جنگ های صلیبی : 1095-1291
I - علل
جنگهای صلیبی اوج حواث قرون وسطی و شاید جالبترین واقعه ای بود که در تاریخ اروپا وخاور نزدیک روی می داد. اکنون دو دین بزرگ جهان ،اسلام و مسیحیت ، بعد از قرنها مناظره،سرانجام آن را به حکمیت نهایی بشر یعنی به میدان جنگ – واگذارمی کردند. تمام ترقیات قرون وسطایی ، جمیع عرصه بازرگانی و جهان مسیحی ،همه شور و اعتقاد مذهبی ،وکلیه قدرت فئودالیسم و فریبندگی شوالیه گری در دویست سال جنگی که برای بشر و منافع بارزگانی در گرفت به اوج کمال و ذروه اعتلا رسید.
اولین علت مستقیم جنگهای صلیبی پیشتازی ترکان سلجوقی بود. دنیا خود را با سلطه مسلمانان بر خاور نزدیک وفق داده بود. خلفای فاطمی مصر در حکومت بر فلسطین طریق مدارا پیش گرفته بودند و ،صرف نظر از چند واقعه استثنایی ، فرقه های مسیحی آن سامان از آزادی زیادی در پیروی از تعالیم دینی خویش برخوردار بودند. حاکم،خلیفه دیوانه قاهره، کلیسای قیامت را ویران کرده بود ( 1010)لکن خود مسلمانان مبالغ معتنا بهی خرج تعمیر مجدد آن کرده بودند. در سال 1047،جهانگرد و شاعر ایرانی، ناصر خسرو ، کلیسای مزبور راجنین توصیف کرد:«… جایی وسیع است چنانکه هشت هزار آدمی را درآن جای باشد،همه را به تکلف بسیار ساخته از رخام رنگین و نقاشی و تصویر ، وکلیسا را از اندرون به دیباهای رومی آراسته مصور کرده و بسیار زر طلا بر آنجا به کار برده ، و صورت عیسی علیه السلام را چد جا ساخته که بر خری نشسته .»
این فقط یکی از کلیساهای متعدد در بیت المقدس بود . زایران مسیحی حق داشتند آزادانه به اماکن متبر که رفت و آمد کنند، سالیان سالیان سال بود که زیارت فلسطین نوعی عبادت یا کفاره محسوب می شد،همه جا اروپا ،انسان کسانی را می دید که برگهای نخل فلسطین را چلیپا وار، به نشانه زیارت از اماکن متبر که ،زیور تنپوش خویش می کردند.،پیرز پلومن معتقد بود که این قبیل افراد «رخصت داشتند که از آن پس تمام عمر سخن دروغ بگویند .» لکن در 1070 ترکان بیت المقدس را از چنگ فاطمیان بیرون آوردند، و زایران مسیحی از این پس ناقل روایاتی بودند درباره تعدی ترکان وبی حرمتی
آنها نسبت به اماکن متبرکه. طبق روایتی قدیمی که صحت آن مسلم نیست ،یکی از زایران به نام پیر لومیت ( پیر منزوی )از جانب سیمون ،بطرک بیت المقدس ،نامه ای نزد پاپ اوربانوس دوم به رم آورد که در طی آن تعقیب و آزار مسیحیان فلسطین بتفصیل بیان ،
واز پاپ عاجزانه تقاضای کمک شده بود (1088).
دومین علت مستقیم جنگهای صلیبی تضعیف خطرناک امپراطوری بیزانس بود. امپراطوری مزبور مدت هفت قرن میان تقاطع بزرگراههای اروپا و آسیا قرار داشت ومانع تهاجم لشکریان آسیایی وخیل جماعات چادرنشین استپها به اروپا بود. اکنون این امپراوری بر اثر نفاقهای داخلی، بدعتهای مخرب، و شقاق 1054 که مایه جدایی آن از غرب شده بود، آن قدر ضعیف بود که دیگر نمی توانست موفق به انجام این امر خطیر تاریخی شود. در حالی که بلغارها، پجنگها ، کومانها ،, وروسها بر دروازه های اروپایی آن هجوم می بردند،ترکان مشغول تکه تکه کردن ایالات آسیایی آن امپراطوری بودند. در 1071
سپاهیان بیزانس تقریباً در مناذگر تارومار شدند . ترکان سلجوقی ادسا{ الرهایا اورفه }، انطاکیه ( 1085)، طرسوس، حتی نیقیه را تسخیر کردند واز آن سوی بوسفور چشم برخودشهر قسطنیه دوختند. امپراطور آلکسیون اول (1081-1118)، با امضای عهدنامه خفت آوری ،بخشی از آسیای صغیر را نجات بخشید، لکن برای مقابله با هجومهای بیشتر فاقد قوای نظامی بود. اگر قسطنطنیه به دست ترکان می افتاد،تمامی اروپای خاوری در برابر لشکریان آنها مفتوح می شد وفتح تور ( 732) بی نتیجه می ماند. آلکسیوس غرور مذهبی را فراموش کرد،سفرایی نزد پاپ اور بانوس دوم و شورای
پیاچنتسا گسیل داشت،واروپای لاتین را تشویق کرد اورا در هزیمت دادن ترکان از اروپا یاری کند. آلکسیوس می گفت که مبارزه با این جماعت کفار در خاک آسیا عاقلانه تر خواهد بود تاآنکه دست روی دست نند و منتظر سیل آنها از طریق شبه جزیره باکان به
پایتختهای اروپایی باشند. سو مین علت مستقیم جنگهای صلیبی حس جاه طلبی شهرهای ایتالیایی مانند پیزا،جنوا،ونیز، وآمالفی بود که می خواستند دامنه قدرت تجاری روزافزون خود را بسط دهند. هنگامی حوزه حکومت مسلمین را در اسپانیا کاهش دادند (از 1085 به بعد)،مدیترانه باختری به روی بازرگانان مسیحی بازشد. شهرهای ایتالیایی از راه بنا
صادر کننده کالاهای داخلی و مصنوعات ورای آلپ ثروتمند تر و نیرومندتر شدند و در صدد بر آمدند به برتری مسلمانان در مدیترانه خاوری پایان داده بازارهای خاور نزدیک را به روی امتعه اروپای باختری بکشانید.م اطلاع نداریم که این سوداگران ایتالیایی تا چه حد به شخص پاپ تقرب داشتند. تصمیم نهایی از جانب خود اوربانوس گرفته شد. این فکر به مخلیه سایر پاپها هم خطور کرده بود. مثلا ژربر، که به اسم سیلوستر دوم مقام یاپی را احراز کرد،از عالم مسیحیت خواستار نجات بیت المقدس شد،و بنا به اصرار او جماعتی از مبارزان مسیحی بی نتیجه قدم به خاک سوریه گذاشتند(حد1001). گرگوریوس هفتم در گرماگرم مبارزه متهدم کننده ای با هانری چهارم گفته بود:«جان بر کف نهادن در راه نجات اماکن متبرکه در نظر من بمراتب خوشتر است تا حکومت بر عالمی.» هنگامی که اوربانوس در مارس 1095 ریاست شورای پیاچنتسا را به عهده گرفت، آتش آن مبارزه هنوز سرد نشده بود. در این شورا اوربانوس به حمایت از تقاضای سفیران آلکسیوس سخن گفت ،اما توصیه کرد تا مجمع عظیمتری به نمایندگی از جانب قاطبه مسیحیان برای اعلام جنگ علیه اسلام تشکیل نشده است، در گرفتن تصمیم شتاب نورزند.م احاطه وی بر اوضاع زیادتر ازآن بود که تصور کند در چنین امر
خطیری،در یک سرزمین دور دست ، پیروزی مسیحیان قطعی باشد. بی شک اوربانوس پیش بینی می کرد که شکست در این مهم به حیثیت مسیحیت وکلیسا سخت لطمه خواهد زد.شاید اشتیاق داشت که جنگجویی نامرتب بارونهای فئودال و دزدان دریای نورمان را به صورت مبارزه ای مقدس درآورد و اروپا و امپراطوری بنزانس را از خطر مسلمانان برهاند. آرزوی اوربانوس آن بود که کلیسای شرقی را دوباره به زیر سلطه حکومت پاپی، وعالم مسیحی را به صورت جهان نیرومندی تحت فرمان پاپها در آورد وباردیگر شهر رم را به پایتخت جهان مبدل کند. این مفهوم ذهنی ناشی از نهایت دولتمردی بود
از مارس تا اکتبر 1095 اوربانوس به سیاحت در ایتالیای شمالی و فرانسه جنوبی مشغول بود و از امر ا وبزرگان قوم برای کمک ضروری در این راه نظر خواست. در کلرمون ، واقع دراوورنی،شورای تاریخی روحانی اجلاس کرد، هرچند که یک روز سرد ماه نوامبر
بود، هزاران نفر از مردم نواحی و جوامع مختلف چادرهای خود را در میان صحرا برافراشتند،و چنان اجتماع عظیمی برپا شد که هیچ تالاری گنجایش آن همه مردم را نداشت ،هنگامی که هموطن خود اوربانوس دوم را بر بالای صفه بلند کردند، ووی به زبان خود آنها به ایراد مؤثرترین خطا به ها در تاریخ قرون وسطی پرداخت ، قلب همه از فرط احساسات در پس افتاد. پاپ خطاب به حاضران چنین گفت: ای نژاد فرانک! نژاد محبوب و برگزیده خدا! … از مرزهای اورشلیم واز جانب قسطنطنیه خبر غم انگیزی
آورده اند که قومی ملعون بکلی از خدا بیخبر جابرانه بر اراضی این مسیحیان هجوم برده با ویروانی وایجاد آتشسوزی مردم را از زاد و بومشان بیرون رانده اند. ابنان جماعتی لز اسرا به مملکت خویش برده و بخشی از آنها را زیر شکنجه هایی بیرحمانه به قتل رسانده اند . این مردم محرابها را بالوث وجود خویش آلوده می سازند وسپس آنها را ویران می کنند. قلمرو یونانیان اکنون به دست آنها تکه تکه شده است یونانیان از آن اراضی وسیعی که پیمودن سراسر آن حتی بیش از دو ماه محروم شده اند.
اکنون اگر شما رنج قصاص این اعمال ناحق و بازگرفتن این اراضی را بر خود هموار نسازید، این مهم از دست چه کسی ساخته است ؟آری شما یید که خداوند بین الطاف خویش بیش از دیگران حشمت در جنگاوری،شجاعت عظیم ،ونیرو ارزانی داشته است تا سر مردمی راکه در مقام مخالفت با شما قد علم می کنند بر خاک بسایید . بگذارید کردار نیاکان شما – جلال و عظمت شارلمانی وسایر شهریاران این سرزمین – مشوق شما باشد. بگذارید مزار مقدس منجی وخداوند گار ما که اکنون درتصرف اقوام پلید است واماکن متبرکه ای که اکنون ملوث شده است شما را برانگیزد… بگذارید هیچ گونه تشویقی در امور خانوادگی وهیچ نوع تملکی شما را از این امر خطیر باز ندارد. زیرا این سرزمینی که اکنون شما در آن سکنا دارید، وازهمه سو دریا و قله کوهها آن را در بر گرفته است برای نفوس عظیم شما بسیار تنگ است. خوراکی که از آن عاید می شود
به سختی تکافوی نیازهای مردمی راکه به کار کشت مشغولند می کند. از این روست که شما یکدیگر را می کشید و می درید،به جنگ دست می برید ، وبسیاری از شماها در این زدوخورد داخلی به هلاکت می رسید. لذا ، بگذارید نفرت از میان شما رخت بر بندد ، بگذارید کشاکشهای شما پایان یابد. قدم در طریق کلیسای قیامت نهید،آن سرزمین را از چنگ قومی تبهکار بیرون آورید وخود بر آن استیلا یایید ،اورشلیم بهشتی است آکنده از لذات و نعمتها، سرزمینی است بمراتب ثمر بخشتر از همه سرزمینها . آن شهر شاهی ،که درقلب عالم قرار گرفته است ، از شما تمنا دارد که به یاریش بشتابید .م مشتاقانه رنج این سفر برای آمرزش گناهان خویش تقبل کنید،ودر عوض به حشمت فنا ناپذیر ملکوت الاهی پشتگرم باشید.
از میان جمعیت غریو پرهیجانی به آسمان برخاست که :« مشیت خدا چنین است!» اوربانوس نیز با آنها هما واز شد و از ایشان تقاضا کرد که این جمله را شعار نبرد خود سازند،و به افرادی که حاضر به شرکت در جنگ صلیبی شده بودند دستور داد که بر روی سینه یا پیشانی خویش علامت صلیب را نقش کنند. ویلیام آوممز بری می نویسد:
«بی درنگ پاره ای از خواص جلو پای پاپ به زانو افتادند وجان ومال خویش را وقف خدمت کردند.» هزاران نفر از عوام نیز به همین سان پیمان بستند. درهبانان و زاهدان از گوشه عزلت به در آمدند تا در واقع ،به معنی کلمه ،مجاهدان لشکر مسیح باشند. پاپ پرجنب وجوش از آن محل روبه سوی دیگر شهر ها نهاد،که از جمله بود تور،بوردو ،تولوز،مونپله،ونیم… ومدت نه ماه مردم رابه شرکت درجنگ صلیبی تشویق می کردند. هنگامی که بعد از دو سال غیبت به رم بازگشت ،مردمان آن شهر،که کمتر از دیگر شهرهای مسیحی دینداری بودند،مقدمش را باشور تمام پذیره شدند. اوربانوس،بدون مواجهه با مخالفت شدیدی برای آزاد ساختن صلیبیون از بند تعهداتی که مانع از شروع جنگ صلیبی می شد،اختیارات لازم را به دست گرفت و برای دوره این جنگ ،سرفها واسالها را از تعهداتی که در برابر اربابان خود داشتند رها ساخت. وی به عموم صلیبیون این امتیاز را تفویض کرد که از این پس در دادگاههای کلیسایی محاکمه شوند نه در محاکم اربابی، وتضمین کرد که در غیاب آنها اسقفان هر محل حافظ دارایی آنها باشند وی به موجب فرمانی هرچند که کاملا ضمانت اجرا نداشت- همه جنگهای مسیحیان را ممنوع کردو فوق قوانین مربوط به تبعیت وسرسپردگی فئودال،اصل جدیدی برای فرمانبرداری وضع کرد. اکنون اروپا بیش از پیش متحد شده بود و اوربانوس دوم دخویشتن را،دست کم از لحاظ نظری،مالک الرقاب شایسته ومقبول سلاطین اروپا می دید.
تمامی جهان مسیحی به طرزی بیسابقه به جنبش در آمد و با شور فراوانی خود را برای جنگ مقدس با عالم اسلام آماده ساخت.
I I – نخستین جنگ صلیبی :1099-1095
انگیزه های فوق العاده ای جماعت کثیری را زیر پرچم سپاهیان صلیبی گرد آورد. به موجب آمرزشی تام ،مقرر شد که هرکس در جنگ کشته شود،از هرگونه عقوبتی به واسطه ارتکاب گناه دامنگیرش شده است برهد. سرفها ، ه بسته به اراضی مخصوص بودند، اجازه حرکت یافتند، رعایای پادشاهان از مالیاتها معاف شدند،بدهکاران تامدتی از پرداخت ربح فراغت یافتند، زندانیان آزاد شدند،و پاپ ، با جسارت،اختیارات خویش را تعمیم بخشید و مجازات افرادی را که محکوم به مرگ شده بودند به خدمت مادام العمر در فلسطین تخفیف داد. هزاران تن از ولگردان به رهروان این قافله مقدس پیوستند . افرادی که از فقری ناگزیر به امان آمده بودند، ماجرا جویانی که حاضر بودند تن به مخاطرات در دهند ، پسران کهتری که امید تهیه تیولنشینهایی را در مشرق زمین در سر می پختند ، بازرگانانی که به دنبال بازارهای جدید برای کالاهای خود بودند، شهسوارانی که با عزیمت سرفها ی خویش به جنگ خود را دست تنها می دیدند ، مردمان کمرویی که از زخم زبان اطرافیان و تهمت ترسویی احتراز داشتند – همگی به جماعتی از مؤ منین واقعی پیوستند تا سرزمینی را که محل ولادت و وفات عیسی مسیح بود نجات دهند.
به حکم آن نوع تبلیغاتی که هنگام رواج دارد، درباره محدویتها و نانوانیهای مسیحیان مقیم فلسطین ،فجایع مسلمانان ، و کفرهای آیین محمد {ص} همه گونه راه مبالغه و اغراق سپرده شد. مسلمانان را به پرستش تندیس پیغمبر اسلام متهم می کردند وحتی ، طبق شایعات بی اساسی که بر سرزبان مؤ منین مسیحی افتاده ، سخنانی نامربوط درباره پیغمبر اسلام گفتند. افسانه های غریبی از ثروت سرشار مشرق زمین و لعبتان پری پیکری که در انتظار مردانی دلاور نشسته بودند نقل مجالس بود.
بدیهی است که این همه انگیزه های متنوع نمی توانست توده مردمان متشابهی را که واجد شایستگی تشکیلات نظامی باشند به دور هم گرد آورد. در بسیاری موارد،زنان و کودکان به اصرار تمام همراه شوهران و پدر و مادر خود به راه افتادند. شاید این قبیل پا فشاریها
بی دلیل هم نبود،زیرا بزودی فواحش را نیز جمع کردند تا آماده خدمت به سلحشوران باشند . اوربانوس ماه اوت 1096 را موعد حرکت سیاه صلیبی تعیین کرده بود،لکن کشاورزان بیحوصله ، که اولین دسته از داوطلبان جنگ بودند نمی توانستند درنگ کنند. یک چنین جماعت مبارزی که عده آنها به حدود دوازده هزار نفر می رسید (و ازاین عده فقط هشت نفر شهسوار بودند)در ماه مارس،به سرکردگی پیرمنزوی و والتر بی پول یا گوتیه بی پول ،از فرانسه عازم فلسطین شدند،دسته دیگری که محتملا مرکب از پنج هزار نفر بود، به سرپرستی گوتشالک کشیش ، از آلمان به راه افتاد، وهیئت سومی به رهبری امیکو ، کنت لینینگن ، از خطه راینلاند در آلمان حرکت کرد. همین گروههای بی نظم وترتیب بودند که اغلب به یهودیان آلمان و بوهم هجوم بردند، به تقاضاهای مردمان وکشیشان محل هیچ گونه ترتیب اثری ندادند، وشهوت خونریزی را در جامه دینداری پنهان شاختند و چند صباحی بدل به جانوران درنده شدند. افرادی که تازه در صف لشکریان صلیبی در آمده بودند وجوهی اندک وغذایی ناچیز به همراه آورده بودند، و رهبران بی تجربه آنها نیز برای تغذیه افراد آذوقه کافی نداشتند . بسیاری از آنها دوری مسافت را دست کم گرفته بودند، و همجنانکه کناره راین ودانوب راه می سپردند، به هر خمی که می رسیدند، کودکانشان از فرط بیطاقتی مداوم می پرسیدند که آیا به اورشلیم نرسیده اند؟ هنگامی که کیسه های آنها تهی شد وگرفتار بی غذایی شدند،از راه اضطرار به چپاول مزارع و خانه هایی که در سر راه آنها قرار داشت دست زدند .دیر ی نگذشت که هتک ناموس نیز بر تاراج اموال افزوده شد. مردم بشدت د رمقابل آنها مقاومت ورزیده . برخی از شهرها دروازه های خود را به روی آنها بستند، و بعضی دیگر بی درنگ توفیفشان را از دادار مسئلت نمودند.م سرانجام این سپاه کاملا تهیدست، که تعداد از نفرات آن بر اثر قحطی و طاعون و جذام و تب و مبارزات حین راه به هلاکت رسیده بودند، به دروازه قسطنطنیه رسید. آلکسیوس به آنها خوش آمد گفت، لکن شکم آن جماعت گرسنه را به طرز دلخواه سیر نکرد.، از این رو صلیبیون به حومه های شهر ریختند و قصرها ، خانه ها ،و کلیساها را غارت کردند. آلکسیو برای نجات پایتخت خویش از شر این ملخهای عابد ،کشتیهایی در اختیار آنها گذاشت تا از تنگه بوسفور عبور کنند، ملزوماتی برایشان فرستاد، وبه آنها دستور داد که در آن سوی بوسفور توقف کنند تا قوای مسلحتری از عقب برسد. صلیبیون به علت گرسنگی یا بیتابی به اوامر آلکسیوس اعتنایی نکردند وبه سوی نیقیه پیش تاختند .م نیروی منظم وبا انضباطی از ترکان ، که همگی کمانداران ماهری بودند، از شهر بیرون آمدند و این نخستین لشکر اولین جنگ صلیبی را تقریباً بکلی مضمحل کردند. والتر بی پول از جمله کشتکان این نبرد،اما پیر منزوی ، که از سپاه مهارناپذیر خویش منزجر شده بود، قبل از شروع مبارزه به شهر قسطنطنیه بازگشت،و تا 1115 در عین سلامت می زیست.
درخلال این احوال ،هریک از امراو اربابان فئودال که دعوت پاپ را برای شرکت در جنگ صلیبی لبیک گفته بود،در حوزه خویش خود را گرد آورده بود. در میان این امرا و سالاران هیچ یک از پادشاهان ازوپا نبود، و در واقع هنگامی که اوربانوس مردم را به جنگ صلیبی دعوت می کرد، فلیپ اول پادشاه فرانسه ،ویلیام دوم پادشاه انگلیس ، و هانری چهارم امپراطور آلمان همگی محکوم به تکفیر پاپی بودند. لکن عده زیادی از کنتها ودو کها حاضر شدند که در چنین جهادی شرکت کنندو تقریباً تمامی آنها از قوم فرانک یا فرانسوی بودند. اولین جنگ صلیبی اقدام خطیری بود که بیشتر از جانب قرانسویان صورت گرفت، و تا این تاریخ هنوز مردمان خاورن نزدیک اقوام اروپای باختری را فرانک ( فرنگی)می نامند. گودفروا دو بویون ( بویون آبادی کوچکی در بلژیک )صفات یک راهب را با شایستگیهای یک سرباز در وجود خویشتن جمع داشت،به عبارت دیگر ،در تمشیت امور حکومت و اداره جنگ شجاع و لایق بود پرهیزکاریس به سرحد تعصب می رسید . بوهموند، امیر تارانت ،( تارانتو)فرزند روبرگیسکار بود. وی تمام شجاعت و کاردانی پدرش را به ارث برده بود و هوای آن درسر داشت که از متصرفات سابق امپراطوری بیزانس در خاور نزدیک برای خویشتن و لشکریان نورمانش قلمروی ایجاد کند. همراه وی برادرزاده اش تانکرد اهل اوتویل بود که بعدها قهرمان حماسه معروف به رهایی اورشلیم اثر شاعر ایتالیایی تاسو شد. وی مردی بود زیباروی ,بیباک ، دلاوری ، بخشنده ، ودوستار شکوه و ثروت ، که عموماً اورا بر سبیل یک شهسوار مسیحی مطلوب تحسین می کردند.م رمون ، کنت تولوز ، که قبلا در نبرد با مسلمانان در اسپانیا شرکت جسته بود، اکنون در پیری جان و ثروت عظیم خویش را وقف جهادی بمراتب بزرگتر می کرد. لکن خلقی آتشین نجابت وی را آلوده، و آز دینداریش را لکه دار کرد.
این جماعات از راههای گوناگون عازم قسطنطنیه شدند. بوهموند به گودفروا پیشنهاد کرد که شهر مزبور را بگیرند. گودفروا به بهانه آنکه وی فقط برای مبارزه با جماعت کفار سفر کرده است ، از قبول چنین امری خودداری ورزیده لکن این فکر بکلی از بین نرفت. شهسواران نیمه وحشی و نیرومند مغرب زمین مردان تحصیلکرده و مهذب مشرق را به دیده تحقیر می نگریستند و آنها را بدعتگذارانی غرق در خوشگذرانی و شهوات می دانستند . گنجینه ها و نفایسی که در کلیساها، قصرها، و بازارهای پایتخت امپراطوری بیزانس بر روی هم انباشته شده بود آنها را به تحیر و غبطه وا می داشت ، چه معتقد بودند که ثروت باید از آن مرد دلیر باشد آلکسیوس شاید از این گونه خیالاتی که به مخیله منجیان وی خطور می کرد بویی برده بود، و شاید آنچه از برخوردار باخیل لجام گسیخته کشاورزان (که غرب خود وی را برای شکست آنها شماتت کرده بود) دیده بود او را به رعایت جانب احتیاط و شاید هم به تزویر متمایل می کرد. وی برای مقابله با ترکان یاری خواسته بود،اما منتظر نبود که قوای متحد اروپا در پشت دروازه های پایتختش گرد آیند. هرگز آلکسیوس نمی توانست خاطر جمع باشد که عشق این جنگجویان به فتح قسطنطنیه از گشودن بیت المقدس کمتر است، یا در صورت بیرون آوردن اراضی سابق امپراطوری از چنگ ترکان، متصرفات مزبور را به بیزانس باز پس دهند. از این رو پیشنهاد کرد که حاضر است همه گونه آذوقه ، مساعده مالی ، وسایط حمل ونقل، وکمک نظامی در اختیار صلیبیون گذارد و به رهبران آنها رشوه های شایسته ای تقدیم کند، به شرط آنکه اشراف او را شهریار فئودال خود شمرند،سوگند وفاداری نسبت به وی یاد کنند،و هرسر زمینی راکه در جنگ فتح کردند، به حکم تعهدات، به عنوان تیول وی نگاه دارند . اشراف مغرب زمین ، که در برابر سیم و زرنرم شده بودند، به این امر تن در دادند.
در اوان سال 1097 سپاهیان صلیبی ، که رویهمرفته در حدود سی هزار نفر می شدند و هنوز زیر فرمان سرداران مختلفی بودند، از تنگه بوسفور عبور کردند. بخت با صلیبیون یار بود، چه تشتت میان مسلمانان بمراتب از نقاق مسیحیان فزونتر بود. نه فقط قدرت مسلمانان در اسپانیا تحلیل رفته ودر آفریقای شمالی گرفتار منازعات مذهبی شده بود،بلکه در شرق خلفای فاطمی مصر بر نواحی جنوبی سوریه تسلط داشتند، و حال آنکه سوریه شمالی و قسمت اعظم آسیای صغیر در دست دشمنان آنها یعنی ترکان سلجوقی بود. ارمنستان علیه فاتحان علم طغیان برافراشت و با فرانکها هما واز شد. به این نحو، سپاهیان اروپایی پیش تاختند ونیقیه را به محاصره در آوردند ، و چون آلکسیوس قول داد که به شرط تسلیم به کسی آسیبی نخواهد رسید، پادگان ترک نیقیه تسلیم شد
( 19 ژوئن 1097) . امپراطور یونایی پرچم خویش را برفراز دژ شهر به اهتزاز در آورد، آن خطه را از چپاول بیملاحظه مبارزان مسیحی نجات داد و ، با هدایای کلانی ،موجبات رضایت خاطر سرداران فئودال را فراهم ساخت ، اما لشکریان مسیحی زبان به شکوه گشودند که آلکسیوس با ترکان متحد بوده است . بعد از یک هفته استراحت ،صلیبیون عزم انطاکیه کردند و در نزدیکی اسکی شهر (دور ولابوم )با سپاهی از ترکان به سرداری قلج ارسلان رویه رو شدند . در جنگ خونینی که روی داد (اول ژودئیه 1097) صلیبیون فاتح شدند . آنگاه بدون احتمال خطر مواجهه با دشمنی ،مگر کمبود آب و خوراک و گرمایی که قاعدتاً خون غربی با آن مأنوس نبود، در آسیای صغیر شروع به پیشرفت کردند. در آن هشتصد کلیومتر راهپیمایی دشوار، گروهی از مردان و زنان و تعدادی از اسبها و سگها از فرط تشنگی به هلاکت رسیدند . چون از سلسله جبال توروس عبور کردند ، برخی از اشراف لشکریان خودرا از قوای اصلی جدا کردند تا در پی فتوحاتی خصوصی روان شوند،چنانکه رمون ، بوهموند، و گودفرواعزم ارمنستان کردند و تانکرد و بودوئن اول (برادر گود فروا )رو به ادسا آوردند.، در این ناحیه بود که بودوئن ، به حیله های جنگی و نیرنگ اولین مملکت لاتینی شرق {اورشلیم}را بنیاد نهاد (1098) . اکثریت عظیم صلیبیون شاکی بودند که این گونه تأخیرها قرین نحوست است.، لکن اشراف مراجعت کردند و پیشرفت به سوی انطاکیه ادامه یافت .
وقایعنگار و مؤلف کتاب اعمال فرانکها انطاکیه را «شهری بغایت زیبا ،چشمگیر ،و لذتبخش » توصیف کرده است. این شهر مدت هشت ماه در محاصره بود. در این مدت بسیاری از صلیبیون بر اثر گرسنگی یا باران سرد زمستانی جان سپردند. برخی با جویدن « نیهای شیرینی به نام زوکرا » ( شکر )غذای نوظهوری پیدا کرد. این اولین باری بود که فرانگها لب به نیشکر می زدند . بتدریج طریقه فشردن و گرفتن عصاره آن را از گیاهانی که برای همین منظور کاشته می شد فرا گرفتند . فواحش شیرینیهایی بودند بمراتب خطرناکتر .،یکی از کشیشان عالیرتبه محبوب که در باغی همخوابه سوری خود را در آغوش گرفته بود،به دست ترکان به قتل رسید. در ماه مه 1098 خبر آمد که لشکر عظیمی از مسلمانان به سرداری کربوغا امیر موصل بزودی از راه فرا خواهد رسید،چند روزی قبل از رسیدن این لشگر .، انطاکیه گشوده شد ( سوم ژوئن 1098).،بسیاری از صلیبیون که می ترسیدند در برابر کربوغا تاب مقاومت نداشته باشند،در اورونتس بر کشتی نشستند و فرار کردند. آلکسیوس ،که با لشکری یونانی پیش می تاخت ،بر اثر هزیمت سپاهیان فراری اغفال شده، تصور کرد که صلیبیون شکست خورده اند.،به همین سبب بازگشت تا مگر آسیای صغیر را در مقابل ترکان حراست کند. این گناهی بود که هرگز به خاطر آن آلکسیوس را عفو نکردند. پیر بارتلمی ، کشیشی اهل مارسی ، برانکه قوت قلبی به سپاهیان صلیبی داده باشد، نیزه ای را به دست گرفته ،مدعی شد که این همان نیزه ای است که با آن پهلوی عیسی را دریده اند. مسیحیان هنگامی رو به میدان جنگ نهادند، این نیزه را همچون علم مقدسی بر بالای سر خود حمل کردند، وسه نفر شهسوار که جامه سفید بر تن داشتند به اشاره آدیمار نمابنده پاپ ناگهان از پشت تپه ها ظاهر شدند،و نماینده پاپ مدعی شد که این سه نفر قدیس موریس، قدیس تئودور ،و قدیس جورج شهدای راه دینند. صلیبیون،که از دیدن این علایم غیبی الهام گرفته بودند، اینک متحداً به سرکردگی بوهموند به پیروزی قاطعی نایل آمدند . پیر بارتلمی ،که متهم به ارتکاب یک تزویر مذهبی شده بود، پیشنهاد کرد که حاضر است برای اثبات صدق گفتار خویش از میان آتش عبور کند. وی رنج گذشتن از میان تل هیمه ای سوزان را برخود هموار ساخت.، ظاهراً وی سالم از میان آتش بیرون آمد،لکن روز بعد بر اثر سوختگی و فشار قلبی جان سپرد. پس از این واقعه نیزه مقدس را از میان علمهای لشکریان صلیبی برداشتند. برای قدرانی از زحمات بوهموند ،با رضایت عموم او را امیر انطاکیه کردند. وی رسماً آن ناحیه را به عنوان فیف (تیول) سالار خویش آلکسیوس ضبط کرد،اما در واقع چون شهریار مستقلی حکومت کرد. سرکردگان سپاه صلیبی مدعی شدند که آلکسیوس به علت کوتاهی در رسانیدن کمک به آنها تعهدات خویش را زیر پا گذاشته وآنان را از بند تعهدات رهانیده است . سرداران صلیبی بعد از آنکه شش ماهی را به تجدید قوا و تجهیز مجدد سپاهیان فرسوده خود مشغول بودند، لشکریان خویش را به طرف اورشلیم حرکت دادند. سرانجام درهفتم ژوئن 1099 ، بعد از یک جنگ سه ساله که قوای صلیبی را به دوازده هزار نفر مبارز کاهش داد،فاطمیان حریفان این مبارزان ، یعنی ترکان،را یک سال قبل از این واقعه از شهر بیرون کرده بودند. خلیفه فاطمی پیشنهاد کرد که اگر صلیبیون به عقد صلح راضی شوند،,وی حاضر است تأمین جانی ومالی عموم زایران مسیحی و مؤمنین مقیم اورشلیم را تضمین کند. اما بوهموند و گودفروا خواستار تسلیم بلاشرط شدند. پادگان خلیفه فاطمی ، که مرکب از هزار نفر بود، مدت چهل روز مقاومت ورزید. در 15 ژوئیه گودفروا وتانکرد در رأس لشکریان خویش از دیوار شهر گذر کردند، و در این حال صلیبیون ،که در عین شجاعت سالها رنج و مرارت را تحمل کرده بودند، از رسیدن به مقصد عالی خویش سراز پا نمی شناختند . کشیشی رمون نام اهل آژیل ،که خودش شاهد این واقعه بوده است،می نویسد:
چیزهای بدیعی از هرسو به چشم می خورد . گروهی از مسلمانان را سراز تن جدا کردند…. گروهی دیگر را با تیر کشتند یا مجبور کردندکه از برجها خود را به زیر افکنند ،پاره ای را چندین روز شکنجه دادند و آنگاه در آتش سوزانیدند.م در کوچه ها
توده هایی از کله و دست وپا کشتگان دیده می شد. هرطرف اسب راهی می کردی در میان اجساد کشتگان و لاشه اسبان بودی.