جنگ بدر
«بدر» روستای کوچکی میان مکه و مدینه بود که چند غزوه از غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به نام آن روستا خواندهاند و مهمترین آنها جنگ بدر کبری بوده است.
جنگ بدر کبری در ماه رمضان سال دوم هجری بین مسلمانان و مشرکان مکه در سرزمین بدر رخ داد. دلیل اصلی این جنگ آن بود که مشرکان مکه اموال مسلمانان مهاجر را مصادره کرده بودند و مسلمین مهاجر در شهر مدینه در تنگدستی و فقر به سر میبردند. از این رو وقتی رسول خدا خبر یافت کاروان تجاریقریش به سرپرستی ابوسفیان بن حرب از شام به مکه باز میگردد، تصمیم گرفت با سپاه مسلمین به کاروان حمله ببرد و به تلافی اموال مصادرهشدهی مسلمانان مهاجر، اموال و کالاهای بازرگانان قریش را مصادره کند تا بنیه مالی مسلمانان تقویت شود.
رسول خدا در دوازدهم ماه مبارک رمضان به همراه 313 تن از یاران خویش از مدینه بیرون رفت. سپاه اندک مسلمانان با 20 شمشیر و هفتاد شتر و اسب در هفدهم ماه رمضان در بدر فرود آمدند. پرچم سپاه مسلمین را نیز علی ابن ابیطالب علیه السلام بر دوش داشت.
از سوی دیگر ابوسفیان وقتی از حرکت مسلمانان آگاه شد، پیکی را به مکه فرستاد و کمک خواست. سران قریش هم بیدرنگ با سپاهی نهصد و پنجاه نفری عازم بدر شدند. ابوسفیان با کشاندن کاروان به بیراهه، آنان را از خطر رهانید و به قریش پیام داد که به مکه بازگردند اما ابوجهل با آگاهی از تعداد اندک مسلمانان و عدم آمادگی آنان برای این رویایی بزرگ، قریشیان را به نبرد تشویق کرد.
سرانجام جنگ درگرفت و مسلمانان با وجود تعداد اندکشان، با امداد الهی بر قریش پیروز شدند، هفتاد تن از آنان را کشتند و هفتاد تن را به اسارت گرفتند. ابوجهل و حنظله پسر ابوسفیان نیز در میان کشتگان بودند.
در جنگ بدر، حضرت علی علیه السلام پایمردیهای بسیار کرد و در پیروزی مسلمانان سهم زیادی داشت، به طوری که گفته میشود 36 تن از مشرکان در آن نبرد به دست او کشته شدند.
در این جنگ، 14 تن از مسلمانان به شهادت رسیدند.
گزارش زیبای امیر مومنان علی علیه السلام از جنگ بدر
روز هفدهم، یا نوزدهم رمضان، سال دوم هجرت، غزوه بدر روى داد. شمار سپاهیان اسلام، بالغ بر سیصد و سیزده نفر بودند که براى سوارى فقط دو اسب و هفتاد شتر داشتند.
عده سپاهیان دشمن، نهصد و پنجاه مرد جنگى که ششصد نفر آنان زره پوش بودند و صد است همراه داشتند. در این جنگ نوع اشراف و مهتران قریش شرکت داشتند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به یاران خویش فرمود: هَذِهِ مَکَه َ قَد اَلقَت اِلَیکُم اَفلاذَ کَبَدِها؛ این مکه است که جگر گوشه هاى خویش را جلوى شما افکنده است.
پس از نبرد تن به تن که میان شش نفر از پیشتازان قریش رخ داد، دو سپاه به جان هم افتادند و پس از جنگى سخت نتیجه به شکست دشمن و پیروزى سپاه اسلام انجامید. در این جنگ هفتاد نفر از مردان قریش به دست مسلمانان کشته شدند. بیش از نیمى از کشتگان بدر، یعنى 36 نفر به دست تواناى على علیه السلام به هلاکت رسیدند و در نیم دیگر که به وسیله سایر مسلمین و امداد فرشتگان بوده است، آن حضرت سهیم بوده است.
پس از پایان جنگ به دستور رسول خدا صلیاللهعلیهوآله کشتگان قریش را میان چاه بدر افکندند. آنگاه رسول خدا بر سر چاه ایستاد و گفت،
اى به چاه افتادگان! اى عتبه، اى شیبه، اى امیه، اى ابوجهل، شما بد خویشانى براى پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بودید. مردم مرا راستگو دانستند و شما دروغگو، مردم مرا پناه دادند و شما مرا بیرون کردید. مردم مرا یارى کردند و شما به جنگ با من برخاستید.
سپس گفت: آیا آنچه را پروردگار به شما وعده داده بود حق یافتِد؟ من آنچه را پروردگارم وعده کرده بود حق یافتم.
بعضى از صحابه گفتند: اى فرستاده خدا! آیا با لاشههاى مردگان سخن مىگویى؟!
فرمود: شما گفتار مرا از ایشان بهتر نمى شنوید. چیزى که هست، آنها از پاسخ دادن عاجزند و گرنه آنچه را گفتم شنیدند و دانستند که وعده پروردگارشان حق است.
گذشته از کشتگان، هفتاد نفر از مردان قریش نیز به دست مسلمانان اسیر گشتند که 68 نفر ایشان با پرداخت سر بها آزاد شدند....
تفصیل این قضایا را از زبان شیرین امیر مؤمنان پى مى گیریم:
1- شب پیش از جنگ بدر، جناب خضر را در خواب دیدم. از او خواستم دعایى به من بیاموزد که وسیله نصرت و پیروزى بر دشمنان و مشرکان گردد.
پس گفت: بگو، یا هو، یا من لا هو الا هو.
همین که صبح شد به محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شرفیاب شدم و خواب شب گذشته را برایش باز گفتم.
فرمود: على! اسم اعظم را به تو آموختهاند.این دعا در روز بدر پیوسته ورد زبانم بود.
2- ما در حالى جنگ بدر را اداره کردیم که غیر از مقدار اندکی، هیچ یک از ما صاحب اسب نبود. آن شب تمامى اصحاب و مسلمانان در خواب بودند، غیر از رسول مکرم که در زیر درختى با تمام قامت ایستاده بود و تا صبح یا نماز خواند و یا دعا کرد.
3- در روز بدر، لختى با سپاه دشمن جنگیدم. سپس نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله باز گشتم تا ببینم او چه مى کند؟ پس دیدم آن حضرت سر بر خاک نهاده و در حال سجده مى گوید: یا حى یا قیوم....
دوباره به میدان بازگشتم و لحظاتى را به نبرد پرداختم. سپس نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمدم، دیدم هنوز در سجده است و همان ذکر شریف را بر لب دارد. این وضع همچنان ادامه داشت، تا آنکه خداى متعال فتح و پیروزى را نصیب او گردانید.
4- در جنگ بدر، من از تهوّر و بى باکى قریش شگفت زده شدم. (و این در حالى بود که) ولید بن عتبه را کشته بودم و عمویم حمزه، عتبه را را به هلاک کرده بود و من در کشتن شیبه (فرزند دیگر عتبه) سهیم بودم.
هنگامى که حنظله بن ابى سفیان بر من حمله ور شد، به او مهلت ندادم و با یک ضربت که بر سر او فرود آوردم، چشمانش از حدقه بیرون افتاد و نقش بر زمین شد و در دم جان سپرد.
5- در روز بدر پس از آنکه آفتاب بالا آمد و همه جا روشن شد، و نبرد بین ما و سپاه دشمن بالا گرفت و صف ما با صف دشمن در هم آمیخت (طورى که دوست و دشمن قابل شناسایى نبود) من به منظور تعقیب و دست یافتن بر مردى از سپاه خصم از معرکه خارج شدم. در این بین چشمانم به سعد بن خیثمه افتاد که با تنى از مشرکان در جنگ و ستیز بود. نبرد بین آن دو در حالى صورت مى گرفت که هر دو بر فراز تپهاى از ریگ و شن قرار داشتند. اما دیرى نپایید که سعد، با زخم تیغ حریف از پاى درآمد و شهید شد.
مشرک فاتح که سر تا پا در حصارى از آهن و پوششى از زره و سوار بر اسب بود، همین که مرا دید، شناخت و از اسب به زیر آمد و مرا به نام صدا زد و گفت: اى پسر ابوطالب! پیش آى تا با هم به نبرد پردازیم.
من به جانب او رفتم و او نیز به پیش آمد.من به سبب آنکه قامتم (نسبت به او) کوتاهتر بود و از طرف دیگر او در بلندى قرار داشت، خود را به عقب کشیدم تا از یک تساوى نسبى برخوردار باشیم.
آن بیچاره این حرکت مرا بر ترس و فرار حمل نموده بود. از این رو گفت: اى پسر ابوطالب! آیا فرار مى کنى؟
گفتم: دور شده به زودى باز مى گردد! (ترجمه مثلى است که در حدیث آمده ).