ارتباط بین رنگ و موسیقی:
هنگامی که هنوز فرهنگ بشری مکتوب نبود و در دورانی که هیچ یک از آثار موسیقی، ثبت نمیشدند، مؤثرترین راه برای دستیابی به فرهنگ موسیقایی، مراجعه به تصاویری است که از سازها و نوازندگان در نقاشیهای دیوارههای غارها بر جا ماندهاند.
اینگونه بررسیها، در رشتهای به نام «ای کونوگرافی»۱ انجام میشوند. با بررسی تصویر موسیقیدان یونانی روی یک کوزه، فرشتگان آوازهخوان در نقاشی دیواری یک کلیسا و بسیاری از آثار هنری دیگر، میتوان به موسیقی دورانهای مختلف پی برد. مخصوصا ًبرای کسانی که درباره موسیقی باستانی تحقیق میکنند، تصاویر و مجسمهها، مدارک با ارزشی هستند.
ورنون۲ معتقد بود که از موسیقی واگنر۳ رنگهای زرد و سبز و از موسیقی شوپن۴ رنگ سفید را احساس میکند. از این جالبتر آنکه بسیاری از شنوندگان سی ماژوررا سفید و دی ماژور را زرد رنگ میدانند.
در اواخر قرن نوزدهم، کاستل۵ یهودی، ارگی را بازسازی کرد و روی هر کلید آن، کارتی رنگی را قرارداد و کلیدها را بهصورت شفاف درآورد. او نام این ساز را «ارگ رنگی» گذاشت. در سال ۱۹۲۲، یک خواننده آلمانی الاصل، نوعی ارگ رنگی را در نیویورک درست کرد و نام آن را کلاوی لوکس۶ گذاشت.
در سال ۱۹۲۶، از این ساز در ارکستر فیلادلفیا برای نواختن قطعه شهرزاد ریمسکی کرساکف۷ استفاده شد. این ساز، اکنون در موزه هنرهای معاصر نیویورک قرار دارد. همچنین آهنگسازی انگلیسی به نام ورازیر۸ اثری به نام سمفونی رنگ را ساخت که در آن رنگهای مختلف در هر موومان سمفونی بهعنوان تمهای فرعی به کار رفتهاند.
موسیقی در عین حال که مثل نقاشی است، این تفاوت اساسی را با آن دارد که اگر در نقاشی مثلاً رنگ آبی و زرد را با هم مخلوط کنیم، رنگ جدیدی بهدست میآید و رنگهای قبلی، هویت فردی خود را از دست میدهند، در حالیکه در موسیقی، نتها هنگامی که در کنار هم قرار میگیرند، باز هم دارای هویت فردی هستند و صدای مشخص خودشان را دارند.
ویکتور زوکرکاندل۹ استاد فلسفه موسیقی میگوید:
«رنگها برای اینکه استقلال خود را حفظ کنند باید از نزدیک شدن به یکدیگر اجتناب کنند و فاصله مطمئنی را بین خود رعایت نمایند. آنها نمیتوانند در یک فضای بسیار محدود در کنار هم قرار بگیرند و در هم نیامیزند، ولی نتها میتوانند، یکجا باشند و جدا بمانند