لوییس باراخان
لوییس باراخان(۱۹۸۸-۱۹۰۲) معمار مکزیکی و برنده جایزه پریتزکر ۱۹۸۰معماری بومی مکزیک را که بر بازی رنگ استوار است با اندیشه های مدرن به خوبی تلفیق کرده است . می توان کارهای او را نسخه مکزیکی کارهای لوکوربوزیه دانست . تشابه خط فکری او و تادائو آندو در آفرینش فضاها نیز جالب و قابل توجه است . طراحی فضاهای خلوت در دل مجموعه های طراحی شده شاخصه معماری باراخان است . توجه به نور و بازی بین نور و سایه و نیز استفاده از عناصر طبیعی در کارهای باراخان به وضوح قابل مشاهده است .
دیوارها، مکزیک، لو یز باراخان که در زمان خود حرکتی کاملاً ضدعملکردگرایی محسوب می شدند امروز به برج های بی مصرف(Useless-Towers) معروفند
اولین کلیسای متحد، لویی کان، نیویورک.
نظریات باراخان پیرامون معماری و سبک معماری
تفکر فضایی است که امروز کمتر به آن می پردازیم. یک متفکر معاصر اعتقاد دارد: «تفکر حالتی است که در انجام ندادن کارهای روزمره به وجود میآید.»
اگر چنین باشد باید اذعان داشت که زندگی امروزی ما را از آن غافل گردانده است. وی فعالیت های ما را به دو قسمت کلی «فعالیت از روی عادت» یعنی عادت به فعال بودن و در نتیجه فعالیت کلیشه ای و «فعالیت از روی نیاز درونی» تقسیم می کند.
در زندگی امروز، انسان ها میل دارند که خود به خود فعال باشند، کسی که لحظه ای دست از کاری حتی خاراندن خود بردارد به نوعی به عذاب وجدان شهری دچار می شود و خود را موجودی تعریف نشده در فضای امروزی می یابد.
این همیشه فعال بودن به خالی شدن ذهن از فضای خالی و اغتشاش ذهن می انجامد و صلب آرامش شخص است.
معماری فضای تبدیل عادت به نیاز، یعنی به یک تجربه همیشه تازه برآمده از تفکر است.
قدم زدن در یک فضای پیاده رو به جای راه رفتن از روی عادت در یک مکان پیاده رو، تبدیل به یک «فعالیت» می شود و همیشه یک تجربه تازه نسبت به بار قبل و دارای فرآیند تفکر است
خلوتگاه: «تنها در یک شراکت صمیمانه با خلوتگاه است که انسان می تواند خود را پیدا کند.»
فضای تمرکز، (یادبود هیروشیما)، تادو آندو، یک سیلندر بتونی و کشیده. فضای داخل سنگین و احساس جاذبه کاملاً محسوس است. همان جاذبه ای که همه چیز را از بالا به پایین می اندازد.
خیابان جایی است که کسی در آن راه می رود و فکر می کند.»-
لویی کان
۳)زمان تازه ای نیست که برخی معماران برای معالجه بیماری عادت و کلیشه ای شدن رفتار انسانی دست به خلق فضاهایی به ظاهر بی نام کرده اند.
این فضاهای به ظاهر بدون کاربری که عموما کمینه گرا (مینیمالیستی) البته در خود و ساده در اجزای خود هستند، کاملا انتزاعی بوده و از هیچ شکل کاربردی که باعث غفلت ما از تفکر خالص شوند تبعیت نمی کنند و مصداق آنها کاملا درونی و نهادی است.
از هیچ اند و «هیچ» یعنی لحظه جدا شدن از زندگی روزمره، به خود آمدن و آغاز تفکر. به هیچ وجه قصد ندارند برای شما تعیین کنند که نسبت به آنها باید چه کار کنید، یا باید آنها را بپذیرید یا از کنارشان بگذرید. در بحث طراحی معماری که مجموعه ای است از مسائل بسیار شهری و زندگی (چنانچه اعتقاد به این مساله داشته باشیم) که در آن فضای سکوت ومکث نیز اتفاق می افتد، سکوت ها هستند که به زندگی معنا می دهند. (آیا می توانید مکث های سمفونی ۵ بتهوون را حذف کنید و بگویید اثر را ترقی بخشیده اید و شنیدن آن نیز زمان کمتری را لازم دارد؟)
۴)کلیسا - مدرسه ساخته لویی کان (معمار آمریکایی) واقع در روچستر نیویورک،شامل اتاق گردهمایی داخلی بزرگی است که توسط یک سری از اتاق های کوچک برای مدرسه،مهدکودک و فعالیت های اجتماعی احاطه شده است. دیوار خارجی این اتاق ها دارای فضاهای پر و خالی بسیاری است که نمای ساختمان را شکل می دهند.
در صحبت با مردم معلوم شد که آنها در آغاز فکر می کردند هر کدام از این فضاهای خارجی باید عملکردی داشته باشند، به نحوی که از چگونگی استفاده از آنهاناامید شده بودند.
تا اینکه فهمیدند هیچ قصد خاصی نیست. ولی بچه ها در مهدکودک دوست دارند روی این سکوها بنشینند و بازی کردن و قایم شدن در آنها را دوست دارند.
آنها در فضاهایی که ظاهرا زائد بود غرق شدند. بعدها بزرگترها با تجربه کردن شروع به درک این فضاها کردند.
خود لویی کان می گوید: «مورد استفاده آنها می تواند از یک نیاز درونی بیاید و نه احتیاج روزمره.»
مکعب، ایسومانوکیچی، نیویورک
طرح: علی افسرمنش
5)تمام این موارد درحالی است که هنوز پس از سالها در طراحی آکادمیک شهرهای ما بحث برسر عملکردی بودن، اقتصادی بودن و سوددهی است. جالب است که درست همین آرزوها در اثر این نوع دیدگاه ها به وقوع نپیوسته است. خالی بودن بسیاری از ساختمان ها در این روزها و ضررهای مالی، ترافیک سنگین و از همه مهمتر بیماری جسمی و روحی ساکنین شهرها ازجمله این شواهدند.
و باز همه اینها درحالی است که به اصطلاح «عملکرد گرایی» که حتی در فضاهای آموزشی دانشکده های معماری، به فعالیت مشغولند چشم بسته روی این فضاها خط بطلان می کشند و نام آنها را فضای پرت، به هدردادن سرمایه ملی و ... می نامند.
وقتی وضع در دانشکده های ما که مکان تفکر و بدست آوردن تجربه است، مجالی برای این نوع افکار نیست، چه انتظار بیهوده ای است که در حقیقت شهرهای خود به دنبال این فضاها بگردیم و شاید این یکی از تفاوت های طراحی آکادمیک معماری با این معماری است که در اولی همه چیز از آغاز باید تعریف شده و مشخص باشد ولی در نوع دوم کسی خانه ای می ساخته و اتاقی در آن قرار می داده تا در آینده براساس نیاز خود، از آن استفاده کند، موضوعی که در معماری گذشته ایران نیز به چشم می خورد. چراکه می بینید یک پل می تواند از صرف عملکرد پل بودن که در زندگی مدرن معنا می دهد به معنای رساندن از یک نقطه به نقطه ای دیگر، دارای زندگی خاص خود گردد و به اتاق ها و پله هایی مجهز شود که می توان از آنها به تماشای آب رودخانه پرداخت. (پل خواجوی اصفهان)
۶ )در پایان باید گفت، شما نمی توانید با کم کردن مسائل بگویید آنها را حل کرده اید، بلکه صرفاً بسیاری از آنها را نادیده گرفته اید. این است مشکل عملکردگرایی در طراحی شهرها. برای روشنترشدن موضوع با یک سوال و جواب از لویی کان (معمار آمریکایی) این متن را پایان می دهیم:
یک مجموعه مسکونی بزرگ مانند مارسی ساخته لوکوربوزیه شامل مغازه های زیادی است که از آنها استفاده نمی شود، او فکر کرد که تمام این افراد باید به مغازه های طبقه مرکزی احتیاج داشته باشند (یعنی قراردادن طبقه مغازه ها در نزدیک ترین فاصله به ساکنان.) ولی عملاً از آنها استفاده نمی شود و این بدین دلیل است که او احتمالاً فقط به یک راه حل آماری رسیده است. تعداد زیادی از مردم، تعداد زیادی مغازه. او میل به زندگی و میل به بیرون رفتن مردم را مورد ملاحظه قرار نداده بود. آیا فکر نمی کنید که معماران برای طراحی های خود بهتر است با جامعه شناسان و روانشناسان مشورت کنند؟
من هیچ وقت این مشکل را نخواهم داشت. چون فرق بین خریدن(buying) و خریدکردن(Shopping) را می دانم. خریدکردن لزوماً جایی که شما چیزی می خرید، نیست و این طبیعت حقیقی خریدکردن و تجارت است که نمی تواند «منفرد» باشد. شما به نانوایی نزدیک خود فقط به صرف اینکه آنجاست نمی روید، بلکه به بهترین نانوایی می روید و این با منطق ریاضی وار جور درنمی آید و زمانی جوابگو است که درک کنید طبیعت آن چیست.