در مورد اعراب پیش از بعثت پیامبر سخن مىگوید بت پرستى شیوه و آئین شما بود:
خداوند پیغمبر(ص)را به رسالت مبعوث ساخت،که جهانیان را بیم دهد،و امینآیات وى باشد،در حالیکه شما ملت عرب بدترین دین و آئین داشتید،و در بدترین سر-زمینها زندگى مىنمودید،در میان سنگهاى خشن و مارهائى که فاقد شنوائى بودند(وبهمین جهت از هیچ چیز نمىترسیدند!)آبهاى آلوده را مىنوشیدید،و غذاهاى ناگوار رامىخوردید،خون یکدیگر را مىریختید،و پیوند خویشاوندى را قطع مىنمودید،بتهادر میان شما بر پا بود(و پرستش بتشیوه و آئین شما)و گناهان سراسر وجود شما را فراگرفته بود.
و قسمتى از این خطبه است،(که امام(ع)درباره تنهائى خویش براى گرفتن حق خود فرموده است)نگاه کردمو دیدم(براى گرفتن حق خود)یاورى جز خاندان خویش ندارم،به مرگ آنان راضى نشدمچشمهاى پر از خاشاک را فرو بستم،و با همان گلوئى که گویا استخوانى در آن گیر کرده بود(جرعه حوادث)را نوشیدم،با اینکه تحمل در برابر گرفتگى راه گلو و نوشیدن جرعهاى کهتلختر از حنظل است،کار طاقت فرسائى بود،شکیبائى کردم[2]
قسمت دیگرى از این خطبه است که در آن اشاره به زندگى ننگین عمرو عاص مىفرماید:
او(با معاویه)بیعت نکرد مگر اینکه بر او شرط کرد که در برابر آن بهائى دریافتدارد[3][4]،در این معامله شوم،دست فروشنده هیچگاه به پیروزى نرسد،و سرمایه خریدار به رسوائى کشد، (اکنون که آنها روى بلاد مسلمین و حکومت مسلماناناین چنین بى رحمانه معامله مىکنند) شما آماده پیکار شوید و ساز و برگ آن را فراهم سازیدکه آتش آن زبانه کشیده و شعلههاى آن بالا گرفته است،صبر و استقامت را شعار خویشسازید،که نصرت و پیروزى را به سوى شما فرا مىخواند!
توضیحها:
[1]این قسمت،از خطبهاى است که امام(ع)پس از کشته شدن محمدبن ابى بکر در مصر، ایراد فرموده است،در این خطبه مفصل که همه را ابنابى الحدید آورده امام(ع)حال عرب پیش از اسلام،و وضعى که پیغمبر(ص)به وجود آورد،و پس از آن مرحله خلافت غاصبانه خلفا را شرح میدهد.
سپس به چگونگى حال معاویه و گرفتن مصر به وسیله عمرو عاص و کشتهشدن شیعیانش در آنجا مىپردازد،و در پایان اصحابش را براى آمادگى به جهاد تحریص مىفرماید.«شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد6 صفحه 94»و کتاب«الغارات»که اخیرا انجمن آثار ملى آن را چاپ کرده و درجلد اول صفحه 302 مفصل آن را نقل کرده است کتاب مزبور از کتابهائىاست که در قرن سوم نوشته شده است نویسنده آن ابو اسحاق ابراهیم محمد بنثقفى است
[2]در مورد این قسمت در خطبه شقشقیه(خطبه3) بحثشده است
[3]«و لم یبایع حتى شرط»:«عمرو عاص با معاویه بیعت نکرد تااینکه شرائط سنگینى ذکر کرد و معاویه آن را پذیرفت در اینجا به گوشهاى اززندگى پر حادثه او مىپردازیم:
سرگذشت معاویه و عمرو عاص:
امام با جمله بالا اشاره به جریانى فرموده است که بین معاویه و عمرو عاص درگرفت،به این معنى که عمرو عاص در صورتى حاضر شد با معاویه بیعت کند،که معاویه در برابر آن حکومت مصر را به او ببخشد.
ابن ابى الحدید مىنویسد:هنگامى که امام(ع)وارد کوفه شد به معاویهنامهاى نوشت و او را به بیعت دعوت نمود،معاویه پریشان حال گردید،وپاسخ نامه را به تاخیر انداخت،و در این باره با مردم شام صحبت کرد،آنهابه وى اطمینان دادند که او را کمک کنند،معاویه در این باره با برادرشعتبه بن ابى سفیان مشورت کرد،او گفت:
در این راه باید از عمرو عاص کمک بگیرى،او سیاستمدار کهنه کارىاست و اگر در برابر دینش بهائى به او بپردازى،آن را به تو خواهد فروخت!
معاویه نامهاى به عمرو نوشت و از او خواست که به شام بیاید،تا در این بارهبا وى مذاکره کند.
هنگامیکه نامه به عمرو رسید،او با پسرانش در این مورد مشورت کرد،عبد الله یکى از پسرانش به وى گفت:
پیامبر و ابو بکر و عمر به هنگام مرگ از تو راضى بودند،و هنگام قتلعثمان هم که غائب بودى،به نظر من در منزل بنشین و براى این دنیاى بىارزش حاشیه نشین معاویه مشو!که در کیفر خدا با هم شریک خواهید بود،امامحمد فرزند دیگرش گفت:
تو از بزرگان قریش هستى،مبادا جریان خلافت حکومت را با غفلت از دستبدهى!به شامیان ملحق شو و به دستیارى آنها در مطالبه خون عثمان بکوش!
عمرو گفت:عبد الله آنچه به صلاح دینم بود گفت،ولى محمد صلاحدنیایم را در نظر گرفت، من در این باره فکر خواهم کرد....
سرانجام عمرو نزد معاویه آمد و به مذاکره پرداختند:معاویه گفت:
من تو را به جهاد کسى که خدا را عصیان نموده،و بین مسلمانان اختلافافکنده،خلیفه مسلمین را کشته،و آتش فتنه را روشن ساخته است دعوتمىکنم!
عمرو پرسید:او کیست؟
معاویه پاسخ داد:على!...
عمرو گفت:
بخدا سوگند تو همطراز او نیستى،تو هیچیک از فضائل على را ندارى:
نه هجرت،نه سبقتباسلام نه مصاحبتبا پیغمبر(ص)،و نه جهاد در راهخدا،و نه فهم و درک و دانش.
به خدا سوگند!او در جنگ بهرهاى دارد که کسى همتاى او نیست،اگر منبخواهم از احسان و نعمتهاى خداوند روى بگردانم و در جنگ با على(ع)با تمامخطراتى که در بردارد با تو همکارى کنم،بگو چه امتیازى به من خواهى داد؟!
معاویه گفت:آنچه تو بخواهى!
عمرو گفت:مصر!..
معاویه گفت:من دوست ندارم این حرف شایع شود،که تو بخاطر دنیابمن پیوستهاى!
عمرو گفت:«دعنى عنک»این حرفها را کنار بگذار!..
و بالاخره بین معاویه و عمرو نوشتهاى امضاء گردید،که عمرو با معاویههمکارى کند و در مقابل اگر معاویه پیروز گردید،حکومت مصر را به اوواگذارد.
[4]ابن ابى الحدید مىگوید:
استاد ما ابو القاسم بلخى مىگفت:
این سخن عمرو«دعنى عنک»،کنایه از الحاد او بلکه صریح مىباشدچون معنى این جمله این مىشود که:این حرف را کنار بگذار زیرا اعتقاد بهآخرت اساسى ندارد،و این که نباید،آخرت را به دنیا فروختحرفاست.
و نیز او اضافه مىکرد که:
عمرو عاص همواره ملحد بوده و در الحاد و بى دینى او تردیدى نیست،ومعاویه نیز مانند او بوده است:و شاهد آن همان داستان سرى است که بین این دوانجام شد و اسلام را به بازى گرفتند.
این وضع اینان کجا؟و اخلاق على(ع)و شدت علاقهاش به خدا کجا؟
و با اینحال آن دو از على(ع)عیبجوئى مىنمودند.
(اقتباس از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 2 از صفحه 61-65) توجه:
این سخن امام(ع)را نویسنده کتاب«الغارات»در جلد اول صفحه317با مختصر تفاوتى آورده است.