یکی از عمدهترین علل به فساد افتادن شماری از دختران و پسران، همین است که مهر نمیبینند و تعبیر ”عزیزم“ را از پدر و مادر هرگز نمیشنوند، در حالی که سخت به شنیدن این تعبیرها مشتاق اند. از از این رو، آنان به جایی میروند تا این کلمه را بشنوند.
مقدمه:
مهمترین عامل اجتماعی شدن در زندگی هر انسان، تجارب دوران کودکی وی در محیط خانواده است. کودکان در جریان اجتماعی شدن، عواطف مختلفی از قبیل مهر، محبت، فداکاری، گذشت، حسادت، کینه و خشم و ... را در کنار والدین، خواهران و برادران خود تجربه میکند. اعضای خانواده به حدی به هم وابسته اند که هر نوع مشکل یا مسئله یک عضو خانواده به طور مستقیم بر زندگی سایر اعضای خانواده تاثیر میگذارد.
خانواده اولین و مهمترین محیطی است که کودک در آن از کیفیت روابط انسانی آگاهی پیدا میکند. به اعتقاد اکثر روانشناسان تجارب سالهای اولیه دوران کودکی که معمولا در خانواده پی ریزی میشود. سازنده زیر بنای شخصیت و رفتارهای بعدی کودک است.
تربیت دینی کودکان
در ارتباط با ” تربیت دینی“ و ” رشد اخلاقی“ کودکان باید خود والدین عامل به واجبات و دوری کننده از محرمات باشند، با زبان ساده و کودکانه و به تدریج نگرش دینی مطلوب را در آنها بوجود آورند و توجه آنها را به جهان آفرینش و آفریننده عالم جلب کنند.
در طول زندگی انسان هیچ یک از نهادها، سازمانها و عوامل اثرگذار بر انسان نمیتواند با خانواده و اثر گذاری آن بر کودک برابری کند. والدین به اندازه قابلیتها و شایستگیهای خود میتوانند محصول با ارزشی از جهات مختلف، بخصوص رشد دینی و تربیت اعتقادی به یادگار بگذارد. خداوند در قرآن کریم به پاس این ارزش و اهمیت، حقوق والدین را در کنار توحید و خداشناسی قرار داده است. ( سوره اسراء آیه 24(
با توجه به ارزش و قداست خانواده درمییابیم که خانه اولین مدرسه تربیتی اخلاقی و دینی است و کودک به تدریج بر اساس مشاهدات روزمره، پایههای اخلاقی خود را پیریزی میکند. در محیط خانه کودک تعالیم خوب و بد را فراگرفته، زیر بنای اخلاقی او شکل میگیرد. کودک همانند نهال تازهای است که هر طور او را پرورش دهیم، همانگونه میشود.
خانه، پرورشگاه اطفال است، بنابراین اگر والدین و سایر اعضای خانواده دارای روش صحیح و اخلاق نیک باشند، کودکان خوب و به دنبال آن، انسانهای بزرگ، افراد متعهد و فعال تربیت شده و به جامعه تحویل داده میشود و بالعکس.
تربیت دینی کودکان تا شش سالگی محدود به ایجاد انس نسبت به مسائل دینی است به این معنی که کودک آن چه را که به طور منظم در محیط خانواده میبیند، نسبت به آن انس پیدا میکند و همین انس اولیه زمینه را برای پدید آمدن عادت و انجام فرایض دینی در مراحل بعدی فراهم میآورد. مشاهده آداب دینی و عبادات مذهبی، به ویژه نماز که در هر شبانه روز به طور منظم از طرف بزرگترها در محیط خانه انجام میشود. در ذهن و دوران کودک نقش میبندد.
باتوجه به حس تقلید در کودک، مشاهده میشود که کودک از سال دوم زندگی از حرکات والدین تقلید میکند. اگر انجام این حرکات با نوازش و تشویق والدین همراه باشد، بر رغبت کودک میافزاید. همین تأثیرات روحی و خاطرات شیرین است که در آینده کودک و جهت گیریهای بعدی او بسیار مؤثر خواهد بود. نکته قابل توجه این است که نباید علایق دینی والدین، آنها را به زیاده خواهی در این زمینه وا دارد، بلکه باید زمینه انجام داوطلبانه برخی آداب دینی را فراهم کنند.
آموزش نظم و انضباط
فرزندی که از هنگام چشم گشودن به دنیا و شناخت خود، در کنار مظاهر زندگی خانوادگی، پدر و مادر را دیده است که نظم در مناسباتشان عامل برتر و مسلط و غالب محسوب میشده است. معمولا جز به این مسیر نمیاندیشد. او با تقلید در این مسیر گام مینهد و در مرحله بعد که تفکر به پشتیبانی از تقلید بر میخیزد، با خود میاندیشد که دلیل نظم چیست و به تبع آن، عواقب امور و نتایج پدیدههای ناشی از نظم و بی نظم را با هم مقایسه میکند و به برتری یکی بر دیگری حکم میکند. از این رو، نظم و انضباط امری آموزش پذیر است و اولین درسهای عملی آن زمانی آموخته میشود که مسئولیتها و کارهای شخصی کودک به او تعویض میشود و بر این امر نظارت و کنترل دقیق اعمال میشود.
دانشآموزی که هر بار وارد مدرسه میشود اگر نداند که چه درسی را ابتدا و چه درسی را بعد از آن باید مرور کند. خود نوعی مقدمه و عامل زمینه ساز هرج و مرج خواهد بود. زیرا نظم موجب میشود که دانش آموز در هر قدمیکه بر میدارد به نتیجهای دست یابد و این امر به ایجاد نوعی رضای خاطر منجر میشود و خود تمهیدی برای موفقیتها در سطح عالیتر و برتر خواهد بود.
خانواده و اختلافات فرزندان
برخی از اختلافات فرزندان در خانواده به تفاوتهای برخورد والدین با فرزندان مربوط میشود. یعنی والدین عدالت را در برخورد با فرزندان رعایت نمیکنند.
انتظارات بیش از حد یکی از فرزندان و تأمین آنها از سوی والدین نیز میتواند برای سایر فرزندان مشکل آفرین باشد.
در مواردی هم تشویق یکی از فرزندان و محروم نمودن دیگری از طرف والدین موجب ایجاد اختلاف میان فرزندان میشود.
دخالتهای والدین برای حل اختلاف میان فرزندان، آنها را در حل مشکلشان به والدین وابسته میکند و خودشان ابتکار عمل مشکل را از دست میدهند.
تفویض مسئولیت ها بصورت غیر عادلانه خود به خود موجب اختلاف میان فرزندان میشود که نتیجه سیاست نامعقول تربیتی است.
راز بزرگ پیروزی والدین در تربیت فرزندان
در روایات ما شیوه قهر کردن کوتاه مدت با فرزندان بعد از تخلف، و نیز ابراز مهر فراوان و بوسیدن آنان توصیه شده است. اگر این دو با هم آمیخته شوند، موفق خواهیم بود.
آن پدران و مادرانی که از ابراز مهر به دلبند هایشان پرهیز دارند، نمیتوانند از شیوه قهر کردن استفاده کنند.
پدری که از گریز فرزندانش از محیط خانه شکایت دارد. باید بداند که خانهاش کانونی سرد و بی رونق است. راه چاره او این است که کانون خانه را گرم کند.
یکی از عمدهترین علل به فساد افتادن شماری از دختران و پسران، همین است که مهر نمیبینند و تعبیر ”عزیزم“ را از پدر و مادر هرگز نمیشنوند، در حالی که سخت به شنیدن این تعبیرها مشتاق اند. از از این رو، آنان به جایی میروند تا این کلمه را بشنوند. گروههای فساد از این حربه بسیار استفاده میکنند، و جوان و نوجوان مهرندیدن را به گمانهایی که گاه در ذهن تجربه ندیدهاش میپروراند، در دام میاندازد. بدیهی است که افراط و تفریط در همه جا محکوم است. در همین وادی هم اگر به خاطر علاقه، دل کودک و نوجوان را سیراب از محبت کنند و هر خواستش را گردن نهند، فرداهایی که در جامعه میآید، به مشکل برخورد میکند. انتقاد پذیری در او میمیرد و اگر بی مهری از جامعه دید، واکنشهای کینه توزانه خواهد داشت.
ارتباط فرزندان با یکدیگر درخانواد
در یک خانواده فرزندان باید احساس کنند ، پدر و مادر آنها را به یک اندازه دوست دارند . ولی گاهی برخورد والدین با فرزندان به گونهای است که منجر به تحریک حس حسادت و ایجاد احساس حقارت نسبت به دیگری در کودک میگردد و روابط فرزندان را مغشوش میکند.