به نام خداوند جان و خرد
مقدمه :
شک ، گمان و یقین ؛ از جمله مسائل مربوط به حوزه معرفتند که بشر پیوسته در زندگی با آن روبه روست .
شکل حاصل اشتراک میان معلومات و مجهولات است .
گمان به قول مولانا همچون شیشه زرد و کبودی است که انسان از پشت آن به حقایق و مسائل پیرامون خویش می نگرد .
پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود
زان سبب عالم کبودت می نمود 1329/1
بشکن آن شیشه کبود و زرد را
تا شناسی گرد را و مرد را 3959/1
و یقین بوستان آرامش و همنشینی با حقیقت است .
انسان به لحاظ دو بعدی بودن وجودش – جسم و روح – گاهی در مسائل مادی و دنیوی دچار شک می شود که باید به کمک ابزار « حس و عقل » آن را به یقین مبدل ساخت .
و گاهی نیز درامور معنوی و ماوراء طبیعی به شک و تردیدهایی مبتلا میشود که برای رفع آن یاری جستن از حواس و نیروی عقلانی نه تنها شکلی را حل نمی کند بلکه او را دچار سر گشتگی می کند . اینجاست که دو راه بیشتر در پیش رو ندارد :
پاک ساختن چهره دل از غبار حس نفسانی تا مغیبات غیبی در آن ، صورت خویش را بنمایند و حقیقت حق جلوه گر شود ، زیرا تا انسان در قید خود باقی است خیر و شر خود را هم درست تشخیص نمی دهد بلکه آنچه را که خیر اوست شر می پندارد و آنچه را برای او مایه ی شر است خیر گمان می برد و بدین اشتباه به بیراهه می آورد [1].
خود را به کسی که این راه را طی نموده است و گردنه های آن را پشت سر گذاشته بسپارد .
ذکر کلیاتی که در این مجموعه به آنها پرداخته شده !
1- اقسام عوالم ، ابزار و راههای شناخت آنها ؛ از آنجا که بحث مورد نظر – شک و یقین – در رابطه با عالم غیب و شهود مطرح می شود و نیز ارتباطی که این بحثها با انواع علوم و معارف و ابزار دستیابی بدانها دارد به طور اجمال- این مسائل- و ابتدا مورد بررسی قرار گرفت . به عنوان مثال مباحثی درباره عقل و استدلال و استدلالیون و تلاش آنها- با ذکر تاریحچه ای از پیدایش چنین تفکری- برای دستیابی به حقیقت مورد بررسی قرار گرفته است .
2- تعاریف شک و گمان و یقین ، ذکر انواع و درجات هر یک .
3- عوامل موثر در ایجاد هر کدام و نتایجی که هر یک در پی دارند .
4- ابیات متن این مجموعه بر طبق ابیات و شماره مثنوی معنوی به تصحیح « رینولد الین نیکلسون » است .
5- منابع و ماخذ ؛ شامل منابعی است که یا مستقیما مورد ارجاع قرار گرفته اند که اکثر آنها در پاورقی ذکر شده اند و یا منابعی هستند برای مطالعه در این زمینه همچون شروح مثنوی که مذکور است .
6- جز شک و یقین که مجموعه نام آنها را بر خود دارد . واسطه این دو مضمون ؛ یعنی ، گمان و نیز مترادف آنها مثل کلمات تردید و ظن نیز مورد بررسی قرار گفتند .
7- مطالبی که مورد بررسی قرار گرفته اند بر اساس مضامینی است که مولانا به عنوان نماینده عرفا آن را در مثنوی و ابیات آن بیان داشته و بدانها پرداخته است .
8- در پایان نیز فصلی از آیات قرآن کریم که در آنها به مسئله شک و یقین اشاره شده است همراه با ترجمه ذکر شده است .
بی گمان این اثر خالی از ایراد و اشتباه نیست ، امید است استادان بزرگوار بر من منت نهاده ، از راهنمائیهای صادقانه خویش مرا بهره مند گردانند .
بخش اول
فصل اول : گفتاری چند از زندگی مولانا
مولانا جلال الدین محمد بن سلطان العملا بهاء الدین محمد بن حسین بن احمد خطیبی بکری بلخی که در کتابها ازاو به نامهای « مولانای روم » ، « مولوی » و «ملای روم » یاد کرده اند ، یکی از بزرگترین و تواناترین گویندگان متصوفه و از عارفان نام آورآسمان ادب فارسی ، شاعر حساس صاحب اندیشه و از متفکران بلا منازع عالم اسلام است .
پدرش سلطان العلما بهاء الدین محمد معروف به « بهاء ولد » (543-628 هجری ) از عالمان و خطیبان بزرگ و متنفذ و از بزرگان مشایخ صوفیه در آخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری و تربیت یافته نجم الدین کبری بود و در نتیجه نقاری که در میان او و سلطان محمد خوارزمشاه پیدا شده بود در حدود سال 610 هجری با خانواده و خاندان خویش از مشرق ایران به جانب مغرب مهاجرت کرد و بعد از گذر از شهرهایی به دعوت سلطان کیقباد سلجوقی در قونیه اقامت گزید و در همانجا در گذشت .
جلال الدین محمد فرزند بها ء الدین ولد که در قرن ششم ربیع الاول سال 604 هجری در بلخ ولادت یافته بود در آغاز این سفر طولانی پنج و شش ساله بود و گفته شده است هنگام عبور از نیشابور همراه پدر به صحبت عطار نیشابوری رسیده بود .
بعد از وفات سلطان العلما سال 628 یا 631 فرزندش جلال الدین محمد به خواهش مریدان به جای پدر بر مسند وعظ و تدریس پدر نشست ، اندکی بعد از فوت پدر مرید او برهان الدین محقق ترمذی در طلب استاد به قونیه آمد و چون استاد در گذشته بود تربیت فرزندش جلال الدین که در آن وقت به علوم « قال » به کمال بود ، همت گماشت و برای آنکه در علوم شرعی و ادبی کامل شود او را به مسافرت و تحصیل به حلب و دمشق بر انگیخت و او در حلب و دمشق به تحصیل در فقه صنفی پرداخت و گویا به فیض محبت محی الدین عربی نائل گشت و پس ازین سفر که هفت سال به طول انجامید به قونیه بازگشت و پس از طی طریق و سلوک به اجازه استاد مسند تعلیم و ارشاد یافت . پس از وفات استاد به سال 638 ، مولوی تا سال 642 که سال ملاقات او با شمس تبریزی است به تدریس علوم شرعی در قونیه و وعظ و تذکر اشتغال داشت .
مولوی با یافتن شمس پشت به مقامات دنیوی کرد و همواره ملازم صحبت او بود تا آنکه شمس در سال 645 هجری به دست عده ای از شاگردان متعصب مولانا کشته شد و مولانا همچنان در فراق او می سوخت تا به تصور آنکه او را در شام خواهد یافت به دمشق سفر کرد و مدتی در آنجا جستجو نمود و پس از ناکامی به قونیه بازگشت . پس از شمس تا ده سال دیگر صلاح الدین قونوی معروف به «زرکوب » ارادت مولانا را به خود جلب کرد و چون صلاح الدین در محرم سال 657 در گذشت عنایت مولانا نصیب حسام الدین حسن بن محمد معروف به چلبی حسام الدین گردید . و او بود که مولانا را به نظم مثنوی تحریض کرد و تا پایان در این راه با او همراه بود . مثنوی بزرگترین اثر اوست که در شش دفتر بحر رمل مسدس مقصور یا محذوف در حدود 26000 بیت سروده شد. که در آن مولانا مسائل مهم عرفانی و دینی و اخلاقی را مطرح نموده است . و در ضمن آن به آیات و حدیثها اشاره نموده است .
دومین اثر بزرگ او «دیوان کبیر » مشهور به دیوان غزلیات شمس تبریزیست که در پایان غزل مقام شمس الدین تبریزی اشاره و به نام او تخلص نموده است . غزلهای او مملو از حقایق عرفانی و در تایی مواج احساسات شاعر است . همچنین او رباعیاتی دارد که 3966 بیت را شامل می شود .
همچنین مولانا اثرهایی به نثر دارد که عبارتند از :
فیه مافیه – مکاتیب – مجالس سبعه است .
از جمله معاصران مهمتر از همه معین الدین پروانه است که غالبا برای استماع مجالس مولانا به «مدرسه » او می رفت و به همبن سبب هم قسمتی از « فیه مافیه » خطاب به اوست .
کسان دیگر همچون صدر الدین قونیوی ، نجم الدایه ، علامه قطب الدین شیرازی ، قاضی سراج الدین ارموی را می توان نام برد .
وفات مولانا در پنجم جمادی الاخر سال 627 اتفاق افتاد مرگ وی واقعه ای سخت در قونیه تلقی شد . جنازه او را در » قبه خضرا » به خاک سپردند . با آنکه او بر مذهب اهل سنت بود در عین اعتقاد و دین داری مردی آزاد اندیش بود و به مذاهب دیگر به دیده احترام و بی طرفی ، چنانچه شایسته مردان کامل چون اوست ، می نگریست . [2]
فصل دوم : تقسیم بندی عوالم
جمله آفرینش از حیث ماهیت بردو نوع منقسم است :
اول عالم خلق یا ملک
دوم عالم امر یا ملکوت
عالم خلق ، جهان اجسام است که قابل مساحت و تجزی است . لکن عالم امر ضد اجسام و غیر قابل تجزیه است . [3]
با توجه به تفاوت ماهیت این دو عالم ؛ راهها و وسایل وصول به شناخت این دو عالم نیز متفاوت است و هر یک علم و وسیله خاص خود را می طلبد .
ابزار و راههای شناخت این دو عالم
برای شناخت عالم خلق می توان از این راهها و وسایل یاری جست :
حواس : که بشر از راه مطالعه و مشاهده عینی طبیعت با رموز و اسرار این جهان آشنا می گردد . که حاصل آن نیز علوم تجربی است که راه دستیابی به آن مشاهده و تجربه است .
عقل : که در اثر قوه استدلال و قیاس نتیجه ای را پیش بینی و استنتاج می کند . [4]
البته در بیشتر موارد این دو وسیله – حس و عقل – هر دو به کمک یکدیگر برای شناخت و دستیابی به رموزو حقایق آفرینش مورد استفاده بشر قرار می گیرند و اکثرا حس و مشاهده مقدمه ای برای استنتاج منطقی مطلبی است .
مثلا : وقتی انسان رد پایی رامشاهده می کند – دریافت از طریق حس بینائی – نتیجه می گیرد که کسی از آنجا عبور کرده است – دریافت نتیجه استدلالی و عقلی .
در بعضی موارد نیز تنها ازنیروی عقل و استدلال برای رسیدن به شناختی از حقایق این عالم مدد گرفته می شود که با این وسیله قابل دریافت باشند که چنین شناختهایی در حوزه علوم عقلی جای می گیرند و از جمله آنها می توان به « فسلفه » اشاره نمود ، که می کوشد با ابزار عقل و استدلال به شناخت منطقی در امورنائل شود .
از روشهایی که فلسفه درموضع استدلال به کار می گیرد « قیاس » نام دارد . که خود به دو بخش عقلانی و حسی قابل تقسیم است . و آن عبارت است از ؛ حکم به موضوع مطابق حکم به موضوع دیگر به جهت اشتراک میان آن دو . یا سنجیدن و مقایسه هر دو چیز که با هم شباهت دارند و استنتاج حکم کلی از آن .
از جمله قیاسهای حسی می توان از داستانی که در « مثنوی مولانا » بدین منظور اشاره شده ، نام برد و آن « به عیادت رفتن شخص کر مریض را » است . شخص کر که به عیادت دوست مریض خود رفته بود در قیاسی که از شباهت حرکت لبهای بیمار به الفاظ مورد نظر خود داشت دچار اشتباه شد :
چون ببینم که لبش جنبان شود
من قیاسی گیرم آن را هم ز خود 3363/1
و سرانجام چنین قیاس و خطای آن :
از قیاساتی که بکرد آنکر گزین
صحبت ده ساله باطل شد بدین 3393/1
یا مثالی دیگر که با بیانی شیوا مولانا در داستان « بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان » مساله قیاس حسی و خطای آن را بیان می نماید :
جولقی سر برهنه می گشت
با سر بی مو چو پشت طاس و طشت
طوطی اندر گفت آمد در زمان
بانگ بر درویش زد که هی فلان
از چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی ؟
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب عقل را 26-259/1
با بیان این ابیات آنچه به عنوان نتیجه می توان ذکر نمود این است که ، شباهت ظاهری بین امور و اشیا سبب سنخیت آنها نیست و قضاوت بر این اساس نیز نتیجه ای ناراست خواهد داشت .
قسم دوم قیاس عقلی است که خود به دو بخش اصولی و منطقی قابل تقسیم است . قیاس اصولی در برابر نص انجام می شود و این قیاس با وجود نص که در بردارنده حکم آشکاری است ، نادرست است .
همانند قیاسی که ابلیس در برابر حکم الهی نمود .
اول آنکس که قیاسکها نمود
پیش انوار خدا ابلیس بود
گفت نار از خاک بی شک بهتر است
من زنارو او ز خاک اکدر است
پس قیاس فرع بر اصلش کنیم
او ز ظلمت ما زنور روشنیم 3398-3396/1
و قیاس منطقی که آن سرایت دادن حکم در موضوعی به حکم دیگر از هر جهت . این قسم قیاس نزد فقهای اهل سنت معتبر است ولی فقهای امامیه آنرا نمی پذیرند ، جز در قیاس منصوص العله ، یعنی ، در جائیکه به خاطر علتی خاص حکمی درباره موضوعی صادر شده است .
1- سر نی – عبدالحسین زین کوب ،ج1 ،ص 575، انتشارات علمی ، 1364
1- تاریخ ادبیات ایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، تلخیص : دکتر محمد ترابی ج دوم ، ص 95
1- مرصاد العباد ، ص 60 ، به کوشش محمد امین ریاحی .
2- ر.ک . مجموعه آثار شهید مطهری ، ج سوم ، ص 351 .