مردم عربستان قبل از اسلام به دانش تبارشناسی، شعر و ایامالعرب توجه داشتند و دانشکمی هم از ستارهشناسی داشتند. زبان عربی در شعر غنی بود و تا ظهور اسلام نثر برجستهای بهوجود نیامده بود. در زمینه تاریخ هم به داستانهای روزهای جنگ اعراب (ایامالعرب) کهایامالناس نیز نامیده شده، توجه داشتند.
در زمینه توانایی خواندن و نوشتن، به گزارش مؤلف «فتوح البلدان»، در مکه «سفیان بن امیه بنعبدشمس» و «ابوقیس بن عبدمناف بن زهره بن کلاب» از «بشربن عبدالملک» نصرانی (اهلحیره) خط آموختند. اینان اولین کسانی بودند که در مکه خط تعلیم دیدند.
در این زمینه «ابن خلدون» ضمن آوردن این نظر، عقیده دیگری را نقل میکند، مبنی براینکه عدهای معتقدند که قریش خط را از قبیله «ایاد» عراق آموختهاند و آن را بر مبنی شعریدانستهاند:
«قومی که هر گاه همه حرکت کنند ساحت عراق و خط و قلم از آنان است.»
ابنخلدون این گفتار را دور از حقیقت دانسته است زیرا معتقد است: «ایاد» هر چند به ساحتعراق فرود آمدند ولی آنان هم چنان بر آداب بادیهنشینی بودند، در صورتی که خط از صنایعشهرنشینی است، بلکه معنی گفتار شاعر این است که ایشان به خط و قلم از دیگر اقوام عربنزدیکترند، زیرا آنان به شهرها و نواحی پیرامون آنها نزدیک میباشند.
تعداد باسوادان قریش در هنگام ظهور اسلام را منابع، هفده نفر از جمله علیبن ابیطالب، عمربن خطاب، عثمان بن عفان و... ذکر کردهاند .
مستشرق معروف «دیبس» در دائرهالمعارف اسلامی آورده است که تعلیم کودکان درمکتبها، قبل از اسلام نیز دارای سابقه بوده است و برخی کودکان دوره جاهلی خواندن ونوشتن یاد گرفته بودند. البته در قبیله اوس و خزرج، این هنر کمتر به چشم میخورد و برخی از یهودیان مدینه، بهکودکان خود خواندن و نوشتن تعلیم میدادند. بنابر این گزارشات، برخی معتقدند که در دوره جاهلیت در شبه جزیره عربستان مراکز آموزشی وجود داشته است.
علت این که در دوره قبل از اسلام، تعداد اندکی از مردم قریش و یهودیان یثرب با خط و نوشتن آشنا بودند؛ موقعیت طبیعی شبهجزیره عربستان بود که جز در قسمت کوچکی، جمعیت غیر متمرکز و پراکنده بود، لذا زمینه اصلی و لازم برای پیدایش سواد وجود نداشت. اما علت رواج خواندن و نوشتن در مکه و در میان قبیله قریش را شاید بتوان در دلایل زیریافت:
1 قریش از مدت ها قبل از اسلام، برای تجارت به سوریه و یمن که دارای سنت خواندن ونوشتن بودند، سفر میکرد.
2 تولیت قریش از خانه کعبه و ارتباط با قبایل مختلف.
3 متانت و اصالت لهجه قریش و برتری آن نسبت به سایر لهجهها.
4 وجود بازارهای معروف عکاظ، مجنه و ذی المجاز، محل قرائت اشعار.
روند تاریخی آموزش از صدر اسلام تا پایان دوره امویان
قسمت دوم
در قسمت اول درباره مکان آموزش در این دروه مباحثی را تقدیم داشتیم واینک قسمت دوم درباره ارکان دیگر آموزش در این دروه بحث را پی می گیریم:
2 - شاگرد
برای این که مباحث این بخش بهتر سامان یابد، آن را در دو قسمت آموزش خرد سالان و آموزش بزرگسالان پی می گیریم:
الف: آموزش خردسالان:
در بعضی نوشته ها از آموزگاران دروه جاهلیت سخن به میان آمده است که به آنان کانت می گفتند . نام تعدادی از آنان را نیز چنین برشمرده اند: بشر بن عبدالملک سکونی، سفیان بن امیه بن عبد شمس و عمرو بن زراره . هم چنین به نقل از روایتی مرسل، چنین آمده است که حضرت علی علیه السلام در 14 سالگی نزد کاتبان می رفت و از آنان کتابت می آموخت (1) .
در گزارشی دیگر، از وجود کاتبانی چند همچون سوید بن صامت، سعد بن زراره، منذ بن عمرو و ابی بن کعب در یثرب (پیش از ورد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله) سخن به میان آمده است . (2) بر فرض درستی چنین گزارش هایی، ظاهر آن، این است که این کاتبان به خردسالان آموزش می داده اند . البته اثبات این مساله، به آسانی، امکان پذیر نیست .
بعضی منابع اهل سنت که به بزرگ نمایی شخصیت هایی همچون زید بن ثابت پرداخته اند، درباره دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به زید یازده ساله مبنی بر آموختن کتاب یهودیان (3) و زبان سریانی (4) سخن گفته اند .
اگر این گزارش ها درست باشد، نشان می دهد که آموزگاران یهودی و نیز آموزگارانی آشنا به زبان سریانی در مدینه می زیسته اند .
البته برخی نوشته های معاصر شیعی، با شواهد و قراین تاریخی، ثابت کرده اند که این گزارش ها، دروغین هستند . (5)
با این حال، مهم ترین گزاراشی که در دروه هجرت می تواند برای آموزش خردسالان مورد استفاده قرار گیرد، آن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، فدیه بعضی اسیران بدون ثروت قریش در جنگ بدر را آموزش کتابت به ده نفر از پسر بچه های مدینه قرار باید دانست که مقدار فدیه در آن هنگام، بین هزار تا چهار هزار درهم بود . (7) مهم ترین نکته ای که از این رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به دست می آوریم، جواز دانش آموختن مسلمان از کافر است .
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، آموزش کتابت، شنا وتیراندازی از جمله حقوق فرزند بر پدر شمرده شده است . (8) از این روایت، تا حدی به نهادینه شدن آموزش کودکان در آن دروه، پی می بریم .
نمونه ای از آموزش پدران به فرزندان در سیره حضرت علی علیه السلام به چشم می خورد . ایشان در نامه ای به امام حسن علیه السلام چنین می گوید:
«چنین دیدم که آموزش تو را با آموزش کتاب خدا و تاویل آن و شرایع اسلام و احکام و حلال و حرام آن آغاز کنم .» (9)
گزارش هایی که در بخش مکتب آرودیم، نشان دهنده وجود آموزگاران مکتبی است در بعضی نوشته ها، افرادی همانند حجاج بن یوسف ثقفی (95 ق) پیش از حکومت او بر حجاز و عراق، ضحاک بن مزاحم (105 ق)، کمیت بن زید (126 ق) وعبدالحمید کاتب (132 ق) را به عنوان آموزگاران کودکان در مکتب ها معرفی کرده اند . (10)
در یکی از گزارش ها آمده است که شریح قاضی به آموزگار مکتبی فرزندش اجازه داده بود تا در صورت نافرمانی، او را تنبیه کند . (11)
یکی از جالب ترین گزارش های این، شیوه رفتار امام حسین علیه السلام با آموزگار فرزندش است . در روایتی چنین آمده است که عبدالرحمن السلمی به یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام، سوره «حمد» را آموخت . هنگامی که کودک، آن سوره را نزد پدر خواند، امام حسین علیه السلام هزار دینار و هزار حله به آموزگار داد و دهان او را از در پر کرد . هنگامی که درباره این کار از ایشان پرسیدند، فرمود:
«واین یقع هذا من عطائه; (12) این بخششی که من کردم کجا و بخشش او (یعنی آموزشش) کجا؟»
باید افزود در زمان امویان، طبقه ای از آموزگاران زبر دست با عنوان «مؤدب » پدید آمدند که به آموزش بزرگ زادگان و فرزندان خلفا و امیران اموی می پرداختند . (13)
بعضی از مؤدبان این دوره که نام آنان در لا به لای کتاب های تاریخی آمده است، عبارتند از: ضحاک بن مزاحم و عامر الشعبی; مؤدبان فرزندان عبدالملک بن مروان، محمد بن مسلم الزهری; مؤدب پسر هشام، (14) سلیمان کلبی; مؤدب فرزند دیگر هشام، (15) عبد الحمد بن عبدالاعلی و یزید بن مساحق السلمی; مؤدبان ولید دوم و جعفر بن محمد; مؤدب مروان بن محمد . (16)
البته باید دانست که واژه مؤدب تنها در دوره اموی، معنایی بالاتر از آموزگار مکتبی پیدا کرد وگرنه در دوره های پیش به مواردی بر می خوریم که نشان دهنده یکسان بودن معنی آن با واژه مربی است .
برای نمونه، حضرت علی علیه السلام در روایتی فرمودند:
«ومعلم نفسه ومؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس ومؤدبهم .» (17)
«کسی که به آموزش و پرورش خود می پردازد، سزاوارتر است به این که بزرگ داشته شود تا کسی که به آموزش و پرورش مردم می پردازد .»
هم چنین انس بن مالک در گزارشی که از آموزگاران ابو بکر، عمر و عثمان می دهد، با لفظ «مؤدب » از آنان یاد می کند . (18)
ب - آموزش بزرگسالان:
بلاذری در گزارشی آورده است که هنگام ظهور اسلام، هفده مرد از قریش می توانستند بنویسند . سپس آنان را نام می برد که در این بین، افرادی همچون حضرت علی علیه السلام، عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، ابو عبیده جراح، ابوسفیان و دو پسرش یزید و معاویه، عبدالله بن سعد بن ابی سرح و طلحه به چشم می خورند . (19)
با این حال باید دانست که این سخن به معنی انحصار استادان آن زمان در این افراد نیست; زیرا:
1 - بعضی از این اشخاص در زمان ظهور اسلام، دارای سن کمی بودند ونمی توانستند به عنوان استاد مطرح باشند .
2 - انتقال علوم در آن زمان منحصر به کتابت نبود; برای نمونه، دانش هایی همچون انساب یا اخبار وایام عرب وجود داشته که از راه سینه به سینه منتقل می شد .
هر چند گزارش های رسیده از آموزگارانی که در زمان جاهلیت به بزرگسالان آموزش می دادند، کم تر سخن گفته اند، اما در این میان، به گزارشی بر می خوریم که می گوید سفیان بن امیه بن عبد شمس وابو قیس بن عبد مناف، نزد بشر بن عبدالملک، آموزش خط می دیده اند، که این دو، خود، آموزگار افراد دیگر می شدند . (20)
در گزارش دیگری آمده است که یهودیان یثرب پیش از ورود اسلام به آن سامان، به افرادی از دو قبیله اوس وخزرج، نوشتن عربی راآموزش می دادند . (21)
در این زمان، به کسانی که سه فن کتابت، شنا وتیراندازی را به خوبی می دانستند، «کامل » می گفتند، که افرادی مانند سعد بن عباده، رافع بن مالک، عبدالله بن ابی اوس، سوید بن صامت وحضیر الکتائب به این لقب مشهور بودند . (22)
ظهور اسلام در برقراری روابط استادی وشاگردی، نقطه عطفی به شمار می رود . در آغاز ظهور اسلام، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به عنوان تنها آموزگار اسلام در مکه، به آموزش قرآن واحکام ومعارف اسلامی به یاران خود می پرداخت کم کم با گسترش دانش وافزایش شمار اصحاب، آنان نیز به آموزش تازه مسلمانان پرداختند; برای نمونه، خباب بن ارت به سعید بن زید وهمسرش فاطمه، خواهر عمر، قرآن می آموخت . (23)
قرآن کریم در آیات فراوانی به این مساله اشاره می کند که پیامبر برای آموزش کتاب وحکمت فرستاده شده است . (24) با این حال، پیامبر برای نخستین بار در مدینه، از خود با واژه معلم یاد کرد و فرمود:
«انما بعثت معلما .»
«من تنها به عنوان آموزگار به رسالت برانگیخته شده ام .»
درباره دلیل گفتن این سخن در گزارش آمده است که در مسجد مدینه، دو مجلس تشکیل شده بود; گروه نخست به دعا وعبادت می پرداختند وگروه دیگر سرگرم یادگیری بودند . پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله درباره مجلس دوم فرمود:
«اینان به یادگیری فقه ودانش مشغول اند ونادان را آموزش می دهند . اینان از گروه اول برتر هستند ومن تنها به عنوان آموزگار برانگیخته شده ام .» آن گاه خود در جمع آنان نشست . (25)
در این دوره، بعضی از اصحاب به عنوان استاد به آموزش دیگر اصحاب می پرداختند . برای نمونه، عبدالله بن ام مکتوم ومصعب بن عمیر (26) آموزگار قرآن وعباده بن صامت آموزگار اهل صفه (27) بودند .
گفته شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از عبدالله بن سعید بن عاص که کاتب ماهری بود، در خواست کرد تا به مردم کتابت بیاموزد . (28)
هم چنین ایشان، تازه مسلمانی به نام وردان را به یکی از آموزگاران مدینه به نام ابان بن سعید بن عاص سپرد وقرار شده بود ابان هزینه زندگی این تازه مسلمان را تامین کند وقرآن را نیز به او آموزش دهد . (29)
از نکته های جالب این دوره، وجود آموزگاران نوبتی است; یعنی آموزگارانی که گاهی معلم و گاهی شاگرد می شدند . نمونه آن را در قرار داد عمر با همسایه انصاری اش می توان دید . آنان چنین قرار گذاشته بودند که هر روز، یکی از آنان به مسجد برود ومطالب تازه یاد گرفته را به دیگری بیاموزد . (30)
نکته جالب دیگر این که، مهریه برخی زنان آموختن قرآن نزد شوهرانشان بود . در بعضی موارد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله چنین خطبه عقدی را برای آنان خواند . (31)