سقف گرد هم میآیند، شاید بتوان اینگونه عنوان نمود که چشمداشتهای بیش از حد یک طرف زناشویی از طرف دیگر از مهمترین دلیل طلاق است که به اشکال گوناگون در زندگی افراد خودنمایی میکند. بسیاری از عوامل طلاق به قبل از ازدواج و برخی دیگر به بعد از ازدواج برمیگردد که در این گزارش سعی گردیده به برخی از عوامل قبل و بعد از ازدواج اشاره شود.
ازدواج های تحمیلی
به طور کلی دو روش اصلی برای انتخاب همسر وجود دارد، نخستین روش معمولا بر پایه گزینش آزادانه دو طرف زناشویی و عشق و علاقه آنها استوار است. و روش دوم مبتنی است به قول و قراری که خانواده داماد و عروس میگذارند، در این روش حق ازدواج با والدین زوجین است و عروس و داماد نقش در انتخاب همسر خود ندارند. روش اول روشی است که در بیشتر جوامع صنعتی و شهری امروزی رواج دارد و روش دوم بیشتر در جوامع سنتی و روستایی معمول است.
تجربه نشان داده است اگر نامزدهای زناشویی برای همدیگر جاذبه نداشته باشند در زندگی با مشکل مواجه بشوند و در ازدواجهایی که دختر و یا پسر حق انتخاب نداشته باشند ازدواج موفقی نخواهند داشت شاید بعضی از خوانندگان تصور کنند مگر میشود دختر و یا پسری نقشی در انتخاب همسر خود نداشته باشند که در جواب باید گفت متأسفانه هنوز در بعضی از خانوادهها تعصبات خشک و باورهای غلط مذهبی حاکم است که باید والدین تصمیم بگیرند و آنان هستند که میتوانند خوب و بد را تشخیص دهند. در بعضی از پروندههای خانوادگی ملاحظه میشود دختر هیچگونه اختیاری در انتخاب همسرش نداشته است و حتی به او اجازه ندادهاند قبل از عقد همدیگر را ببینند دختری همچون مروارید اشک میریخت و نقل میکرد مرا از خواب بیدار کرده سر سفره عقد نشاندند و بله را از من گرفتند. این زندگی برای من کابوس است شما را به خدا مرا از این کابوس نجات دهید. ملاحظه میکنید خانواده که محل آرامش و آسایش است چطور به یک کابوس تبدیل میشود؟ چه کسی مقصر است، چه کسی پاسخگو است ، انتخاب همسر که از حقوق اولیه افراد است چگونه از فرزند سلب میشود ، چطور به دختر و یا پسر اجازه میدهیم رنگ لباس خود را انتخاب کند ولی به او اجازه انتخاب همسر را نمیدهیم.
تجربه نشان میدهد ازدواجهای تحمیلی مخصوص خانوادههای بیسواد و یا کمسواد است و یکی از علتهای مهم طلاق است.
نکته دیگر مربوط به ازدواجهای نارس و فامیلی است که در بعضی از مواقع و در بعضی از مناطق ایران اتفاق میافتد، شاید خوانندگان باور نکنند در عصر امروز هم در بعضی از خانوادههای روستایی و عشایری ازدواجهای صورت میگیرد که طرفین در دوران نوزادی و یا کودکی به سر میبرند و عقد آنان توسط والدینشان صورت میگیرد بنده در یکی از مناطق ایران خود شاهد بودهام.عروس خانم در قنداق و داماد در حیاط منزل در حال بازی کردن بوده و در اتاق والدین مشغول ادای عقد صیغه آنان بودهاند.
ازدواجهای فامیلی که در مناطق مختلف ایران باب است نمونه دیگری از ازدواجهای نحمیلی است، اینکه گفته شود عقد پسرعمو و دخترعمو توسط ملائکه در آسمانها بسته شده است .و آنان را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند از نظر شرعی و اجتماعی صحیح نبوده و چنانچه مبنای ازدواج آنان بر اساس علاقه و عشق طرفین نباشد، زندگی موفقی نخواهند داشت و کارشناسان آن را پیشنهاد نمیکنند ولی چنانچه طرفین از لحاظ ژنتیکی مشکلی نداشته باشند و از هر جهت همدیگر را میپسندند نه تنها آن را منع نمیکنند بلکه آنان را به ازدواج و تشکیل خانواده نیز تشویق مینمایند.
عدم شناخت کافی طرفین نسبت به هم و بررسیهای لازم قبل از ازدواج
در قسمت قبل بیشتر به مشکلات و مسائل ازدواجهای تحمیلی و اجباری اشاره نمودیم، در این قسمت سعی داریم به مشکلات ازدواجهایی بپردازیم که صرفا خود تصمیم گرفتهاند و به نظرات والدین و بزرگترها توجه نداشته و یا به تعبیر دیگر در ازدواج با بزرگترها مشورت ننمودهاند.
داشتن عشق شهوتی و فاقد منطق
به واسطه آزمایشات مختلف تفاوتهای ابراز عشق در دو جنس مرد و زن مشخص گردیده است. برای مثال مشخص شده است که زنان در عشق به دوستی و منافع مشترک بیشتر بها میدهند و بیشتر از مردها از حسادت رنج برده و وابستگی بیشتری به فرد مقابل خود پیدا میکنند. یکی از علل مهم طلاق این است که افراد بدون اینکه شناخت کافی و لازم نسبت به همدیگر داشته باشند آنرا به لحاظ عشق به زیبایی و ظاهر فیزیکی به هم علاقمند شده و بدون درنظرگرفتن سایر ملاکها و نظر بزرگان با هم ازدواج نمودهاند و پس از مدتی که شعلههای عشق آنان فروکش میکند و آن جذابیت و کششهای شدید خود را از دست میدهند. تفاوتهای فرهنگی، طبقاتی، اخلاقی، اعتقادی و .... آنان نمایان میشود و در نهایت باعث جدایی اینگونه زوجها میانجامد، چرا که در ازدواج آنان منطق حاکم نبوده است و تصمیمات آنان عقلانی نبوده و عشقی که جنبه احساسی و رمانتیکی داشته باشد، ناپایدار است و زودگذر است آنچه قابل تذکر و یادآوری است اینکه در عشقهای شهوانی و تفننی رابطه درازمدت بعید به نظر میرسد و جوانان باید به این نکته توجه داشته باشند که همیشه شعلههای عشق شعلهور نیست. اما اگر عشق طرفین مبتنی بر پیوند مشترک باشد، عشقی که بر پایه وحدت و همکاری باشد و هدف آن دستیابی به اهداف و منافع مشترک باشد و طرفین نگران این موضوع میباشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهد شد؟ پایدار و بادوام خواهد بود و در یک جمله میتوان گفت ازدواجهایی که بر اساس عشق منطقی صورت گرفته است، ازدواجهای موفق و کمخطر است. لذا توصیه میشود به نظرات بزرگترها که معمولا عقلانیتر از نظرات کوچکترهاست توجه شود.
اعتیاد
انسان همیشه به دنبال پدیدههای تازه میگردد و ذاتا کنجکاو است و این ویژگی انسانی، اساس و پایه تکامل و پیشرفت انسان را تشکیل میدهد. این کنجکاوی و حس جستجوگر انسان اگر در بعد مثبت است باعث ترقی و کمال او است و اگر در بعد منفی است، موجب انحطاط و نابودی اوست. تمامی رفتارهای غیراخلاقی، غیرانسانی، ناهنجاریها و کجرویها و انحرافات ناشی محصول چنین تمایل و گرایشی در انسان است. اعتیاد یکی از خطرناکترین این راههاست. جاذبههای کاذب و دروغین ناشی از مصرف مواد مخدر باعث گردیده تعداد زیادی از جوانان معصوم و ساده و در عین حال سالم این مرز و بوم به این درد خانمانسوز مبتلا گردند. فشاری که از نظر روحی به هر یک از طرفین در مورد معتادبودن طرف مقابل وارد میشود یکی از عوامل بسیار مهم در افزایش طلاق در جامعه فعلی ماست. دیگر خسته شدهام، دیگر طاقت ندارم، دیگر صبرم تمام شده است، نمونه گفتههای دختر معصومی است که شوهرش مبتلا به مواد مخدر است و دادخواست طلاق او در شورای حل اختلاف مطرح شده بود. اعتیاد و وابسته بودن هر یک از زوجین چه مرد و چه زن و اثرات عاطفی و رفتاری که بر رفتارها و برخوردهای فرد معتاد میگذارد و فشاری که از نظر روحی بر فرد مقابل گذاشته میشود. عملا کانون مهر و محبت را به کانون بیمهری، بیاعتیادی، بیرغبتی مبدل و در نهایت بذر تنفر، در آشیانه آنان رشد نموده و آن را ویران میکند.