مقدمه
در طول دو دهه اخیر مدیران شاهد یک دوره تغییرات شگرف جهانی بواسطه پیشرفت تکنولوژی جهانیشدن بازارها و شرایط جدید اقتصادی، سیاسی بودهاند افزایش تعداد رقبای در کلاس جهانی سازمانها مجبور شوند که سریعاً فرایندهای درون سازمانی را برای باقی ماندن در صحنه رقابت جهانی بهبود بخشند در ابتدا سازمانها توجه خود را به افزاش رضایت مشتریان گماردند ودرصدد افزایش کیفیت محصولاتشان درآمدند سپس سازمانهای تولیدی بطور فزآیندهای به افزاش انعطافپذیری در خط تولید بهبود محصولات جدید برای ارضای مشتریان علاقمند شدند در دهه 1990 به موازات بهبود در توانمندیهای تولید مدیران صنایع درک کردند که مواد و خدمات دریافتی از تأمینکنندگان مختلف تأثیر بسزایی در افزایش توانمندیهای سازمان بمنظور برخورد با نیازمندیهای مشتریان دارند در نتیجه تمرکز سازمانها برروی پایگاههای تأمین و استراتژیهای منبعیابی افزایش یافت در چنین شرایطی سازمانها به این نتیجه رسیدند که تمرکز تنها برروی تأمینکنندگان کافی نیست و آنها باید در مدیریت شبکه هم کارخانجات و شرکتهایی که به نوعی در ورودیهای سازمان نقش دارند و همچنین شرکتهایی که در تحول و خدمات پس از فروش محصول به مشتری درگیرند لحاظ کنند با چنین نگرشی رویکردهای» زنجیره تأمین« و مدیریت زنجیره تأمین پا به عرصه وجود نهاد.
زنجیره تأمین:
منظور از زنجیره تأمین فعالیتهای مرتبط با تأمینکنندگام مواد اولیه و یا خدمات تولیدکنندگان محصول یا خدمات و مصرفکنندگان یبا مشتریها میباشد.
شکل 1- مدل مادهای از یک زنجیره تأمین را برای یک کارخانه تولیدکنند محصول نشان میدهد. تأمینکنندگان مواد اولیه یا خدمات اولیه همانگونه که در شکل نشان داده شده تنها در یک سطح محدود نمیشوند ممکن است مواد و یا خدمات از چند سطح مختلف عبور نموده و در سطح 1 باه کارخانه تحویل شوند.
بعنوان مثال درکارخانه بافندگی ممکن است نخ، به عنوان ماده اولیه در سطح 1 به کارخانه تحویل شود نخها معمولاً خروجی کارخانه ریسندگی در سطح 1 هستند که خود پنبه یا مواد آکریلیک را از کارخانجات تأمین کننده در سطح 2 تحویل گرفتهاند و کارخانجات سطح 2 انجام دهنده عملیات پالایش و طراحی میباشند، که مواد اولیه را به صورت کل پنبه از کشاورزان سطوح 3 تأمین نمودهاند.