مقدمه
جهان امروز را میتوان جهان پرتلاطم تغییر نام نهاد، سازمانهای گوناگون به خصوص سازمانهای تولیدی برای تامین هدفهای خود یعنی بقاء، توسعه و رقابت نیاز شدیدی به استفاده از الگوهای علمی داشته و در صورت عدم شناخت، کاربردی و انجام تحقیقات پویا از صحنه محو خواهند شد. میتوان سیستم را کل نگری، مدیریت را هنر و تولید را به عنوان سلاح رقابتی تلقی کرد. اما علیرغم اهمیت رو به تزاید این مهم، تصمیم سازان و تصمیم گیران حوزه مدیریت و عملیات در صنایع کشور توجه کمی نسبت به توسعه دانش تولید، تفاوتهای محیطی و کاربرد آن در سیستمهای مورد تصدی خود مبذول میدارند و از این روست که توان رقابتی خود را از دست داده وبه سازمانهای منفعل تبدیل گردیدهاند، امروزه برای اداره کارخانه و برنامه ریزی تولید سیستمهای متنوع تولیدی معرفی و به کار گرفته شدهاند و در چهار چوب هر یک از این سیستمها، روشهایی جهت برنامهریزی در سطوح مختلف و موضوعهای متفاوت مورد استفاده قرار میگیرد. در این بین یکی از عواملی که تاثیر بسزایی در موفقیت سازمان بازی میکند انتخاب روش برنامهریزی صحیح و متناسب با خصوصیات محیط برنامهریزی آن است. ایجاد چنین انطباق بدون شناخت محیط و تفکیک منطقی آن امکان پذیر نخواهد بود.
واقعیت این است که انتخاب روش مناسب جهت برنامهریزی به ابزاری نیاز دارد که بتواند به صورت پویا انطباق مورد نیاز را به وجود آورده و مدیران سازمانها به خصوص مدیران تولد و عملیات ما را یاری کند، تا ابزارهای مناسب را برای برنامهریزی با توجه به ویژگیهای محیط برنامهریزی برگزینند. مقاله حاضر خلاصهای از رساله دکتری نویسنده است که در تاریخ 29/8/81 ازآن دفاع کرده است.
تعاریف محیط برنامهریزی
محیط برنامهریزی سازمان به کلیه عواملی اطلاق میشود که بر سازمان اثر گذاشته و از آن تاثیر میپذیرند.
محیط شامل تمام عوامل خارج از مرز سازمان است که ممکن است بالقوه بر سازمان اثر گذار باشد.«نجف بیگی 1380)
محیط برنامه ریزی سازمان به تعامل ابعاد درونی سازمان با یکدیگر و با عوامل خارج از سازمان اطلاق می گردد.
محیط و کار عمومی: بنا بر عقیده صاحبنظران مدیریت، محیط را می توان به محیط کار و محیط عمومی تقسیم کرد. محیط کار به محیطی گفته میشود که سازمان به طور مستقیم با عوامل اساسی آن در ارتباط است و از آن تاثیر میپذیرد، مانند بازار، رقبا، بخش تهیه مواد اولیه، منابع انسانی، سهامداران و اتحادیههای کارگری، محیط عمومی به عواملی تاکید دارد که به طور غیر مستقیم بر سازمان عملکردهای آن تاثیر می گذارد، مانند عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فناوری.
مکتب اقتضایی ونگرش آن نسبت به محیط برنامه ریزی: نظریه اقتضایی بر این مبنا استوار است که رابطه یک سازمان با سازمانهای دیگر و انتخاب روشهای برنامه ریزی آن میبایست با توجه به مجموعه عوامل متشکله محیط برنامه ریزی صورت پذیرد. طبق این نگرش، نظریه پردازان و مدیران باید در فرایند تصمیم گیری و برنامه ریزی انعطاف و ابتکار بیشتری از خود نشان دهند. بنابراین، تئوری اقتضایی اصول نظریات کلاسیکها کلیه مکاتبی که عقاید شبیه آنان را دارند رد میکند، زیرا سازمانها و شرایط محیطی آنها نیز به تبعیت از تغییرات محیطی، متفاوت خواهد بود.
«هوج» عوامل تشکیل دهنده محیط سازمانها را به سه دسته تقسیم میکند که عبارتند از:
محیط کلان که شامل فرهنگ، رقبا، اقتصاد سیاست وفناوری است؛
محیط واسطهای؛
محیط خرد که عوامل درونی سازمان را مدنظر قرار میدهد.
نکته مهم و قابل بررسی در تقسیم بندی فوق توسط «هوج» رد این است که اکثر سازمان های کشور ما در محیط خرد و کوچک و حداکثر در محیط میانی در جهان فعالیت دارند و تعداد سازمانهای تولیدی ما که با محیط کلان جهانی ارتباط برقرار باشند، بسیار محدود است.
پژوهش خانم وود وارد: این پژوهش اولین تحقیق منظم و جامع درباره فناوری به عنوان یک عامل محیطی و رابطه آن با ساختار سازمانی است که اواسط دهه 1960 انجام شد. نتیجه حاصل از تحقیق وی نه تنها توجه به عوامل محیطی را در مطالعات آکادمیک افزایش داد بکله نشان داد که :
الف: بین طبقه بندیهای تکنولوژیک و ساختار سازمانی همبستگی وجود دارد؛
ب: اثر بخشی سازمانی به تناسب صحیح بین فناوری و ساختار سازمانی وابسته است.
نظریات (برنز) و (استاکر): سازمانها از نظر محیط برنامهریزی توسط (برنز) و (استاکر) در دو طیف مکانیکی و پویا قرار داده شده اند. در واقع از نظر آنان درجه تغییر پذیری سازمانها ممکن است از حالت مکانیکی یا ماشینی افزایش یابد و به حد سازمانهای پویا برسد، سازمانهای مکانیکی آنهایی هستند که محیط خارج سازمان بر آنها تاثیر چشمگیری نخواهد داشت، مانند صنعت کانتینرسازی که محیطی تقریبا ثابت دارد. اما هر قدر سازمانی از حالت مکانیکی به سمت ارگانیکی حرکت کند، اثرمحیط بر آن بیشتر خواهد شد. از نظر محقق در چنین محیطی استفاده از روشهای برنامه ریزی مواد و قطعات میبایست انعطاف پذیری بیشتری داشته باشند تا بتواند همگام با تغییرات محیطی واکنش نشان داده و فرایندهای سازمان را در زمینه تامین به موقع نیاز واحدهای تولیدی و در نهایت مشتریان تعدیل کنند.
مطلبی که (برنز) و (استاکر) مطرح کردهاند در رابطه با موضوع مقاله نگارنده را متوجه این نکته اساسی میکند که روبرو شدن با محیط مطمئن آسان است، زیرا محیط خارج از سازمان تغییری را به آن تحمیل نمی کند و میتوان میزان احتیاجات مواد و قطعات را با استفاده از روشهای ساده و کم هزینه تامین کرد. اما با محیط نامطمئن که ویژگی سازمانهای پویا است چگگونه باید برخورد کرد؟ آنچه مسلم است مطالعات (برنز) و (استاکر) در زمینه میزان تغییرات محیط برنامهریزی تا اندازهای دیدگاه نویسنده را گسترش میدهد ولی چهارچوب دقیقی در رابطه با دستهبندی محیط برنامهریزی تولید دست نمیدهد.
مطالعات «لارنس» و «لورنش»: این تحقیق در دهه 1960 از طرف دانشگاه هاروارد انجام گرفت و در زمینه رابطه بین فناوری و محیط برنامهریزی بوده است. آنها دریافتند که تغییر فناوری در صنایع به این بستگی دارد که محیطهای خارجی سازمان تا چه حدی تغییر را ضروری بدانند. صنعت کانتینر نیازی به تغییر فناوری ندارد و برعکس، صنایع پلاستیک سازی باید به طور پیوسته در حال تغییر و انطباق با تغییرات محیطی باشد. به همین ترتیب بین این دو نوع صنعت صنایع دیگری مانند صنایع غذایی قرار میگیرند که تا حدودی نیاز به سازگاری دارند. نتیجه مطالعات این دو محقق ما را به این واقعیت راهنمایی میکند که نوع فناوری اطلاعات به کار گرفته شده در طراحی و اجرای روشهای برنامهریزی مواد قطعات نیاز به انطباق با تغییرات محیطی خواهد داشت.
نظریه گالرایت: وی را میبایست از پیشگامان مطالعات محیطی به شمار آورد. او در زمینه چگونگی برپایی سازمانها بر اساس پیش بینی وظایف آنها مطالعه و بررسی کرده است.
یافتههای تحقیقات وی این بود که هر قدر کارهای یک سازمان، مانند برنامهریزی موارد قطعات غیر قابل تغییر باشد، درباره آنها بهتر می توان برنامهریزی کرد و در نتیجه به جریان تداوم اطلاعات در سازمان نیازی نیست. به بیان دیگر وی اعتقاد داشت که محیط باثبات و فعالیتهای پایدار در سازمان روشهای برنامه ریزی را طلب میکند که کمتر نیازمند توضیع اطلاعات هستند. با این وصف هرقدر سازمان و فعالیتهای آن مخصوصا محیط برنامهریزی آن بیثباتتر باشد احتیاج به روشهای برنامهریزی خواهد داشت که به توزیع اطلاعات در کل سیستم بهای بیشتری بدهند. همچنین وی باور داشت بین اجزای مختلف سازمان هماهنگی لازم است تا سازمان در ارتباط بامحیط به طور اثر بخش عمل کند. در صورت تغییرات افراطی در محیط برنامهریزی سازمان نیاز به اهرمهای هماهنگ کننده بیشتری احساس میگردد و این خود به جریان گردش اطلاعات کمک خواهد کرد.
مطالعات و طبقه بندی محیط، توسعه«امری» و «تربیت»: دو پژوهشگر به نامهای «فرد امری» و «اریک تریست» چهار نوع محیط را شناسایی و طبقهبندی کردند. آنها معتقد بودند که سازمانها با این محیطها روبه رو میشوند که عبارتند از: محیط تصادفی آرام، خوشهای آرام، واکنشی متشنج و بسیار متشنج، همچنین آنها به این نتیجه رسیدند که درجه پیچیدگی این محیطها به تدریج افزایش مییابد. در ادامه به تعریف و تشریح هر یک پرداخته شده و دیدگاهی که از ویژگیهای هر نوع از محیط در زمینه انتخاب روش برنامهریزی قرار میگیرد (مدیریت رفتار سازمانی 1379)
الف: محیط تصادفی آرام: این محیط نسبتا بدون تعییر است. بنابراین از جانب آن هیچ تهدیدی متوجه سازمان نیست. در چنین محیطی توزیع درخواستها به صورت تصادفی است، سرعت تغییرات بسیار کند و پدیده عدم اطمینان در آن بسیار ضعیف است. در چنین محیط برنامه ریزی می توان انتظار داشت که روشهای اولیه برنامهریزی کاربرد بیشتری داشته باشند.
ب: محیط خوشهای آرام: در این محیط تغییرات زیادی رخ نمیدهد، ولی تهدیدات به صورت مجموعهای یا انبوه در میآیند. سازمانی که در چنین محیطی قرار میگیرد در مقایسه با محیط تصادفی آرام باید بیشتر گوش به زنگ خطرات محیط باشد. در این رابطه امکان دارد که عرضه کنندگان مواد اولیه یا مشتریان ائتلاف کنند نیروهایشان را روی هم گذاشته و مایه تهدیداتی را برای تامین به موقع مواد و قطعات گردند.