متغیرها از مهمترین مباحث در تحقیقات اجتماعی انسانی می باشند. هدف شناخت علت یا عوامل پیدائی یا تغییر موضوع مورد تحقیق است و چون این عوامل تغییر پذیرند و قابل سنجش، آنان را متغیر می خوانیم . در نهایت باید بتوانیم هم انواع متغیرها را بشناسیم ، هم آنکه روابط آنهار ا با یکدیگر شناسایی کنیم. همچنین ، میزان تأثیر یک متغیر بر متغیر دیگر را مورد سنجش قرار دهیم و اندازه گیری کنیم.
باید روابط یکسویه بین متغیرها را از روابط متقابل و دوسویه تمیز دهیم و شبکه متغیرها را که باهم ، ضمن تأثیر متقابل بر یکدیگر ، بر پدیده های دیگر اثر می نهند، بازشناسی نمائیم.
تعریف :
در تعریف متغیرها چنین آمده است :«هر صفت ،ویژگی یا عنصر کمی و یا کیفی که در یک تحقیق تغییر ناپذیر باشد، به عنوان مثال ، جنگ ،همبستگی و . . . هریک در جریان تحقیق می توانند به صورت یک متغیر در آیند، به شرط آنکه بر خلاف عوامل ثابت تغییر کنند یا تغییر پذیر باشند».
مفهومی مانند پایگاه اجتماعی اقتصادی را در یک تحقیق می توان به عنوان یک متغیر در نظر گرفت،نشان آنرا y گذاشت و در پنج مقوله جای داد، پائین ،متوسط رو به پائین ، متوسط، متوسط رو به بالا و بالا » سپس تأثیر آن را به مشارکت در انتخابات سنجید. بنابراین ،می توان گفت :«متغیر در زبان جامعه شناسی هر پدیده ای را می رساند که مقدار آن در هر مورد خاص تفاوت می یابد».
مثال :
بدرستی می دانیم در هر تحقیق باید به کنترل موقعیت یا حال و هوای تحقیق پرداخت. اگر قرار است تحقیقی درباره ترافیک در شهر تهران صورت گیرد. چنانچه صبح و قبل از آغاز به کار و ورود به گردونه ترافیک از افراد بپرسیم ؛به نظر شما ترافیک در تهران چگونه است ؟ به یقین تجربه آنی آنان چندان مطلوب نیست: تمام شب استراحت کرده اند، هنوز از گرمای سخت خبری نیست و احتمالاً پاسخهای مثبت یا دست کم همراه با خوش بینی خواهند بود.
اما اگر مین سوالها عصر ، بعد از کار و خستگی و در صف های طولانی اتوبوس پرسیده شود، پاسخها بسیار منفی خوهند بود. پس ، باید در هر تحقیق به تعریف وضعیت و استاندارد و همگن کردن آن پرداخت. در آنصورت موقعیت ثابت می ماند. می گوییم تمامی تحقیق در این موقعیت صورت گرفت. اما اگر قرار باشد ضریب تفاوت موقعیت شناخته و ارزیابی شود، در آنصورت موقعیت بعنوان متغیر مطرح می شود. می خواهیم بدانیم موقعیتهای مختلف تحقیق چقدر در نظر مردم در باب ترافیک تأثیرگذار است.
ویژگیها:
متغیرها می توانند کمی یا کیفی باشند. به عنوان مثال ، چنانچه در یک تحقیق در مورد ازدواج ،سن ، متغیر یا عامل مهمی به حساب آید،می گوییم عمل ازدواج متأثر از سن افراد است ( یا آنکه سن در ازدواج تأثیر دارد) این متغیر کمی و عینی است.
در همین تحقیق بینش یا طرز تلقی انسانها نسبت به ازدواج نیز در اقدام به آن تأثیر دارد،این متغیر را ذهنی و کیفی تلقی می کنیم. در مواردی چند، صرفاً عوامل کمی را با این نام (متغیر) می خواندند و مفهوم خاص متغیر کیفی برای عناصر غیر کمی به کار می آمد.
ولی امروزه ، هم عوامل کمی و هم عوامل کیفی با این نام خوانده می شوند،در توجیه این گسترش معنایی ،استوفر چنین می نویسد :« ما مفهوم (متغیر) را در معنای متداول منطقی و ریاضی آن بدین عنوان که سلسله ارزشهایی را می رساند، به کار می بریم. این ارزشها می توانند عددی (کمی ) یا غیر عددی (کیفی) باشند.
واژه Attribute در معنای متغیر کیفی بکار برده می شود. این تعریف وسیع از این مفهوم امروزه بیش از پیش توسط خود آمارشناسان به کار می آید.» به نظر کندال و باکلند: «کمیتی که ممکن است، هریک از سلسله ارزشهایی مشخص را پیدا کند. همین کلمه را می توان در جهت مشخص کردن عناصر غیر قابل اندازه گیری نیز بکار برد. به عنوان مثال، جنس یک متغیر است. چون هر انسان می تواند به دو صورت (مذکر و مؤنث) تقسیم شود.» بنابراین ،بدرستی می توان گفت ،متغیرها می توانند کمی یا کیفی باشند. اما ، محقق همواره در صدد آن است که متغیرهای کیفی را هرچه بیشتر شاخصپذیر سازد، تاهم کار تحقیق هرچه دقیقتر صورت بندد، هم آنکه روائی آن افزایش یابد.
منظور این است که خود محقق در زمانهای دیگر نیز با همین پدیده و با همین شاخصهای دقیق برخورد کند و نتایج دقیقی بدست آورد. در عین حال منظور دیگر از روائی آن است که در صورت تکرار همان تحقیق توسط دیگران شاخصها چنان دقیق و مدرج باشند که نتایج مشابهی بدست آید. در مجموع می توان دو ویژگی اساسی برای متغیرها قائل شد:
1 سنجش پذیر بودن :
کیفی بودن بسیاری از متغیرها به معنای سنجش ناپذیری آنان نیست. زیرا در این صورت عملاً کار تحقیق اجتماعی انسانی صورت پذیر نبود. در تأکید بر همین امر،لازار سفلدو بارتون به طور کلی، متغیر را آن چیزی می دانند که :
«امکان رده بندی را بدست دهد. ضمن آنکه امکان اندازه گیری در معنای دقیق آنرا نیز فراهم سازد».
2 تغییر پذیر بودن :
از این دیدگاه هر پدیده که در جریان تحقیق تغییر پذیرد، از جهتی متغیر خوانده می شود. به عنوان مثال،مرتن مفاهیم و متغیرها را یکسان شمرده و می نویسد :« مفاهیم ، تعاریف آن چیزی را که با ید مشاهده شود، بدست می دهند. آنان متغیرهایی هستند که باید بینشان مناسباتی ملاحظه شوند».
انواع متغیرها:
همانطور که ملاحظه می شود ،متغیرها، زمینه ای بسیار وسیع دارند،از اینرو انواع بسیاری می یابند که اهم آنان بدینقرارند:
1متغیر های اسمی :
برخی از متغیرهای اسمی فقط به دو قسمت قابل تقسیم اند،مانند «جنس» که می تواندصرفاً به زن یا مرد تقسیم شود. این نوع متغیرها را دو مقداری می خوانند. چند مثال دیگر در مورد آنان بدینقرار است: پیر یا جوان بودن ،جمهوری خواه یا دموکرات بودن ،دانشجو یا غیر دانشجو بودن. نام دیگر این نوع متغیرها دو شقی است.
علاوه بر آن ،متغیرهای اسمی چند مقداری یا چند ارزشی هم وجود دارند. باری مثال ،زمانی که مذهب پاسخگویان در مقوله های اسلام ، مسیحیت ،یهودی ،و غیره دسته بندی می شود و یا زمانی که نحوه گذران اوقات فراغت را به فعالیتهای هنری، ادبی ،علمی و . . . تقسیم می کنیم. در اینجا نکته اساسی این است که متغیرهای اسمی فقط از جنبه کیفی ، و انتساب یک صفت و یا ویژگی به افراد و اشیاء مورد توجه اند و شدت یا میزان صفت و ویژگی مورد نظر نمی باشد.
2 متغیرهای ترتیبی :
این نوع متغیر را محقق به دو یا چندین تقسیم کرده و آنها را رده بندی می نماید. مانند : تحصیل . چنانچه در تحقیقی دیدیم تحصیل افراد دارای تاثیر است،می توانیم ، متغیر سطح تحصیل را ،برای مثال ، به بی سواد ،تحصیلات ابتدایی ، متوسطه ،عالی تقسیم کنیم.
در متغیرهای ترتیبی لزوماً باید به رده بندی ارزشها و مقادیر مختلف متغیر بر اساس اولویت یا میزان آنها پرداخت. نظیر مثال بالا که با آن افراد را با توجه به سطح تحصیلات (عالی ،متوسط و ابتدائی) دسته بندی یا رده بندی می کنیم.
در اینجا نیز نکته اساسی این است که متغیرها جنبه کمی می یابند ولی فقط تا حدی که بتوان اولویتها ترتیبات یا رتبه کمی آنها را شناخت. متغیرهای فاصله ای و نسبی که در انواع مقیاس ها مورد بحث قرار می گیرند، متغیرهای کمی پیشرفته تری می باشند.
3 متغیرهای مستقل :
منظور متغیرهایی است که بر دیگر متغیرها تاثیر می گذارند. به عنوان مثال ، چنانچه یک تحقیق ملاحظه شود، حرمان نسبی بر خشونت سیاسی تاثیر می بخشد،در آن صورت ،می گوییم متغیر اول (حرمان نسبی) متغیر مستقل است.
4 متغیرهای وابسته ،تابع یا غیر مستقل :
منظور متغیرهایی است که در جریان یک تحقیق ، متأثر از متغیر یا متغیرهای دیگرند. مثلادر یک تحقیق که موضوع آن بررسی اشتغال زن در شهر تهران است، می بینیم، تحصیل زن بر اشتغال او و نوع شغلش اثر می گذارد، پس می گوییم: تحصیل متغیر مستقل است و اشتغال، متغیر تابع.
در مورد روابط بین متغیرهای مستقل و تابع چن اصل را باید متذکر شویم :
الف پدیده ها در هر تحقیق با توجه به هدفهای آن ، می توانند متغیر مستقل یا وابسته باشند. مثال : درآمد می تواند در یک تحقیق متغیر مستقل باشد (تحقیقی در زمینه ازدواج)، در حالیکه در تحقیقی دیگر متغیر تابع به حساب آید. چنانچه تحقیقی در مورد شناسائی درآمد ساکنان تهران صورت گیرد، ملاحظه می کنیم پدیده ای چون مدرک تحصیلی بر آن اثر دارد، پس می گوییم ،درآمد متغیر تابع است و مدرک تحصیلی متغیر مستقل.
ب هر متغیر مستقل نیز در یک تحقیق ، خود وابسته به متغیرهای مستقل بسیاری است. مثلاً در تحقیق درآمد ، می بینیم مدرک تحصیلی متغیر مستقل است درحالیکه خود نیز تابع متغیرهای بسیار دیگری است.
پ بسیار کم اتفاق می افتد که یک متغیر مستقل شرط لازم و کافی در پیدائی ،یا تغییر متغیر تابع باشد. معمولاً یک متغیر تابع از شبکه یا مجموعه ای از متغیرهای مستقل تأثیر می پذیرد.
مثال :چنانچه موضوع تحقیق ما در مورد دزدی در بین نوجوانان باشد. می گوییم دزدی ( متغیر تابع) از عواملی چون : درآمد، وضع خانواده و . . . بسیاری عوامل دیگر تأثیر می پذیرد. کار جامعه شناسی،شناخت و تمیز این متغیرها و یا عوامل اصلی است.
ت گاه ،رابطه متغیر مستقل و تابع یکسویه است. مثال : می توان پذیرفت که باران بر مقدار و نوع گندم تأثیر گذارد و حال آنکه گندم بر باران اثر ندارد. یا آنکه سن بر ازدواج اثر می نهد و حال آنکه ازدواج بر سن اثری ندارد. اما همواره چنین نیست و بدرستی می توان گفت بسیار کم اتفاق می افتد که پدیده ای بر پدیده دیگر اثر نهد و خود از آن تأثیر نگیرد. مثال : اگر در تحقیقی ملاحظه می کنیم در یک جامعه میزان فقر از بی سوادی مردم ناشی می گردد، یعنی هرقدر مردمی بی سوادترند،فقیرتر نیز هستند، خود فقر نیز متقابلاً بر سواد اثر می گذارد، بطوریکه هرقدر میزان فقر در یک جامعه بیشتر است، بی سوادی نیز به تبع آن روبه فزونی می گذارد.
ث در اکثر موارد ، رابطه بین متغیر های مستقل به پیدائی دور جهنمی یا بسته و یا باطل می انجامد. به عنوان مثال : در تحقیق بالا می بینیم نه تنها فقر و بی سوادی در رابطه دو سویه یا متقابلند،بلکه در وضع یا شرایط بعدی موجبات تشدید یکدیگر را نیز فراهم می سازند، بدین معنی که یک جامعه چون بی سواد است، از منابع طبیعی خود به خوبی بهره برداری نمی کند،قدرت تولید کالاهای خوب را ندارد، بنابراین فقیر می ماند و چون فقیر است ، نمی تواند فرزندان رو به تزایدش را آموزش دهد.
بنابراین فقیرتر می شود.
مثال 2:در نظر بگیرید فردی که امروز صبح با ناراحتی خاصی از خانه خارج شود،چون ناراحت است با دوستش نیز به خوبی سلام و احوالپرسی نمی کند، در نتیجه دوستش نیز با چهره ای متعجب یا گرفته از کنارش می رود، همین نیز باز بدو بر می گردد، و ناراحتی روانی او را تشدید می کند.
این رابطه در جهت عکس در مورد امور شادی آور نیز ملاحظه می شود،بطوریکه سعادت ،شعف و . . . خود پدیده هائی فزاینده هستند.
بنابراین می گوییم ، پدیده ها در جریان تاثیر متقابل قرار می گیرند، یا به تعبیر دیگر جریان تأثیر معمولا به صورت رفت و بازگشت است.
در کار تحقیق رابطه بین متغیر تابع و مستقل را برای اندازه گیری دقیق می توان در یک جدول ساده بدین صورت منعکس می کرد: برای مثال ،رابطه بین ساعات کار در روز و میزان نمرات عالی بدست آمده را در بین دانشجو در نظر می گیریم :میزان ساعات کار روزانه و تعداد نمرات عالی بدست آمده ( داده های فرضی )