ویژگی های مدیر خلاق و نوآور در آموزشگاه
مبانی مدیریت خلاق اسلامی
مقدمه:
«پدیده خلاقیت و نوآوری مثل بسیاری از خصیصههای انسانی در آحاد نوع بشر یافت میشود و این انگیزشها و شرایط محیطی و فردی و آموزشی است که عامل خلاقیت را آشکار میکند خلاقیت به عنوان یک حالت روانی و ذهنی که در قلمرو علم روانشناسی است ظهور میکند و از آنجایی که عمده کار و فعالیت انسان در سازمانها انجام میشود عامل ایجاد و پرورش خلاقیت در محدوده علم و هنر مدیریت قرار میگیرد و مدیران میتوانند ظهور خلاقیت را در سازمانها با ایجاد زمینههای مناسب تسریع و یا با ایجاد فضای نامناسب آنرا عقیم کنند.» (الوانی، ص 14) جالب اینجاست که در تعقیب خاستگاه خلاقیتها در علوم و دانشهای مختلف بیک طبقه بندی نسبتاً مشابهی میرسیم که هر طبقه دارای ریشه و فلسفه مشترکی میباشند مثلاً در فیزیک دو جبهه روبروی هم صف بندی کردند مثل تئوری نسبیت در مقابل تئوری مکانیک کوانتوم که اولی بر علیت و دومی بر احتمال تکیه دارد، این نوع صف بندی در مدیریت بصورت عقلائیون و خود یابان ظاهر شده و در حکمت و عرفان و معرفت شناسی این تقسیم بندی بصورت عقل و شهود و یا مشاع و اشراق دیده میشود، از آنجائیکه پدیده خلاقیت جزو عملکرد نیمکره سمت راست مغز میباشد لذا در تعقیب خاستگاه خلاقیت در دانشهای فوق با مشاهده تقسیم بندیهای انجام شده راه هموارتر و در شناخت ظهور و رشد این پدیده اعجاز انگیز انسانی موفقتر خواهیم بود.» (آقایی فیشانی، ص 15)
مدیران در مرحله نخست بایستی عواملی از قبیل آرامش، رضایت و استقلال را در کار برای افراد فراهم آورده تا زمینه برای تحرک و تغییر پایدار مساعد گردد و شیوه رهبری مدیران آنچنان باشد تا تغییراتی که بصورت جهشی هستند تقویت گردند. آنها مسلماً در برداشتها و ادراکات پرسنل نقش مهمی را میتوانند بازی کنند. عواملی از قبیل برنامهریزی استراتژیک، فرهنگ سازمانی و همچنین نقش مشاورههای مدیریت میتواند در شکل دهی این برداشتها موثر باشند ، مقاله حاص در خصوص خلاقیت از دیدگاه مدیریت اسلامی مباحثی را طرح نموده که امید است راهگشای پژوهشی عمیقتر گردد. یک مدیر مسلمان باید نظام اعتقادی خود را بکار گیرد، اگر نظام اعتقادی خود را در اختیار نگیرد، هر قدر هم که خلاقیت داشته باشد پشتوانه لازم برای اقدام به عمل در او وجود نخواهد داشت، اگر مهماتها گاندی با تمام رشتههای وجود خود به قدرتی که در زمینه مقاومت بدون خشونت داشت معتقد نبود، به نظر شما تا چه اندازه احتمال موفقیت او میرفت؟ این اعتقادات قوی و متناسب او بود که موجب شد به منابع درونی خود دست پیدا کند و به جایی برسد که بر افکار کسانیکه به اندازه او معتقد نبودند مسلط شود. قدرت ایمان، یعنی همین احساس اطمینان، نیرویی است که در پشت هر موفقیت بزرگ تاریخی نهفته است. www.zibaweb.com
مبانی نظری مدیریت خلاق اسلامی:
مدیریت خلاق اسلامی جلوه صفات جمال و جلال خداست: در مدیریت خداوند صفاتی وجود دارد که حکایت از بدیع، خلاقیت، نوآوری، تغییر،پویایی، فطر و تنوع و ... به قرار ذیل میکند: 1- «بدیع السموات و الارض»- کل یوم هو فی شأن: «کلمه (بدیع) صفت مشبه از مصدر بداعت است و بداعت هر چیز، به معنای بیمانندی آنست، البته مانندی که ذهن بدان آشنا باشد» (علامه طباطبائی. ص 81، ج 2) قرآن در آیه 117 بقره میفرماید: «بدیع السموات و الارض و اذا قضی أمرا فانما یقول له کن فیکون (او کسی است که آسمانها و زمین را بدون الگو آفرید و چون قضای امر براند تنها میگوید بباش و آن امر بدون درنگ هست میشود) و در آیه 101 سوره انعام میفرماید: «بدیع السموات و الارض أنی یکون له ولد ولم یکن له صاحبه و خلق کل شیء و هو بکل شیء علیم.» (او ایجاد کننده آسمانها و زمین است چگونه او را پسری هست با اینکه او را زنی نبوده و همه چیز را آفرید و همو به همه چیز دانا است). «در تفسیر عیاشی از سدیر روایت شده که گفت: در حضور حضرت اباجعفر (ع) بودم حمران از آن جناب از معنای «بدیع السموات و الارض» پرسید، حضرت در جوابش فرمود خداوند تمامی اشیاء را به علم خود ابتکار کرد، نه اینکه الگوی آنها را از موجوداتی مثل آنها برداشته باشد، آسمانها و زمینها آفرید در حالیکه قبلاً هیچ آسمانی و زمینی نبود» (طباطبائی (ره)، ص 158، ج14) و نیز در سوره الرحمن آیه29 میفرماید : «کل یوم فهو فی شان» (او همه روزه مشغول کاری نو است). «اگر کلمه شأن را در اینجا نکره یعنی بدون الف لام آورد برای این بود که تفرق و اختلاف را برساند در نتیجه معنای جمله چنین شود: خدایتعالی در هر روزی کاری دارد، غیر آن کاریکه در روز قبل داشت و غیر آنکاریکه روز بعدش دارد، پس هیچیک از کارهای او تکراری نیست و هیچ شأنی ازشئون او از هر جهت مانند شان دیگرش نیست هر چه میکند بدون الگو و قالب و نمونه میکند بلکه به ابداع و ایجاد میکند و بهمین جهت است که خود را بدیع نامیده فرموده (بدیع السموات و الارض)» (طباطبائی، ص 208، ج 307) از آنچه که گفته شد این گرایش خلاقیت و ابداع، در انسان هم وجود دارد که میخواهد چیزی را که نبوده است بیافریند و خلق کند. شهید مطهری در این باره میفرماید: «درست است که بشر برای رفع حوایج زندگیاش هم به کار صنعت و خلاقیت و ابداع پرداخته است ولی همانگونه که علم وسیلهای بوده است برای زندگی و هم به کار صنعت و خلاقیت و ابداع پرداخته است ولی همانگونه که علم هم وسیلهای بوده است برای زندگی و هم علم بوده است برای علم، ابداع و ابتکار نیز چنین است. شما اگر توجه کرده باشید میبینید اگر بچهای یک چیزی را خلق بکند، ایجاد بکند. چگونه به او سرور و فرح دست میدهد و احساس شخصیت میکند، وقتی کار دستی به بچهای میدهی و میگوئی این کار دستی را بسازد میخواهد یک چیز جدیدی بوجود آورده باشد، بطور کلی ابتکارها، اعم از طرحهای اجتماعی، مملکت داری، طرحهای شهرسازی، برنامه ریزیها، روش تدریس و معلمی، در کتابها (خیلی از کتابها صرفاً جنبه تقلیدی دارد مثل معروف که کتابهای چاپی را خطی میکنند باز خطی را چاپی) یک عدهای هستند که کتابهایشان ابتکار است، خلق است، آفرینندگی است واین تمایل در هر کسی است که میخواهد آفریننده باشد و از اینها بالاتر نظریهها، یک کسی است که یک نظریه خلق میکند و بعد اثبات میکند و دیگران نظریه او را میپذیرند و از آن تبعیت میکنند، این خود یک خلق است مثلاً ملاصدرا که حرکت جوهری را به عنوان یک نظریه خلق کرد و بعد اثبات نمود.» (شهیدمطهری (ره) ص 55) 2- خلق- فطر (خالق، فاطر): «الله فاطر السموات و الارض» در زبان عربی کلمه فطره بر وزن فعله دلالت بر نوع میکند یعنی گونه مثلاً یک وقت میگوئیم جَلَسه یعنی نشستن، گاهی میگوئیم جِلسه یعنی نوع خاص و نوعی خاصی از نشستن، بنابراین لغت فطرت که در مورد انسان و رابطهاش با دین آمده است معنایش اینست: فطرت الله التی فطر الناس علیها یعنی آن گونه خاص از آفرینش که ما به انسان دادیم یعنی انسان به گونهای خاص آفریده شده است... ابن اثیر در «النهایه» در توضیح حدیث: «کل مولود یولد علی الفطره» (یعنی هر مولودی متولد میشود بر فطرت اسلامی ولی پدران و مادران او یعنی عوامل خارجی او را منحرف و یهودی یا نصرانی یا مجوسی میکنند) در مورد فطرت توضیحاتی داده بدین صورت که الفطر، الابتداء و الاختراع و الفطرت منه گفته است فطر یعنی «ابتداء کردن» ابتدا و اختراع، خلقت ابتدائی که به آن «ابداع» نیز میگویند که در مقابل «نه تقلیدی» است. کار خدا «فطر» است اختراع است ولی کار بشر معمولاً تقلیدی است، حتی اختراع هم که میکند باز در اختراعش عناصر تقلیدی وجود دارد. بشر «طبیعت» را الگو قرار میدهد و بر اساس این طبیعت نقاشی میکند، صناعی میکند، مجسمه سازی میکند و احیاناً ابتکار و اختراعی هم که میکند مایههایش از طبیعت است. یعنی از طبیعت الگو گرفته است اما خداوند طبیعت را بدون سابقه (فاطر) خلق کرده است، (شهید مطهری، ص 13-12 ، 1361) حدیث عجیبی است از ابن عباس که شهید مطهری نقل میکند ابن عباس پسر عموی پیامبر مردی است قریشی و دانشمند و عجمی نبوده که بگوئیم از لغات عربی ناآگاه بوده است میگوید من معنی کلمه فطرت را که در قرآن اولین بار آمده است آنوقت فهمیدم که با یک اعرابی بادیه نشین روبرو شدم و این کلمه را در موردی بکار برد و من معنی آنرا فهمیدم.
قاضی ابن عباس گفته است: «ما کنت ادری، فاطر السموات و الارض حتی التحکمه علیه اعرابیان». (لغت فاطر را که در قرآن آمده است نفهمیدم تا دو اعرابی با دیه نشین در مورد یک چاه با یکدیگر اختلاف داشتند یکی از آنها گفت انا فطرتها (مقصودش این بود که من «ابتدا» آنرا خلق کردم، من صاحب اولش هستم یعنی آن کسی که اول بار این چاه را حفر کرد و به آب رسانید من بودم (انا فطرتها) دیگری که احتمالاً بعداز چند سال آنرا لایروبی کرده بود گفت انا خلقتها یعنی (من آنرا خلق کردم) میگوید از اینجا فهمیدم که این لغت فطرت در قرآن چه معنی میدهد یعنی یک خلقت صد درصد ابتدایی و بدون سابقه. بنابراین معنی آیه 30 سوره روم که میفرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها (یعنی چهره خودت را بسوی دین حقیقت گرا بکن این فطرت الهی نوعی خاص از خلقت و آفرینش است (بی نظیر) که خداوند متعال همه انسانها را به آن سرشته است) . (مطهری ، صص 15-14 ، 1361) 3- حرکت، تغییر، شدن- صرورت : «والی الله المصیر» در تعالیم اسلامی «انسان» تنها یک «بودن» نیست بلکه «شدن» هم هست چنانکه در سوره فاطر آیه 18 آمده است: «و الی الله المصیر» یعنی «صیروت: شدن، دیگر شدن، و این یعنی بر خلاف نظر فیلسوفها و منطقیها، انسان یک ذات ثابت نیست، تعریف منطقی او بی منطق است او یک «بودن» نیست یک «شدن» است یعنی حرکت و تغییر همیشگی، که همواره در «آفریده شدن» است و آفریننده خود اوست!» (شریعتی، ص 34، 1378) «جهان» نیز از نظر اسلام از سوی خدا خلق شده و بسوی او باز میگردد چنانکه شهید مطهری میفرماید: «چون ذات واجب الوجود یگانه است پس جهان از نظر مبدئیت، منشائیت و آفرینندگی و نیز از نظر مرجع و منتها یگانه است، جهان نه از اصلهای متعدد پدید آمده و نه به اصلهای متعدد باز میگردد. از یک اصل و حقیقت پدید آمده (قل الله خالق کل شیء[1]) و بهمان اصل و همان حقیقت باز میگردد: (الا الی الله تصیر الامور)[2] (مطهری، ص 52، اذر 57) . و در بخشی دیگر در توصیف «توحید در عبادت» میفرماید: «اما توحید در عبادت توحید عملی و از نوع «بودن» و «شدن» است آن مراتب توحید نظری (ذاتی، صفاتی و افعالی)، تفکر و اندیشه راستین است و این مرحله از توحید «بودن» و «شدن» راستین. توحید نظری بینش کمال است و توحید عملی جنبش در جهت رسیدن به کمال. توحید نظری پی بردن به یگانگی خداست و توحید عملی «یگانه شدن» انسان است. توحید نظری «دیدن» است و توحید عملی «رفتن» (مطهری، ص58، آذر 57) و در بخشی دیگر در توصیف «توحید در عبادت» میفرماید: «اما توحید در عبادت توحید عملی و از نوع «بودن» و «شدن» است آن مراتب توحید نظری (ذاتی، صفاتی و افعالی)، تفکر و اندیشه راستین است و این مرحله از توحید «بودن» و «شدن» راستین. توحید نظری بینش کمال است و توحید عملی جنبش در جهت رسیدن به کمال. توحید نظری پی بردن به یگانگی خداست و توحید عملی «یگانه شدن» انسان است. توحید نظری «دیدن» است و توحید عملی «رفتن» (مطهری، ص 58، آذر 57) بنابراین از آنچه که گفته شد انسان در این مکتب حرکتی بسوی خدا دارد و «بازگشت به «سوی او» یعنی حرکت به سوی کمال مطلق، خیر مطلق ، زیبایی مطلق، قدرت، علم، ارزش و حقیقت مطلق، یعنی حرکت بسوی مطلق، حرکت بسوی کمال مطلق، یعنی حرکت ابدی. یعنی تو یک «شدن» ابدی یی، یک «حرکت لایتناهی» یی و خدا سر منزل تو نیست. «مقصد» توست، مقصدی که همواره مقصد میماند، خدا، آخرین نقطه سیر سفر تو نیست. سفر تو، هجرت ابدی تو، به روی جادهای است، صراطی است که نقطه آخرین ندارد، راهی است که هرگز ختم نمیشود