نقش و اهمیت امنیت
مقدمه:
امروزه نقش و اهمیت امنیت در پیشرفت هرجامعه ای تا بدان حداست که آن را بستر هر گونه تو سعه ای می دانند. خصوصا" در جوامع در حال توسعه که با انواع بحرانها وچالشهای مستمر ناشی از عقب ماندگی و بی ثباتی ساختارهای مختلف سیاسی، اجتماعی و… مواجه می باشند امنیت نقش مهمی در توسعه ایفا می کند.
مهمتراز امنیت موضوع احساس امنیت است. احساس امنیت به همان اندازه مهم است که امنیت در آن جامعه و حتی برخی از کارشناسان احساس امنیت در یک جامعه را مهمتر از وجود امنیت می دانند.
دریک جامعه ممکن است فرد به دودلیل احساس ناامنی کند. یک به دلیل عدم تربیت صحیح در خانواده (ناامنی روانی) ودیگری به دلیل موقعیت و وضعیت خاص حاکم بریک جامعه.احساس امنیت اگر چه با میزان جرم یا ضریب امنیتی موجود در جامعه ارتباط دارد ولی به عوامل دیگری همانند قدرت وعملکرد پلیس، نحوه مجازات مجرمین – قوانین موضوعه و… نیز در این امر دخیل هستند.
بی شک اساسی ترین هدف نیروی انتظامی استقرار نظم و امنیت و تأمین آسایش عمومی و فردی است . هنگامی که پلیس در بعد امنیت عینی موفق باشد می توان انتظار داشت که در سایر ابعاد و مأموریت های خود موفق و کارآمد باشد.
مقوله امنیت و نظم اجتماعی در جوامع سازمان یافته از اساسی ترین عوامل توسعه و رشد فرهنگی سیاسی و اجتماعی به شمار می رود که بدون رعایت آزادی های فردی تحقق آن امکان پذیر نمی باشد.
می توان گفت که مقوله امنیت و نظم لازم و ملزوم یکدیگرند به طوری که جامعه بدون نظم اجتماعی فاقد امنیت خواهد بود . و امنیت علیرغم اینکه یک پدیده اجتماعی است یک احساس درونی نیز می باشد که توجه انسان را به آینده و شرایطی که برای او بوجود خواهد آمد و نیز استفاده از آنچه هست جهت دسترسی به آینده مطلوب جلب می کند.
یقیناً در برقراری نظم و امنیت اجتماعی ، نیروی انتظامی با همکاری سایر ارگانها و نهادهای مربوطه میتواند به این مهم دست یابد و قدمی محکم در این برهه از زمان با شرایط کنونی در جامعه بردارد.
اما مقوله احساس امنیت به مراتب مهمتر از امنیت می باشد. این مسئله از نخستین لازمه های اعتمادسازی در جامعه است. ولی زندگی پیچیده کنونی روابط عمیق و زنجیره ای اجتماعی ، ایجاد شهر ها و شهرکها و … و از طرف دیگر اوضاع نابسامان موجود همچون گرانی و تورم ، بیکاری، فقر، فاصله طبقاتی و… بستر ساز زمینه های مناسب برای افرادی خواهد بود که با زیر پا گذاشتن هنجارها و قوانین موجود مرتکب جرم می شوند و با اعمال خود باعث ایجاد ناامنی و برهم زدن نظم و امنیت جامعه می گردند.
وقوع جرایم نیز آثار سوئی در اذهان جامعه بر جای می گذارد.اگر چه نیروی انتظامی بنا به وظیفه ذاتی و قانونی خود با مخلین نظم و امنیت برخورد می کند و متناسب با شاخصهای موجود یک امنیت قابل قبول در جامعه ارائه می دهد . ولی مراجعه به افکار عمومی این واقعیت را نشان می دهد که احساس امنیت به اندازه امنیت عینی وجود ندارد.
در این تحقیق که به روش پیمایشی صورت گرفته ( و در حقیقت پیمایش دوم آن است) سعی گردیده بعد اجتماعی و ذهنی امنیت در سطح فردی مورد ارزیابی قرار گیرد. ابزار گردآوری اطلاعات در این بررسی پرسشنامه بوده که در برگیرنده سؤالاتی جهت سنجش محورهای مورد نظر بوده است.نتایج حاصله از مرحله گردآوری داده ها بوسیله نرم افزار spss مورد پردازش قرار گرفته است.جامعه آماری این طرح شامل کلیه شهروندان بالای 15 سال ساکن در مراکز استانها بوده است. حجم نمونه آن نیز 8372 نفر می باشد که به شیوه نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای در اسفند ماه 84 انجام گرفته است.
طرح مسئله:
احساس امنیت (Secure feeling) پدیده روانشناختی اجتماعی است که دارای ابعاد گوناگونی میباشد. این احساس ناشی از تجربه های مستقیم و غیر مستقیم افراد از شرایط و اوضاع محیط پیرامونی است و افراد مختلف بصورتهای گوناگون آن را تجربه میکنند. به لحاظ روش شناسی احساس امنیت سازه چند بعدی است و در ارتباط با شرایط اجتماعی و افراد مختلف به گونه های متفاوت ظهور یافته و به اشکال مختلف نیز قابل سنجش واندازه گیری است.
منابع تامین کننده احساس امنیت برای آحاد و گروههای مختلف جامعه نیز متفاوت از همدیگر است و این منابع در سه سطح کلان، میانی و خرد اثر گذار میباشند.
در سطح کلان ساختار کلی جامعه و ایمن بودن آن از جنگ، قحطی، خشکسالی، زلزله، سیل و سقوط ساختار سیاسی حکومت از عمده منابعی است که ساختار کلان احساس امنیت در افراد را شکل میدهند. روابط میان نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه، چالشهای بین گروهها و جناحهای مختلف، کارکرد نیروهای انتظامی،ارتش، قوه قضائیه، نظام پولی، نظام مندی شغلی، تعاملات جناحهای سیاسی، بهره وری اقتصادی و بسیاری دیگر از پارامترها ساختار میانی احساس امنیت در گروههای جامعه را شکل میدهند و در سطح خرد نیز روابط بین افراد جامعه در حوزه کار، تحصیل، اقوام و خویشاوندان، همسایگان، همکاران و نیز تجربه های مستقیم و غیر مستقیم روزانه افراد از پدیده های مختلف از جمله سرقت، ضرب و شتم، قتل و غیره و برخورداریهای اقتصادی - اجتماعی افراد احساس امنیت در سطح خرد را شکل میدهد.
بنابراین احساس امنیت با بسیاری از عناصر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه ارتباط مییابد. تفسیر درست یا نادرست افراد و تجارب آنان از شرایط اجتماعی همواره احساس امنیت را در طیفی از احساس امنیت درست و واقعی یا کاذب و غیر واقعی قرار میدهد. گاهی اوقات ساختارهای اجتماعی و انتظامیجامعه و شاخصهای لازم امنیت بالایی را درجامعه نشان میدهند اما برداشت افراد از فضای اجتماعی یا اطلاعات آنان در مورد دیگران آنان را در مخمصه روانی احساس ناامنی قرار میدهد. برخی از افراد جامعه نیز بخاطر تامین منافع مورد نظر خویش با پذیرش ریسکهای گوناگون ناخواسته خود را در معرض احساس ناامنی قرار میدهند که این شرایط خود ساخته با فضای کلان و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه فاصله دارد و بالعکس گاهی اوقات برخی افراد در فضایی کاملاً ناامن زندگی میکنند اما هیچگونه احساس ناامنی نمینمایند.
بنابراین احساس امنیت فرآیندهای روانی و اجتماعی است که صرفاً بر افراد تحمیل نمیشود بلکه اکثر افراد جامعه بر اساس نیازها، علایق، خواسته ها و توانمندیهای شخصیتی و روانی خود در ایجاد و یا از بین بردن آن سهم اساسی دارند.
تحقیق حاضر در نظر دارد ضمن بررسی عوامل ایجاد ناامنی همچون میزان بروز جرائم و وجود شرایط جرم خیز در کشور به شناخت منابع تامین کننده احساس امنیت و ارزیابی نظر مردم نسبت به هر یک از آنها بپردازد و تلاش میشود تا میزان و نوع تاثیر گذاری هر یک از عوامل ایجاد ناامنی و عوامل تامین کننده امنیت بر احساس امنیت افراد شناخته شود. همچنین این تحقیق بدنبال سنجش تاثیر عوامل تامین کننده امنیت و عوامل ایجاد ناامنی بر احساس امنیت در بین گروههای مختلف مردم است.
سوالات اساسی این تحقیق عبارتند از :
1 ازنظر شهروندان کدامیک از عوامل و نهادها در تولید و ایجاد امنیت در جامعه نقش موثرتری دارند؟
2 از نگاه مردم نیروی انتظامیو قوه قضائیه (دستگاه عدالت کیفری) تا چهاندازه در ایجاد امنیت در جامعه موفق عمل کردهاند ؟
3 از دیدگاه شهروندان میزان بروز جرائم مختلف تا چه میزان بوده است ؟
4 مردم تا چهاندازه در شرایط و موقعیتهای مختلف زندگی روزانه خویش احساس امنیت مینمایند ؟
5 نگرش به تفکیک مشخصات زمینه ای گروههای مختلف شامل جنس، سن، تحصیلات، وضعیت تاهل، شغل و میزان درآمد در ارتباط با متغیر وابسته احساس امنیت اجتماعی چگونه توزیع میشود و آیا بین نگرشهای گروههای مختلف مردم در ارتباط با متغیر مذکور تفاوت معنی داری وجود دارد یا نه ؟
6 هر یک از عوامل تولید و ایجاد کننده امنیت چه میزان در تبیین و شکل گیری احساس امنیت شهروندان سهم دارند؟
7- احساس امنیت شهروندان نسبت به پیمایش قبل چه تفاوتی کرده است؟
پایههای نظری تحقیق:
با مروری بر تاریخ جوامع در مییابیم که امنیت همیشه یکی از مسائل اساسی و حیاتی بشر بوده است. در تاریخ جامعهای را سراغ نداریم که دیر زمانی فارغ از دغدغه ها و معضلات امنیتی روزگار را سپری کرده باشد. در یک کاوش تبار شناسانه مفهوم امنیت را میتوان دارای قدمتی طولانی تر از مفهوم اجتماع و جامعه دریافت.
تاکنون در زمینه امنیت تعاریف گستردهای ارائه گردیده است. تعاریف لغوی مختلفی که از حالات و موقعیتهای ذهنی (احساس امنیت) تا موقعیتهای عینی و بیرونی (موقعیت ایمن) در نوسان است.
امنیت به تعبیر باری بوزان یک «مفهوم توسعه نیافته است» و جا دارد تا به عنوان «مفهوم قدرتمندتر و مفیدتر از شان و منزلت فعلی آن» شناخته شود.
در یکی از کاملترین تلاشها جهت تحلیل این مفهوم آرنولد ولفرز، امنیت را یک «نشان و سمبل مبهم» توصیف نموده و بوجود پتانسیل ابهام و استفاده سیاستمداران از آن اشاره دارد.
بر طبق نظر ولفرز امنیت در معنای عینی فقدان تهدید در برابر ارزشهای کسب شده را مشخص کرده و در معنای ذهنی فقدان ترس و وحشت از حمله علیه ارزشها رامعین میکند (فریدمن: 1375).
امنیت از نظر لارونی مارتین عبارتست از ” تضمین رفاه آتی“ و از نظر جان ئی مورز امنیت یعنی «رهایی نسبی ازتهدیدات زیان بخش» (بوزان، ص 31 : 1983).
وجود دو چهره متفاوت عینی و ذهنی از امنیت سبب گشته تا ادبیات ناهمگنی حول این مفهوم شکل گیرد که برخی آن را عینی دانسته و صرفاً برای داشتن امنیت، تسلیحات نظامیرا لازم میدانند و برخی دیگر آن را در توسعه اقتصادی و انسانی متوازن جامعه جستجو میکنند.
ین ادبیات همانند خود این مفهوم دارای قدمتی طولانی است و متفکران از زمان ارسطو و افلاطون تا متاخرین هم عصر ما به آن پرداختهاند و نظریات گوناگونی را حول آن مطرح ساختهاند که ذیلاًبه شرح برخی از این نظریه ها میپردازیم:
- تعریف نظریه پردازان از مفهوم امنیت:
1 افلاطون:
وی در آثار متعدد خود بویژه در کتاب « سیاست» معروف به «جمهوری» و کتاب « نوامیس» معروف به «قوانین» خواهان جامعهای آرمانی (مدینه فاضله) است که در آن همه مردم از امنیت اجتماعی برخوردار باشند. او معتقد است که نباید گذاشت هم در فرد و هم در جامعه یکی از قوا بر دیگری پیشی گیرد زیرا هم در فرد و هم در جامعه تزلزل و انحطاط به میان خواهد آمد و امنیت ناپدید خواهد شد. لذا برای تامین امنیت اجتماعی و رفاه باید به سلاح علم و حکومت مجهز شد. (خوشفر، ص 25: 1379)
2 ارسطو:
ارسطو خواستار نظم، آرامش، امنیت و وضع قوانین معتدل در جامعه بود و معتقد بود که سوداگری، پول پرستی و افراط در ثروتمندی فرزندان ناشایست بر جای مینهند و زمینه اصلاح، بازسازی و امنیت را از بین میبرند.
او میگفت: در بعد سیاسی اگر عدهای از مردم توده ها یا اشراف جامعه احساس مظلومیت بکنند، علیه وضع سیاسی موجود، شورش خواهند کرد. اگر اشراف حاکم باشند و نابرابری سیاسی برقرار گردد شورش خواهند کرد. اما اگر در جامعه برابری سیاسی برقرار باشد و اشراف به این امر اعتقاد یابند که: حقشان ضایع شده است و با افراد معمولی یکسان دانسته شدهاند آنگاه احساس مظلومیت کرده و علیه وضع سیاسی ظالمانه شورش خواهند نمود و همین شورشها امنیت داخلی جامعه را از بین میبرد. (مرجایی، ص 7: 1382)
3 اگوست کنت :
کنت معتقد بود عامل ایجاد عدم تعادل ساختاری تغییر در ارزشها و باورها میباشد. چنانکه تغییر در ذهنیت جامعه منجر به عدم تعادل ساختاری در نظام اجتماعی میباشد.
4- مرتون :
مرتون از معدود جامعه شناسانی است که سعی کرده میان کنش فردی و اهداف کلان فرهنگی و اجتماعی پل بزند. تلاش مرتون از آن جهت قابل ستایش است که تیپ ایده آل چنین ارتباطی را در چهار راهکار مشخص تدوین نموده و نحوه گسیختگی اجتماعی را در روابط تناقض آمیز میان اهداف فرهنگی و وسایل اجتماعی بخوبی نشان داده است.
طبق نظر مرتون نقش و کارکرد اساسی عنصر فرهنگی تعیین و معرفی اهداف و ارزشها در زندگی اجتماعی است. عنصر اجتماع نیز تعیین کننده وسایل نهادی شده نیل به اهداف است. مرتون معتقد است که اگر در جامعهای کارکرد این دو عنصر اساسی با هم هماهنگ باشند، در آن جامعه نظم وجود دارد و الگوی تطابق مردم در زندگی الگویی همنوایانه خواهد بود.
حال اگر این هماهنگی نباشد یعنی بین فرهنگ و اجتماع از لحاظ کارکردی ناهماهنگی پیش بیاید آنگاه شاهد ناهمنوایی در میان مردم و رواج انحراف خواهیم بود.
مرتون معتقد است که مساله اجتماعی ناشی از اختلاف اساسی میان معیارهای اجتماعی و واقعیت اجتماعی است.
بعبارت دیگر اختلاف کلی میان آنچه هست و آنچه مردم طبق هنجارها و ارزشهایشان میپندارند که باید باشد، ناسازگاری میان اهداف و وسایل از طریق ایجاد بی هنجاری (آنومی) منجر به بروز اختلال در نظم اجتماعی میشود و عدم امنیت و بی هنجاری فرهنگی بر جامعه سایه میافکند بنابراین مرتون فقدان امنیت در یک جامعه را مساوی با بی نظمیاجتماعی و بروز رفتارهای انحرافی میداند و این حالت را ناشی از شکاف بین اهداف و هنجارهای فرهنگی و ظرفیتهای ساختار اجتماعی برای نیل به موفقیت میداند.
در مجموع وجودبی قانونی، بی اهمیت شدن مقررات، عدم یکپارچی، رهایی کامل فرد و بالاخره انحرافات و کجرویهای اجتماعی همگی از نشانههای چنین حالتی در جامعه هستند. (مرجایی،