طراحی سند توسعه
انقلاب فن آوری اطلاعات و ارتباطات مرزهای جغرافیایی و محدودیت های زمانی و مکانی در جهان را درنوردیده است و پدیده جهانی شدن را تحقق بخشیده و موجب تحولات شگرف در جنبه های مختلف زندگی بشر شده است؛ طوری که آلوین تافلر (1370) این عصر را، عصر دانایی نامیده است و آن را مهمترین منبع قدرت ذکر می کند.
با بررسی عوامل مؤثر بر دانایی در هزاره سوم، می توان از آموزش و نقش آن به عنوان مهم ترین و مؤثرترین ابزار برای مقابله با چالش ها یاد کرد. در عصر اطلاعات، دانایی و توسعه دانایی محور، متخصصان و صاحب نظران اجتماعی بر پی ریزی اساس و پایه های توسعه در پرتو آموزش اطلاعات مدار یا دانش محور اصرار می ورزند. بزعم آنان، برای رسیدن به توسعه دانش محور، جامعه دانایی مدار بایستی از مسیر آموزش عبور کند. توسعه دانایی مستلزم آموزش تحول یافته و دانایی آفرین است.
آموزش و پرورش مبتنی بر توسعه دانایی محور، مستلزم بررسی هایی است که برخی از آن ها برای حرکت به طرف دانایی لازم است؛ یعنی باید ظرفیت ها و روش های موجود را بررسی کنیم و ضعف های آن ها را مورد شناسایی قرار دهیم و از قوت ها و امکانات نظام های جدید مطلع شویم تا بتوانیم در جهت جامعه دانایی مدار گام برداریم. به عبارت بهتر، وقتی دیدگاه ها و الگوهای (پارادایم ها) توسعه دانایی محور را مورد مداقه قرار می دهیم، درمی یابیم که برای تحقق جامعه دانایی مدار باید زیرساخت ها و ظرفیت های بالقوه و باالفعل آن در نظام آموزشی شناسایی و مورد مطالعه قرار گیرند. همین طور باید سیستم های فعلی مبتنی بر فرایند های الگوی توسعه دانایی مدار شناسایی و به چالش گذاشته شوند و سیستم های مطلوب و جدید و سازگار با این مدل نیز مشخص گردند.
نظام تحقیق و توسعه:
عوامل و مؤلفه های درون دادی: فرهنگ پژوهش، نیرو های انسانی پژوهشگر، شبکه های اطلاعاتی و اطلاع رسانی، بودجه و اعتبارات پژوهشی، ساختار و تشکیلات پژوهش
عوامل و مؤلفه های فرایندی: نحوه سازماندهی و هدایت امور پژوهشی، نحوه اشاعه و کاربست نتایج تحقیقات انجام شده، معلمان پژوهنده، شیوه های تامین و تربیت پژوهشگر، روش شناسی پژوهش
روش اجرا:
به منظور پاسخ به پرسش های طرح و تحقق اهداف مورد نظر، مجری طرح گروه های مختلف علمی و اجرایی اعم از اساتید دانشگاه ها و صاحب نظران و کارشناسان و دست اندرکاران درون سازمانی برای هم اندیشی و استفاده از خرد جمعی برای تدوین و تهیه داده ها و استخراج و تحلیل و ترکیب اطلاعات و تصمیم گیری جمعی را تشکیل می دهد. بنابراین شورای راهبری، کمیته ها و کمیسیون های تخصصی استان به شرح زیرتشکیل می گردد:
أ- شورای راهبری سند توسعه استان:
این شورا با ترکیبی از ساستگذاران، تصمیم گیرندگان، دست اندرکار و مجریان آموزش وپرورش در شهر تهران، یکی از نمایندگان تهران در مجلس شوارای اسلامی، اعضای هیات علمی دانشگاه ها، کارشناسان آموزش و پرورش، نمایندگان سازمان های دولتی از قبیل: سازمان مدیریت و برنامه ریزی، بخش صنعت، بخش کشاورزی، بخش خدمات تشکیل می شود.
ب- کمیته تخصصی سند توسعه:
این کمیته با توجه به ماهیت و اهداف طرح متشکل از کمیسیون های ذیل می باشد:
کمیسیون مطالعه مؤلفه های اساسی آموزش و پرورش(نظام مدیریت و برنامه ریزی راهبردی، نظام تأمین منابع انسانی، نظام تأمین منابع مالی و مادی، نظام برنامه ریزی درسی و فن آوری آموزشی، نظام تحقیق و توسعه)
کمیسیون مطالعه عوامل محیطی(محیط های بین المللی- منطقه ای، محیط حقوقی، قضایی و تأمینی، محیط های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، محیط اداری- اجرایی دولتی و عمومی).
کمیسیون ترویج و توسعه.
مشارکت مردمی، نیاز حتمی آموزش و پرورش
با توجه به رشد جمعیت در دو دهه گذشته، کم تر کسی از ضرورت نقش مردمی و مشارکت مردمی - که می تواند مشکل گشای آموزش و پرورش ما باشد - صحبت به میان می آورد. نقشی که وظیفه تمامی آحاد جامعه است و اگر ما به آموزش و پرورش بالنده و سرافراز می اندیشیم، نمی توانیم به سادگی از این مهم بگذریم.
امروزه مشارکت در امر آموزش و پرورش وظیفه کل جامعه است، زیرا نظام های آموزشی در جهان با وظیفه بسیار بزرگ و مهم آموزش بهتر و بیش تر مواجه شده اند. در این کشاکش، آموزش در وادی تنهایی دست و پا می زند و فاقد ابزار کافی است. این در حالی است که توسعه همه جانبه هر کشوری مرهون توسعه منابع انسانی آن کشور است. در چنین شرایطی سوال این است که چگونه می توان به آموزش و پرورش مطلوب دست یافت؟ شاید بتوان گفت که هنوز هم یکی از بهترین پاسخ ها به این سوال اساسی، جوابی است که کمیسیون بین المللی توسعه آموزش و پرورش یونسکو داده است. یعنی آن که هرگاه آموختن از نظر طول دوره و از منظر تنوع مطالب کار یک عمر باشد و همچنین از نظر منابع آموزشی، اجتماعی و اقتصادی محصول تمامی جامعه می شود، در آن صورت باید از تجدیدنظر متعارف در نظام های آموزشی نیز پا را فراتر نهاده و به ترسیم یک «آرمان شهر» پرداخت، زیرا این حجم و ابعاد واقعی نبرد آموزشی فرد است. در این رهگذر باید اشاره کرد که آموزش و پرورش وظیفه کل جامعه است، در حالی که ساختار کنونی آموزش و پرورش ایران و «دولتی اندیشیدن» در این زمینه، احتمال نزدیک شدن نظام آموزشی را به یک نظام مطلوب بسیار ضعیف ساخته است. با نگاه دولتی به آموزش و پرورش و با اهداف از پیش تعیین شده و با برنامه ریزی های خطی از بالا به پایین و متکی بر بودجه دولتی و شرح وظایف سازمانی، دعوت از مردم به شکل یک پدیده صوری و نمایشی در آمده و در حقیقت حضور مردم را به گریز از صحنه بدل می گرداند.
مشارکت مردمی و شرایط تحقق
در جوامع مختلف، مردم عادی حرکات اجتماعی خود را از مبناها و پایه هایی شروع می کنند که آن را قابل اعتماد و محکم بدانند. این گروه همچنین دوست دارند فعالیت های اجتماعی آنان قابل تحلیل به اصول قابل دفاع و عقلایی باشد. پس در چنین شرایطی مشارکت باید دارای بنیادی فلسفی بوده که دارای قابلیت تعمیم در شرایط جزیی و متغیر نیز باشد، هر چند ذهنیت های منفی همواره بر سر راه توسعه و مشارکت «سبز» می شود. زیرا احساس خطر مراجع تمرکزگرا نسبت به از دست دادن منابع قدرت و اعتماد در برابر توسعه مشارکت مردمی از عوامل بسیار مهمی است که در این رهگذر جلوه گر شده و توجه به ابتکارها و خلاقیت های فردی هم چاشنی آن را بیش تر می کند.
یونسکو، امر گسترش مشارکت را سرلوحه برنامه های جهانی خود قرار داده است. این موسسه معتقد است که توسعه باید از مردم، از آنچه می خواهند و از آنچه که می اندیشند و باور دارند آغاز شود. برای نیل به این مهم باید به سوی توزیع عادلانه تر منابع جهت گیری شود، به ویژه که هدف نهایی آزاد کردن انرژی خلاقه مردم و امکان پذیر ساختن تعیین سرنوشت جمعی و فردی آنان است. از دیدگاه یونسکو، «پیش شرط توسعه»، مشارکت است. زیرا هیچ جامعه ای بدون مشارکت مردم خود قادر به پیشبرد برنامه های توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود نخواهد بود. گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد در سال 1993 نیز خبر می دهد که: «... کم تر از 15 درصد مردم در نهادهایی که زندگیشان را شکل می دهند، مشارکت دارند.»
در این عرصه تعهد یونسکو به امر آموزش و پرورش همگانی، توسعه فرهنگی، جریان آزاد عقاید، تصورات، ظرفیت سازی، مبادله اطلاعات و تجارب تحقیقی، علمی و آموزشی به طور همیشگی، آگاهی دادن نسبت به محیط و حقوق بشر، صلح و دموکراسی، جزیی از تلاش های بلندمدتی است که برای کاهش موانع مشارکت صورت می گیرد.
در فلسفه مشارکت، بنیادی ترین اندیشه پایه ساز مشارکت، پذیرش اصل برابری مردمان است. اصل دیگر فلسفه مشارکت پذیر شدن به گونه یک فرآیند و نه یک فرآورده و پیامد ساکن و ایستا.
«دکتر محمدعلی طوسی» معتقد است: «اگر مشارکت را فراگرد بدانیم، این فراگرد، فرآیند نیرومندسازی مردم بوده و بر سه ارزش بنیادی تاکید دارد: 1-سهیم کردن قدرت و اختیار 2-راه دادن مردم به نظارت بر سرنوشت خویش 3-بازگشایی فرصت ها بر روی مردم.» در نشریه فرهنگ یونسکو11) اشاره شده است که مشارکت فرآیندی است برای خودآموزی اجتماعی و مدنی که حق بشر بوده و پیش شرط توسعه است. کلید مشارکت از دیدگاه این سازمان جهانی، آموزش و پرورش است، زیرا آموزش و پرورش موجب آگاهی و بالا رفتن میزان قابلیت ها و توانایی های انسانی است که این امر به طور متقابل تقاضای مردم را برای مشارکت افزایش دهد. به ویژه که گسترش دامنه مشارکت مردمی می تواند جامعه را به سوی پایه ای کردن ارزش های مردم سالاری سوق داده و اصل راه اندازی امور مردم را توسط مردم فراهم سازد. در چنین حال و هوایی، وقتی سخن از مشارکت مردم در امر آموزش و پرورش به میان می آید و به ویژه خواهان مشارکت دانش آموزان و اولیای آنان در افزایش بهره وری واحدهای آموزشی می شویم، باید پیشاپیش فلسفه اصول مشارکت و نتایج و تبعات آن را مد نظر داشته باشیم. در این رهگذر باید صاحب آمادگی های لازم در زمینه ایجاد تغییرات بنیادی در ساختار مدیریتی و فلسفه آموزش و پرورش و روش ها و آیین های متداول و مرسوم در محیط های کنونی آموزش و پرورش باشیم.
جایگاه بهره وری
بهره وری نیز همچون سایر فعالیت های انسانی باید در بستر جامعه و سازمان و فرهنگ بررسی شود، زیرا بهره وری حاصل تعامل اجتماعی-فرهنگی است و محیط و جامعه در شکل گیری آن نقش بسزایی دارند. همچنان که امروزه بیش تر تحولات و پیشرفت های جامعه ژاپن قبل از هر چیز در مبانی فرهنگی و تحول در آموزش و پرورش آن مستتر است. این مساله از دیدگاه ژاپنی ها به عنوان مساله فرهنگی پذیرفته شده و لاجرم آن را در زندگی و فرهنگ خود با تمام وجود پذیرفته اند. ژاپنی ها بهره وری را از یک تراز ساده با تعریف نسبت «برون داد» به «درون داد» و با حفظ و جذب کیفیت در زمان معین شروع و به تراز بهره وری دست یافته اند. یعنی دو اصل مهم آن ها که «سخت کوشی» و «کیفیت زبان و تهی بودن از کاستی» را استوار می گرداند.
شک نیست که مشارکت دانش آموزان، معلمان و اولیا در ارتقای بهره وری واحدهای آموزشی نمی تواند مقوله ای مستقل و جدا از تجربیات و دانش مشارکت و بهره وری دیگر کشورها و ملت ها باشد. در نگاهی وسیع تر، نه تنها اولیا و دانش آموزان یک واحد آموزشی، که همه مردم محدوده آن واحد آموزشی باید در تمامی ابعاد، نسبت به امور واحد آموزشی مشارکت فعال داشته باشند. از دیدگاه یونسکو22) پرسش اساسی این است که کدام گونه از آموزش و پرورش برای توسعه کل جامعه و به ویژه برای توسعه اقتصادی مناسب است.
«سیمون کونتز» برنده جایزه نوبل است که سال 1971 در رشته اقتصاد، به پرسش فوق پاسخ داده است: «90 درصد از توسعه گذشته در کشورهای صنعتی به دلیل افزایش سرمایه نبوده است. بلکه به سبب بهبود در زمینه های انسانی: مهارت، کاردانی، مدیریت و... بوده است. ظرفیت های انسانی به عوض سرمایه، عامل نخست در فرآیند توسعه بوده و شرایط عمده و اصلی کار از منابع فراهم می آورند. از این نظریه، سوالی دیگر پدید می آید که چگونه می توان نگرش های فرهنگی را در کشورهای در حال توسعه تغییر داد؟ این امر یعنی ارتباط متقابل میان فرهنگ و آموزش و پرورش با استقرار رابطه ای پویا بین آموزش و پرورش و کار. حال و با توجه به وضعیت موجود واحدهای آموزشی کشور، داشتن انتظاراتی فوق العاده و بالا از آموزش و پرورش انتظاری غیرمنصفانه و نارواست. پس در چنین حال و هوایی با جلب مشارکت مردم و از جمله مشارکت اولیا، دانش آموزان، معلمان و سایر عناصر و عوامل علاقه مند به مشارکت می توان دست کم به پاره ای از این انتظارات برای ارتقای بهره وری دست یافت.
در حال حاضر اولیای دانش آموزان در تامین هزینه های جاری برخی از مدارس عمومی همکاری دارند، اما مشارکت در مدیریت و محتوای آموزشی برنامه های درسی، کیفیت تدریس معلمان، کیفیت تحصیلی دانش آموزان، سیاست های آموزشی و تربیتی واحدهای آموزشی در اندازه «صفر» و یا نزدیک به «صفر» است. ساختار کنونی آموزش و پرورش، سیاست های متمرکز و مدیریت های از بالا به پایین راه مشارکت را مسدود ساخته است و مشارکت دانش آموزان هم تنها در امور جزئی نظیر همکاری در مسایل فوق برنامه بوده با واسطه قرار گرفتن اولیا و مدیریت مدرسه در تامین نیازهای مالی مدرسه. در حال حاضر مدیریت در واحدهای آموزشی نوعاً با وظایف تعیین شده در چارچوب، وارد مدارس می شوند و برنامه و دروس به صورت متمرکز و مشخص شکل گرفته و به حرکت در می آید و معلمان و کارکنان با وظایف و ساعات کار تعیین شده در اختیار مدیریت قرار می گیرند. بنابراین حدود مشارکت در چارچوب عرف و قانون مشخص شده است و مدیران نمی توانند امر مشارکت را در یک فرآیند متحول و پویا قرار دهند، زیرا حدود و ثغور به طور شفاف مشخص شده است. پس مشارکتباید کاملاً مشخص و تبیین شده و مشارکت و بهره وری به فرهنگ تبدیل شود. کلام آخر این که برای توفیق در امر مشارکت لازم است با نگرش های منفی برخورد شده، هدف تعیین شده، واحدهای گوناگون مجاز به همکاری با سایر نهادها شده و به این ترتیب نقش مشارکت ملموس شده و عوامل مختلف تشویق به پیوستن در امر مشارکت شوند.