مقدمه:
انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنو الذین یقیمون الصلواه و یوتون الزکاه و هم راکعون[1]
«ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند. همان کسانی که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات میدهند»
آیه بالا که به حق «آیه ولایت» نامه گرفته است مطالب ارزشمندی در باب ولایت خدا، پیامبر (ص) و امیرمؤنان علی (ع) استفاده و میشود که برای رعایت اختصار مربیان بعضی از آن مطالب که مناسبت بیشتری با بحث دارد، سبزه میکنیم.
الف- تنها خداوند متعال، پیامبر اکرم (ص) و مؤمنان بر پا دارنده نماز و پرداخت کننده زکات در حال رکوع، دارای حق ولایت و حکومت بر مؤمنان هستند.
خدواند پس از بر حذر داشتن مؤمنان از پذیرفتن ولایت و سرپرستی ناروای کافران، با جمله (انما ولیکم الله…. ) به معرفی آنان که شایسته ولایت هستند پرداخته و مؤمنان را به پذیرش ولایت آنان ارشاد کرده است.
اصل ولایت و حکومت در مرحله نخست از آن خداوند متعال است و ولایت پیامبر و مؤمنانی که در حال رکوع زکات میدهند، در طول ولایت خداوند است و پرتوی از حاکمیت او.
ب- پرداخت زکات در حال رکوع - نشانه فرد تعیینشده برای حکومت و ولایت است. شهید مطهری نوشته است:
«آیه. مطلب را به شکلی بیان میکند که عمومیت بردار نیست، و به هیچ وجه نمیتوان احتمال داد که این آیه نیز در صد بیان وارء اثباتی عام است؟ [2] زیرا قرآن در اینجا در صدد بیان یک قانون کلی نیست، نمیخواهد استجاب یا وجوب اداء زکات در حال رکوع را بیان کند و به عنوان تشریع یک مندوب یا یک فریضه اسلامی جعل قانون کند. بلکه اشاره به عمل واقع شدهای که فردی در خارج انجام داده و اکنون قرآن، عمل را مصرف آن فرد قرار داده و به نحو کفایه حکمی را که همان ولایت خواص است اثبات میکند.»[3]
حال باید دید آن شخص معین کیست و این ولایتی که خداوند متعال را برای او ثابت کرده است، چه نوع ولایتی است؟
بر اساس شأن نزولهای متعدد و روایات بسیار، شخصیت مورد نظر در آیه شریفه حضرت امیرالمؤمنان، علی بن ابیطالب (ع)، است، بنابراین، از آیه شریفه استفاده میشود که ولایت و سرپرستی بر مؤمنان، از آن خدا، رسول او و علی بن ابی طالب (ع)، است.
مفسران شیعه و اهل سنت گرچه شأن نزول آیه را با روایتهای مختلف گزارش کردهاند؛ اما تمام این گزارشها در یک مطلب مشترکاند و آن مطلب این که آیه در شأن امیر مؤمنان علی (ع) نازل شده وآن مؤمن بر پا دارند. نماز و ادا کننده زکات د رحال رکوع کسی بر علی (ع)، نیست.[4]
حال سوال اینکه چرا خداوند متعال به صراحت نام علی (ع) را ذکر نکرده بلکه با کنایه ذکر کرده است؟
مفسران و متکلمان شیعه پاسخهای گوناگونی دادهاند، اما به پاسخی که امام صادق (ع) و امام علی (ع)، از شبه بالا فرمودهاند بدین فرح است. از امام صادق (ع) پرسیدند چرا خداوند متعال نام علی (ع) را به صراحت در قرآن کریم ذکر نکرده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند. آیا وقتی خداوند متعال در قرآن کریم حکم نماز را بیان فرمود، کیفیت خواندن آن و تعداد رکعات را هم بیان کرد؟
روای گفت؛ نه! آیا به جز پیامبر گرامی اسلام (ص) چه کسی موظف بود که کیفیت خواندن نماز و تعداد رکعات آن را تعیین کند؟ آیا مردم از کجا فهمیدند که زکات به چه چیزهایی تعلق میگیرد و حد نصاب هر چیز برای تعلق زکات چیست؟ آیا غیر از این بود که تبیین و تفضیل کلیات به عهده پیامبر (ص) بوده است. خداوند متعادل میفرماید:
لتبین للناس ما نزل الیهم[5]
« تا برای مردم آنچه را به سویشان فرستاده شد تبیین کنی»
در مسأله ولایت نیز خداوند در آیه « اطیعوالله . . . » بیان کرد که اطلاعات اولوالامر واجب است و تعیین مصداق را به عهده پیامبر گذاشت.[6]
امام علی (ع) در مناظرهاش با زندیقی درباره آیه « انما ولیکم . . . » فرمودند:
« در میان امت هیچ اختلافی نیست که در آن روزگار جز یک نفر کسی دیگر در حال رکوع زکات نداده است و اگر نام آن شخص به صراحت در قران کریم ذکر میشد نام و قضیلتش را حذف میکردند. این رمز و رموز دیگری را که از قرآن برایت گفتم به این جهت به صورت رمز در قرآن کریم آمده است که تحریف گران از آن بی خبر بمانند و این حقایق به دست تو و امثال تو برسد».[7]
اگر مراد از جمله « والذین آمنوا …. » علی (ع) است چرا خداوند متعال به صورت جمع بیان فرموده است؟
1- جهت ترغیب مردم
زمخشری، یکی از مفسران بزرگ اهل سنت در پاسخ این پرسش نوشته است:
«این آیه در شأن علی (ع) نازل شده و سر این که لفظ جمع در آیه آمده است. با این که اشاره به یک فرد دارد برای آن است که مردم را به چنین کاری ترغیب کند. و بیان کند که بر مؤمنان لازم است که بر خیر و نیکی به تهیدستان کوشا باشند؛ بهطوری که حتی به اندازه یک نماز آن را تأخیر نیندازند.»[8]
2- متعارف بودن جمع در فرد
شهید مطهری نوشته است:
«این سبک سخن که یک که یک حادثه شخصی مربوط به فرد معین به لفظ جمع بیان شود در قرآن کریم بی نظیر نیست، مثلاً میفرماید:
«یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن الاغر منها الاذل»[9]
«میگوینتد اگر به مدینه برگشتیم، عزیزتر خوارتر را بیرون میکند.»
قرآن کریم در این آیه به داستان واقع شدهای اشاره میکند و میفرماید: «میگویند . . . با این که ، گویند، یک نفرد «عبداله بن ابی» بیش نبوده است. که این که در عرف امروزه ما نیز این مطلب متداول است، میگوییم: میگویند چنین و چنان: با اینکه گویند، یک نفر بیش نیست.»[10]
3- پاسخ صاحب المراجعات
مرحوم کاشف العظا نوشته است:
«نرد من نکته تطیف قوی است و آن اینکه …. بدگویان علی (ع) دشمنان بنیهاشم و سایر منافقان و حودان و کسانی که میخواستند خودشان جلو بیفتند، طاقت آنرا نداشتند که این واقعیت را با صیغه مفرد بشوند: چرا که در این صورت هیچ برای مشتبه ساختن حقیقت و محلی برای گمراه کردن مردم، جود نداشت و در این حال، به سبب مأیوس شدن آنان از خواسته خود، ممکن بود از ناحیه آنان وضعی به وجود آید که عواقب آن موجب وحشت بر اسلام شود. بنابراین، با این که مراد یکنفر بود و باید با صیغه مفرد آورده میشد با صیغه جمعآورده ضد تا از این وضع پیشگیری شود، آن گاه خصوص و تصریحات دیگری پی در پی با عادات مختلف و در مقامات متعدد، (از طرف آن حرضت)صادر شده تا امر ولایت را بین آنان به تدریج پخش نماید. تا اینکه خداوند دین را کامل کرد و نعمت را تمام فرمود»
در کتاب غایه المرام به نقل از ابوذر آمده است که علی (ع) در روز شورا به این آیه استدلال کرده است. آن حضرت در برابر سعد بن ابی وقاص، عثمان، عبدالرحمان ابن عوف و طلحه و زبیر، آنان را به خدا سوگند داد و فرمود:
«آیا در میان شما کسی هست که در حال رکوع زکات داده باشد، و درباره او این آیه ولایت نازل شده باشد؟ همه گفتند: نه! »[11]
حضرت امیر (ع) در ابتدای غصب خلافت، در ضمن احتیاج خود با ابوبکر در آیه ولایت استدلال و احتیاج کردند و نفرمودند:
«تو را به خدا سوگند میدهم که آیا در قضیه زکات انگشتری، ولایت از جانب خدا، همراه با ولایت پیامبری برای تو جعل شد یا برای من؟ گفت: بلکه برای تو.»[12]
امام علی (ع) فرمود، از رسولخدا (ص) شنیدم که میفرمود:
«من و علی دو پدر برای امتیم، و حق ما بر آنان بزرگتر است از حق پدر و مادرشان. اگر ما را اطاعت کنند آنان را از آتش نجات میدهیم و به خانه آرامش رهنمون میگردیم . . . »[13]
موضع رسول اکرم (ص) در مورد آینده دعوت[14]
در این مبحث باید، مسألهای بزرگ و مهم را که مسلمانان در آن اختلاف کردهاند، بررسی کنیم. این مساله جانشینی نبی اکرم (ص) و آینده دعوت و رهبری آن پس از او میباشد، پیامبر بزرگوار پیش از وفات میدانست که اجل نزدیک است و در «حجه الوداع» با وضوع این مطلب را بازگشت، مرگ او را غافلگیر نکرد و وفات وی (ص) ناگهانی نبود.