آنطور که به نظر میرسد به اقتضای مثلث معروف طراح متخصص، اثرحرفهای و سفارشدهنده آگاه، گرافیک ایران در دو ضلع حضور طراحان حرفهای و کیفیت آثار تلاش زیادی میکند تا به وضعیتی مطلوب برسد. تا اینجای کار که مربوط به حیطه کوچک فعالیتهای شخصی و روابط همکاران با یکدیگر است شاهد حرکتهایی قابلتوجه در گرافیک ایران هستیم. حال اینکه این تلاشها چقدر در مسیر درست بوده و تا چه اندازه موفق، مجالی دیگر میطلبد. اما پای ضلع سوم مثلث ما انگار سالها است میلنگد. گرچه جملگی از فقدان سفارش، کارفرمای آگاه و یاریگر در فغانیم اما انگار اصرار بر ایستادن روی پلهای بالاتر از واقعیت که متعلق به ما نیست بیش از تلاش برای پیمودن یک به یک مراحل برایمان مهم شده است. درحالیکه گرافیک ما درست از همین نقطه، یعنی نبود سفارشدهندگان آگاه است که ضربه پذیرفته و راه به بیراهه میبرد، به راه انداختن شو و نمایشگاه برای همکاران، رفقا، خانواده، بردن جوایز جهانی، و عضو AGI شدن آنچنان مسخمان کرده است که هر روز فرصتهای بسیاری برای حضور قدرتمند در متن جامعه و مخاطبان (آنجا که جایگاه واقعی یک طراح گرافیک است) را از دست میدهیم.
به تبع چنین عملکردی، پافشاری بر پرداختن به دو ضلع دیگر است که ما را از تصاحب هنری بزرگ بازداشته که در متن ضلع سوم <کارفرمای آگاه>، مستتر است؛ هنر<مواجهه با کارفرما.> این مولفه البته خود دارای جزئیاتی است که تا نباشند، طراح نیمی از موفقیتش را از دست داده است. چگونه با کارفرما همکلام شدن، خود را ثابت کردن، کار خود را توضیح دادن، توجیه کردن و قبولاندن، چطور دانش خویش را روی اثر پیاده کردن و... همگی هنرهایی است که اگر یک طراح در کنار کار طراحی نداشته باشد، هیچ ندارد. اگر نه، در کنج خانه نشستن و به سفارش خود برای خود طراحی کردن، نه چالش با کارفرما میطلبد و نه مواجهه با مخاطب.
از این روی اگر گاهی اثری ضعیف از یک طراح دیدید که تا امروز ستایشش میکردید، پیش از آنکه سستیهای کارش را به حساب ضعف دانش و خشکیده شدن چشمه خلاقیتش بگذارید، بدانید که در اولین قدم، مواجهه درستی با کارفرما نداشته و نتوانسته دانش و اندوخته خویش را به کارفرما و اثر دیکته کند. همه این مطالب را چند روز پیشتر و در میان آثاری که بر دیوارهای خانه هنرمندان ایران سعی بر خودنمایی داشتند یک بار مرور کردم. <نمایشگاه آثار چاپشده اعضای انجمن گرافیک> بیش از آنکه نمایشگاهی باشد برای نشان دادن قوتها، یادآور یک واقعیت تلخ است. واقعیت طول فاصله رویا و حقیقت؛ فاصله آثاری که در نمایشگاههای گروهی و شخصی با انبوهی از آثار متنوع وجود دارد با آن چیز که بهعنوان گرافیک چاپ شده و بهدست مردم میرسد. در میان لوگوها، پوسترها و کاتولوگ های این نمایشگاه، حتی به مدد نامهایی گاه آشنا که بر کاغذی کجسلیقه و چرک حک شدهاند، دیگر خبری از آن همه میدانداری گرافیک نمایشگاهی نیست. تایپوگرافی، مینیمالیسم، زبان شخصی، ایلوستریشن، هویت ایرانی و آنهمه عناوین آکادمیک، عناوین مهجوری هستند که جایشان را به آثاری با ایدههایی ضعیف، سایه زیر حروف، گرادینت، عکسهای بیرمق و ترکیببندیهای خامدستانه دادهاند تا ثابت کنند آنچه را که همه میدانیم و از کنارش میگریزیم.
واقعیت اینطور وقتهاست که تن عریان میکند. دستپخت اعضای انجمن گرافیک که دایرهای از برگزیدگان هستند با کمک آن همه نشریه، کلاس آموزشی، سایت، جلسات جنجالی و نظریههای آوانگارد، همین متاع فقیرانه است که میبینید. انجمن گرافیک که چند سالی است بزرگترین افتخارش را در چهل توی برگزاری دوسالانهای نامنظم جستوجو میکند، انگار هیچگاه نخواسته است گامی در جهت واقعیت بردارد. حقیقت این است که اعضای انجمن هم مانند سایر طراحان گرافیک، توشه چندانی از دانش <مواجهه با کارفرما> در خورجین خود ندارند که اگر داشتند اکنون شاهد توفیر کیفیتی آثار چاپشده با آثار نمایشگاهی، آن هم در این حد نومیدکننده نبودیم. به هر تقدیر و بر حکم انصاف با آنکه تلاش انجمن در گردآوری و ارائه چنین آثاری ستودنی است، اما هر نمایشگاه و رویداد هنری باید حاصل درسی و تجربهای باشد و خصوصیت این نمایشگاه، نمایاندن چشماندازی از حقیقت و فاصلهاش با رویا و فانتزی است. تجربهای که اگر درک شود نهاد بالقوه قدرتمندی چون انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران را وادار خواهد ساخت تا یک گام به عقب بگذارد و به جای پرداختن به سطح و دغدغه جهانی شدن؛ انرژی بیشتری را صرف استحکام زیرساختهای یک فعالیت حرفهای کرده و درصدد آموزش آن چیزها برآید که لازمه واقعی طراحان حرفهای گرافیک است. البته در وضعیت نابسامان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امروز ایران شاید این توقع زیادی باشد اما نه برای قشری که خود را فرهیخته میداند و اقتضای فرهیختگی گاه شنا در جهت عکس جریان آب برای رسیدن به مقصد است.
بحران گرافیک ایران , نقش ممیز و گرافیک در مدرنیزم ایرانی
تفکر مدرن است که در جهت رسیدن به جامعهای واحد در زیر تمام لایههای فرهنگی ، قومی و زبانی ، به جستجوی فصل مشترک و اصیلی برمیخیزد .
بهروز امامی اردستانی
* تفکر مدرن است که در جهت رسیدن به جامعهای واحد در زیر تمام لایههای فرهنگی ، قومی و زبانی ، به جستجوی فصل مشترک و اصیلی برمیخیزد ، و این فصل مشترک خود را تنها در تصویر میتواند متجلی سازد
شناخت درست تصویر و استفاده صحیح از نشانه می تواند باعث افزایش سرعت ارتباطات فرهنگی و پیوندهای فکری با دیگر جوامع باشد. جامعه ایرانی بدون این که خود آشکارا آگاه باشد که از چه دورهی گذار بزرگی گذر کرده است، به ابزار و زبان جدیدی برای انتقال معانی و مفاهیم خود مجهز میشود. زبانی که فاصلهی میان او و دیگر جوامع را به طرز چشمگیری کاهش میدهد.این حرکت اگر سیر درست و علمی خود را طی کرده بود و با موانع و بی توجهیهای تأسفبار مواجه نمیشد ، میتوانست ما را در کلیهی زمینههای اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی ... به چشم اندازهای خیرهای برساند.
به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرتضی ممیز
هنوز کاملا از کار طراحی و چیدمان صفحههای گزارش مراسم وداع با منوچهر آتشی فارغ نشدهام که ناگهان خبر دیگری را میخوانم. سفر مردی دیگر از بزرگمردان قلمرو فرهنگ و هنر این مرز و بوم که حضورش به تنهایی خود نشانهای از میزان بلوغ و تکامل هنر و تفکر هنری این سرزمین بود. مرتضی ممیز، نمادی درخشان از شناخت و درک بالای هنرمند ایرانی از سیر پیشرفت و دگرگونی هنرهای تجسمی در جهان بود . مردی که اسطورهای ماندگار در شکلدهی به جریانها و گرایشهای نوین و مدرن بصری ایران به شمار میرفت و بر آخرین تحولات هنری و حرکت های زیباییشناسانهی روز دنیا آگاهی و دانش داشت.
شاید هنوز هم ظهور پدیدهای به نام مرتضی ممیز در عرصهی هنرهای تجسمی ایران برای افکار عمومی روشن نباشد. آثار و اتفاقهای شگرفی که به واسطهی حضور این پدیده در بخشهای گوناگون اجتماعی به وقوع پیوست ، همگی نتیجهی شناخت و آشنایی یک جامعه با عنصری به نام تصویر بود. هنر یا صنعتی که مرتضی ممیز به نام گرافیک به مردم این سرزمین هدیه داد و تا پایان عمر نیز به منظور اعتلا و رشد آن از هیچ کوششی مضایقه نکرد، جامعهی ایرانی را به دانشی بصری مجهز کرد که برای آن دسته از افرادی که به اهمیت و نقش اثرگذار آن آگاه بودند، چیزی کمتر از دسترسی به آخرین تکنولوژی های صنعتی و علمی نبود.
بی هیچ تردیدی می توان ادعا کرد که یکی از معیارهای رشد فرهنگی هر جامعهای ، ترویج زبان بصری و رسیدن به توان نشانه شناسی در آن جامعه است. شناخت درست تصویر و استفاده صحیح از نشانه می تواند باعث افزایش سرعت ارتباطات فرهنگی و پیوندهای فکری با دیگر جوامع باشد. اساساً تصویر و نشانه ، اولین و اصیل ترین ادراک بشر از جهان پیرامونش است. چنان که انسان غارنشین نیز پیش از اختراع زبان ، جز تصویر وسیلهی دیگری برای برقراری ارتباط با هم نوع خود نداشت. تصویر بدیهی و طبیعیترین ابزار ارتباطی بشر بوده است. اما جالب این است که امروز و در جهان مدرن نیز تصویر اهمیت و قدرت منحصر به فرد خود را همچنان نشان میدهد. زمانی که انسان مدرن و جوامع توسعه یافته دچار تکثر فرهنگی و زبانی شدیدی شدهاند که میان آنها فاصله میاندازد ، زبان بصری تنها زبان مشترک تمامی انسانهاست.