چکیده
نظر به ممنوعیت و الغای بهره در اقتصاد اسلامی و به تبع آن تغییر قانون عملیات بانکی ایران، عملکرد سیاست بازار باز که بر خرید و فروش مبتنی است، کارایی نداشته و اساسیترین ابزار سیاست پولی برای کنترل نقدینگی از اختیار بانک مرکزی خارج شد.
اوراق بهادار استصناع میتواند ابزاری جایگزین برای اوراق قرضه تلقی شود و بانک مرکزی میتواند با خرید و فروش این اوراق در بازار اولیه و ثانویه و با اعمال سیاستهای پولی مناسب، به اهدافی نظیر ایجاد اشتغال، تثبیت سطح عمومی قیمتها، بهبود موازنه پرداختهای خارجی و رشد اقتصادی دست یابد. مقاله حاضر ضمن تبیین عقد استصناع و بیان ماهیت آن از نظر فقهی به تصحیح آن پرداخته، سپس کیفیت بهکارگیری آن در اقتصاد کشور و چگونگی بهکارگیری بانک مرکزی از اوراق استصناع برای اهداف اقتصادی را تبیین میکند.
واژگان کلیدی: اوراق استصناع، سیاست پولی، بانکداری بدون ربا، تأمین مالی طرحها.
مقدمه
یکی از مهمترین وظایف نظام بانکی کنترل و هدایت متغیرهای اساسی اقتصاد کلان از طریق اجرای خردمندانه سیاستهای پولی و تنظیم عرضه پول است. قانون عملیات بانکی بدون ربا نیز بر ساماندهی، کنترل و هدایت گردش پول و اعتبار بهعنوان وظیفه نظام بانکی تأکید دارد. بانکهای مرکزی برای اجرای سیاستهای پولی و دستیابی به اهدافی نظیر دستیابی به رشد و اشتغال و تثبیت سطح عمومی قیمتها و بهبود بخشیدن به موازنه پرداختهای خارجی ابزارهای متفاوتی چون عملیات بازار باز، تغییر نرخ ذخیره قانونی، تغییر نرخ تنزیل مجدد در اختیار دارند.
با الغای بهره در اقتصاد اسلامی و به تبع آن، تغییر قانون عملیات بانکی ایران، ابزارهای مبتنی بر بهره نظیر اوراق قرضه بهطور طبیعی کاربرد ندارد. حال این پرسش مطرح میشود که آیا ابزارهای دیگری مطابق با قانون عملیات بانکی بدون ربا میتوان مطرح کرد که مشکل حقوقی اوراق قرضه را نداشته و در عین حال از کارایی مطلوبی بهرهمند باشد.
مقاله در صدد است اوراق بهادار استصناع، را بهصورت ابزاری مناسب برای اعمال سیاست پولی بهوسیله بانک مرکزی مطرح کند بدین معنا که دولت، بانکها یا مؤسسهها و نهادهای مالی و اعتباری میتوانند با انعقاد قراردادهای مربوط به تولید کالای خاص یا احداث طرح و پروژههای ویژه، اوراق بهادار استصناع را با سررسید مشخص در اختیار پیمانکار یا سازنده بگذارند و این اوراق ابتدا در بازار اولیه و سپس در بازار ثانویه با مجوز بانک مرکزی قابل خرید و فروش باشد و بانک مرکزی بتواند با خرید و فروش این اوراق در بازار، سیاستهای پولی موردنظر را برای تنظیم حجم نقدینگی اعمال کند.
این مقاله به مباحثی نظیر معنای استصناع، ماهیت عقد استصناع، اوراق استصناع، چگونگی ابزارسازی با این عقد، بازار اولیه و ثانویه اوراق استصناع، چگونگی کارکرد آن در جهت سیاست پولی و عملیات بازار باز و ... میپردازد و در صدد است این ابزار را در چارچوب عملیات بانکی بدون ربا مطرح کند و نظام بانکی کشور را یک گام به جلو برد، و تا حدودی از محدودیتهای پیشرو بکاهد و اهداف موردنظر سیاستهای پولی منطبق با فقه اسلامی را تا حدّ امکان عملی سازد.
معنای استصناع
استصناع در لغت از ماده صنع و بر وزن استفعال به معنای طلب احداث یا انجام کاری است. ابنمنظور در لسان العرب ذیل ماده صنع میگوید:
و استصنع الشی: دعا الی صنعه (ج 7، ص 420).
در اصطلاح، معانی گوناگونی برای آن ذکر شده است. برخی استصناع را توافق با صاحبان صنایع برای ساختن شیء معیّن دانسته (هاشمی شاهرودی، 1378: ص3) و برخی به جای کلمه استصناع از عقد استصناع سخن به میان آورده و گفتهاند:
مراد از عقد استصناع یا قرارداد سفارش ساخت این است که کسی به نزد صنعتگر بیاید و از او بخواهد که تعدادی از کالاهایی را که میسازد، به ملکیت او در آورد. در عین حال، قراردادی میان ایندو به امضا میرسد که صاحب صنعت تعداد مورد توافق را برای وی بسازد و قیمت آن را دریافت دارد (مومن، 1376: ص 201).
زرقا نیز در تعریف استصناع گفته است:
استصناع خرید چیزی است به قیمت معین که طبق ویژگیهای مورد توافق در زمان آینده ساخته یا احداث میشود، به بیان دیگر، موضوعی که عقد استصناع درباره آن منعقد میشود. غالباً در زمان عقد موجود نیست؛ ولی توسط سازنده یا پیمانکار در آینده ساخته میشود (زرقا، 1380: ص 121).
گرچه در تعاریف پیشین برخی کلمات وجود دارد که قلمرو استصناع را محدود میکند، بهنظر میرسد برخی قیدها، قیدهای مصادیق است و ماهیت استصناع فراتر از آن قرار دارد. در تعریف اوّل، توافق با «صاحبان صنایع» ذکر شده است؛ ولی در ماهیت استصناع مطمئناً این قید نیست. این قرارداد میتواند با صاحبان صنایع یا واسطههایی که با صاحبان صنایع در ارتباطند منعقد شود. همچنین میتوان گفت مقصود از شیء فقط کالا نیست و خدمت هم میتواند مورد عقد استصناع قرار گیرد. با این نگاه میتوان پروژه تحقیقاتی و مطالعاتی که کار خدماتی و تولید کالا به معنای اقتصادی آن است نیز در قالب این عقد قابل توافق باشد. همچنین میتوان عقد استصناع را از حالت قرارداد بین دو طرف حقیقی درآورد و طرفین قرارداد را اعم از افراد حقیقی و حقوقی قلمداد کرد. با توجه به ملاحظات پیشین، استصناع را بهصورت ذیل میتوان تعریف کرد:
استصناع یا قرارداد سفارش ساخت، قراردادی بین دو شخص حقیقی یا حقوقی مبنی بر تولید کالایی خاص یا احداث طرح ویژه است که در آینده ساخته و قیمت آن نیز در زمان یا زمانهای توافق شده بهصورت نقد یا اقساط پرداخت شود.
با توجه به این تعریف، دامنه عقد استصناع بسیار گسترده خواهد بود و شامل سفارش ساخت کالاهای بیشمار نظیر فرش، خانه، خودرو، کشتی، هواپیما و طرحها و سفارش احداث شرکتهای کوچک و بزرگ و حتی احداث شهرکها و مجموعههای بزرگ صنعتی و طراحی یک پروژه یا اصلاح ساختار یک تشکیلات و ... میشود.
عقد استصناع عقد مستحدث و جدیدی نیست؛ بلکه از گذشتههای دور این عقد مطرح بود و فقیهان بزرگوار بعضی از احکام فقهی آن را نیز مطرح کردهاند. شیخ طوسی در الخلاف (طوسی، 1411ق: ج 3، ص 215) و المبسوط ( همان، بیتا: ج2، ص194) و شافعی در الام (شافعی، 1388ق: ج 3، ص 116) و سرخسی در المبسوط (سرخسی، 1406ق: ج 12، ص 139) عقد استصناع را مطرح و درباره جواز یا عدم جواز آن مباحثی را آوردهاند؛ گرچه موضوعات مورد استصناع در گذشته محدود و فقط شامل سفارش ساخت اشیایی نظیر چکمه، کفش، ظروف چوبی و رویی و آهنی و... بوده است.
ماهیت عقد استصناع
آیا این عقد در چارچوب حقوقی عقدهای متعارف نظیر بیع، اجاره، جعاله، سلم و... قرار میگیرد یا اینکه عقد مستقلی است؟ اگر در چارچوب عقدهای متعارف بگنجد، طبیعی است که احکام همان عقود بر این عقد نیز بار میشود و اگر عقد مستقلی شمرده شود. چارچوبهایی که عقلا برای آن عقد در نظر میگیرند و بدان عمل میکنند، مادامی که با حکمی از احکام اسلام مخالفتی نداشته باشند، بهطور کامل مورد پذیرش است.
در این زمینه کلام آیتالله مؤمن را به اختصار از مقاله او نقل میکنیم:
عقد استصناع آنگونه که در دنیای واقعی تحقق مییابد به سه صورت ذیل است:
أ. گاهی پس از گفتوگوهای لازم میان طرفین قراردادی امضا میشود که مطابق آن، سازنده مقداری از مصنوعات خود را به ازای قیمت مشخص به ملکیت سفارشدهنده در میآورد و سفارشدهنده هم این ملکیت را میپذیرد. در اینصورت، تملیک و تملک قطعی و بدون حالت انتظار صورت میگیرد.
در این مورد، تفاوتی بین این قرارداد و بیع ملاحظه نمیشود، جز اینکه آن کالای مورد معامله، ساخته نشده و خریدار شرط کرده است که فروشنده آن را بسازد و تحویل دهد و انضمام این شرط باعث خارجشدن قرارداد از حقیقت آن یعنی بیع نمیشود؛ زیرا حقیقت بیع گسترده است و نمیتوان خالیبودن از این شروط را در آن شرط دانست؛ پس مفهوم بیع بر آن منطبق میشود و باید تمام شرایط درستی بیع را دارا باشد. خواه شرایط خود عقد باشد و خواه شرایط عوضین و یا شرایط فروشنده و خریدار؛ بنابراین، اگر کالای مورد سفارش، موضوعی جزئی باشد، نظیر سفارش ساخت کشتی مشخصی که مقداری از آن ساخته شده است، این سفارش در حقیقت فروختن کالای موجود است مشروط بر اینکه مقدار باقی بدان ضمیمه شود. این نوع معامله بیع است؛ البته به شرط اینکه خصوصیات مشخص باشد. نظیر اینکه سفارشدهنده شرط کند که سازنده باید ساخت آن کشتی را با خصوصیات معّین به اتمام برساند؛ اما اگر کالای مورد سفارش امری کلّی باشد، مصداق بیع سلم خواهد بود که طبق نظر مشهور فقیهان، تمام شرایط بیع سلم از جمله دریافت قیمت پیش از متفرقشدن فروشنده و خریدار از مجلس عقد در این قرارداد نیز باید موجود باشد؛ اما اگر تمام قیمت در مجلس و پیش از متفرقشدن طرفین پرداخت نشود گرچه عنوان سلم بر آن صدق نمیکند، باعث باطلشدن این قسم از عقد نمیشود؛ زیرا با صدق عنوان بیع بر این معامله و اطلاق آیه «احل الله البیع» بر آن، حکم صحت عقد بار میشود.
وی با تأکید بر صحت این قسم به ایرادهای محتمل پاسخ میدهد:
1. ممکن است اشکال شود در صورتی که کالای فروخته شده کلّی در ذمه فروشنده باشد و تمام یا مقداری از قیمت آن کلّی نیز بر ذمه خریدار باشد، این معامله دین به دین خواهد بود که در روایت از آن نهی شده است. قال رسول الله لایباع الدین بالدین (کلینی، 1362: ج 5، ص 100).
در پاسخ به این اشکال باید بیان داشت که ظاهر روایت شامل موردی میشود که عوضین قبل از بیع، بهصورت دین در ذمه طرفین باشد و آنان در یک بیع، دینهای مذکور را با هم معاوضه کنند؛ اما در مورد عقد استصناع فرض بر این است که هیچ کدام از خریدار و فروشنده پیش از عقد و با قطع نظر از آن به دیگری بدهکار نیست؛ بلکه پس از خرید و فروش هر کدام به دیگری بدهکار میشود؛ پس، از مصادیق بیع دین به دین به شمار نمیرود.
2. ممکن است اشکال شود در صورت عدم شرطیت پرداخت قیمت در مجلس عقد این نوع استصناع از قبیل بیع کالی به کالی میشود که از دعائم الاسلام از رسول الله نقل شده که «انه نهی عن بیعالکالی بالکالی و هو بیعالدین بالدین» (نوری، 1408ق: ج 13، ص 405، ح 1). در پاسخ به این اشکال باید بیان داشت: اولاً این خبر گرچه مشهور است، از طریق امامیه بهصورت معتبر نقل نشده است و ثانیاً در برخی تفاسیر بیع کالی به کالی به بیع دین به دین تفسیر شده که در بند پیشین توضیح داده شد.
نکته قابل توجه این است در صورتی که تمام قیمت یا برخی از آن در مجلس عقد پرداخت نشود، از عنوان سلم خارج میشود و از جهت عقد سلم نمیتوان حکم صحت را بر آن جاری کرد؛ اما آیا حقیقت بیع منحصر به سلم است؟ بیع نقد و نسیه بیع هستند؛ اما عنوان سلم بر آنها صادق نیست در عین حال، عموم «اوفوا بالعقود» و اطلاق «احل الله البیع» شامل آندو میشود.
ب. میان سفارشدهنده و سازنده، عقد و قرارداد قطعی بسته میشود مبنی بر اینکه سازنده، کالا را بسازد و پس از ساختن، آن را به سفارشدهنده بفروشد. این قسم بیع شمرده نمیشود؛ زیرا در این قرارداد تصریح شده که خرید و فروش پس از ساخت انجام شود؛ اما این قسم مصداق قطعی عقد است و عموم کلام خداوند «اوفوا بالعقود» شاملش میشود و دلیلی بر تخصیص آن نیز وجود ندارد. بر این اساس، بر هر یک از طرفین قرارداد واجب است به آنچه در قرارداد آمده و بدان ملتزم شدهاند وفا کنند.
ج. در اینصورت صرفاً مواعدهای میان طرفین صورت میگیرد و هیچ کدام از ایندو به چیزی التزام نداده است. بدون شک قرارداد بسته شده میان آنها توأم با اطمینان نیست و هر کدام از طرفین آشکارا بیان کرده که ملزم نیست طبق این قرارداد عمل کند و دلیل شرعی هم بر الزام وجود ندارد؛ پس بر این قسم، عنوان بیع صادق نیست و بهطور طبیعی مشمول اطلاق آیه شریفه «احل الله البیع» و «اوفوا بالعقود» نخواهد بود. اگر طرف نخواست، نمیسازد؛ چنانکه خریدار نیز پس از آنکه کالای مورد توافق بر او عرضه شد، اختیار دارد اگر خواست آن را میخرد و اگر نخواست نمیخرد (مؤمن، 1376: ص 207 - 239).
کلام آیتالله مومن در دو مورد ذیل قابل مناقشه است:
أ. سخن وی در انتهای بند الف مبنی بر اینکه «اگر تمام قیمت در مجلس عقد و پیش از متفرقشدن طرفین پرداخت نشود گرچه عنوان سلم بر آن صدق نمیکند اما باعث باطلشدن آن نیز نمیشود زیرا با صدق عنوان بیع بر آن مشمول «احل الله البیع» خواهد شد»، قابل تأمل است؛ زیرا اگر موضوع این بیع امری کلّی باشد و کالا در آینده تحویل داده شود، یا ثمن در مجلس عقد داده میشود که در اینصورت بیع سلم صدق میکند و یا ثمن داده نمیشود. در اینصورت بیع کالی به کالی میشود که طبق نظر مشهور فقیهان باطل است (گرچه آیتالله مومن میکوشد دلیل بطلان بیع کالی به کالی را مخدوش کند)؛ پس چگونه میتوان گفت گر چه سلم بر آن صدق نکند، باز عقد صحیح خواهد بود و اطلاق «احل الله البیع» بر آن بلامانع است.