عموم سیره نویسان اتفاق نظردارندکه تولدپیامبرگرامی درعام الفیل درسال 570میلادی بوده است زیراآن حضرت به طورقطع درسال632میلادی درگذشته است وسن مبارک او62تا63سال بوده است بنابراین ولادت اودرحدود570میلادی خواهدبود.
اکثرمحدثان ومورخان براین قول اتفاق دارندکه تولدپیامبردرماه (ربیع الاول)بوده ولی درروز تولداواختلاف دارندمعروف میان محدثان شیعه این است که آنحضرت درهفدهم ماه ربیع- الاول روزجمعه پس ازطلوع فجرچشم به دنیاگشودومشهورمیان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت درروزدوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.
بسیارجای تاسف است که روزمیلاد رهبرعالیقدراسلام بلکه موالیدووفیات بیشترپیشوایان دینی مذهبی مابه طورتحقیق معین نیست این ابهام سبب شده که بسیاری ازروزهای جشن و سوگواری ماازنظرتاریخ قطعی نباشددرصورتی که دانشمندان اسلام نوعا وقایع وحوادثی که طی قرون اسلامی رخ داده با نظم مخصوصی ضبط کرده اند ولی معلوم نیست چه عواملی در کار بوده که میلاد وفات بسیاری از آنها به طور دقیق ضبط نگردیده است .
اگرما بخواهیم بیوگرافی و شرح حال یکی از دانشمندان این شهر را بررسی کنیم و فرض کنیم این دانشمند پس از خود اولاد و کسان زیادی از خود به یادگار گذارده باشد آیا به خود اجازه می دهید که با بودن فرزندان مطلع و فامیل بزرگ آن شخص که از خصوصیات زندگانی او طبعا آگاهندبروید شرح زندگانی او را اجانب و بیگانگان یا از دوستان و علاقمندان شخص درخواست کنید ؟به طور مسلم وجدان شما چنین کاری را اجازه نمی دهد رسول گرامی از میان مردم رفت و فامیل و فرزندانی از خود به یادگار گذاشت.بستگان و فرزندان ان حضرت می گویند:اگر رسول خدا پدر ارجمند ماست و ما در خانه او بزرگ و در دامن مهر او پرورش یافته ایم بزرگ خاندان ما در فلان روز به دنیا امده و در فلان ساعت معین چشم از جهان بر بسته اند آیا با این وضع جا دارد که قول فرزندان او را نادیده گرفته و نظر دور افتادگان و همسایگان را بر قول آنان ترجیح دهیم؟!
دانشمند مزبور پس از شنیدن سخنان نگارنده سر به زیر افکنده و سپس گفت:اهل البیت ادری بما فی البیت.ومن نیز تصور می کنم که قول امامیه در خصوصیات زندگی آن حضرت که ماخوذ از اولاد وفرزندان ونزدیکان اوست به حقیقت نزدیکتر باشد سپس دامنه سخن به جاهای دیگر کشیده شد که فعلا جای بازگویی انها نیست.
قران مجید رسول گرامی را به دو و یا چند نام معرفی می کند . در سوره های آل عمران و محمد و فتح و احزاب در آیه های 104و138و2و29او را به نام ((محمد))و در سوره ((صف آیه6))به نام((احمد))گذارده است . علت داشتن دو نام این است که مادر رسول خدا پیش از جدش نام او را ((احمد ))گذارده بود چنان که در تاریخ منعکس است . بنابرین آن چه را که بعضی از خاورشناسان در مقام اعتراض گفته اند که ((انجیل))به تصریح قرآن در سوره ((صف آیه6))ظهور پیامبری را بشارت داده است که نام او احمد است نه محمد و شخصی که مسلمانان به رهبری او معتقدند نام او(( محمد)) است نه احمد بی اساس است . زیرا قرانی که پیامبر ما را به نام ((احمد))معرفی نموده است در چند جا او را به نام((محمد))خوانده است . اگر مدرک آنها برای تعیین نام این پیامبر قران مجید باشد(چنان که همان است )قران او را به هر دو اسم نامیده و او را در جایی به نام محمد و در جایی دیگر ((احمد))معرفی نموده است .
و برای ریشه کن شدن اشکال در این قسمت توضیح بیشتری می دهیم.
((احمد))یکی از نام های مشهور پیامبر اسلام بود .
هر کس مختصر مطالعه ای در تاریخ زندگی رسول اکرم (ص) داشته باشد می داند که آن حضرت از دوران کودکی دو نام داشته است و مردم او را با هر دو نام خطاب می کردند . یکی ((محمد))که جد بزرگوارش ((عبدالمطلب))برای او انتخاب کرده بود و دیگری ((احمد))که مادرش ((آمنه))او را به آن نامیده بود.
این مطلب یکی از مسلمات تاریخ اسلام است که سیره نویسان این مطلب را نقل کرده اند و مشروح این مطلب را در سیره حلبی می توانید بخوانید عموی گرامی وی ابوطالب که پس از در گذشت عبدالمطلب کفالت و سرپرستی محمد به او واگذار شده بود با عشق و علاقه زایدالوصفی چهل و دو سال تمام پروانه وار به گرد شمع وجود وی گشت و بذل جان و مال در حراست و حفاظت او دریغ مداشت در اشعاری که درباره برادرزاده خود سروده گاهی از او بنام محمد و گاهی بنام احمد اسم برده است و این خود حاکی از ان است که در آن زمان یکی از نامهای معروف وی همان احمد بوده است اینک در این جا از باب نمونه برخی از اشعار وی را که در آنها پیامبر به نام احمد نامیده شده است می آوریم آن چه که امروز احمد می گوید نور است و در روز رستاخیز پاداش است دشمن می گوید سخنان احمد بیهوده و نسب او پایین است حقا که احمد به سوی آنان و باآیین حق آمد آیین دروغ نیاورده است کسانی که بر احمد ستم کرده اند خواستند او را بکشند ولی برای این کار رهبری نداشته اند تاریخ واقعی اسلام از روزی آغاز می گردد که پیامبر گرامی مبعوث به رسالت گردید و حوادثی را به دنبال می آورد . روزی را که رسول گرامی برای هدایت مردم بر انگیخته شد و از طریق فرشته وحی ندای انک لرسول الله در گوش او طنین انداخت وظیفه سنگینی بر عهده گرفت وظیفه خطیری که پیامبران دیگر نیز به عهده داشته اند آن روز خط مشی امین قریش روشنتر و هدف او واضحتر شد ما پیش از تشریح نخستین حوادث بعثت لازم است پیرامون دو موضوع توضیحاتی دهیم :
لزوم بعثت پیامبران
نقش پیامبران در اصلاح اجتماع
خدای جهان ابزار ترقی و تکامل هر موجودی را در نهاد آن گذارده و آن را به منظور پیمودن راههای تکامل با وسایل گوناگونی مجهز کرده است نهال کوچکی را در نظر بگیرید عوامل زیادی در تکامل آن در تکاپو است ریشه های نهال حداکثر فعالیت خود را به منظور رسانیدن مواد غذایی بکارانداخته وپاسخ نیازمندیهای آنرا میدهندوعروق وریشه ها وکانالهای گوناگون به طورعادلانه شیره زمین را به تمام شاخه ها وبرگ ها می رسانند.
ساختمان گلی را ملاحظه کنیدکه ازساختمان بقیه نباتات حیرت انگیزتراست.کاسه گل وظیفه خود را که همان پوشاندن سطح غنچه ها وحفظ گلبرگها و جام گل است انجام میدهد. همچنین بقیه دستگاه های گل که تمام برای پرورش یک موجود زنده گمارده شده اند به نحو احسن انجام وظیفه می کنند اگر کمی قدم فرا تر نهید و دستگاه شگفت انگیز عالم جانداران را در نظر بگیرید خواهید دید با عواملی مجهز گردیده که آن را به سر حد کمال می رساند هر گاه ما بخواهیم این موضوع را در قالب مسایل علمی بریزیم باید بگوییم هدایت تکوینی که نعمت و فضل عمومی دستگاه آفرینش است شامل حال تمام موجودات جهان اعم از نبات و حیوان و انسان است .قرآن این راهنمایی تکوینی را جمله الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی :هر موجودی را آفریده و راه زندگی را به او آموخت بیان کرده و می رساند که تمام موجودات جهان از اتم تا کهکشان از این فیض عمومی بهره مند می باشند و خداوند پس از تقدیر و اندازه گیری موجود راه تکامل و پرورش را نشان داده و عوامل را برای تربیت و پیشروی هر یک به کار برده است این همان هدایت عمومی تکوینی است که بدون استثنا در جهان خلقت حکم فرما است ولی آیا همین هدایت فطری و تکوینی برای موجودی مثل انسان که گل سر سبد موجودات است کافی است ؟به طور مسلم نه زیرا انسان غیر از زندگی مادی زندگانی دیگری دارد که اساس حیات واقعی او را تشکیل می دهد و هر گاه انسان مانند جهان حیوانات و نباتات فقط یک زندگی مادی و خشکی داشت در این صورت عوامل مادی برای تکامل او کافی بود در صورتی که انسان دو نوع زندگی دارد که تکامل هر دو رمز سعادت و تعالی اوست انسان ساده نخستین غارنشین و پاک فطرت که کوچکترین انحرافی در خلقت او رخ نداده بود به اندازه انسان اجتماعی نیاز به تربیت نداشت ولی هنگامی که بشر گام فراتر نهاد و زندگی دسته جمعی آغاز کرد و فکر تعاون و همکاری در زندگی او حکم فرما شد انحرافاتی که لازمه تصادمات و برخوردهای اجتماعی است در روح او پدید آمد و خوی های زشت و افکار غلط افکار فطری را عوض کرده و اجتماع را از توازن و تعادل بیرون برد این انحرافات خالق جهان را بر آن داشت که مربیانی را برای تنظیم برنامه اجتماع و تقلیل مفاسدی که اثر مستقیم اجتماعی بودن انسان است اعزام بدارد تا با مشعل فروزان وحی اجتماع را به راه راست که سعادت همه جانبه آنان را تضمین می نماید بکشانند جای گفتگو نیست که زندگی اجتماعی در عین سودمند بودن مفاسدی را نیز در بر دارد و انحرافات فراوانی را به دنبال می آورد . روی این لحاظ خدای بزرگ مربیانی را اعزام نمود که در حدود امکان از انحرافات و کج روی ها بکاهند و با تنظیم قوانین روشن چرخ های اجتماع را در یک مسیر صحیح به راه اندازند .