مقدمه:
در تعریف معنای واژه حکومت و اراده حاکمیت که در دل آن نهفته است, گذری ناگزیر به تاریخ ضروی می نماید. نخستین تعریفی که از حکومت و انواع آن ارائه شد از سوی افلاطون بود. وی در اثر جاودان خود «جمهوریت» که همچنان فلاسفه سرشناس جهان به ترجمه و تفسیر آن مشغولند, از چهار دسته حکومت هایی نام برد که تا آن زمان در تاریخ جهان به وجود آمده بودند و حتی افلاطون در سیاحت های علمی, آموزشی خود در ملل همسایه یونان بعضی از آنها را به چشم دیده بود. چهار نوع حکومت نام برده توسط افلاطون هر کدام ویژگی های خاص خود را داشتند:
تیمارشی؛ حکومت پادشاهی موروثی بود که البته از شورای ریش سفیدانی نیز بهره می برد که در صورت لزوم به تعیین جانشین پادشاهان اقدام می کردند و در مسائل مهم دولت – شهر به پادشاه شور می دادند. این حکومت مختص اسپارت بود که حالت نظامی خاصی داشت.
تیرانی؛ حکومت پادشاهی مستبد و خودکامه که مورد انزجار افلاطون بود و حاکم آن شخصی خودسر و دیوانه و تباه کننده ملت و کشور قلمداد می شد.
دموکراسی؛ که حکومت توده های طبقه پایین و فرودستان و بی مایگان بود که به هیچ وجه لیاقت و شایستگی اداره کشور و حکومت را نداشتند و از مسائل مهم داخلی و خارجی بی اطلاع و ناآگاه بودند.
الیگارشی؛ که سلطه طبقه ثروتمند کم تعداد (از لحاظ کمیت اجتماعی) بود و ثروت و قدرت مالی اینان به ظلم و ستم بر اقشار دیگر جامعه می انجامید.
افلاطون هنگامی که هر سه نوع زمامداری را با ذکر دلایل خویش مردود اعلام کرد, از حکومتی نام برد که در آن سه طبقه دیده می شدند: فرمانروایان, یاوران و توده مردم. در ساختار پیشنهادی افلاطون, فرمانروایان, حاکمانی بودند که به واسطه کسب علم و دانش و حکمت بدین درجه نائل می آمدند و اصطلاح معروفی که نویسندگان در مورد آنان به کار می بردند «فیلسوف شاه» است. یاوران نیز نیروی نظامی دولت بودند که حفظ امنیت و ایجاد نظم از وظایف آنها بود.
واژه حکومت از دید ارسطو نیز تحقیقا, مشابه با طبقه بندی افلاطون بود اما با دو تفاوت:
1- ارسطو حکومت را از لحاظ کیفی و کمی (یک نفره, تعداد کم, تعداد زیاد) بررسی کرد و در حکومت های یک نفره, مونارشی (حکومت پادشاه عادل) را خوب و تیرانی (حکومت پادشاه مستبد و خودکامه) را بد توصیف کرد. بدین گونه در تقسیم بندی او (تعداد کم) اریستوکراسی (حکومت نخبگان) در مقابل الیگارشی و (تعداد زیاد) جمهوری در مقابل دموکراسی قرار می گیرد. جمهوری از دید ارسطو حکومت جمعی طبقه ای از مردم است که بین ثروتمندان و تهی دستان قرار دارند و به هیچ روی ظلم و ستم بر طبقه دیگر روی نمی آورند (طبقه متوسط).
کشف طبقه متوسط در جامعه شناسی را اولین بار ارسطو انجام داد. او زمامداری این طبقه را عامل از بین برنده هر نوع فساد و تباهی در جامعه می دانست و به همین دلیل پس از سده 13 میلادی و با رشد روزافزون خرده بورژواها (طبقه متوسط آینده) حکومت ها توجه ویژه ای به حفظ و تقویت این طبقه اجتماعی نشان دادند.
کشف طبقه متوسط در جامعه شناسی را اولین بار ارسطو انجام داد. او زمامداری این طبقه را عامل از بین برنده هر نوع فساد و تباهی در جامعه می دانست و به همین دلیل پس از سده 13 میلادی و با رشد روزافزون خرده بورژواها (طبقه متوسط آینده) حکومت ها توجه ویژه ای به حفظ و تقویت این طبقه اجتماعی نشان دادند.
تقسیم بندی حکومت در سالیان آینده و با رشد بورژوازی و سرمایه داری و همچنین تولد مارکسیسم شکل دیگری به خود گرفت. اگر تا کنون برای حکومت های پیشین صفات دیکتاتور و یا مستبد و عدالت گرا به کار رفته می شد, اکنون از واژه های دموکرات, اتالیتر (اقتدارگرا) و توتالیتر (تمامیت خواه) در تبیین زمامداران استفاده کردند.
در هر حال قصدم این نبود که یکسره در تاریخ غرق شویم, این همه به ذکر اشاراتی بسنده می کرد و با توجه به کوتاهی زمان و کوچکی مکانمان از دیگر اشارات در می گذرم.حکومت در بستر تاریخ جهان, مشروعیتی است که از پی نیاز نخستین انسان به امنیت و عدالت بر می آید و توأمان باید مکمل آزادی نیز باشد. ابزار و لوازمی که حکومت برای اعمال قدرت و حقانیت خویش به کار می بندد نیز در دل مشروعیت نخستین آن جای دارند که با خواست مردم محقق شده است (حکومت آزاد مردم سالار).
دموکراسی چیست؟
چنانکه در بخش پیشین آمد, مفهوم دموکراسی در عهد باستان و توسط حکمای یونان, افلاطون و ارسطو, با حکومت توده های سطح پایین و کم اطلاع جامعه مرادف بود. تنفر افلاطون از این نحوه حکومت نیز به نابودی سقراط, استاد او باز می گردد که به رأی جاهلان زمانه و همان طبقه پایین ناآگاه و حکومت دموکراسی «دولت, شهر» آتن محکوم به نوشیدن جام شوکران شد.
با رشد جامعه و افزایش آگاهی ها در سطح توده مردم دیگر حکومت های شاهانه و تک رأی جایی در میان مردم نداشت و بدین رو سیاستمداران دریافتند که برای استفاده از حمایت و پشتیبانی همیشگی مردم باید به آنان اعتماد کنند. دموکراسی واقعی این گونه شکل گرفت.
با رشد سرمایه داری و نفوذ پدیده ای جدید و ناهمگون به ساخت سیاسی جامعه, دموکراسی معنای حقیقی خود را از دست داد. این پدیده نوین, تبلیغات بود که به واسطه آن زمامداران می توانستند با ارائه آگاهی های کاذب و دروغین به توده مردم رأی خود خواسته شان را در دل آنان بکارند و در زمان نیاز به برداشت آن بپردازند.این گونه بود که دموکراسی با آغاز سرمایه داری وسیله ای برای اغفال و فریب مردم به شمار می رفت.
در ایران مرحوم دکتر شریعتی در مقابل این شیوه زمامداری, هویت دموکراسی را مطرح ساخت. او به زیبایی هر چه تمامتر به تبیین دو مفهوم دموکراسی متعهد و دموکراسی نا متعهد (آزاد) پرداخت و روشن کرد که اگر در جامعه ای دموکراسی به شیوه متعهد آن یعنی پایبندی به اصول مترقی و انقلابی و هدایت گونه بشر به کار بسته شود آن جامعه هرگز از مدار پیشرفت و تعالی باز نخواهد ماند و برعکس دموکراسی نامتعهد (آزاد) که صرفا از رای مردم به وجود می آید و آن هم نه رأی آنها بلکه رایی که برایشان ساخته اند و در مغزشان فرو کرده اند, به رشد خواسته های کاذب و ناخواسته! در میان توده می انجامد و اهداف انقلاب را مخدوش می سازد.
بدین گونه مشی و شیوه حکومت مردم تبیین شد و زمامداری «دمو»ها (مردم) در قالب اصول اصیل و راستین اجتماعی پذیرفته است که باید بوسیله کسب آگاهی و ایجاد خودآگاهی در ضمیر آنان بوجود آید.
دموکراسی ای حقیقی است که بنا به هیچ مصلحتی, حقیقت سرنوشت مردم را دگرگونه نسازد و عقاید آنان را بازگو ننماید.
اما, دموکراسی های متعددی از لحاظ شکلی در تاریخ مرسوم بوده اند که اولین آن «دولت – شهر» های آتن بود و توسط مجمع مردم (اجرای قوانین و سیاست گذاری و تعیین روابط داخلی و خارجی) شورای عمومی (ایجاد قانون و مقررات) و دادگاه ها اداره می شد.
امروزه دموکراسی اشکال متنوعی به خود گرفته است؛ دموکراسی سلطنتی, حکومت مشروطه سلطنتی و همچنین: دموکراسی مستقیم (یونان باستان) دموکراسی غیر مستقیم (نمایندگی) دموکراسی نیمه مستقیم (نمایندگی به همراه رأی مردم, رفراندوم, پله بیست و...)
در هر کدام از اقسام فوق آرای مردمی به صورتی است که چگونگی دیوان سالاری را تعیین و بر اعمال دولتمردان نظارت می کند. در دموکراسی های سلطنتی, پادشاه یا ملکه مقامی تشریفاتی و بدون مسئولیت است و دخالت او در کارهای اجرایی و سیاست کلان کشور در پایین ترین درجه قرار دارد.
در حقیقت در حکومت دموکراسی است که مشروع ترین و مقبول ترین نحوه اعمال اراده توده مردم بر سرنوشت خویش به مرحله اجرا در می آید.
این اعمال اراده نیز بوسیله مشارکت سیاسی توده مردم است که شکل سازماندهی شده به خود می گیرد. مشارکت سیاسی واقعی (شرکت آگانه مردم در انتخاب حاکمان و نظارت دقیق بر اعمال آنان و همچنین آزادی طی سلسله مراتب و رسیدن هر فرد به قله قدرت) شکل تبلور یافته و محض دموکراسی است که در مقابل مشارکت ابزاری (شرکت مردم
در انتخابات و تظاهرات صرفا برای تأیید حکومت و به شیوه ای کاملا مصنوعی) قرار می گیرد.