شینتو(Shinto)یعنى طریقه خدایان ، آیین باستانى ژاپن است . این آیین الهه خورشید به نام اماتراسو(Amaterasu) را نگهبان سرزمین اجدادى مى داند و خاندان سلطنتى را از نسل این خدا و تجسم وى مى شمارد.
دین رسمى
حدود نه قرن بعد، در قرن هفدهم برخى از رهبران دینى گفتند خوب است آیین شینتوى قدیم احیا گردد و سرانجام در سال 1868 تحول تازه اى در حیات اجتماعى مردم ژاپن پیش آمد و با تردد مسافرانى از آمریکا به ژاپن ، در این کشور به روى جهانگردان باز شد. چندى بعد امپراطور ژاپن شینتو را دین رسمى اعلام کرد و دستور داد نشانه هاى آیین بودا را از آن آیین بزدایند. این کار در آغاز با فشار انجام گرفت ؛ زیرا مردم هنوز هم به آیین بودا علاقه مند بودند. سرانجام در قانون اساسى سال 1889 حق آزادى مطلق دین براى تمام مردم ژاپن به رسمیت شناخته شد، ولى دولت جانب آیین شینتو را مى گرفت .
آیین دولتى شینتو تا سال 1945 که آمریکا ژاپن را بمباران اتمى کرد و این کشور به اشغال آمریکا در آمد، ادامه داشت و تعالیم آن به گونه اى بود که جوانان را در مقابل نفوذ تمدن غربى مقاوم مى ساخت . از سال 1945 به بعد، انجام دادن مراسم این آیین اختیارى شده است .
دین شینتو
اگر بخواهیم کلى بگوییم، شینتو که دین بومى مردم و حاصل زندگى و خوى آنان بود، بستگى تنگاتنگى با سنتهاى ملى و نهادهاى اجتماعى داشت. شینتو در اصل یک دین سازماننیافته بود، که دشوار بشود گفت داراى یک نظام اعتقادى است؛ اما کیش آن در اندیشهها و احساسهاى این ملت خوب تجسم یافته است و نفوذ آن در سراسر فراز و فرودهاى تاریخ ملت پایدار مانده است. وحدت ملى و همبستگى اجتماعى همیشه با احترام به خاندان فرمانروا حفظ مىشد و باور به خاستگاه آسمانى اورنگ پادشاهى از پرستش بانوخداى خورشید جدایىناپذیر بود. با آن که فکر شأن آسمانى اورنگ پادشاهى در تاریخ توسعه یافته و با کیش وابسته خدایان نیاکانى و پهلوانان ملى همراه بوده، اما همیشه در نهادهاى سیاسى و اجتماعى یک نقش اصلى ایفا کرده است. نقش فکر ماندگارى خانواده و اهمیت زندگى مشترک اجتماعى کمتر از چیزهاى دیگر نبود؛ هنرهاى دلاورى و وفادارى، همچنین رعایت وفادارانه سنتهاى خانوادگى، همیشه عوامل اصلى دین بومى بودند. [چند و چون] سرنوشت این دین نیاکانى در یک رژیم صنعتى مثل امروز مسئله خطیرى است، بااینهمه باید به طور کامل به نقشى که هنوز شینتو در اندیشهها و حیات این ملت دارد اشاره کرد.
آیین کنفوسیوس، که نظام اخلاقى چینیان شمالى بود، به ژاپن رسید و انگیزهاى براى توسعه بیشتر حیات ملى شد. آموزهاش مصالح و موادى براى نهادهاى اجتماعى، سازمان سیاسى و نظامدهى احکام اخلاقى فراهم آورد. شینتو آغازین مفهوم روشنى از وفادارى یا حرمت به والدین نداشت، و اینها فضایلى است که نقش بسیار مهمى در حیات اخلاقى این مردم داشت. خود همین نام این فضایل را آیین کنفوسیوس آورد، که به آموزه اخلاقمدارى، نظاممندى مىبخشد و روشهاى آموزش آن را به دست مىدهد. اینجا متافیزیک چینى و اعمال دینى هم نقشى داشتند، اما به روشهاى غیبگویى بدل شدند. اخلاق کنفوسیوسى، که به زمینهاى متافیزیکى آراسته بود، و بعدها به ژاپن رسید، شکل اندیشههایى چینى را داشت که تفکر هندو در آن دست برده بود . نفوذ اندیشه کنفوسیوسى در ژاپن، همیشه در حوزه نهادهاى حقوقى و آموزشى، مشخصتر از قلمرو احساس دینى بود؛ نهادهاى شهرى و آموزه اخلاقى، یارمندىهاى چینیان به ژاپن بود .
علاوه بر این تأثیرات، آیین بودا در خدمت آن بود که حیات دینى ژاپنىها را به اوج برساند و نیروى زیست به آن بدهد و این کار را از راه برانگیختن آرمانهاى کلى و پالودن احساسهاى دینى و زیبایىشناختى آنها کرد. دین بودا را مردم اول براى این پذیرفتند که اشتیاقهایشان را براى رسیدن به یک فراسو ارضا کنند، و این دین مصالح فراوانى براى نظر فرارونده یا متعالى فراهم آورد و جان مردم را به بینشهایى گستردهتر و اسرارى عمیقتر از آنچه تاکنون در خیالشان بود هدایت کرد. هنرها و ادبیات قویا برانگیخته شد؛ روشهاى تربیت روحى به گونهاى دقیق و سنجیده ساخته و پرداخته شد؛ نهادهاى مذهبى سازمان یافت؛ یک نظام کیهانشناسى و آخرتشناسى آموخته شد، با صحنههایى از حیات آینده که به طور گرافیکى ترسیم شده بود، و نیز آن اعمال رازورانه (7) که آیین بودا با خود آورده بود.
آیین بودایى که به ژاپن آورده شد مهایانه (8) بود، یعنى گردونه یا طریقت بزرگ، همراه با کیشهاى بسیارسویه و نظامهاى فلسفىاش. این شکل از آیین بودا که اندیشهها و اعمال گوناگون را جذب کرده بود و با آسیاى میانه و چین تماس داشت، تمام آن عناصر بسیارگونه را به ژاپن آورد. اما ژاپنىها همیشه آمادهاند که زیادهروىها و گزافهگویىهاى آن را خنثى کنند و مراحل گوناگون آیین بودا را با نیازهاى خود سازگار کنند. به این ترتیب آیین بوداى ژاپنى شاخهاى کاملا متمایز از آیین بوداست که با همه گونههاى قارهاى آن فرق دارد. به نکته دیگرى هم باید اشاره کرد، به این معنى که نه فقط مقدارى از کتابها و سنتهایى که در هند و چین از میان رفتهاند در ژاپن نگهدارى مىشوند، بلکه از طریق آنها مىتوان رد توسعه مستمرى از شکلهاى مختلف آیین بودا را دنبال کرد.
به این طریق، تاریخ دینها و اصول اخلاقى ژاپن برهمکنش نیروهاى گوناگونى را نشان مىدهد که حیاتشان بیشتر در ترکیب نمودار مىشود تا در تضاد. مىگویند شاهزاده شوتوکو (9) بنیادگذار تمدن ژاپنى، سه نظام دینى و اخلاقى موجود ژاپن را به ریشه، ساقهها و شاخهها، و گلها و میوههاى درخت مانند کرده است. شینتو آن ریشه است که در خاک منش مردم و سنتهاى ملى نشانده شده؛ آیین کنفوسیوس در ساقه و شاخههاى نهادهاى آموزشى دیده مىشود؛ آیین بودا گلهاى احساس دینى را شکوفا کرد و میوههایش زندگانى روحى بود. این سه نظام را اوضاع و احوال آن زمانهها و نبوغ مردم در یک کل مرکب حیات روحى و اخلاقى ملت قالب زده و ترکیب کرده بود. اما در قرن پانزدهم خط فاصل میان آیین بودا و نظامهاى دیگر مشخص شد، و سرانجام آن ترکیب در سیر قرون بعد تجزیه شد. بااینهمه، این سه نظام چنان از درون و باظرافت در جان و دل مردم عجین شدهاند که حتى ژاپنىهاى امروزى هم، دانسته یا ندانسته، در آن واحد پیروان این آموزههاى گوناگونند، و هیچ نظامى را به طور مطلق کنار نگذاشتهاند .
باید در این فرآیند امتزاج به یک نکته اشاره کرد و آن تساهلى است که در آن مىبینیم . در سراسر این تاریخ تماس و ترکیب، فقط نمونههایى استثنایى از اذیت و آزار و جنگهاى دینى به چشم مىخورد و این تا حد زیادى ناشى از طبیعت عملگراى این مردم بود که آنها را از دویدن به سوى کرانهها یا زیادهروىها و تعصب باز مىداشت. علت دیگر را باید در سرشت خود دینهاى وارداتى جست. آیین کنفوسیوس یک نظام اخلاقى عملى بود که چندان توجهى به اعتقاد و عقیده جزمى نداشت، در حالى که آیین بودا دینى بود که به طور چشمگیرى ایدهالیستى و تساهلگرا بود. این دو نظام هرگز گرفتار کشاکش نشدند، مگر موقعى که کنفوسیوسىهاى متعصب قرن هفدهم، شروع کردند به حمله کردن به آیین بودا، براى انگیزهاى که صرفا دینى نبود. (10)