دین جهانى, با آداب و سُنن ملّى چه رفتارى دارد؟ آیا آنها را کنار مى نهد و خود به ساختن آداب و رسوم تازه مى پردازد؟ یا آنها را تأیید مى کند و در کنار خویش مى نشاند؟ و یا از میان آنها گزینش مى کند؟
نخست باید دانست که دین کامل, آن نیست که خود, همه چیز را برعهده گیرد و به جاى همه استعدادهاى آدمى و همه نهادهاى مدنى بنشیند; بلکه دین کامل, دینى است که همه اینها را در جاى خود, به درستى مى بیند و جهتى کلّى به آنها مى دهد و آنچه را از توان (قُواى فردى) و (نهادهاى جمعى) خارج است, بر عهده مى گیرد… و این, فلسفه اى عمیق دارد; زیرا چنان که دین, فعل تشریعى خداوندى است, قواى آدمى و لوازم تابعه آن (مانند نهادهاى جمعى) نیز فعل تکوینى الهى اند و هیچ گاه تکوین و تشریع, ناسازگارى ندارند; چرا که از مبدأ واحدى دستور مى گیرند.
اگر با این پیش زمینه عقلى به منابع و مصادر دینى بنگریم, مى یابیم که خواست دین, برچیدن بساط سُنن ملّى قومى نیست; بلکه بر آن است که این سنّت ها را سَمت و سوى عالى بخشد و دین, تنها آنچه را که با فطرت آدمى مغایرت دارد, برمى چیند. چنان که قرآن کریم, حرمت و احترام ماه هاى حرام را که رسمى جاهلى بود پاس داشت:
فإذا انسلخ الأشهر الحُرم فاقتلوا المشرکین.1
پس چون ماه هاى حرامْ سپرى شدند, مشرکان را بکشید.
یا أیها الذین آمنوا! لاتحلّوا شعائر اللّه ولا الشهر الحرام.2
اى کسانى که ایمان آورده اید! حرمت شعائر خدا و ماه حرام را نگه دارید.
رسول خدا فرموده است:
مَنْ سَنَّ سُنَه ً حَسَنَه ً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ, کانَ لَهُ أجُرهُ وَ مِثْلُ اُجورهِم مِنْ غَیرِ أنْ ینْقُصَ مِنْ اُجورِهِمْ شَیئاً وَمَنْ سَنَّ سُنَّه ً سَیئَه ً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ, کانَ عَلَیهِ وِزْرهُ وَ مِثْلُ أوزارِهِمْ مِنْ غَیرِ أنْ ینْقُصَ مِنْ أوزارِهِمْ شَیئا.3
آن که سنّتى نیک را پایه گذارى کند و بدان عمل شود, پاداش عمل خودش به اندازه پاداش دیگر عاملان, به وى داده مى شود, بدون آن که از پاداش عاملان کم شود; و آن که سنّتى بد را پایه گذارَد و بدان عمل شود, وَبال عمل خودش و دیگران برعهده اوست, بدون آن که از وِزْر و وَبال دیگران کاسته شود.
امیرالمؤمنین به مالک اشتر فرمود:
ولاتَنْقُضْ سُنّه ً صالِحَه ً عَمِلَ بها صدورُ هذِهِ الاُمَه ِ وَاجْتَمَعَتْ بِها الاُلْفَه وَصَلُحَتْ علیها الرعِیه ُ وَلاتَحْدُثَنَّ سنّه ً تَضُرُّ بشىء مِنْ ماضى تلکَ السُّنَنِ فیکونُ الأجْرُ لِمَنْ سَنَّها وَالوِزْرُ علیکَ بِما نَقَضْتَ مِنها.4
آیین پسندیده اى را بر هم مریز که بزرگان این امتْ بِدان رفتار نموده اند و به وسیله آن, مردم به هم پیوسته اند, و رعیت با یکدیگر سازش کرده اند; و آیینى مگذار که چیزى از سنّت هاى نیک گذشته را زیان رسانَد تا پاداش از آنِ نهنده سنّت باشد و گناه شکستن آن بر تو مانَد.
از سوى دیگر ,به نمونه هایى از سنّت هاى پیش از اسلام (جاهلى و…) برمى خوریم که مورد تأیید اسلام قرار گرفته اند:
1) دیه در جاهلیت, صد شتر بود. پیامبر(ص) آن را امضا نمود.5
2) زنان حائض, در جاهلیت از شرکت در اعیاد مذهبى و مراسم قربانى ممنوع بودند و اسلام نیز آن را حفظ کرد.6
3) براء بن عازب, اوّل کسى بود که با آب, استنجا (تطهیر) کرد و سپس سنّت شد.7
4) پیامبر(ص) در «حِلفُ الفضول» در سن 25 سالگى شرکت کرد و بعدها بدان افتخار مى کرد و مى فرمود: (اگر بار دیگر بدان پیمان دعوت شوم, مى پذیرم).8
5) در حدیثى دیگر, هفت دور بودن طواف خانه کعبه, حرام بودن زن پدر بر فرزند, و خمس گنج نیز از سنّت هاى عبدالمطلب در جاهلیت شمرده شده, که پیامبر(ص) آنها را امضا نموده است.9
6) حرمت ماه هاى حرام نیز از سنّت هاى جاهلى بود که در اسلام, امضا شد.10
7) براء بن معرور, قبل از هجرت پیامبر(ص) در مکّه مى زیست. هنگام مرگ, سفارش کرد که او را به طرف مکه دفن کنند و نسبت به یک سوم اموال خود, وصیت کرد. این هر دو, بعد از آن, جزو سُنن قرار گرفت.11
8) تحریم لباس شُهرت در فقه, شاهدى دیگر بر پذیرش سنّت هاى ملّى صالح است.12 روشن است که لباس شهرت در هر جامعه اى با آداب و رسوم همان جامعه مشخّص مى گردد.
9) ارجاع مسائلى چند به عُرف, گواه دیگرى بر این موضوع است: مقدار نَفَقه,13 استطاعت در حج14 و زکات15 و…
این شواهد, گواهى مى دهند که آیین اسلام, بر محو همه سنّت ها توصیه نمى کند; بلکه آنچه را که خیر و صلاحى در پى دارد, و یا این که مفسده اى به دنبال ندارد, مى پذیرد و جز آن را طرد مى کند که مى توان از این نمونه ها نام بُرد:
1) سنّتى که نشانگر یک آیین باطل باشد. حرمت حمل و ساخت و نگهدارى صلیب, از این قبیل است.16 رسول خدا وقتى عَدی بن حاتم را دید که صلیب به گردن دارد, فرمود: «این بت را کنار بگذار».17
2) سنّتى که ترویج خُرافه باشد. حلیمه سعدیه, وقتى در کودکی پیامبر(ص), خواست مهره اى به بازوى رسول خدا ببندد, با اعتراض پیامبر(ص) رو به رو شد. رسول خدا فرمود: «خداوند, نگهدار ماست و از این مهره, کارى ساخته نیست».18
3) سنّتى که با احکام شرعْ ناسازگار باشد. پیامبر(ص) با زینب, همسر زید (پسر خوانده خود) ازدواج کرد تا نشان دهد این سنّت جاهلى که: «نمى توان با زنِ پسر خوانده ازدواج کرد», غلط است.19
حال که نظرگاه کلّى دین در باب آداب و سنن بومى و ملّى روشن شد, به یکى از رسم هاى کهن و ریشه دار ایرانى, یعنى نوروز, مى نگریم.
اگر در باب نوروز, دستورى خاص از سوى دین در تأیید یا رد, به دست ما نمى رسید, براساس همان قاعده نخست مى گفتیم نوروز به عنوان رسمى ایرانى که مردمانى آن را از دیربازْ حرمت مى نهاده اند, جاى مذمّت و منع ندارد; چرا که اصل «نوروز» به عنوان نشانى از آیین هاى باطل, مورد تکریم و احترام نیست; بلکه رنگ و بوى ملّى و بومی آن, منظور نظر مردمان است. بلى; اگر در آن, ناشایستى نهفته باشد, یا ترویج خُرافه اى صورت گیرد, باید آن را وانهاد.
لیک, احادیثى در مصادر شیعه و اهل سنّتْ روایت شده اند که برخى بر آن, مُهر تأیید مى زنند و برخى دیگر, قهر مى ورزند و با آن مى ستیزند. این دوگانگی روایت ها سبب شده است که از دیرباز, عالمان حوزه دین, به چگونگی حلّ این تعارض بیندیشند; برخى جانب تأیید را گرفته, از آن دفاع کنند و برخى دیگر, جانب رد را اختیار نمایند.
رسالت این نوشتار, نخست, گزارش تلاش عالمان در برخورد با این روایت هاست و در پس آن مى کوشد از منظر دیگرى بِدان بنگرد. شاید ثمر بخشد!
پیش از طرح دیدگاه ها سزاوار است روایت ها نقل شوند. بر این اساس, مباحث این نوشتار, در سه بخشْ تنظیم مى گردد: نوروز در روایات, دیدگاه ها, و ارزیابى نهایى.
یک. نوروز در روایات
چنان که گذشت, روایت ها در زمینه نوروز, به دو گروه تقسیم مى شوند: گروهى به تصریح یا اشاره, آن را تأیید کرده اند و گروهى دیگر, آن را مذمّت مى کنند.
1) روایات موافق
الف. احادیث شیعه
1. کلینى (م329ق) در «الکافى» چنین روایت مى کند:
عدّه من أصحابنا, عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمد جمیعاً, عن ابن محبوب, عن ابراهیم الکرخى, قال: سألتُ أباعبداللّه(ع) عن الرجل تکون له ضیعه , فإذا کان یوم المَهرَجان أو النَّیروز, أهدوا الیه الشىء لیس هو علیهم, یتقرّبون بذلک الیه. فقال(ع): «ألیس هم مُصلّین؟». قلتُ: بلى. قال: فلیقبل هدیتهم و لْیکافِهِم; فإنّ رسول اللّه(ص) قال: «لو أهدى الی کراع لقبلتُ, و کان ذلک من الدین, ولو أنّ کافراً أو منافقاً أهدى الی وسقاً ما قبلت, و کان ذلک من الدین. أبى اللّه عزّ وجلّ لى زبد المشرکین والمنافقین وطعامهم».20
ابراهیم کرخى مى گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم که: شخصى مزرعه اى دارد. روز مهرگان یا نوروز, هدایایى به او داده مى شود و قصد تقرّب جُستن به وى را ندارند [آیا بپذیرد؟]. فرمود: آیا نمازگزار هستند؟ گفتم: آرى. فرمود: باید هدیه آنان را بپذیرد و تلافى کند. به درستى که رسول خدا فرمود: اگر برایم ران بُزى هدیه آورند, مى پذیرم و این, جزو دیندارى است و اگر کافر یا منافقى ران گاو یا گوسفندى برایم هدیه آورد, نخواهم پذیرفت و این هم جزو دیندارى است. خداوند, خوراک و دستاورد مشرک و منافق را براى ما روا نداشته است.
2. شیخ صدوق (م381ق) در «کتاب من لایحضره الفقیه» آورده است:
أتى على(ع) بهدیه النَّیروز, فقال(ع): «ما هذا؟». قالوا: یا أمیرالمؤمنین! الیوم النَّیروز. فقال(ع): «إصنعوا لنا کلّ یوم نَیروزاً».21
براى على(ع) هدیه نوروز آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند: اى امیرمؤمنان! امروز, نوروز است. فرمود: هر روزِ ما را نوروز سازید!
3. همو نقل مى کند:
روى أنّه قال (ع): نیروز ناکل یوم.22
روایت شده است که على(ع) فرمود: هر روزِ ما نوروز است.
4.نعمان بن محمد تمیمى (م 363ق ) در کتاب «دعائم الاسلام» روایت مى کند:
عنه [على] (ع) أنّه اُهدى الیه فالوذج, فقال: «ماهذا». قالوا: یوم نیروز. قال: فَنَیرزوا إن قدرتم کلَّ یومٍ [یعنى تهادوا و تواصلوا فى اللّه].
براى على(ع) فالوده هدیه آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند امروز, نوروز است. فرمود: اگر مى توانید, هر روز را نوروز سازید [یعنى به خاطر خداوند, به یکدیگر هدیه بدهید و به دیدار یکدیگر بروید].23
5. شیخ طوسى (م460ق) در «مصباح المتهجّد» چنین آورده است:
عن المُعلَّى بنِ خُنیس, عن مولانا الصادق(ع) فى یوم النَّیروز, قال(ع): إذا کان یوم النیروز, فاغتسل و البس أنظف ثیابک و تطیب بأطیب طیبک و تکون ذلک الیوم صائماً, فإذا صلّیت النوافل والظهر والعصر فصلّ بعد ذلک أربع رکعات, تقرأ فى أوّل کلّ رکعه فاتحه الکتاب و عشر مرّاتٍ «إنّا أنزلناه فى لیله القدر», و فى الثانیه فاتحه الکتاب و عشر مرّات «قل یا أیها الکافرون», وفى الثالثه فاتحه الکتاب و عشر مرّاتٍ «قل هو اللّه أحد», و فى الرابعه فاتحه الکتاب و عشر مرّاتٍ «المعوّذتین», و تسجد بعد فراغک من الرکعات سجده الشکر و تدعو فیها, یغفر لک ذنوب خمسین سنه .24
امام صادق(ع) در روز نوروز فرمود: هنگامى که نووز شد, غسل کن و لباس پاکیزه بپوش و خودت را خوشبو ساز و آن روز را روزه بدار. پس هنگامى که نماز ظهر و عصر و نافله هاى آن را به جاى آوردى, نمازى چهار رکعتى بگزار که در رکعت اوّل آن, سوره حمد و ده مرتبه سوره قدر را مى خوانى. در رکعت دوم آن, سوره حمد و ده مرتبه سوره کافرون را مى خوانى. در رکعت سوم آن, سوره حمد و ده مرتبه سوره توحید را مى خوانى و در رکعت چهارم, سوره حمد را با سوره هاى فلق و ناس. پس از نماز هم سجده شکر مى گزارى و دعا مى کنى. [بدین ترتیب,] گناهان پنجاه ساله ات بخشوده مى شود.