فردی از نظر روانی سالم است که بتواند از وضعیت و موقعیت اجتماعی خود استفاده نموده، از عهده وظایف محوله به خوبی برآمده و از انجام آن احساس رضایت و خرسندی نماید. بنابراین اگر ما دارای روانی سالم هستیم باید از بروز فشارهای مختلف، دلهره، ترس بیهوده، تنشهای عصبی، خستگیها و ناراحتیها در زندگی خود پرهیز کنیم و در برابر ناامیدیها، شکستها و پیشامدهای غیرمنتظره نیز هرگز سستی از خود نشان ندهیم زیرا در هر حال زندگی و طبیعت دارای قوانینی است که تمام آنها مورد پسند ما نیست. با توجه به نکات ذیل به یک موفقیت نسبی دست خواهید یافت .به طور مثال تعداد کمی از آرزوهای جوانی صورت حقیقت به خود میگیرد، چیزی که در این میان بسیار مهم است طرز برخورد افراد با مشکلات زندگی است و بهداشت روانی هر شخص مربوط به این طرز برخورد میباشد. ممکن است هیجانات و فشارهای روحی در زندگی روزمره باعث بروز بیماریهای متعدد در ارگانهای مختلف بدن گردیده و لازم است از آنها پیشگیری به عمل آید، لذا رعایت اصولی در پیشگیری از این امر مهم، فوقالعاده حائز اهمیت است. اهم این نکات عبارت است از : www.zibaweb.com
1 نسبت به ادامه زندگی هرگز بیعلاقگی نشان ندهید.
2 فعالیت اجتماعی خود را با تحمل بدنی خود متناسب کنید.
3 در مقابل مصائب سخت و ناگوار مقاوم بوده و هرگز سستی از خود نشان ندهید.
4 متکی به خود و خدای خود باشید.
5 در تمام کارها توکل بر خدا کنید و با انجام فرایض دینی همیشه به یاد خدا باشید که این امر در فرو نشاندن بسیاری از هیجانات این جهان مادی و معطوف نمودن ذهن به جهان ابدی بسیار مؤثر است.
6 امیال و آرزوهای خود را کنترل کنید.
7 با همه افراد به ویژه با خانواده و بستگان خود با احترام رفتار کنید و هرگز درصدد توهین و تحقیر کسی نباشید.
8 خندان و گشادهرو باشید.
9 به شیوهای واقعبینانه عمل کنید و از اوهام و خرافات برحذر باشید.
10 حسود و کینهتوز نباشید و از حسرت بپرهیزید.
بلوک و برسلو برای اولین بار در سال ۱۹۷۲ در پژوهشی به مفهوم سلامت اجتماعی می پردازند. آنها مفهوم سلامت اجتماعی را با "درجه عملکرد اعضاء جامعه" مترادف کرده و شاخص سلامت اجتماعی را ساختند. آنها تلاش کردند تا با طرح پرسش های گوناگون در ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی سلامت فردی، به میزان فعالیت و عملکرد فرد در جامعه برسند. این مفهوم را چند سال بعد"دونالد" و همکارانش در سال ۱۹۷۸ مطرح کردند و استدلال آنها این بود که سلامت امری فراتر از گزارش علایم بیماری، میزان بیماری ها و قابلیت های کارکردی فرد است.
آنها معتقد بودند که رفاه و آسایش فردی امری متمایز از سلامت جسمی و روانی است. براساس برداشت آنان سلامت اجتماعی در حقیقت هم بخشی از ارکان وضع سلامت محسوب می شود و هم می تواند تابعی از آن باشد. سنجش محتوای سلامت اجتماعی از ابتدا از طریق تمرکز بر "فرد" و در رابطه با تعاملات میان فردی(مثلاً ملاقات با دوستان) و مشارکت اجتماعی(مانند عضویت در گروه ها) مورد سنجش قرار گرفت و در اندازه گیری آن ارکان عینی(مثلاً تعداد دوستان) و ذهنی(مانند کیفیت روابط دوستانه) هر دو در تعریف منظور شده بود. حوزه سلامت اجتماعی از سالهای ۱۹۹۵ به بعد علاوه بر نگرش کلی و عامی که بر کیفیت سلامت در میان تمام افراد دارد، در کشورهای صنعتی گرایش خاصی را در دو بعد سلامت روانی و نیز سلامت اجتماعی آغاز کرده است. گروهی از کارشناسان در این تلاش بوده اند که از طریق عملیاتی کردن مفهوم "ارتقاء سلامت" اهدف کلی شعار"بهداشت برای همه"، را با زمینه های اجتماعی سلامت در مفهوم عام پیوند بزنند. آنان معتقدند که "ارتقاء سلامت"در حقیقت در بر گیرنده زمینه های اقدام اجتماعی برای توسعه سطح سلامت است. ارتقاء سطح سلامت بر این اساس از دو طریق امکان پذیر است که یکی از آنها توسعه شیوه های سالم زندگی و اقدام اجتماعی برای سلامت است و دیگری ایجاد شرایطی است که زیستن در یک حیات سالم را امکان پذیر سازد. موضوع اول در بر گیرنده توانمند سازی انسانها از طریق آگاهی ها و مهارت های ضروری برای یک زندگی سالم است و موضوع دوم تأثیر گذاری بر سیاست گذاران به گونه ای است که سیاست های عمومی و برتامه های حامی سلامت عمومی را در سطح جامعه پیگیری نمایند، که پیشگیری از انحرافات اجتماعی از گسترده ترین ارکان این بخش است.
چنانچه بخواهیم حوزه های اصلی موضوعی مرتبط با سلامت اجتماعی را در یک محدوده مشخص طبقه بندی کنیم به ۱۰ حوزه زیر میتوان اشاره کرد :
۱) علائم و مظاهر بیماری (مانند درد و ناراحتی)
۲) موقعیت و شرایط بدن از نظر توانایی عملکردها و کارکردها(مانند معلولیت ها و قابلیت تحرک)
۳) فعالیت های مرتبط با نقش اجتماعی(مانند خانواده، محیط)
۴) عملکرد کلی در جامعه(روابط اجتماعی، تفریحات و فراغت)
۵) قدرت های شناختی(ادراک، شناخت های عمومی و اختصاصی)
۶) خواب و استراحت به مقدار ضروری(خواب راحت، خستگی)
۷) انرژی و سرزندگی(سطح استقلال، توانایی کار)
۸) وضع و موقعیت عاطفی(عزت نفس، احساسات مثبت، قوای روحی، اعتقادات شخصی)
۹) احساس فردی از سلامت(انرژی، روابط جنسی)
۱۰) رضایت کلی از زندگی و ابعاد مختلف آن(منابع مالی، امنیت و ...)
در چارچوب ابعاد فوق تلاش زیادی در جهت مقیاس سازی صورت گرفته است که تحت عناوینی مانند سلامت اجتماعی، کیفیت زندگی و رفاه و آسایش مورد آزمون واقع شده است. این مقیاس ها غالباً دارای سه بعد تحرک فیزیکی، فعالیت جسمی – روانی و فعالیت اجتماعی است و در هر یک از این سه بعد ضابطه های گوناگونی می تواند قرار گیرد.
اشخاصی که از سلامت اجتماعی برخوردارند، با موفقیت بیشتری می توانند با چالش های ناشی از ایفای نقش های اصلی اجتماعی کنار بیایند : آنان در خانواده هایی زندگی می کنند که از ثبات و انسجام بیشتری برخوردار است و احتمالاً می توانند مشارکت بیشتری در فعالیت های جمعی داشته باشند. باید انتظار داشت تطابق آنان با هنجارهای اجتماعی بیشتر باشد، شرایطی که می تواند نقش مهمی در پیشگیری از انحراف که ابعادی فراتر از قلمرو رفتارهای فردی دارد، داشته باشد.
خرافات چیست؟
تعریف خرافات :
بسیاری از واژهای روزمره فریبندهاند وقتی آنها را میشنویم احساس میکنیم که معنی آنها را به روشنی میفهمیم اما اگر ناگهان اطمینان خاطر ما توهم راحت طلبانهای بیش نبوده است. اگر چه تعریف لغوی چندان سود بخش نیست با این حال میتوان از آن بهعنوان نقطه آغازی مفید استفاده کرد در فرهنگ آکسفورد چنین آمده خرافه بهعنوان هر نوع عقیده نامعقول و بیاساس. در تعریف دیگری از خرافات در واژه نامهها چنین آمده هر نوع عقیده یا عمل دینی نامعقول و بیاساس. خرافه خواه علی باشد خواه نه در هر حال به شیوه عینی قابل بررسی است.
خرافات اصطلاحی است نسبی و مقید به زمان و مکان برخی از خرافهها احتمالا در گذشته بخشی از نظام گستردهتری از اندیشهها و باورها را تشکیل میدادند. اما در حال حاظر عناصر مجزا و منفردی هستند که از راه سنت به ما رسیدهاند و هنوز هم توان خود را حفظ کردهاند. قسمت اعظم آنها مربوط به خوششانسی و بدشانسی بوده و شامل فال زدنها و رسوم دیگری است که گویا فرد را از گزند مصون میدارد مثلا آیینه شکستن، نمک پراکندن، زدن به تخته و. . . شاغلان حرفههای نظیر فالگیران، اعم از اینکه کولیهای کفبین باشند یا طالعبینان پرمدعا و صاحب مقام در هر حال از همین آمادگی مستمر آدمیان برای پذیرش خرافات بهرهبرداری میکنند. برخی از خرافات شامل باورها رسومی هستند که یک فرد شخصا برای خویش ابداع کرده است بیآنکه معمولا آنها را با دیگران در میان بگذارد اینها را نباید با خرافات مشترک اجتماعی در مورد فرد معینی بهوجود میآید اشتباه کرد بعضی ها به اثربخشی پیشگویها خصوصیخود اعتقاد دارند گر چه ممکن است حاضر نباشد برابر نیشخند دیگران به این امر اعتراف کنند کسانی هم هستند که عقلا از بشرقگی رفتار خود به خوبی آگاهند و به همهی این کارها میخندد ولی مصرانه این ا عمال را ادامه میدهند اغلب افراد احتملا بین دو نگرش نوسان دارند خرافههای به آسانی قابل شناسای هستند که بر رفتار آشکار اثر میگذارند یکی از پرنفوذترین این خرافه مربوط به عدد 13 است در جامعه ما خرافههای دیگری نیز جزو تجارب عادی زندگی روزمره است مثلا زدن به تخته توسط کسی که داستان خوشانسی خود را بیان میکند. خرافات هنوز هم با ما است و حتی امکان دارد که از انواع آن بعضی از انواع آن روبه افزایش باشند بنابراین هر گونه کوششی در راه درک این پدیده پیچیده کوشش بسیار پرارجی است.
نگاهی به خرافه در فرهنگ های مختلف :
خرافات به این علت که مبحثی نامعمول و رازگونه است بهطور کلی از سوی پژوهشگران نگرها و باورها جندان جدی تلقی نشده است و بههمین مناسبت شواهد بسیار ناچیزی درباره آن در دست است. مردم را نمیتوان به دو گروه خرافی و روشنفکر تقسیم کرد. بلکه فقط میتوان گفت بهطور کلی بیشتر یا کمتر خرافی هستند این پژوهش بهدنبال این پاسخ است که افراد در معرض خرافات به کدام گروه اجتماعی و یا جنسیت تعلق دارند. لذا با تهیه پرسشنامهای حاوی برخی از خرافات رایج و پرسشنامه اطلاعات جمعیتشناختی بهدنبال پاسخ برای سوال ذکرشده است. ارزشمندترین نیرو و توان یک ملت نیروی انسانی ماهر و فرهیخته و توانمند است تا در عرصه رقابتهای اقتصادی فرهنگی امروز بتواند نیازهای کشور را برآورده سازند شکوفایی این نیروی باالقوه وابسته به آن است که اعضای آن بتوانند فرآیند رشد جسمی و روانی خود را در چار چوب تواناییهای بالقوه خود با کمترین آسیب سپری کنند.
در بسیاری از نقاط جهان (بیشتر در کشورهای اروپایی) کوبیدن نعل اسب را به در منزل یا اتومبیل، خوش یمن یا باعث رفع چشم زخم میدانند. امروزه بیشتر مردم دنیا به نحس بودن عدد 13 اعتقاد دارند. تقریباً در هیچ هتلی اتاق شماره 13 را پیدا نمیکنید. پلاک منزل را بهجای 13 بهصورت 1+12 و یا چیزی شبیه آن مینویسند. آیا اگر ساکن اتاق یا خانهای شماره 13 باشید، حتماً اتفاق بدی برایتان میافتد؟ چرا؟ چه ارتباط منطقی بین یک عدد و اتفاقهایی که بعداً میافتد میتواند وجود داشته باشد؟.
آنچه مسلم است این است که هیچکدام از چنین اعتقادهایی ریشه علمی و درستی ندارند. در بررسی و ریشهیابی اینکه چرا مردم اینگونه فکر میکنند, کمتر دانشمندی خرافی بودن را مربوط به عوامل زیستی روانی میداند. طی بررسی که توسط واگنر (1996) در مورد اعتقاد افراد در مورد مسایل غیرطبیعی و نیمکره غالب مغز انجام شد مشخص شد بین افرادی که نیمکره راست آنها غالب بود و افرادی که نیمکره چپ آنها غالب بود. تفاوت معناداری بین اعتقادهای آنها به مسایل ماوراء طبیعی وجود نداشته است. در عوض بیشتر دانشمندان علوم رفتاری تأکید دارند که اعتقادهای خرافی نیز مانند سایر آموختههای آدمی ریشه در یادگیریهای او از محیط و جو بیرونی (خانواده و اجتماع) او دارد. اسکینر اعتقاد دارد که باورهای خرافی در تمامی موجودات زنده مربوط بهنوعی تقویت است که موجود زنده آنرا مربوط به عملکرد خود یا اتفاقهای همزمان و یا نزدیک به آن رویداد میداند. اسکینر این نوع تقویت محیطی را تقویت ناوابسته[1][1] نامید, به گفته اسکینر مثالهای زیادی از رفتار خرافی را میتوان در انسانها مشاهد کرد. برای نمونه, فعالیتهای ورزشی پر از اینگونه رفتار است. یک بازیکن بیسبال را در نظر بگیرید که هنگام زدن توپ کلاهش را بهنحو خاصی روی سرش گذاشته است. اگر ضربه او موفقیتآمیز باشد, به احتمال قوی دفعه بعد که میخواهد به توپ ضربه بزند, کلاهش را مثل دفعه قبل به سر میگذارد. این اعتقاد یا رفتار فردی در صورت داشتن شرایط مطلوب عمومی رشد کرده و تبدیل به یک باور خرافی وابسته به اجتماع میشود, که ممکن است در تمامی فرهنگها بهنحوی یا فرهنگ خاص دیده شود. در برخی از فرهنگها میزان شیوع باورهای خرافی بسیار زیاد است.