تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟

تعداد صفحات: 10 فرمت فایل: مشخص نشده کد فایل: 21439
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۷,۰۰۰ تومان
قیمت: ۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: N/A
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟

     بنا به عقیده ی رایج ، علومی که در دوره گسترش اسلام به خصوص در دنیای اسلام رشد کردند و احیاناً ارتباطی آشکار با معارف دینی دارند به علوم اسلامی معروفند.

     

        منتها هم آن علومی که اسلامی نامیده اند جای مناقشه دارد و هم آن علومی که از دایره علوم اسلامی بیرون کرده اند احتیاج به بحث و بررسی دارد من گمان میکنم برای اسلامی بودن یک علم ، صرف ارتباط مفهومی و معرفتی کفایت نمیکند بلکه این رابطه باید رابطه متدیک و منطقی هم باشد یعنی اگر یک نظامی معارفی به شیوه ی منطقی به وحی استناد داده شد میتوان آن را اسلامی نامید. آن هم نه اسلامی به نحو مطلق بلکه متناسب با ظرفیت فرهنگی جامعه والا استناد به دین در بستر تاریخ تکامل پذیر است. از این نظر به گمان من در بین علوم موجود که به علوم اسلامی نامیده میشوند بهتر است غیر فقه ، مابقی را « علوم مسلمین » بنامیم نه « علوم اسلامی» . حتی گمام میکنم در تفسیر قرآن هم شیوه ای منطقی برای استناد آن چه در متن تفسیر به کتاب خدا استظهار میشود نداریم و بیشتر احتمالات است. به تعبیر دیگر معارفی که حتی در علم تفسیر مطرح میشوند بیشتر معارف محتمل اند نه معارف مقنن. فقط در حوزه فقه تلاش شده معارف مقنن بشوند و فقیه معارف خود را با روش منطقی به دین مستند کند. ارتباط منطقی با معارف دینی تبیین نشده به خصوص در حوزه فلسفه و عرفان این ها را از نظر منطقی در حوزه علم نظری و راهی دست یابی به آنها را کاوش های عقلانی میدانستند. هر چند وقتی فیلسوف مسلمان دست به این کاوش میزده ایمان او عملیات سنجش اش را تحت تاثیر قرار میداده ولی به طور منطقی میتوانست بین دین و آنها ارتباطی برقرار نشود.
        اگر شما به لحاظ منطقی شیوه عملیات پژوهشی خود را در فلسفه و عرفان از استناد به دین قطع کردید هیچ دلیلی ندارد که مکاشفه و شهود یا تعالیم نظری حتما به معارف دینی منتهی شود. شاهدش هم این است که در دنیا عرفانهای مختلفی وجود دارد، از عرفان های سرخپوستی آمریکا تا عرفان هندی .کما این که فلسفه های متفاوتی هم هست که بسیاری از آنها در تناقص با آموزه های انبیا و حیاتی هستند. پس دلیلی ندارد که عقل مستقل و شهوت و مکاشفه مستقل از هدایت انبیای الهی با آموزه های دینی هماهنگ شود. اگر در دنیای اسلام بین اینها و آموزه های وحی ارتباطی هم هست ، از تاثیر ناخوداگاه ایمان پژوهشگران بر اندیشه شان بوده است نه این که ارتباط منطقی و متدیک وجود داشته باشد و از همین روست که در بین مسلمین به شدت مورد تنازع بوده اند ولی فقه هیچ گاه از علوم مورد تنازع نیست چون استناد خود را به دین قاعده مند کرده است.
        این نکته بر میگردد به بحثی معرفت شناسانه که اگر معرفت را مقوم به اختیار دانستید وقتی میخواهید عملیات قوای اداراکی انسان را تحلیلی کنید کیفیت فهم تابع اراده میشود و از اینجا حجیت فهم مطرح میشود حتی فهم حسی این طور نیست که دایره علوم حسی از دایره حجیت بریده باشد و بگوییم آنها متد خاص خودشان را دارند بلکه حجیت آنها بر میگردد به هماهنگی با وحی .
        لذا این جهتگیری باید تبدیل به منطق و قاعده شود و عقلانیت و دستگاه سنجش آن تمام شود. پس دو دسته علم درست میشود که هر دو هم کارآمدی دارند و بر اساس هر یک تمدن سازی میشود: یکی مبنای تمدن سازی دینی میشود و دیگری تمدن سازی غیر دینی.
        همین کاوش های تجربی بشر هم براساس اندیشه ای معرفت شناسانه حق و باطل پیدا میکند اگر ولایت دینی در آن جاری نشد اسلامی نیست علم سکولار است و به تعبیر دیگر نه علم زمینی و عرفی که علمی است جدا شده از قدسیت و آموزه های انبیا که پیش فرض های مطلق گرایی حسی در آن حضور دارد.
         برداشت من از صحبت های شما این بود که غیر از فقه نمیتوانیم بقیه علوم اسلامی یا غیر اسلامی بنامیم بلکه بسه به ایمان پژوهشگران اسلامی تر یا غیر اسلامی تر باشد.
        صرف ایمان برای اسلامی بودن کفایت نمیکند بلکه ارتباط منطقی باید برقرار شود یعنی استناد به وحی لازم است.
        من فقه را جدا کردم به این علت که معتقدند فقه باید مستند به وحی باشد و منطق و استنادش به وحی را هم تولید کرده اند که علم اصول است گرچه درجات استناد خود فقه هم تکامل پذیر است هیچ کس نمیتواند بگوید تفقه در طول علم تکامل پذیر نیست ولی شیوه استنادش به دین متفاوت است به این دلیل که از ابتدا این عرصه را عرصه عقل و حس نمیدانستند عرصه شهود و مکاشفه نمیدانستند معتقد بودند عدل و ظلم در مناسباتی که احکام دین از آن گفتگو میکند برای عقل و عملی انسان قابل کشف نیست لذا میگفتند باید از طریق آموزه های دین به این امور دست پیدا کنیم وقتی خاستگاه این معارف را وحی میدانستند دنبال منطقی رفتند که آن منطق استناد به دین را تمام کند ولی آنی استناد در عرصه کلام کمی بوده اما در عرصه عرفان و فلسفه و حتی در علم اخلاق هیچ نبوده شما ببینید حتی در کتاب های اخلاقی مسلمانان آنجا که مدل اعتدال روح را برای انسان معتدل ارائه میکنند کاری با وحی ندارند کدام معلم اخلاقی را سراغ دارید که در فلسفه اخلاقی که در مقدمه کتابش نوشته حجیت را تمام کرده باشد؟ بر عقل عملی تکیه کرده اند و گاهی هم به شدت تحت تاثیر فلسفه یونان هستند این که نفس جهار قوه دارد عاقله وهمیه غضبیه و شهویه و اعتدال ناشی از حاکمیت عقل عملی بر آنهاست از کجا آمده ؟ اگر یک روایت برای استناد این مطلب به دین پیدا کردید این از فلسفه یونان آمده و به شدت هم با دین فاصله دارد گرچه بزرگانی از حکما و عرفا مثل مرحوم نراقی و مرحوم فیض و دیگران در علم اخلاق از روایات و معارف قرآن به شدت استفاده می کنند ولی آنجا هم مانند فقه مستند سازی نمی بینید مثلا زهد را پنج قسم میکنند روایاتی هم زیر هر طبقه می چینند که این روایات ناظر به این است بدون اینکه تعارض را حل کنند و از اول خود این دسته بندی را مستند کنند بر چه اساسی زهد را پنج دسته میکنید چرا از زاویه دیگری نگاه نمی کنید که بشود 6 قسم یا 7 قسم ؟!
        استناد در این امور به وحی لازم نمی دانستند ما از همین جا مناقشه را آغاز میکنیم هدایت و حیاتی در کدام عرصه ها لازم است ؟ کجا عقل باید کار کند و کجا وحی؟نسبت به اینها چیست؟ آیا آموزه های وحی و کاوش های عقلانی حوزه های جدا از هم دارند یا بعداً یک موضوعند ابعاد مثل طول و عرض شما روی هر نقطه یک جسم که انگشت بگذارید هم طول دارد و هم عرض نمیوشد ساحت و طول و عرض را جدا کنید در یک جسم نمی توانید وزن و حجم را از هم جدا کنید. در یک جسم نمی توانید وزن و حجم را از هم جدا کنید آیا عقل و وحی(تعبد به وحی) ابعاد معرفتی بشر را شکل میدهند یا اجزای معرفتی بشررا؟ اگر ابعاد معرفتی بشر را شکل می دهند، منطقی که بتواند اینهارا هماهنگ کند و ارتباطشان را را با همدیگر ببیند چیست؟ هم ارتباط حس را با معرفت دینی ببیند به طوری که اگر معرفت دینی شما در حس و عمل در دفاع از اسلام کار آمدی نداشته بگویید حجیت ندارد الان در فقه این کار را نمی کنند نمی آیند حجیت را در کار آمدی برای اسلام ببینند و حجیت را نظری تمام می کنند.
        از آن طرف هم حس را به وحی مقید کند یعنی عرصه های معرفتی بشر را معرف تجربی و عقلی و دینی ابعاد نظام معرفتی می بیند نه اجزای مستقل از هم که برای هر کدام منطقی جدا تعریف کند مهم تر این که نظام معرفتی هم باید حجیت برسد. یعنی عملکرد اراده شما در بازسازی این نظام معرفتی باید بر اساس عبودیت باشد.
        علم حاصل عمل هست. کیف علم تابع کیف عمل است اگر بد عمل کرده باشد علمش هم مضر و باطل است بر این اساس دایره علوم دینی همه عرصه های معرفتی بشر را میپوشاند ارتباط منطقی و متدیک بین علوم کاربردی و دین باید تمام شود. البته این منطق که از آن سخن می گوییم در واقع نظام منطق است نه یک منطق بسیط یک نظام منطقی که در هر عرصه ای نحوه هماهنگی همان عرصه با دین را تمام کند. پیداست اینکه ما میگوییم فیزیک اسلامی به این معنا نیست که علم فیزیک باید نقلی شود مثل فقه متد استناد در فقه غیر ازمتد استناد در فیزیک است کما اینکه متد استناد در هر دو غیر از متد استناد در فلسفه است.
        ولی شما حتما باید بتوانید همه عرصه های عملکرد قوای نظری و سنجشی بشر را زیر چتر هدایت وحی بیاورد.
        اصولا من تحجر را همین میدانم که ما در اینجا ها می ایستیم هی تحجر را می برند در فقه. من تحجر را در فرهنگ حاکم بر معرفت های دینمان میدانم تحجر در منطق و در فلسفه منطق است. یعنی آنجا که ما روش سازی میکنیم حوزه ها و نسبت آنها را با هم تعریف میکنیم ما فرهنگی داریم که جزو واضحاتی شده که هیچ کس هم در آن مناقشه نمیکند هر کس هم مناقشه کند فکر میکنند که در دین خدا دارد مناقشه میکند در صورتی که مناقشه در یک پیش فرض های نظری است. تا می گویید تحجر تحجر را می برند به فقه تحجر در این عرصه هاست نه در فقه.
        فرمودید در علم اخلاق چنین اشتباهی پدید آمده آیا درست است که در مورد اخلاق این اشتباه را اثبات کنیم و بعد آن را به سایر علوم بسط بدهیم؟
        نه من به دو مطلب اشاره کردم یکی اینکه درجات اسناد این علومی که اسلامی می نامند به دین فرق میکند مثلا استناد فقه در درجه اول است سپس استناد تفسیر و بعد از آن استناد اخلاق است.
        اینها بیشتر به نقل تکیه میکنند ولی منطقی برای ارتباطشان وجود ندارد. چطور میشود آموزه های اخلاقی را به دین نسبت داد؟ شما مدل سازی اخلاقی میکنید. ارتباط این مدل سازی با دین چسیت؟ واقعا مدلی که اسلام برای شناسایی انسان میدهد همین مدل چهار پایه ای و همیه و غضبیه و شهویه . عقلی است؟ یا انسان شناسی اسلامی بسیار پیچیده تر است ؟ و انسان ابعاد متفاوتی دارد ؟ در درجه بعد فلسفه و عرفان هستند اسلامیت فلسفه و عرفان خیلی ضعیف تر از اینهاست. چون به لحاظ منطقی از اول دستگاه مستقلی را پایه گذاری کرده اند. گرچه عرض کردم ایمان حکمهای ما فلسفه شان را به شدت تحت تاثیر قرار داده است.
  • فهرست و منابع تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟

    فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    ندارد

تحقیق در مورد تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟, مقاله در مورد تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟, تحقیق درباره تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟, مقاله درباره تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟, موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله علم اسلامی یعنی چه؟
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت