بم که فرو ریخت، سازمان های غیردولتی بسیاری از تهران و کرمان و بسیاری کشورهای خارجی، راهی این شهر مصیبت زده شدند تا به یاری و کمک بازماندگان زلزله بشتابند. حالا با گذشت سه سال، هرچند بم هنوز کمر راست نکرده و نیازمند کمک است، اما در نبود سازمان های غیردولتی خارجی و فعالیت کمرنگ تر سازمان های غیردولتی غیربومی، چند سازمان غیردولتی فعال توسط مردم همین شهر و بعد از زلزله شروع به فعالیت کرده اند؛ سازمان های غیردولتی محلی که به دلیل آشنایی و همسویی با فرهنگ بومی در مقایسه با سازمان های غیردولتی غیربومی، می توانند خدمات پایدارتری به ساکنان این شهر ارائه کنند. فعالیت شان بر سه گروه متمرکز شده است؛ کودکان بی سرپرست، زنان سرپرست خانوار، معلولان ضایعه نخاعی.
گروه هایی که بیشترین آسیب را در زلزله متحمل شده اند و کمترین خدمات را نیز دریافت کرده اند. موسسه خیریه همراهان بم که طرحی را برای سرپرستی و حمایت کودکان بی سرپرست زلزله بم که پدر و مادر خود را از دست داده اند، در دست اجرا دارد، اولین موسسه ای است که برای بازدید به سراغشان می روم هرچند چون هنوز خیابانها و کوچه های شهر بم به صورت کامل بازسازی نشده اند و نامی ندارند، برای پیدا کردن آدرس هر موسسه زمان زیادی صرف می شود و با پرس و جوی بسیار، دیرتر از موعد مقرر به سر قرار می رسم.
طرحی برای حمایت از کودکان تنهامانده بم
عباس سبزواری، مدیرعامل انجمن خیریه همراهان بم از شوع فعالیتش در روزهای پس از زلزله می گوید. " فعالیتم را بعد از زلزله شروع کردم و با اولویت بندی که کردم، به این نتیجه رسیدم که سه گروه هم بیشترین آسیب را دریافت کردند و هم کمترین خدمات را دریافت کردند. یکی افراد ضایعه نخاعی، دیگری زنان سرپرست خانوار و کودکان بی سرپرست. به صورت سرکشی از معلولان ضایعه نخاعی کارم رو شروع کردم و یک همکاری افتخاری با ستاد مداخلات روانی اجتماعی داشتم که پشتیبانی مالیاین ستاد از طرف یونیسف بود و نیروها از طرف اداره سلامت روان وزارت بهداشت و درمان معرفی می شدند.
کم کم که جلوتر رفتیم این ستاد فقط کار درمان روانی و مداخلات روانی انجام می داد تا این که از ابتدای 83 به این نتیجه رسیدند که باید یک بخش اجتماعی هم داشته باشند و به همین دلیل از خانم دهباشی که از مددکاران برجسته کشور هستند دعوت کردند به بم بیایند و بخش اجتماعی راه اندازی شد. بعد از آشنایی با خانم دهباشی، حوزه اجتماعی را بسیار نزدیک به علایق خود تشخیص دادم و یک همکاری مشترک را شروع کردیم و ادامه دادیم".
وی ادامه می دهد: "ما فکر کردیم که بین این سه گروه، افراد ضایعه نخاعی که اکثرا بالغ هستند، اگر توانمند شوند می توانند امور خودشان را به دست بگیرند و به همین دلیل آنان را تشویق کردیم تا خودشان، انجمنی را به ثبت برسانند و در حقیقت یک هیات موسس گرد آوردیم و این انجمن را به ثبت رساندیم و مسائل مربوط به ضایعه نخاعی ها به دست خود این افراد سپرده شد."
سبزواری معتقد است:" بهترین شیوه کارکردن همین است که بتوانیم گروه هدف را طوری توانمند کنیم تا بتوانند خودشان کارشان را انجام دهند. بعد از این تمرکز ما بر دو گروه دیگر بیشتر شد و با کمک خانم دهباشی موسسه ای را راه اندازی کردیم به عنوان موسسه خیریه همراهان بم . همراهان بم در دو بخش فعال هست. زنان سرپرست خانوار و کودکان بی سرپرست. خدمات ما به این دو گروه بیشتر غیرمتمرکز است و شامل بازدید منزل پیگیری مددکاری، درمان، پرداخت کمک هزینه تحصیلی دانشجویی ، توزیع مقطعی و موردی خواربار در زمستانها، توزیع لباس گرم، برگزاری اردوهای موردی و پیگیری مسائل روحی و روانی کودکان بازمانده زلزله است".
وی از طرح "حفظ پیوند خانواده" می گوید: وقتی کودکان بی سرپرست، مورد حمایت قرار می گیرند معمولا به روش سنتی این کار انجام می شود و کودکان برای حمایت به مراکز شبانه روزی فرستاده می شوند. ما با این کار مخالفیم چون شیوه نگهداری در مراکز شبانه روزی به گونه است که خواهر و برادر را از هم جدا می کنند (دخترانه و پسرانه) و همین موضوع باعث می شود کودکان یک بار دیگر، مصیبت فراق را تجربه کنند.
البته این شیوه حمایت، تبعات منفی دیگری هم دارد و به دلیل ساختار زندگی حاکم در مراکز شبانه روزی، توانمندی کودکان از آنان گرفته می شوند و در امور زندگی روزانه شان، کمترین دخالت را دارند. به همین دلیل وقتی این کودکان به سن استقلال می رسند، زندگی موفقی ندارند. ما به این زندگی نقد داریم اما نقد ما همراه با یک پیشنهاد است و به همین دلیل طرحی را تهیه کردیم به نام طرح "حفظ پیوند خانواده". معتقدیم که کودکانی که پدر و مادر خود را از دست داده اند، باز هم یک خانواده هستند و آن جمع باقی مانده از کودکان می تواند یک خانواده باقی بماند. فقط نواقصی وجود دارد که ما باید کمک کنیم تا این نواقص اختلالی در زندگی روزمره شان ایجاد نکند".
سبزواری می افزاید:" بسیاری از کودکانی که در اثر زلزله پدرو مادر خود را از دست داده بودند، حاضر نبودند به مراکز شبانه روزی بروند چون می خواستند با هم زندگی کنند. فرزند بزرگتر مسئولیت بقیه را عهده دار شده بود و در همان کانکس دولتی زندگی می کردند. در سرکشی به این کودکان می دیدیم که برخی از آنان به دلیل نبود حصار و دیوار در کنار کانکس محل زندگی شان، به دلیل ترس از حمله دیگران تا صبح نخوابیده اند. گاهی اوقات می دیدیم که یکی از بچه ها به بیماری مبتلا شده و کودک بزرگتر آن قدر توانایی نداشته تا او را به مراکز درمانی برساند و تا صبح این کودک بیمار، درد را تحمل کرده است".
وی ادامه می دهد:" در طرحی که ما معرفی کردیم، سوئیتی تعریف کردیم که الگویی از یک خانه بمی است به این ترتیب که خانه بمی یک فضای عمومی داشته و فضای خصوصی مثل اتاق خواب و سرویس های بهداشتی و یک حیات. ما 32متر فضای مسکونی برای بچه ها درنظر گرفتیم و حدود نه متر یک حیاط کوچک برای این که حتما مطابق با الگوی خانه بمی باشد. این حیاط این حسن را دارد که کودکان می توانند دوچرخه شان را در حیاط بگذارند و اگر خواهر بزرگتر می خواهد لباس بشوید با همان آزادی که در حریم خصوصی خانه خود داشت، بتواند این کار ار انجام دهد.
سعی کردیم حریم خصوصی برای هر خانواده محفوظ بماند و این خانوارها به صورت همسایه زندگی می کنند ولی با یک زندگی کاملا مستقل. ما الان این طرح را برای چهار خانواده به صورت پایلوت اجرا می کنیم که سه واحد در اختیار این خانواده ها قرار می گیرد و یک واحد هم در اختیار مددکار. مددکار در زندگی این کودکان دخالت مستقیم نخواهد داشت بلکه به صورت یک همسایه در کنار آنها زندگی می کند و بچه ها هر وقت احساس نیاز کردند؛ اعم از مشکلات درمانی، مشاوره ای و حتی برای درد و دل کردن می توانند به این مشاور که ما اسمش را همسایه می گذاریم مراجعه کنند ولی مددکار همان طور هم که اشاره کردم و تاکید می کنم هیچ دخالت مستقیمی در زندگی این کودکان ندارد.
الان هم که که بچه ها در کانکس زندگی می کنند مسلما به این خدمات مشاوره ای نیاز دارند که می توانند این خدمات را از همسایه بگیرند اما همسایه الزاما ممکن است آگاه نباشد و آنان را بد راهنمایی کند . ممکن است حسن نیت نداشته باشد و از بچه ها سوءاستفاده کند ولی در این طرح، همسایه هم فردی است که دانش و تخصص دارد و هم حسن نیت. با این شیوه زندگی، نقاط ضعفی که در زندگی این کودکان با ساختار کنونی وجود دارد، مرتفع می شود و از سوی دیگر استقلال این کودکان تامین می شود".
معلولان ضایعه نخاعی، پیگیر امور خود هستند
انجمن بعدی که به سراغشان می روم، انجمن معلولین ضایعه نخاعی بم است. اعضای این انجمن به دلیل نداشتن دفتری مستقل در یکی از کانکس های مرکز شبانه روزی توانبخشی معلولان امام رضا در جاده کمربندی خارج از شهر بم، مستقر هستند.
مهدی عنایت، مدیر عامل انجمن معلولان ضایعه نخاعی بم از زمانی می گوید که او را به همراه جسد همسر و پسرش از زیر آوار بیرون کشیده بودند. می گوید:" وقتی که از زیر آوار بیرون آمدم، دردم به حدی شدید بود که از مرگ خانواده ام چیزی نمی فهمیدم. بدون استفاده از برانکارد و با یک وسیله نقیله شخصی مرا به بیمارستانی در تهران منتقل کردند. در بیمارستان بعد از سه روز عمل شدم و بعد از عمل فهمیدم که دیگر قطع نخاعی شده ام. افکار زیادی در سر داشتم. آیا می توانم به سرکارم برگردم آیا می توانم به تدریس ادامه دهم. سه ماه تهران بودم و تصمیم گرفتم وقتی به بم برگشتم کار را شروع کنم. اما هیچ چیزی در مورد یک معلول ضایعه نخاعی که حالا خودم هم یکی از آنها بودم، نمی دانستم. متاسفانه همان روزهای اول زخم بستر گرفتم و هیچ کس نبود تا به من بگوید باید چکار کنم. امکاناتی داشتم که در تهران بمانم ولی خواستم برگردم بم. برگشتم و در یکی از چادرهای معمولی مثل بقیه مردم زندگی را شروع کردم".
وی می افزاید:" چند روز بعد اعضای CBR بهزیستی به بازدیدم آمدند و برخی آموزش های لازم را به من دادند.