رابطه عاطفی انتقالی یا Rebound Relationship، پس از جدایی و قطع یک رابطه عاطفی جدی رخ می دهد. حتی چنین روابطی، گاهی پیش از آنکه رابطه قبلی کاملا پایان یابد (مثلا طلاق قطعی و جاری شود) آغاز می شوند.
چنانچه شما به سرعت پس از تمام شدن یک رابطه دراز مدت، به رابطه عاطفی جدیدی وارد شده اید، احتمال انتقالی بودن این رابطه کم نمی باشد.
رابطه عاطفی انتقالی در واقع یک بهانه برای پرت شدن حواس ماست، بهانه خوبی که درد و رنج تحمل جدایی و تمام کردن رابطه عاطفی قبل را کمی تسکین می بخشد، درحالیکه اقدامی نادرست به قصد بازگشت به زندگی عادی است.
بسیاری از افراد بعد از جدایی (یا تمام کردن یک رابطه عاطفی جدی) به سرعت شروع به دیدن و بررسی موارد دیگر می کنند چراکه از “تنها شدن” بیم دارند. در واقع فرد می خواهد با درگیر شدن در شور و شدت یه عشق جدید، درد جدایی قبلی را فراموش کند.
افراد در روابط پس از جدایی، به جد به دنبال فردی می گردند که مشکلات رابطه قبلی شان را نداشته باشد درحالیکه با چنین دیدی، تنها دسته مشکلات پیشین را با دسته ای جدید از مشکلات تعویض می کنند.
چنانچه فرد سالهای زیادی را در رابطه عاطفی مشکلدار خویش صرف کرده است، پس از جدایی، احتمال شیرجه زدن او در رابطه عاطفی جدیدی بیشتر می گردد، چراکه طبیعی است که به عنوان انسان، به دنبال روابط قوی و دایمی باشد و احساس خسران از رابطه گذشته و تلف وقت ناشی از آن، دست به دست حس تنهایی و نیاز به هم صحبت داده و فرد را به یک رابطه جدید، ولی بسیار زود و عجولانه، سوق دهد.
ماسک زدن بر روی درد گذشته، بزرگترین مشکل رابطه انتقالی است. در واقع فرد درگیر شده در چنین رابطه ای، از پارتنرش به عنوان مرهمی برای قلب شکسته خود در رابطه قبلی “استفاده” می کند و چنانچه هدفش تامین شد، وی را رها کرده و به دنبال زندگی خود می رود.
چنانچه بیم این دارید که در حال وارد شدن به چنین رابطه ای هستید، با خود در درجه اول و سپس با فرد مقابل صادق باشید که قصد و غرض و هدف شما از این رابطه چیست.
و چنانچه فردی هستید که با کسی که به تازگی یک رابطه دراز مدت عاطفی را پایان داده است، آشنا شده اید، مراقب باشید! به طرف مقابل خود اجازه ندهید، سرعت رابطه را تعیین کند. اگر چنین اجازه ای را به وی بدهید، خود را در میان یک گردباد خواهید یافت. مسلما نمی خواهید که با خوار و خاشاک تنها بمانید، هنگامیکه طرفتان تصمیم به ترک شما و ادامه زندگی اش می گیرد.
به طور خلاصه، اگر با فردی که احتمال وارد شدنش به رابطه انتقالی می رود، آشنا شده اید، بسیار به کندی و با آرامش رابطه را جلو ببرید. همچنین مراقب احساسات خود باشید و بدانها توجه کافی کنید.
و کلام آخر اینکه، “درد و رنج عاطفی، ما را نمی کشد!“. افراد به طور ناخودآگاه بیم دارند که درد و رنج روحی و عاطفی ورای توان تحمل آنهاست و از آن خواهند مرد!، و بنابراین در نتیجه این ترس، به روابط جدید و سایر تکنیکهای ناسالم پناه می برند. درحالیکه یادآوری جمله بسیار مهم بالا، کمک می کند که به خود و فرد دیگری رحم آورده!، و ابتدا رنج و درد جدایی و تمام شدن رابطه قبلی را به تنهایی التیام بخشیم، و تنها پس از آن، وارد رابطه جدیدی شویم.
هر ازدواج از آمیخته شدن دو خانواده تشکیل می شود. هر طرف یک دسته از انتظارات و توقعات را با خود وارد زندگی زناشویی می کند که معمولاً نشاندهنده تاریخچه خانوادگی فرد و چیزهایی است که در خانواده و دوستان خود دیده است. ازدواج ادغام سنت ها و انتظارات دو خانواده است.
آنچه برای هر طرف مهم است این است که از انتظارات طرف مقابل خود قبل از وارد شدن به زندگی زناشویی باخبر شود. برای موفقیت هر ازدواج و رابطه زناشویی، آشنایی با انتظارات و توقعات طرف مقابل لازم و ضروری است چون جور شدن رفتارها و توقعات در هماهنگی و رضایت طرفین بسیار مهم است.
زوج هایی که توقعات متعارض دارند معمولاً مشکلات بیشتری در رابطه خود تجربه می کنند. برای مثال، آیا زن باید کار و تحصیلات خود را کنار بگذارد و برای تربیت فرزندان خانه نشین شود؟ دو نفر چطور مسئولیت نگهداری از فرزندان، کارهای خانه، و مدیریت مالی خانواده را با هم تقسیم می کنند؟
سن مناسب برای ازدواج از دیدگاه روانشناسی
سن در ازدواج از دو نظر دارای اهمیت است؛ یکی از نظر روانی ودیگری از نظر فیزیولوژیکی. انسان در فرایند رشد از نظر روانی درسنین مختلف دارای ویژگی های متفاوت است. روان شناسی کودک با روانشناسی نوجوان، جوان و پیر متفاوت است. خصوصیات روانی یک نوجوانبا ویژگی های روانی یک فرد سالخورده در بیشتر زمینه ها قابل مقایسه نیست.بنابراین ازدواج یک مرد پنجاه یا شصت ساله با یک دختر 18 ساله بهدلیل تفاوت فاز روانی به سعادت و خوشبختی نمی انجامد. دیر یا زود
به علت عدم ارضای نیازهای روانی، این عروس جوان با دلمردگی به
انتظار مرگ شوهر کهنسال خود روزشماری می نماید، یا خواهان طلاق می شود. از سوی دیگر این مرد کهنسال برای ارضای نیازهای همسر جوانش مجبور به تظاهر به جوانی و رفتارهای نامناسب با سن خود می شود و در نتیجه او نیز از مسیر طبیعی زندگی خارج می گردد و از نظر اجتماعی زبانزد خاص و عام می شود و در مجالس و محافل ممکن است همسرش را با فرزندش اشتباه بگیرند و همه جا مجبور است وضعیت خود را توجیه کند. و برای کسب رضایت همسرش، چنانچه ثروتمند باشدبه خریدن جواهرات و لباس های گران قیمت و خانه و اتومبیل متوسل می شود و چنانچه عالم باشد کتاب ها و آثار خود را به او تقدیم می کند ولی هیچیک از اینها او را ارضا نمی کند. عکس این حالت، یعنی ازدواج زن پیر با مرد جوان نیز همین وضع را خواهد داشت.
بنابراین کسانی که قصد ازدواج دارند نباید تحت تاثیر پول، مقام
اجتماعی، مقام علمی و سایر امتیازهای ارزشمند، سن همسر آینده خود را نادیده بگیرند. دوم از جنبه فیزیولوژیکی که علاوه بر جنبه های روانی، ارضای غرائز جنسی خود مسئله مهمی است.
بنابراین چنین ازدواجی به هیچ وجه فرجام خوبی نخواهد داشت و پایانش فساد و انحراف یا دلمردگی و آرزوی نجات از این بحران خواهد بود.سن ازدواج در شرایط جغرافیایی و اقلیمی مختلف متفاوت است. معمولا در مناطق گرم، سن بلوغ و ازدواج پایین تر و در مناطق سرد وکوهستانی بالاتر است. مهم نیست که فرد در چه سنی بالغ می شود،
مهم این است که دختر و پسر احساس کنند از نظر فیزیولوژیکی وروانی نیاز به ازدواج دارند. تشخیص زمان مناسب ازدواج از سوی دختر و پسر تازه بالغ مشکل است. در این مورد راهنمایی پدر و مادرو مشاوره با مشاور خانواده ضروری است. معمولا چون دختران از نظر رشد بدنی و روانی از پسران جلوترند و رشد آنان سریعتر است، زودتر بالغ و برای ازدواج آماده می شوند. به همین علت در اسلام سن تکلیف دختران نه سال و پسران 15 سال می باشد.در اینجا ذکر این نکته لازم است که چون اسلام دین جهان شمولی است، بنابراین حداقل سن تکلیف برای تمام مناطق اعم از سرد و گرم مشخص شده؛ یعنی روی زمین مناطقی هست که دختر در 9سالگی بالغ است ولی این بدان معنا نیست که این دختر 9 ساله باید حتما ازدواج کند. ازدواج زمانی واجب است که شرایط آن از نظر فیزیولوژیکی، روانی، فرهنگی و اقتصادی فراهم باشد و چنانچه انجام نگیرد فرد به گناه بیفتد.
در ایران به طور عرف اکثر دختران بین 18 تا 25 سال ازدواج می کنند. پسرها نیز در روستاها در سنین پایین تر و در شهرها بین 25 تا 30 و گاه تا 35 سالگی ازدواج می کنند. تفاوت سن دختر و پسر با در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی و عوامل فرهنگی متفاوت است.گاه تفاوت سن تا 10سال هم مشکلی ایجاد نمی کند. یکی از فرمول هایی که در این مورد پس از آمارگیری های سن ازدواج پیشنهاد شده، آن است که در سنین پایین تر، نصف سن پسر به اضافه هفت سال سن
مناسبی برای دختر خواهد بود. ولی این به هیچ وجه فرمول قطعی و یا استاندارد محاسبه شده ای نیست. آنچه در این مورد می توان به طور قطعی پیشنهاد کرد آن است که بین سن زوجین تناسب منطقی و معمولی وجود داشته باشد.
روانشناسی ازدواج: ازدواج، شباهت ها یا تفاوتها ؟
از زمان های خیلی دور همواره این سؤال بین روانشناسان خانواده مطرح بوده است که آیا شباهت ها باعث به وجود آمدن ازدواج موفق می شود یا تفاوت ها؟
پژوهش های به عمل آمده نشان می دهد که با ثبات ترین ازدواج ها آنهایی هستند که زن و شوهر بیشترین شباهتها را با هم داشته اند. استفن وایت معتقد است: «با توجه به بررسی های بالینی، شباهت های اخلاقی و شخصیتی زن و شوهر روی موفقیت ازدواج آنها نقش تعیین کننده ای دارد.» میزان بی ثباتی و طلاق در زوجهای به هم شبیه، کمتر مشاهده می شود. با توجه به نتایج به دست آمده، نداشتن شباهت با بی ثباتی و طلاق همراه است. بعضی از روانشناسان شباهت های موجود بین زوجین را در حکم سپرده بانکی تلقی می کنند و اشاره می کنند اگر میزان سپرده بانکی شما رقم بزرگی باشد و میزان بدهی بانکی شما کم باشد در آن صورت در مقابل نوسان های اقتصادی بهتر می توانید مقاومت کنید و به نحو احسن می توانید احساس امنیت نمایید، ولی اگر میزان بدهی های شما نسبت به سپرده بانکی کم باشد به همان نسبت احتمال اینکه دچار مشکل شوید زیاد خواهد بود. این تشابه نشان می دهد که هر قدر تشابه بین زوجین بیشتر باشد به همان نسبت ازدواج آنان از استحکام و دوام بیشتری برخوردار خواهد بود و هر قدر تفاوت آنها بیشتر باشد به همان نسبت احتمال اینکه دچار بحران شوند زیاد خواهد شد، سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که وجود کدام یک از تشابهات مطلقاً برای ازدواج لازم هستند؟
هوش: اگر هوش زن و شوهر به یک اندازه باشد رابطه زناشویی با گرفتاری کمتری روبه رو می شود. توجه داشته باشید که «تحصیلات» ملاک نظر نیست چرا که بعضی از اشخاص بسیار باهوش، به هر دلیل ممکن است به کالج و دانشگاه راه پیدا نکنند. منظور این است که زن و شوهر به لحاظ بهره هوشی باید در یک ردیف قرار داشته باشند، باید بتوانند اشیاء و امور را به یک شکل ببینند و درباره آنها به یک شکل صحبت کنند. اگر یکی از طرفین ازدواج اغلب گمان می کند که همسرش متوجه منظور او نشده است، شرایط خوشایندی بین آنها برقرار نمی شود. بررسی های به عمل آمده نیز نشان می دهند، اگر بهره هوشی زن و شوهر در یک ردیف یا نزدیک به هم باشد ثبات ازدواج بیشتر می شود. ارزش ها: لازم است که زن و شوهر درباره بسیاری از ارزشها وحدت نظر داشته باشند. مثلاً مهم است که زن و شوهر درباره معنویات و یا زندگی خانوادگی اختلاف نداشته باشند. اگر در این زمینه ها وحدت نظری وجود نداشته باشد، بروز اصطکاک میان آنها حتمی است. علایق: اگر زن و شوهر در بسیاری از زمینه ها علایق مشترک داشته باشند، زندگی به کامشان شیرین می شود. در این میان هر چه تنوع علایق مشترک بیشتر باشد بهتر است. توقع از نظامات خانوادگی: زن و شوهر بایستی درباره وظایف و مسئولیتهای یکدیگر در رابطه زناشویی وحدت نظر داشته باشند. طرز فکر افراد در این زمینه کلاً به دو نوع تقسیم می شود. بعضی از افراد در مورد وظایف و مسئولیت های زن و شوهر به طور سنتی فکر می کنند، بدین معنا که مدیریت داخلی منزل به عهده زن است و مرد نیز به عنوان مدیر بیرونی منزل، یا نان آور خانواده تلقی می شود.
فردی که در این زمینه به طور سنتی فکر می کند باید با فردی ازدواج کند که با او همفکر است. اما در حال حاضر که نقش های زن و مرد دستخوش تغییرات زیادی شده است، عده ای معتقد به تساوی حقوق بین زن و مرد هستند و وظایف و مسئولیتهای مشابهی نیز برای آنان قائل می شوند. افرادی که این اعتقاد را دارند باید با همفکران خود ازدواج کنند. سؤال دیگری که مطرح می شود این است: تفاوتهای مسئله ساز کدام ها هستند؟ یا به عبارت دیگر، چه تفاوتهایی می توانند به خوشبختی زندگی زناشویی آسیب برسانند؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت وجود اختلافاتی که می توانند به خوشبختی زندگی زناشویی لطمه بزنند عبارتند از:
میزان انرژی: وقتی یکی از طرفین ازدواج پر انرژی باشد و در مقابل همسر او کم انرژی، اینان با مشکلات عدیده ای برخورد می کنند. اختلاف در میزان انرژی در زمینه های مختلف خود نمایان می شود که از جمله می توان به معاشرتهای اجتماعی، فعالیتهای مذهبی و غیره اشاره کرد. در انجام فعالیتهای مربوط به خانه نیز سطح انرژی میان زن و شوهر اغلب مسئله ساز می شود، مثلاً ممکن است زن بخواهد کارهایی را در روزهای تعطیل آخر هفته در منزل انجام دهد و شوهر علاقه مند به این باشد که روبه روی تلویزیون بنشیند و یا روزنامه بخواند.
عادات شخصی: وقتی زن و شوهر عادتهای شخصی متفاوتی داشته باشند، به تدریج وحدت میان آنها رو به نقصان می رود.