مصاحبه حاضر در سال 1381 با روزنامه ایران انجام گرفت و در شمارههای 16 و 17 مرداد 1381 این روزنامه، به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطیت، منتشر شد. از بدو فعالیت این وبگاه مصاحبه فوق را به صورت فایل PDF در صفحه «کتابخانه» قرار داده بودم. اینک، در یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطیت، برای دستیابی آسانتر آن را به صورت htm نیز عرضه میکنم.
ایران: در ابتدا بفرمایید که چه قشرها و طیفهایی از جامعه آن روز در انقلاب مشروطه فعال هستند و اگر بخواهیم یک جریان شناسی از جنبش مشروطه داشته باشیم، جایگاه هر یک از این طیفها در آن جنبش اجتماعی چیست؟
شهبازی: گروههای اجتماعی فعال در انقلاب مشروطه را میتوانیم به شش طیف تقسیم کنیم:
اوّل، آن بخش از جامعه است که بدنه و بستر عمومی انقلاب مشروطه را تشکیل میداد و از آن میتوانیم با عنوان توده مردم یاد کنیم. این توده مردم بهطور عمده شامل طبقات متوسط و فقیر شهری میشد و مهمترین و فعالترین بخش آن را کسبه و بازاریان و اهل حرف و صنعت تشکیل میدادند. البته در برخی مناطق روستایی، مانند گیلان، تلاطم هایی رخ داد ولی محور اصلی حرکت مشروطه را طبقه متوسط شهرهای بزرگ شکل میداد. این مردم بهطور عمده بهوسیله رؤسا و ریشسفیدان و کدخدایان محلات و اصناف و کلانتران و کدخدایان روستاها و ایلات و طوایف هدایت میشدند که تا آن زمان نقش مؤثری در ساختار اجتماعی ایران داشتند. یعنی توده مردم شهری و روستایی و عشایری به شکل آحاد منفرد و انبوهه (mob) کمتر فعال بودند و مشارکت مردم از طریق ساختارهای مدنی صورت میگرفت. تجلی این ساختار را در فرمان مشروطه مییابیم آنجا که به طبقات معین، یعنی شاهزادگان و علما و اعیان و ملاکین و تجار و اصناف، اجازه داده میشود که نمایندگان منتخب خود را برای عضویت در مجلس برگزینند.
دومین گروه اجتماعی علما و وعاظ و طلاب هستند که با توده مردم و کسبه و بازاریان پیوند نزدیک داشتند و نقش مهمی در برانگیختن توده مردم ایفا نمودند. در آن دوران علما بهعنوان سخنگوی مردم در برابر حکومت شناخته میشدند و اصطلاح «علمای ملت» در مقابل «اولیای دولت» کاربرد فراوان داشت. در میان علما، نقش مراجع ثلاث مقیم عتبات (آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین خلیلی تهرانی) بسیار مؤثر بود و وعاظ بزرگی چون شیخ مهدی سلطانالمتکلمین و شیخ محمد سلطانالمحققین نقش مهمی در برانگیختن مردم داشتند. یکی از انتقاداتی که به تاریخنگاری مشروطه میتوان وارد کرد، عدم توجه کافی به جایگاه مراجع ثلاث است. در حالیکه این جایگاه، بهویژه نقش آخوند خراسانی، بسیار بزرگ است در حدی که از آخوند خراسانی میتوان بهعنوان رهبر انقلاب مشروطه یاد کرد. اگر علمای تهران در جهت مشروطه حرکت میکردند و این حرکت از حمایت مردم برخوردار میشد همه به اعتبار نقش مراجع ثلاث و بهویژه آخوند خراسانی بود.
البته یکی دیگر از مراجع تقلید آن عصر، آقا سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروه الوثقی)، در ماجرای مشروطه رویه بیطرفی در پیش گرفت. در مورد یزدی نیز باید متذکر شوم که عدم مشارکت وی در انقلاب مشروطه بهدلیل بدبینی نسبت به حوادث ایران و ماهیت حرکت مشروطه بود نه بهدلیل غیرسیاسی بودن و پرهیز از دخالت در امور سیاسی. ایشان اندکی قبل از فوت آخوند خراسانی فتوای تاریخی خود را صادر کرد و مسلمانان را به جهاد علیه اشغالگران ایتالیایی در لیبی و انگلیسی و روسی در ایران فراخواند و این هجوم استعمار اروپایی را «جنگ صلیبی» نامید. آیتالله یزدی هفت سال پس از آخوند خراسانی زندگی کرد و در این سالها در نجف اشرف مرجعیت مطلق داشت و زمانیکه قوای انگلیس بینالنهرین (عراق) را اشغال کردند فتوای جهاد صادر کرد و فرزند ارشد ایشان، آقا سید محمد یزدی، از رهبران جهاد 1920 عراق بود.
بعد از پیروزی مشروطه اوّل، و در جریان مبارزه جدیدی که علیه محمدعلیشاه آغاز شد، علمای فعال در مشروطه به دو گروه اصلی تقسیم شدند. یک گروه از خلع محمدعلی شاه دفاع میکرد و گروه دیگر خطر اصلی را از جانب غربگرایان افراطی میدید و نه تنها دلیلی برای مبارزه و خلع محمدعلی شاه نمی یافت بلکه حتی حفظ او را ضرور میدانست. معروفترین چهره گروه اخیر شیخ فضلالله نوری است که یکی از علمای درجه اوّل تهران بود و برخلاف تبلیغات شدیدی که در آن زمان و بعدها علیه او صورت گرفت در میان مردم محبوب و خوشنام بود. توجه کنیم که کلنل پیکات، وابسته نظامی سفارت انگلیس، در گزارش بیوگرافیکی که در سال 1316 ق. به لندن ارسال کرده، شیخ فضلالله نوری را چنین توصیف کرده است: «بسیار باسواد است. زندگی منزه و فقیرانهای دارد. بسیار مورد احترام است.»
در میان علما، کمتر، و وعاظ و طلاب، بیشتر، گروهی نیز وجود داشت که باید از سایر اقشار روحانیت تفکیک شود. این گروه شامل افرادی است که در کسوت روحانیت بودند ولی یا از نظر فکری در صف تجددگرایان غربگرا جای داشتند و یا با این گروه همکاری میکردند و عملکرد ایشان علیه روحانیت در کل بود. از این افراد در کسوت علما باید به سید اسدالله خرقانی و شیخ ابراهیم زنجانی اشاره کرد. خرقانی مدتها در بیت آخوند خراسانی از نفوذ فراوان برخوردار بود و از این طریق تأثیر بزرگی بر تحولات مشروطه نهاد. زنجانی در دوران مشروطه اوّل شخصیت مهمی نبود و در زنجان اقامت داشت. او بهعنوان نماینده مجلس اوّل وارد حوادث مشروطه شد و از آن پس به یکی از شخصیتهای مؤثر فکری و سیاسی تجددگرایان غربگرا بدل شد. در میان وعاظ ملکالمتکلمین و سید جمال واعظ از این گروه بودند و در میان طلاب افراد سرشناس متعددی به این طیف تعلق داشتند که شاخص ترین آنها سید حسن تقیزاده است.
نکته مهم پیوند عمیق این گروه است با دیوانسالاران غربگرا و تجار بزرگ کمپرادور- یعنی دو گروه اجتماعی عمدهای که درباره آنها توضیح خواهم داد؛ و نیز با انجمنهای سری فعال در مشروطه و پس از آن. برای مثال، زنجانی را حسینقلی خان نظامالسلطنه مافی، از دولتمردان سرشناس عهد قاجار، کشف کرد و برکشید و اولین رساله زنجانی به کمک نظامالسلطنه تکثیر شد. برخی محققین این رساله را، که بستان الحق نام دارد، مهمترین رساله سیاسی دوران مشروطه میدانند. ارتباطات نزدیک زنجانی با میرزا مهدی خان غفاری کاشانی (وزیر همایون)، در دوران حکومت وزیرهمایون بر زنجان، سبب شد که زنجانی به مجلس اوّل راه یابد. ملکالمتکلمین نیز پیوند نزدیک با این گروه داشت و اولین رساله او بهنام من الخلق الی الحق در زمان اقامت دو ساله وی در بمبئی با پول تجار بزرگ پارسی (زرتشتی) این شهر چاپ شد که اعتراض شدید مسلمانان بمبئی را برانگیخت و بهدلیل این اعتراضات ملکالمتکلمین مجبور به ترک هند و بازگشت به ایران شد.