سرودن (( شاهنامه )) در ایران دوران اسلامی نشانه روح ملیت و پیوند نا گسستنی با آین شاهنشاهی است . از قرن سوم هجری که آرمانهای ملی ایرانیان برای بازیافتن فر و شکوه باستانی در این سرزمین ایزدی تجلی کرد و بزرگانی از گوشه و کنار این مرز و بوم برخاستند و برای بازگشت وحدت ملی و کسب استقلال و بزرگی دیرین میهن خود مردانه پیکار کردند ، یک نوع احساس پاک ملی و میهنی در مردم این کشور شکفته شد و چون ایانیان از آغاز تاریخ خود (( شاه )) را رهبر ملی و اجتماعی و پاسدار استقلال مملکت و مظهر فره ایزدی میدانستند ، از این رو پیوسته بازگشت به دوران استقلال و بزرگی و ظهور شاهنشاهی دادگر را آرزو میکردند ، مبارزه پیگیر ایرانیان در قرن سوم و چهارم هجری برضد حکومت بیگانگان روشنگر این آرمان ملی میباشد .
در اثر نهضت های ملی و احساسات میهنی و استقلال طلبانه ایرانیان در چنان روزگاری ، شاعران و سخنوران که بیان کننده احساسات تودههای مردم بودند بسرودن شاهنامه آغاز کردند و در این کار چند هدف داشتند .
نخستین هدفشان بیان احساسات ملی و برانگیختن افکار عمومی ایرانیان بود برای بازگشت به دوره استقلال و فر و شکوه شاهنشاهی .
دومین هدف این بود که پیوند معنوی و رابطه ناگسستنی مردم ایرانزمین را با آیین شاهنشاهی بیان کنند و با شرح آیین کشورداری و جنگها و کشورگشائی ها و حماسههای پادشاهان ، این اندیشه را در افکار عمومی بیدار سازند و مردم را در راه کسب استقلال ملی سوق دهند .
سومین هدف ، یادآوری قهرمانیها و پهلوانیها و سرافرازیهای ایران باستان بود و بمنظور برانگیختن روح پهلوانی مردم برای پاس میهن و پیکار با بیگانگان پرستان و نگهداشت پرچم و دیهیم شاهنشاهی ایران.
در چهارمین هدف هم ثبت رویدادهای تاریخی و نکوهش بیدادگران و ستایش دادگران را برای عبرت آیندگان در نظر داشتهاند .
سرودن شاهنامه در ایران با این هدفها آغاز گردید و چون این هدفهای جاویدان ملی در هر زمان پایندان شکوه و آرامش کشور و آسایش مردم بوده است ، میبینیم اندیشه سخنوران در پیروی از احساس شاهدوستی و ملی برپایه بایستگیهای زمان ، در مدت یازده قرن این آرمان را در ادبیات ایران جلوهگر ساخته است . از اینرو از قرن سوم هجری تا قرنی که ما اکنون در آن زندگی میکنیم ، یعنی قرن چهاردهم هجری ، شاعران بسیار بسرودن شاهنامه پرداختهاند .
این ادامه شاهنامه سرائی در یازده قرن آیینهئی است که استمرار آرمان ها و اندیشههای ملی را نشان میدهد و گواه برآن است که ایمان به آیین شاهنشاهی در هر عصر رنگ و جلوه تازه بخود گرفته و جالب این است که شاهنامه سرایان همه در هنگامی که احساسات ملی ایرانیان برانگیخته میشده یعنی در هنگامه یک رستاخیز ملی و تحول تاریخی بسرودن پرداختهاند .
در حقیقت شاهنامه سرائی فصل حماسی و ملی لدبیات ما را تشکیل میدهد و با ویژگیهائی که دارد میتوان گفت یکی از شیوههای خاص شعر و ادبیات ایران است .
با آنکه شاهنامه سرائی در ایران از لحاظ آرمانهای ملی و ادبیات حماسی اهمیت بسیار دارد تا آنجا که من بیاد دارم پژوهش کلی در این باره نشده و بسیاری از شاهنامهها و شاهنامه سرایان ما ناشناخته ماندهاند ، از اینرو برآن شدم در طی این مقاله سخنی کوتاه از شاهنامهسرائی و شاهنامه سرایان بازگویم و گروهی از شاعران ملی و منادیان میهنخواهی را که به ادبیات حماسی ما شکوه بخشیدهاند بکوتاهی معرفی کنم .
در اینجا من نیازی به نقل شعر شاهنامهها و تفصیل سخن نمیبینم چون در این زمینه بتفصیل سخن راندن درحد یک کتاب است و آن هم از حوصله مقاله و مجله بیرون میباشد .
تنها از چهارده شاهنامه و شاهنامه سرا به اجمال سخن میگویم .
1 – شاهنامه مسعودی : چنانکه پژوهشگران تاریخ ادبیات ایران نوشتهاند ، نخستین شاعری که به نظم شاهنامه همت گماشته (( مسعودی مروزی )) بوده که در نیمه دوم قرن سوم هجری شاعری میزیسته است . شاهنامه مسعودی در (( بحر هزج شش تائی ناسالم )) ( وزن دوبیتیهای باباطاهر ) سروده شده و مسعودی این منظومه را از داستان (( کیومرث )) آغاز کرده ولی شاهنامه او برجای نمانده و تنها در برخی از متن های کهن از جمله در کتاب (( غرر اخبار الملوک )) ثعالبی از شعرهای شاهنامه مسعودی نقل شده است .
2 – دومین شاهنامه سرا ، ابومنصور محمد دقیقی است که نخست در دربار (( ابوالمظفر امیر چغانیان )) بوده و به کیش زردتشتی گرایش داشته و بخواست ابومنصور عبدالرزاق حکمران طوس و نیشابور بنظم شاهنامه پرداخته ولی روزگار فرصت انجام این خدمت را به او نداده و در جوانی کشته شده است .
شاهنامه دقیقی در (( بحر تقارب هشت رکنی نا سالم )) سروده شده و تنها هزار بیت از آن برجای مانده که در آغاز شاهنامه فردوسی جای گرفته و ارزش هنری شعر او خوب است و فردوسی را بر دقیقی حقی است که هزار بیت بازمانده شاهنامه او را در کتاب خود آورده و این اثر را پاس داشته است .
3 – شاهنامه (( حکیم ابوالقاسم فردوسی )) معروف ترین و پر ارج ترین شاهنامهها و گرامیترین منظومه ملی و حماسی ادبیات فارسی میباشد و از فراوانی شهرت بینیاز و بلکه برتر از آن است که سخنی درباره آن گفته شود .
این اثر بزرگ به تشویق ابو منصور عبدالرزاق حکمران طوس در سال 365 ه – ق آغاز و در سال 400 ه – ق در زمان سلطان محمود غزنوی پایان یافته و شامل متجاوز از پنجاه و چند هزار بیت میباشد .
فردوسی از ابو منصور عبدالرزاق مشوق خود در آغاز شاهنامه چنین یاد کرده است :
بدین نامه چون دست کردم دراز یکی مهتری بود گردن فراز
جوان بود و از گوهر پهلوان خردمند و بیدار و روشن روان
بچشمش همان خاک و هم سیم و زر بزرگی ازو یافته زیب و فر
مرا گفت کز من چه آید همی ؟ که جانب سخن بر گراید همی
بچیزی که باشد مرا دسترس بکوشم نیازت نمانم به کس
به کیوان رسیدم ز خاک نژند ازان نیکدل نامدار ارجمند
این گفتار چنین مینماید که ابو منصور وسایل آسایش فردوسی را تکفل کرده ولی بغداد مرگ ابو منصور هم فردوسی بکار نظم شاهنامه اشتغال داشته و پس از گرفتاری و پریشانروزگاری همراه (( علی دیلمی )) و (( ابودلف )) کاتب و راوی اشعار خود به دربار سلطان محمود غزنوی شتافته و بگفته (( ادوارد براون )) همینکه به دربار محمد درآمده مقدمهئی در ستایش سلطان بر شاهنامه افزوده است ( تاریخ ادبیات ایران – از ادوارد براون ترجمه مجتبائی ص 190 )
فردوسی تاریخ ایران را از آغاز سلسله داستانی پیشدادی تا انقراض پادشاهی ساسانیان و چیرگی اعراب بر این بنظم کشیده و مآخذ او بیشتر شاهنامه منثور ابو منصوری و متن خداینامه و اوستا و تاجنامه و نقل شفاهی مؤبدان و سالخوردگان و آگاهان بوده و تنها دوره اشکانیان را بواسطه نداشتن مأخذ با آوردن ابیاتی معدود مبهم گذاشته است .