مقدمه
غنا در لغت به معنی سرود ، نغمه و آواز خوش طرب انگیز است و شعر غنایی به شعری گفته می شود که گزارشگر عواطف و احساسات شاعر باشد . ادبیات غنایی گونه ای از ادبیات است که با زبانی نرم و لطیف با استفاده از معانی عمیق و باریک به بیان احساسات شخصی انسان می پردازد و منظومه های غنایی چنان که از اسم آن هویدا است اشعاری است که برای بیان احساسات انسانی از عشق و دوستی و رنج ها و نامرادی ها و هر چه روح آدمی را متأثر می کند ، پرداخته آید . این گونه اشعار – که کوتاه بود – در یونان باستان به همراهی سازی به نام لیر خوانده می شده ؛ و از این رو در زبان های فرنگی و اشعار غنایی ، لیریک Lyric می گویند . اصولا ً در اکثر نقاط جهان اشعار عاطفی و عاشقانه و سوزناک با موسیقی همراه بوده است . در اروپا تروبادورها و در ایران عاشوق ها یا عاشیق ها و خیناگران ، روستاییان و شبانان حافظ این سنت بوده اند .
لیریک را در عصر ما شاید به تبع عرب ها که به شعر عاشقانه و عاطفی (الشعر الغنایی) می گویند ، به غنایی ترجمه کردهاند و به معنی اشعار عاشقانه و بزمی بکار می برند . به هر حال معادل قدیم آن غزل است .
باید توجه داشت که مراد از اشعار لیریک در ادبیات اروپایی شعری است کوتاه و غیر روایی که گوینده در آن فقط احساسات خود را بیان می کند . و از این رو مرثیه را هم باید جزء ادب غنایی دانست و اگر شعر، بلند و روایی باشدمثل خسرو و شیرین به آن Dramatic Lyric می گویند ، یعنی شعر غنایی نمایشی یا داستانی می گویند . شعر لیریک ممکن است عاشقانه باشد در این صورت به آن Love Lyric می گویند به معنی شعر عاشقانه یا تغزلی یا غزل می گویند . در شعر غنایی گاهی سخنگو خود شاعر است و گاهی کسی دیگر . به هر حال برخلاف آن چه در نظر اول به ذهن متبادل می شود ممکن است شاعر Persona باشد یعنی نقابی به چهره داشته باشد و خود واقعه را مطرح نسازد پس شخصیت مطرح در شعر را نباید باشخصیت واقعی شاعر خلط کرد . در شعر فارسی ادبیات غنایی به صورت داستان ، مرثیه ، مناجات بت الشکوی و گلایه و تعزل در قوالب غزل ، مثنوی ، رباعی و حتی قصیده مطرح می شود . اما مهم ترین قالب آن غزل است . در غزل قهرمان اصلی معشوق است و قهرمان دیگر که عاشق و خود شاعر باشد معشوق را بهانه کرده و گلایه ها و آرزوها و احساسات خود را مطرح می کند . البته ارسطو در تقسیمات خود از ادب ، شعر غنایی را مطرح نکرده بود . اما البته شارحان و دنباله روان ارسطو بدان اشاره کرده اند .
بخش عمده ی ادبیات ما را شعر غنایی تشکیل می دهد . رباعیات خیام ، دو بیتی های بابا طاهر ، غزلیات مولوی ، سعدی ، حافظ ، صائب و بیدل منظومه های بزمی نظامی و بخشی از سروده های قصیده سرایان مشهور، مانند : فرخی ، منوچهری ، عنصری ، خاقانی و نیز عمده سروده های معاصر از نوع ادبیات غنایی است . ادبیات غنایی و عرفانی ما مبتنی بر کشف و شهود است یعنی تک گویی و چون و چرا ناپذیر . کشف و شهود برای ادراک حسی و بی زمان است . در حالی که گفت و گو با نشانه های واقعی سرو کار دارد و محدود به زمان معینی لست . در ادبیات غنایی از قالب غزل استفاده می شود . امروزه نیز از قالب غزل و بعد از آن رباعی شاعران ، از دیگر قالب ها برای شعر جدی به ندرت استفاده می کنند اما در هزاران سال گذشته در دوره های پی در پی قالب غزل برای بیان عشق زمینی ، عرفانی ، حدیث نفس ، انتقاد اجتماعی و سیاسی تأملات فلسفی و مانند اینها به کار گرفته می شده است .
در مورد نوع شعر غنایی آراء مختلفی وجود دارد و تا کنون نظریات گوناگونی توسط سخن سنجان اظهار شده است ، چنانکه بسیاری از منتقدان اروپا به ویژه شاعران پیرو مکتب رمانتیسم ، نوع غنایی را شعری می دانند که شاعر ، خویشتن خویش را در آن مجسم می کند و ضمن آن به بیان عواطف واحساسات شخصی و تأثرات خود از زندگی و طبیعت می پردازد .
به نظر این گروه چون شعر غنایی حاکی از حالات . احساسات عمیق و سوز و گدازهای شاعر است ، لذا لطیف ترین و ارزنده ترین نوع شعربه شمار می آید . اما به رغم این نظر ، به عقیده ی طرفداران مکتب رئالیسم طرح و اظهار اندیشه ها و حالات شخصی در شعر ، امری منطقی و پسندیده نیست ، چنان که گوستا و فلوبر [Gustave Flaubert] نویسنده و منتقد فرانسوی که از هواداران این مکتب است ، سرایندگان اشعار غنایی را «شاعران دلقک می داند زیرا او مخالف بیان مسائل شخصی در ادبیات است و در این باره چنین می گوید : همه ی آنان که برای شما از عشق های ناکامشان ، از قبر مادرشان ، از پدرشان ، از خاطرات مقدسشان ، صحبت می کنند یا یادگارهاشان را می بوسند ، در مهتاب گریه می کنند ، در برابر اقیانوس غرق در تخیل می شوند ، همه از یک قماشند ، اینان معرکه گیرانی هستند که برای بدست آوردن پول و شهرت ، قلب خود را به دست گرفته اند » . و شاید به همین دلیل باشد که افلاطون حکیم نامدار یونانی نیز در کتاب سیاست خود که در زبان فارسی به نام جمهوریت ترجمه شده است . برای شاعران و غزل سرایان و سرایندگان اشعار غنایی ، به واسطه ی آن که با سروده های خود مردم را از حال طبیعی خارج می کنند و به دنیای اوهام و خیال می کشانند ، در مدینه ی فاضله ی خویش جایی نمی بینند .
در حالیکه چنین نیست ، زیرا به جز برخی از آثار غنایی که جنبه ی شخصی محض دارد ، اصولا ً شعر غنایی شعری است کاملا ً اجتماعی ، شاید تعریف دقیق غنایی بدین صورت مطلوب تر باشد که مقصود از : شعر غنایی سخن گفتن از احساس شخصی است به شرط اینکه از دو کلمه «احساس» و «شخصی» وسیع ترین مفاهیم آنها را در نظر بگیریم ، یعنی تمام انواع احساسات از نرم ترین تا خشن ترین آنها را با همه ی واقعیاتی که وجود دارد . احساس شخصی بدان معنی که از روح و احساس شاعرمایه گرفته باشد ، و به اعتبار این که شاعر فردی است از اجتماع ، لذا روح او نیز در بسیاری از مسائل با تمام جامعه پیوند دارد و زبانش گویای غمها و شادیهای است که میان وی و افراد اجتماعش مشترک است .
منشأ ادب غنایی
همانطور که اشاره شد ، شعر غنایی در دو معنی به کار می رود :
1- اشعار احساسی و عاطفی 2- اشعار عاشقانه
در ادبیات ، بیشترین معنی دوم معروف است و لذا ما محور بحث را بر آن می فهمیم . برخی از منتقدان اصل اشعار عاشقانه را به روابط مرد و زن در دوران مادرسالاری – که جامعه تحت حکومت زن بود – مربوط کرده اند و اشعار عاشقانه را همان ستایش ها و دورادور اذکاری دانسته اند که مردان برای زن حاکم بر قبیله یا جامعه می سروده و می خوانده اند . به این ترتیب در عصر الهگان و در باب انواع مونث و در دوره ای که ریاست جوامع کشاورزی به عهده ی زنان بوده است ، مدایح و اورادی در ستایش ایشان رواج داشته است که بعد ها به صورت سنن ادب غنایی در آمده است . در بسیاری از مناجات و اوراداگر به جای خدا معشوق را تصور کنیم درمعنی خللی ایجاد نخواهد شد . زیر بنای ادبیات عرفانی هم از این دیدگاهها همان ادبیات غنایی است . عارفان نخستین فی الواقع ادب عاشقانه را تفسیر و تأویل عرفانی کرده اند و این معنی از تفسیرهای شیخ ابو سعید ابوالخیر در اسرار توحید کاملا ً آشکار است نمونه از مناجات کهن ،فرامیر داوود است. این مناجات در اصل اشعار ملحونی است که با موسیقی همراه بود(داوود صوت خوشی داشت) و شبیه به اشعار عاشقانه است . منتها در سرودهای کهن مایه هایی از بینش اساطیری و حماسی مختلفی است که به آنها جذابیتی بدوی و اصیل بخشیده است.بخش هایی از فرمور بیست و هفتم:«خداوند نور من ونجات من است, از که بترسم ؟ خداوند ملجای جان من است , از که هراسان شوم ؟یک چیز خواستم و آن را خواهم طلبید که تمام ایام عمرم در خانه ی خداوند ساکن باشم تا جمال خداوند را مشاهده کنم،و در هیکل او تفکر نمایم زیرا که در روز بلا مرا در سایبان خود نهفته در پدیده ی ضمیمه ی خود مرا مخفی خواهد داشت ومرا بر صخره بلند خواهد ساخت وبرای خداوند سرود وتسبیح خواهم خواند چون به آواز خود می خوانم مرا بشنو و رحمت فرموده مرا مستجاب فرما بلی روی ترا ای خداوند خواهم طلبید روی خود را از من مپوشان بلی منتظر خداوند باش »
در دعاهای ما همچنین است :
«معبودی جز تو نیستای شایسته ی بزرگی وبخشش ای به وصف و چگونگی در نیایی ودر جایی جایگیر نشوی ای در پرده از هر دیده ، ای جاویدان ، ای پایدار و......»
نمونه ی خوبی از اتحاد ادب غنایی ومذهبی ، غزل های سلیمان است ،زیرا این ترانه ها از سویی کاملا ً عاشقانه است واز سوی دیگر جنبه ی مذهبی دارد و در تورات آمده است در این ترانه های قدیمی اصیل که در آن حال وهوای جوامع دامداری وشبانی کهن را می توان مشاهده کرد ، عشق زمینی به اصیل ترین و بی پیرایه ترین اشکال نمونه شده است.
بعد از خواندن ابیات شور انگیز سلیمان خواننده بی اختیار به یاد این بیت حافظ خواهد افتاد که فرمود :
گربه دیوان غزل صدر نشینم چه عجب سال ها بندگی صاحب دیوان کردم
دوران اوج و رواج ادبیات غنایی مربوط به ایام گسترش تمدن و شهر نشینی است و از این رو غنا نسبت به حماسه متأخر است. مثلا ً ادبیات قدیم عرب در عصر چادر نشینی و زندگی شبانی و بدویت ، جنبه ی حماسی دارد و بعد از ظهور اسلام و گسترش شهرنشینی است که غنا وتغزل رواج می یابد . در ادبیات قدیم انگلیس هم غنا نیست یا بسیار کم است و به هر حال مورخان تاریخ ادبیات انگلیسی متفق القولند که انگلو ساکسون ها و نرمان ها قریحه ای برای اشعار غنایی نداشته اند . اشعار غنایی با ستایش حضرت مریم رواج یافته است و در منظومه های غنایی آن دوران عناوینی چون «نیایشی به درگاه باکره» یا «نیایشی به درگاه بانوی ما »زیاد به چشم می خورد .
در این منظومه ها مریم از طرفی چون یکی از الهگان آسمان است و گاهی چون معشوق زمینی ،اما به هر حال این گونه منظومه ها بوی ادعیه و اوراد قدیم را دارند.
عوامل پیدایش شعر غنایی :
لذتها و شادیهای شاعر و جذبیتهای بر خاسته از دست نیافتن به آرزوها و رنج حاصل از اندیشه یبودن و دست نیافتن به آزادی و دنیای آرمانی و مطلوب ،از جمله موضوعات شعر غنایی است و به تعبیری دیگر می توان آنها را به احساسات مربوط به فرد ،خانواده ،انسانیت ،وطن ،طبیعت ،خدا ودین محدود کرد.
در شعر فارسی وسیعترین افق معنوی وعاطفی ، افق شعرهای غنایی است. مطالعه درتطور انواع غنایی در ادب فارسی ، گسترده ترین زمینه ی بحث است. موضوعاتی که در ادب فارسی حوزه ی شعر غنایی را تشکیل می دهد تقریبا ً تمام موضوعات رایج است بجز حماسه وشعر تعلیمی و در یک نگاه اجمالی ،شعرهای عاشقانه ،عرفانی ،مذهبی ،هجو ،مدح ،و وصف طبیعت همگی مصادیقی از شعر غنایی به شمار می روند . نکته ی قابل ملاحظه این است که در ادبیات فارسی مفاهیم مزبور اغلب با یکدیگر به هم آمیخته اند و در بیشتر قالبهای شعری مجموعه ای از این مفاهیم وجود دارند.
غزل فارسی که یکی از سرشارترین حوزه های شعر است، مثل اعلائی است که در آن می توان همه ی انواع غنایی شعر را به خوبی ملاحظه کرد.در یک غزل حافظ ،مسائل اجتماعی که با بیانی غنایی و بر اساس منِ گسترده و اجتماعی شاعر مطرح می شود ،با مسائل خصوصی از قبیل مرثیه دوست یا فرزند و مباحث فلسفی (آغاز و انجام زندگی و سرنوشت انسان و اعتراض در برابر نظام کائنات) وهجو وطنز و وصف طبیعت به هم می آمیزد و در یک زمینه ی کلی عرفانی سیر می کند .
یعنی همه انواع جداگانه ی غنایی در شعر او ترکیب شده است:
«در آغاز ادب دری ، این انواع از یکدیگر بیشتر تمایز دارند و هر قدرشعر فارسی به کمال نزدیکتر می شود ، این مفاهیم به یکدیگر بیشتر می آمیزند . ناگفته پیداست که یکی از علل اصلی آمیختگی انواع غنایی در ادب فارسی تأثیر قوالب شعری و سنتهای ادبی است . حکومت قالب و فرم سبب شده است که سلسله ی تداعیها، انواع مضامین شعری را در یک شعر کنار یکدیگر قرار دهد.
اصطلاح غنایی که در برابر لیریک (lyrique) فرانسوی (به معنی شعری که همراه آلت موسیقی «لیر» خوانده می شود و در زبان یونانی قدیم به کار می رفته است و بعدها به ادبیات اروپایی راه یافته ) در سالهای اخیر در ادبیات فارسی و عربی رایج شده است ، در قدیم نبوده است و قدما برای آن اصطلاح خاصی نداشته اند چه تعبیراتی از انواع غزل و یا تغزل در ادبیات ما بوده است که در طول زمان مفهوم آن تغییرات وسیعی یافته است.
در برسی انواع غنایی در شعر فارسی ، زمینه ی اجتماعی را نباید فراموش کرد. هجوهای فردی را با هجوهای اجتماعی نباید در یک طراز قرار داد، مرثیه های خصوصی را با مرثیه های عام و اجتماعی نباید یکسان شمرد و عشقهای صوری که «از پی رنگی» بود را با عشق به مقدسات و معنویات نباید یکسان دانست و بر همین قیاس ، هر یک از انواع غنایی را با توجه به ارتباط و پیوندی که با جامعه و تاریخ دارد،باید به خوبی بررسی کرد. در چنین سنجشی می توان ارزش گویندگانی نظیر حافظ یا عبید زاکانی را بخوبی دریافت.