نام اولین زن ریاضیدان، هیپاتیا بود. او در سال 370 میلادی در شهر بندری "اسکندریه " ( مصر) به دنیا آمد. پدرش تئون، ریاضیدان و منجم بزرگی بود که در دانشگاه اسکندریه تدریس می کرد. اوهنر، ادبیات وعلوم را به دخترش آموزش داد و سپس او را به" آتن" فرستاد تا تحصیلاتش را ادامه دهد.هیپاتیا پس از مطالعاتش به مدت 10سال سراسراروپا را زیرپا گذاشت و با دانشمندان بسیاری آشنا شد. هیپاتیا تفسیری بر کتاب جبردیوفانتوس یونانی نوشت و رساله هایی درباب قانون ستاره شناسی دیوفانتوس ومقاطع مخروطی آپولونیوس و... نوشت، ولی بیشترآنها با به آتش کشیده شدن کتابخانه اسکندریه از بین رفت و تنها چند کتاب او در قرن 15 در کتابخانه واتیکان پیدا شد.او راهی برای شیرین سازی (تقطیر) آب اختراع کرد و در ساخت اسطرلاب برای یافتن زاویه ستارگان کمک شایانی نمود. دربحبوحه اختلافات بین مسیحیان و نو افلاطونیان هیپاتیا در یکی از روزهای سال 415میلادی راهی محل درس بود که توسط اوباش مورد حمله قرار گرفت ، موهای او را کشیده از ارابه بیرون آوردند، تا کلیسای شهر بردند و با صدفهای برنده، گوشت تنش را تراشیدند وازاستخوان جدا کردند.پس از آن گوشت تنش را در آتش ریختند و شروع به پایکوبی کردند تا پایان زندگی یک ریاضیدان را جشن بگیرند. بامرگ هیپاتیا رشد ریاضیات تا هزار سال در تمدن غرب به پایان رسید اما نام هیپاتیا، به عنوان اولین ریاضیدان زن در همه کتابهای تاریخ ریاضی، می درخشد. برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به سایتهای ذیل مراجعه کنید
هیپاتیا شهید حقیقت
هیپاتیا ریاضی – فیزیکدان بزرگ یونانی‘ پدرش تئون از دانشمندان بزرگ زمان خود و صاحب کرسی استادی دانشگاه آتن بود. او معتقر بود می تواند انسان برتری را تربیت کند به همین دلیل تمام انرژی خود را صرف تربیت هر چه بیش تر دخترش هیپاتیا کرد.هیپاتیادر تمام علوم زمان خود به کمال رسید.او جویای حقیقت بودو سراسر اروپا را در پی حقیقت زیر پا نهاد. و با وجود خواستگاران فراوان که عمدتا از شاهزادگان و بازرگانان بزرگ اروپا بودند هرگز ازدواج نکرد.هیپاتیا معتد بود که با حقیقت ازدواج کرده است.او به زودی صاحب کرسی استادی دانشگاه شد و افراد زیادی را شیفته ی کلاس درس ‘ اخلاق و منش او شدند تا جایی که که به وی لقب موزی دادند. هیپاتیا در بین جمع هواداران از حقیقت و خدا سخن می گفت و با وجود این که حاضر به قبول دیدگاه نوافلاطیون نبود هرگز آنان را نفی نکرد. ولی با افکار متجددانه ی علمای زمان خود مخالف بود و سرانجام توسط تعدادی مسیحی افراطی زنده زنده گوشت تنش با صدف های بران دریایی جدا و در آتش ریخته شدو... .ولی یاد او در قلب ها ماند و به یکی از الهه های یونان بدل شد.و وی را شهید حقیقت می نامند.
«هیپاتیا»، بانوی ستاره شناس، فیلسوف و ریاضیدانی که در اسکندریه زندگی میکرد یک نابغه صنعتی بود واختراعات فراوانی به نامش به ثبت رسیده است. در سال ۴۱۵ میلادی وی را دستگیر کردند و به خاطر باورهایشبه قتل رساندند. آنگاه جسدش را سوزاندند و اسناد و نوشتههایش را از بین بردند. «هیپاتیا» تنها یکی از بیشمار زنان دانشمندی بود که ظرف سه هزار سال گذشته جانشان را به خاطر دانش و آگاهی و بینشی که داشتند از دستدادند. سرگذشت این زن برجسته و استثنایی که شهامت ورود به سرزمینی را که صرفاً مردانه خوانده میشد یافت تنها به او خاتمه نمییابد. در سراسر جهان و در طول تاریخ کشورهای مختلف، در سرزمینهایی که استبداد و جهلو خرافات حاکم بوده و هست همواره چنین سرانجام شومی در انتظار زنانی است که به جنگ سرنوشت از پیشساخته شده خود به عنوان شهروند رده دوم رفتهاند. گاه زنان پیامبر را به اتهام دروغگویی سوزاندند، گاه زنان شیمیست را به عنوان جادوگر به آتش سپردند، در چین پای زنان شمشیر زن را در قالبهای سفت فرو کردند تا توان راه رفتن هم نداشته باشند چه رسد به اینکه شمشیر بزنند و در کشورهای خاورمیانه زنان را به زیر حجاب تحقیر کشاندند و بر دهانشان مُهر سکوت زدند.
ولی زنان از پای ننشستند، در میدانی نابرابر به مبارزه پرداختند و در این راه زخمهای عمیقی بر روان و جانشانوارد آمد. بسیاری در این مبارزه روان خویش را از دست دادند، بسیاری جان خود را باختند و گروهی نیز هر دورا.
دوستان دلسوز غالباً از من میخواهند که کاری به کار این کارها نداشته باشم و پی کار خود گیرم. ولی من مصرانه معتقدم تا روزی که یک زن به خاطر پوششی که به تن دارد یا ندارد مجازات میشود، تا روزی که انسانی به خاطر جنسیتش از حق زندگی مساوی محروم میگردد، تا زمانی که قانونگزاران در سپردن حضانت کودکان پدر و جدپدری را بر مادر ترجیح میدهند، باید از این مشکل گفت و گفت و گفت و به دادخواهی نشست. اخبار حاکی ازاین است که در ایران زنآزاری و دخترستیزی هر روز ابعاد وحشتناکتری به خود میگیرد و فریاد دو سه زن مبارز و شجاع چون مهرانگیز کار و شیرین عبادی و یارانشان نیز چارهساز نیست. من همواره به مقاومت و پشتکار وکوشش زنان ایرانی در این مبارزه پیگیر و سخت بالیدهام و با سربلندی و سرافرازی از آنان و مبارزاتشان حرفزدهام و بر این باورم که عاقبت روزی این رژیم که جز حقارت و زبونی دستاورد دیگری برای زنان ایرانی بهارمغان نیاورده است به دست همین زنانِ تحت فشار سرنگون خواهد شد. ولی تا آن روز چند دختر و زن دیگر بایدفدا شوند؟ دخترانی چون آرین هشت ساله که ماه گذشته زیر کتک و ضرب و شتم پدر و برادر کشته شد؟ این دخترزیر دست و پای پدر و برادر جان داد چون قاضی نخواست به اعتراض مادر نگونبختش که در پی طلاق غیابی پدراز خانه رانده شده بود، گوش کند و آرین را به مادر بسپارد. یا امالبنی زن میانسالی که زیر مشت و لگد شوهرخونریزی مغزی کرد و ممکن است تا امروز جان باخته باشد. مبارزات پنهان و آشکار زنان ایرانی بر هیچکس پوشیده نیست و هرگز هم چنین مباد. بیشک در این راه مبارزان زیادی جان خود را از دست خواهند داد. ولیکشته شدن در راه آرمان و ایمان به اصل آزادی و عدالت اجتماعی یک مقوله است و جان دادن در اثر خشونت و آزار همسر و پدر چون مرد است و اجازه دارد، مقولهای دیگر.
داستان دردناکی است میدانم. ولی میدانید چه هنگام قلب من دو برابر فشرده میشود؟ وقتی میبینم در میان خودما زنها تعداد زنستیزانی که این حقارتها و توهینها را میپذیرند و دوست ندارند کسی این ظلم را یادشان بیاورد کم نیستند. گروهی هم حتی مدعی هستند .