این مقاله به بررسى اثرات زیبایی شناسى و هنر در تعلیم و تربیت و تأثیر آن در رشد شخصیت روانى بهخصوص در حیطهی عاطفى میپردازد و هدف از آن ارائه پیوندى میان مفاهیم کاربردى هنر و زیباییشناسى در تعلیم و تربیت در جهان امروز و مطرح ساختن راهکارهایى براى شکوفایى احساسات عالى انسانى و جلوگیرى از رخوت فکرى و مشکلات عاطفى و روانى است.از اینرو، ابتدا به بررسى اثرات تربیتى هنر از جمله ایجاد آرامش، والایش، شگفتى و هیجان، خلاقیت و شکوفایى ارزشهاى انسانى و نقش اصلاح غیرمستقیم و جایگاه و اهمیت هنر در نظر بِلوم بهطور خاص میپردازیم.هنر هاى تجسمى (طراحى و نقاشى)، ادبیات (شعر، قصه، داستان و...)، موسیقى، کارهاى دستى (گلآرایی، گلکارى، منبت و...) و هنرهاى نمایشى (سینما و تئاتر) در درک زیبایى، شناخت جزئیات و مشکلات زندگى و به تبع آن بالابردن قدرت درک، نقش بهسزایى در قرار دادن کودک در جریان رشد خلاقیتهاى ادبى و هنرى دارند و نیز با ایجاد آرامش، باعث زایل کردن ناراحتیهاى فکرى و عاطفى و نابسامانیهاى روانى و درمان همراه با شکوفایى احساسات عالى میگردند. ایجاد تعامل و وحدت و هماهنگى و پرهیز از تکروى (شرکت در تعاملات اجتماعى) و شناخت آداب و رسوم، ارزشها، ضوابط اخلاقى و... از دیگر اثرات هنر در تعلیم و تربیت است. هنر را میتوان یکى از کارآمدترین ابزار تربیت انسان در جهان امروز به شمار آورد که نتایج و اثراتش در ابعاد گوناگون، بهویژه در زمینهی بهداشت روانى، از مهمترین آنها است. با توجه به اینکه هنر میتواند با در نظر گرفتن اساسیترین مراحل و عمیقترین ابعاد حیات، شخصیت مخاطبان را با تغییر و تحول بارز مواجه سازد، از اینرو، علاوه بر نقش فردى از تأثیر اجتماعى مهمى نیز برخوردار است. یک اثر هنرى میتواند هدفهاى مشخصى را در برگیرد. این هدفها گاه بهصورت جزئى و گاه در حدى کلى عمیقترند تا آنجا که اساسیترین و کلیترین اهداف تعلیم و تربیت را میتوان در آثار هنرى جستوجو کرد.
نقش تربیتى هنر
بسیارى از صاحبنظران به جنبهی تربیتى هنر معتقدند. به نظر آنها، در حقیقت نه تنها کار، بلکه هنر هم میتواند بهترین نمایشدهندهی درون انسان باشد1 و مسلماً نقش اساسى در رشد عاطفى و روانى او ایفا کند. شیلر هم به جنبهی تربیتى هنر معتقد است و هم به جنبهى شناسایى آن. در نظر او، انسان میتواند خود را با هنر مشغول دارد و در آن لحظه کاملاً انسان باشد. وى دربارهی مقام هنر چنین میگوید: «از نظر فعالیت، زنبور عسل میتواند استاد تو باشد و از جهت زندگى کِرمى میتواند معلم تو گردد، ولى هنر را تو اى انسان، تنها تو میتوانى مالک باشى؟»2 یعنى فقط انسان است که با خلق هنر میتواند به مقام انسانیت نائل گردد.
نقش تربیتى هنر را میتوان در چند بخش خلاصه کرد:
الف) ایجاد آرامش: ارسطو اعلام کرد که «همهی هنرها از جمله نمایش وسیلهاى است براى تسکین آشوبهاى روانى و شنیدن آهنگهاى موسیقى یا تماشاى تابلوهاى نقاشى یإ حضور در صحنهی تئاتر، سبب سبکبارى و آرامش یعنى کاتارسیس میگردد.»3 همچنین چنانچه در ادامه اشاره خواهد شد، روح بدون دریافت زیبایى نمیتواند آرام بگیرد و دوام بیاورد.
ب) توانایى پالایش و شگفتى و هیجان: در آموزش هنر، پس از طى یک دوران طبیعى با گذر سریع فرد از بازیهاى بیهدف به سوى مطالعه و کار هدفمند، همراه با آموزش بنیادین، هیجانى مداوم از رشد و توسعه شکل میگیرد.4 علاوه بر این، قدرت انعطافپذیرى و تلطیف روحى افزایش مییابد. فروید مینویسد: «هنرمندان صاحب قوه و استعداد نیرومند تلطیف و پالایشاند و در واپسزدگیهایشان انعطافپذیرى دارند.»5 این انعطافپذیرى را که فروید از آن نام میبرد شاید بتوان به نیروى شگفتى تعبیر کرد که کودکان آن را در نقطهی اوج خود دارند، اما بعدها در جهان ماشینى امروزى میآموزند که بیاعتنا از کنار زیباییها و شگفتیهاى مادى و معنوى بگذرند که نتیجهی آن یا خلاقیتى مخرب همراه با آشفتگیهاى روحى و روانى و یا رخوت و سستى است. در حالیکه با آموزش هنر میتوان هم نیروى شگفتى ابتدایى کودک را حفظ کرد و هم این نیروها و هیجانات را در جهت صحیح هدایت کرد.
پ) داشتن نقش اصلاحى غیرمستقیم: از آنجا که تمرکز فکر، توجه، دقت و یادگیرى، حرکت کردن برخلاف طبیعت ضمیر آشکار است، تعلیم و تربیت در ذائقه ذهن ناگوار است و باید با ترفند و لطائفالحیل آن را رام کرده، زیر یوغ کشید.6 از سوى دیگر، هر نکتهی مستقیم و هر سخن اندرزگونه واکنشى تدافعى در کودکان، بهخصوص کودکان نااهل و بزهکار، ایجاد میکند و روش غیرمستقیم این حالت تدافعى را کاهش میدهد.
دکتر رجبعلى مظلومى مینویسد: «فرزند غیراهل را تنها از راه ورزش و هنر (نقاشى، تئاتر، کارهاى دستى) میتوان به اصلاح آورد، زیرا در اینها هیچ درس صریح اخلاقى و انسانى نیست و عالیترین وسیلهی تعلیم و تربیت با همان دو درس بهطور غیرمستقیم و غیرصریح قابل اجرا و طرح هستند.»7
ت) شکوفایى ارزشهاى اصیل انسانى: احترام به دیگر انسانها در وهلهی نخست، مستلزم داشتن بینش و گرایش مطلوبى نسبت به انسانیت و ارزشهاى اصیل انسانى است. ضرورى است که ایجاد چنین نگرش و گرایشى از سالهاى آغازین کودکى، از طریق آثارى درخور فهم و متناسب با علائق کودکان دنبال گردد8. هنر اسلامى از جمله هنرهایى است که این نقش مهم را بهخوبى برعهده میگیرد. «هنر اسلامى در جهت شناختن ابعاد گوناگون انسان و جنبههاى مثبت و منفى و لحظات هبوط و عروج او، بینشى همهسونگر دارد و در عینحال که لحظههاى سقوط انسان را میپذیرد، سعى در ارائه جلوههاى متعالى ذات انسانى دارد.9 نقش هنر اسلامى تعدیل غرائز و اعتلا بخشیدن به عواطف و هماهنگ ساختن اینگونه شوقها با ناموس خلقت و آهنگ هستى است نه
بهاى بیش از حد دادن به آنها.
ث) ایجاد خلاقیت و اعتماد به نفس: چنانچه اشاره شد، یکى از نقشهاى اصلى هنر ایجاد و تقویت نیروى شگفتى و هیجان است که اگر با تلطیف و پالایش روحى همراه گردد، منجر به ایجاد خلاقیتى مثبت و سازنده خواهد گردید و از سویى، به تأمین نیازهاى اساسى و روانى کودک، مانند نیاز به ابراز خود، کمک شایانى میکند. فرد از طریق بهوجود آوردن اشکال مختلف هنرى، افکار و عقاید و احساسات خود را ظاهر میسازد و از این راه قوهی ابتکار نیز پرورش مییابد و این اعتماد به نفس و خلاقیت در تمام سطوح یادگیرى نقشى مؤثر دارند. در میان صاحبنظران تعلیم و تربیت، نظرات بلوم در مورد نقش هنر در بالابردن تواناییها و مهارتهاى ذهنى قابل تأمل است.
تواناییها (هنر + دانش)
بنجامین بلوم عقیده دارد تعداد بسیار کمى از معلمان فقط به بازده آموزشى میاندیشند و بقیه میکوشند تا دانشآموز فنون کلى روبهرو شدن با مشکلات را عملاً بیاموزد. بعضى از روانشناسان این جریان را تفکر انتقادى و جان دیویى و دیگران، آن را تفکر عمقى و حتى بعضى دیگر آن را حل مسئله نامیدهاند.10 ولى بلوم اصطلاح توانایى و مهارتهاى ذهنى (هنرها) را بهکار میبرد. از نظر او تواناییها، حاصل دانش به علاوهی هنرها یا مهارتهاست. از نظر بلوم، «هنرها و مهارتها فرایند ذهنى سازماندهى و بازسازى مورد نیاز براى رسیدن به منظورى معین را مورد تأکید قرار میدهند. تواناییهاى ذهنى ترکیبى از دانش، مهارتها و
هنرهاى ذهنى را شامل میشود».11
وى معتقد است نقش تواناییها و مهارتهاى ذهنى (هنرها) در درجهی اول کارآمدى در یادگیرى است، زیرا:
1. تواناییها و مهارتهاى ذهنى ارزش انتقالى بیشتر و کاربرد وسیعترى از دانش دارند.
2. دلیل دوم کارآمدى تواناییها و مهارتهاى ذهنى در یادگیرى، دوام آنهاست. بر طبق نظریهی یادگیرى، از بازدههاى پرورشى که بتوان آنها را به موقعیتهاى متفاوتى تعمیم داد و به کار گرفت، دوام بیشترى میتوان انتظار داشت تا آن بازدههاى پرورشى که آنقدر جزئى و مشخصاند که دانشآموز در طول برنامهی تحصیلى تنها یک بار یا حداکثر دو سه بار با آنها برخورد میکند.12
ماکارنکو نیز در این باره مینویسد: وظیفهی ما تربیت انسانى است که سرشار از احساسات عالى بشرى براى انجام کارهاى شگرف و فداکارانه باشد، انسانى که قهرمان دوران ما باشد نه سادهلوحى که داروندارش را بدهد و بعد از باب خودستایى بگوید نگاه کنید چه آدم مطلوب و شجاعى هستم!13
غریزه ی زیبایی پسندى و تأثیر آن در رشد شخصیت
همانطور که اشاره شد، نیروى شگفتى کودک از آغاز تولد با اوست و این نیرو بهنوعى با غریزهی زیباییپسندى ارتباط مستقیم دارد. لازم نیست که به کسى یاد بدهید گل را دوست بدارد؛ هر گاه شما گل و هر چه زیباست را به او نشان بدهید، به طرفش خواهد رفت. «گوشهاى از زندگى انسان در تمام عمر زیبا کردن زندگى و ضمیمه کردن زیباییها به من خویش است».14 پس زیباییپسندى یکى از محورهاى تربیت انسان است.
علت زیبایی گرایى انسانها، مسئلهی زیبایى، تشخیص زیباییها و رفتن به دنبال زیباییها ریشه در روح ما دارد. شاید یک علت بسیار مهم براى خلق زیباییهایى که خداوند در طبیعت آفریده یا در درون ما به ودیعه نهاده است، این باشد که اصلاً روح در این دنیا بدون دریافت زیبایى نمیتواند آرام بگیرد و دوام بیاورد.15 بدون زیبایى روح در تاریکى و خشونت ماده خسته میشود و بیتاب و آشفته میگردد. در نظر دکتر محمدتقى جعفرى، کار زیبایى «در حقیقت جلب نظر اوست در جهت گریختن از کمیات و پرداختن به کیفیات، تا حیات او طراوت و معنا پیدا کند».16 علاوه بر این، احساس طراوت در زندگى، زیبایى و متصف شدن به آن نوعى حس رشد شخصیت به انسان میدهد. به عبارت دیگر، هر وقت انسان به پدیدهی نقاشى برخورد کرد و توانست آن را ضمیمهی منِ خود کند، احساس میکند شخصیتش رشد کرده (خانهی زیباى من و...) و جامعه هم این داورى را تأیید میکند و شخصیت انسان را با متعلقات زیبایش اندازهگیرى میکند. این رشد شخصیت وجه دیگرى از پرورش قوهی ابتکار، حس اعتماد بهنفس و غیره است.
هنر هاى درمانى
هنر درمانى مبتنى بر این فرض است که بیان عاطفه در هنر داراى منابع درمانى است. درمانگران هنرى بر این نظرند که هنر درمانى بدون استثنا براى کلیهی بیماران مفید است و تنها مختص کسانى که استعداد هنرى دارند، نیست. منطق پایهاى اغلب شکلهاى هنر درمانى این است که در بیان اندیشهها و احساساتنقاشیهاى یک مکتب، هنرمند با روح خود اشیا را حیات میبخشد و با آنها به هیجان میآید؛ یعنى از طبیعت، تأثیراتى را که خود به او قرض داده است میگیرد و این یک نوع اختلاط یا جوشش است.