اسلام آیین حق الهی است و آخرین و کاملترین و بهترین دین در تامین سعادت بشری و جامعترین دین در تامین مصالح دنیوی و اخروی انسانهاست.
دینی که تمام نیازهای بشر را در امور و نظام های فردی و اجتماعی و سیاسی بر می آورد. دین اسلام آخرین دین است و دیگر انتظار آمدن دین دیگری را نداریم تا بیاید و بشر را از ظلم و فساد و تباهی نجات بخشد به ناچار روزی فرا خواهد رسید که آیین اسلام قوت و نیرو می گیرد و سراسر جهان را تحت سیطره عدالت و قوانین متقن خود در می آورد.
اگر قوانین و دستورات اسلام آن طور که هست در تمام نقاط زمین به صورت کامل و صحیح پیاده شود، صلح و امنیت همه انسانها را فرا می گیرد و تمام انسانها به سعادت واقعی خود نائل می شوند و به آخرین حد رفاه و آسایش و عزت و سربلندی و بی نیازی و اخلاق نیک می رسند و دیگر در دنیا ستم از ریشه قطع می گردد و محبت و برادری بین همه انسانها برقرار می شود، فقر و تهیدستی و فلاکت از صفحه روزگار برچیده می گردد. بنابراین تمسک و پیروی از اسلام علت عقب ماندگی شرم آور مسلمین نشده است بلکه برعکس، دوری از تعالیم سازنده اسلام و سبک شمردن قوانین آن، به وجود آمدن ستمگری ها و تجاوزها در میان زمامداران و زیردستان و خواص و عوام مسلمین، باعث این عقب گردها و ضعف و سقوط معنوی و بیچارگی و فلک زدگی شده است
ایمان، امانت داری، درستکاری، اخلاص، رفتار نیک، گذشت، و دوست داشتن برای برادر مسلمان آنچه را که برای خود دوست می دارد، از اصول مسلم اسلام است. امروز و آینده برای مسلمانان راه نجات و سعادتی جز این نیست که با کمال دقت نظر، خود را به محاسبه بکشند و بیهوده کارهای خود را به حساب بیاورند و برای تذهیب خود و نسل آینده در پرتو دین استوارشان نهضتی به پا کنند و در سایه چنین نهضتی ظلم و تعدی را در میان خود ریشه کن سازند.
در این هنگام است که جهان را عدل و داد فرا می گیرد پس از آنکه پر از ظلم و جور شده بود، همان گونه که خدا و پیامبر به این مطلب وعده داده اند و از دین اسلام هم که آخرین ادیان است و بی آن جهان، اصلاح نمی شود جز این انتظار نیست، ناگزیر برای انجام این انقلاب «پیشوایی» هست که خواهد آمد و چهره درخشان اسلام را از آلودگی های اوهام و بدعتها و گمراهی ها می شوید و بشر را از تباهی های همه جانبه و ستم و دشمنی های همیشگی و بی اعتنایی ها نسبت به اخلاق ارزشمند و عظمت روح انسانی نجات می بخشد.
جاودانگی دین اسلام
اسلام نام دین خداست که یگانه است و همه پیامبران برای آن مبعوث شده اند و به آن دعوت کرده اند. صورت جامع و کامل دین خدا به وسیله خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبدالله به مردم ابلاغ شد و نبوت پایان یافت.
تعالیم اسلامی که به وسیله خاتم انبیا ابلاغ شد، به حکم اینکه صورت کامل و جامع دین خداست و برای این است که برای همیشه راهبر بشر باشد، مشخصات و ممیزات خاص دارد که متناسب با دوره ختمیه است. هر یک از این مشخصات معیاری است برای شناخت اسلام. با این معیارها و مقیاس ها می توان سیمایی ولو مبهم، از اسلام به دست آورد و هم می توان با این معیارها تشخیص داد که فلان تعلیم از اسلام هست یا نیست.
هر مکتب و ایدئولوژی و هر دستگاه اندیشه که طرحی برای نجات و رهایی و کمال و سعادت بشر ارائه می دهد، یک سلسله ارزشها عرضه می دارد و بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدها در سطح فرد یا جامعه می آورد. ولی این بایدها و نبایدها متکی بر فلسفه خاصی است که آنها را توجیه می نماید یعنی اگر یک مکتب سلسله دستورها و فرمانها عرضه می دارد، ناچار متکی بر نوع فلسفه جهان بینی درباره هستی و جهان و جامعه و انسان است. جهان بینی یعنی مجموعه ای از بینشها و تفسیرها و تحلیلها درباره جهان و جامعه و انسان که جهان چنین است و یا چنان است، این چنین قانون دارد.
ایدئولوژی بر پایه جهان بینی استوار است. چرای هر ایدئولوژی در جهان بینی ای که آن ایدئولوژی بر آن استوار است نهفته است و به اصطلاح، ایدئولوژی از نوع حکمت عملی است و جهان بینی از نوع حکمت نظری. هر نوع خاص از حکمت عملی مبتنی بر نوع خاص از حکمت نظری است. جهان بینی ها مختلف است. ایدئولوژی تابعی از جهان بینی است. از طرف دیگر، جهان بینی که می توان آن را جهان شناسی نیز تعبیر کرد چرا مختلف است؟ برخی تا به این جا می رسند فورا پای پایگاه اجتماعی و وضع طبقاتی را به میان می کشند. مدعی هستند موضع طبقاتی و پایگاه طبقاتی به هر کس دید خاص می دهد و عینک خاص برای دیدن جهان به چشمش می زند. طبق این نظر کسی نمی تواند بینش خود را صحیح و بینش دیگری را غلط تلقی کند زیرا بینش، امری نسبی و محصول رابطه خاص هر فرد با محیط طبیعی و اجتماعی اوست و برای هر کس همان صحیح است که می بینید. در اینکه اندیشه انسان تا حدود زیادی تحت تاثیر محیط قرار می گیرد، بحثی نیست، ولی اینکه انسان یک پایگاه آزاد اندیشه دارد که می تواند از هر تاثیری خود را مستقل نگه دارد قابل نفی و انکار نیست. همت فیلسوفان متوجه شناخت شناسی شده است تا آنجا که عده ای مدعی شدند فلسفه جهان شناسی نیست، شناخت شناسی است. اینکه جهان شناسیها مختلف می شود، از آن است که نظریات درباره شناختن مختلف است. پس ایدئولوژی هر مکتب مبتنی است بر جهان بینی آن و جهان بینی آن مبتنی است بر نظریه اش درباره معرفت و شناخت.
اسلام ، زبانی دارد مخصوص خودش که عموم طبقات به فراخور فهم و استعداد خود از آن بهره می گیرند.
عوامل اساسی گرایش به دین اسلام:
این عوامل در دو شاخهی مهم خلاصه می شوند:
1. انگیزههای گریز از عوامل اختلال و بی نظمی در زندگی ایدهآل و مورد نظر مردم از قبیل فساد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، ستم و ظلم حاکمان زر و زور، ناهنجاری های حاکم بر جامعه در بعد اخلاقی، تبعیض نژادی، حق کشی و مظلوم کشی، نظام بهره برداری، خرافه پرستی و موهوم پرستی در بعد عقیدتی، دوری از معنویات و فاصله گرفتن از شرایع آسمانی و مکاتب انبیاء، کینه توزیهای خونبار مرسوم در جهان، چه در میان اقوام شبه جزیره عربستان و چه در سایر سرزمین ها از قبیل ایران، روم، شام و غیره و جنگهای طولانی ناشی از این جریانات، همه و همه باعث جذب مردم به سوی اسلام شد و حقانیت و آرامش و عدالت این دین جدید، مکتب تازه و فرهنگ نورا در برابر عقول و دیدگان آنان متجلی و منسجم ساخت. زیرا واقعا تعداد جنگها و ادامهی ناهنجاریها و خواب و غفلتها از معنویات، کرامت و عزت انسانی، هیچ فرصتی را برای شکوفایی و رشد و اعتلای فرهنگی، حقوقی، دینی، اقتصادی و اخلاقی در جامعه باقی نمیگذاشت و طبیعی است که وجود مفاسدی مثل اسیر گرفتن زنان طائفه مقابل، زنده به گور کردن دختران، غارت ها و غارتگری های اموال مردم، برده گیری ها و خرافه پرستی ها همه از انواع بی نظمی و اختلال در زندگی مطلوب و ایدهآل انسان ها محسوب شده و به شمار میآمدند و این بود که بلافاصله پس از اعلام دعوت دین و اعلان تعالیم رهایی بخش قرآن و سنت، فورا مردم استقبال کرده و آن را با جان و دل پذیرفتند زیرا تشنه حقایق گم شده و متنفر وبیزار از اوضاع موجود و خسته و کوفته از مسائل تکرار شده و پر از ظلم و اجحاف وبی عدالتی بودند و در اولین فرصت ممکن، طعم حیات و معنویات را چشیدند و از خصومت و جنگ و بی عفتی دست کشیدند و گوش به فرمان اعتصام به ریسمان خداوندی داده و آن را در لابلای زندگی خود اجرا کردند.