اعتقاد به مسئله قیامت و معاد از آن نظر که فطری است و با ضمیر انسانها سروکار دارد، همه اقوام و ملتها بدان معتقدند اگر چه نحوه اعتقاد به آن در میان گروههای فکری براساس اختلاف فرهنگ و بینش، مختلف می باشد ولی بصورت کلی همگان این اصل را پذیرفتهاند که روز حسابی خواهد بود وانسان با مردن فانی نمیشود.
بقول مرحوم «شبر» در کتاب «حق الیقین» آیا عاقلی را دیدهاید که اصل معاد را انکار کند؟ و اما دلائلی را که از نقل آنها به این نتیجه میرسیم که قیامت یک اصل اجتناب ناپذیر و حتمی است از این قرار است:
1- اقتضای عدل پروردگار:
من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها و ما ربک بظلام للعبید «فصلت»
کسیکه عمل شایسته انجام دهد به نفع خود کرده وکسیکه بدی کند به ضرر خود قدم برداشته و پروردگار توبه بندگان خود ستمکار نیست.
در این جهان پهناور افراد زیادی را دیده و میبینیم که از آزادی واختیار خدادادی خویش سوء استفاده نموده واز قدرت و امکانات خود به ضرر همنوعانشان اقدام به ظلم و بیدادگری مینمایند و در راه منافع شخصی وامیال نفسانی هیچ ظلمی را فروگذار نمیکنند، و در مقابل حق خواهان مبارز و انسانهای آزاده تا جائی که قدرت دارند دست به خونریزی و تعدی میزنند، و با ملتهائی که تحت ستم استعمار آنان نمیردند و با آنان سرسازش ندارند بافجیعترین وضعی برخورد میکنند.
2- مقتضای حکمت پروردگار:
ان ربک هو ربک هو یخشرهم، انه حکیم علیم «حجر 25»
ومسلم است که خدای تو گذشتگان و آیندگان را در روز قیامت محشور وجمع میکند، زیرا او حکیم وداناست.
همچنانکه دربحث توحید و خداشناسی و نیز خلقت عالم در جای خودش گفته شده و ثابت است که خداوند حکیم است یعنی هر کاری را بجا وبمورد وبهترین صورت انجام میدهد، در مورد انسان نیز خداوند او را در این مزرعه دنیا آفریده و مایحتاج زندگی وخلقتش را بوی عنایت فرموده ونیز راهنمائیش کرده تا در این کشتزار زندگی به فعالیت و کشت و زرع و عمل نیک بپردازد، و به امید فصل بهار « روزجزا» زحمت دنیا را تحمل نماید، حال اگر بدنبال این دنیای پر از رنج و سرمای زمستانی، بهاری نباشد تا انسان حاصل دسترنجش را ببیند، آیا با حکمت خداوندی سازگار خواهد بود. هرگز.
3- مقتضای تکامل
یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه « انشقاق»
ای بشر تو اکنون با جدیت فراوان در این دنیا گام برمیداری تا در آن جهان بلقاء پروردگار نائل گردی.
همچنانکه میدانیم خداوند در این جهان هیچ چیز را عبث وبیهوده نیافریده است، زیرا از حکیم کار عبث محال است، و مسلم است که در این خلقت عظیم واین جهان پهناور با این نظم ودقت هدف و منظوری عالی در نظر گرفته شده است، آیا می توان باور کرد که منظور از آفرینش این جهان همین است که انسانهائی برای چند صباحی به این دنیای پر از درد و رنج بیایند و چند روزی مصائب ناگوار را بچشند و سپس بمیرند و از این جهان بروند و دیگر حیات و رستاخیزی و سئوال و جوابی نباشد!!
اگر چنین باشد این همان کار عبثی است که حکیم هرگز مرتکبش نمیشود.
آنچه را میبینیم و تاریخ بما میگوید اینست که : هدف از آفرینش انسان این بوده وهست که بکمال برسد چنانکه تمام موجودات مختلف این جهان طبق برنامه خاصی از نقطهای بسوی کمال در حرکتند، انسان نیز که گل سرسبد موجودات است از صورتهای ناقص بسوی کمال سیر میکند.
و بدء خلق الانسان من طین «سجده7»
و خداوند آفرینش انسان را از خاک آغاز فرمود.
بنابراین همانطوری که آدمی جمیع مراحل تکامل را که در قلمرو حرکت جوهری او قرار دارد از قبیل تکامل جمادی ونباتی وحیوانی طی نموده و بمرحله انسانیت رسیده است ،همینطور بایستی متوجه جهان دیگر گشته، واز مرحله فعلیت ارتقاء یابد و به خدائی که غایت ومنتهی الیه حرکات وآرزوهاست برسد.
و ان الی ربک المنتهی «نجم 42»
و بالاخره پایان شما بسوی پروردگار متعال خواهد بود.
و صدرالمتألهین فیلسوف فقید اسلامی، در این باره میفرماید:
انسان طبعاً بسوی کمال ومعنویت میرود و فطرتاً میخواهد تا به مبدأ فعال «پروردگار متعال» نزدیک شده و در نتیجه زندگی مطلوب و مالامال از معنویت را شروع کند، لیکن چنین زندگیای ، در این دنیا و این سرای فانی میسر نبوده، وجهان آخرت است که: زمینه چنین مطلوبی است.
و نکته دیگر اینکه همان انگیزه حب بقاء که جزء سرشت و فطرت انسان است نیز در این عالم زمینهای ندارد پس باید این انسان در آخرت به لقاء الهی برسد که : از مطلوبترین کمالات اوست.
انگیزههای انکار معاد
1- گریز از مسؤولیت
گاهی انسان میخواهد ازدرخت یا زمینی دربیابان استفاده کند، وجدان اخلاقی و روح تقوا به اومیگوید این کار را نکن که صاحبش راضی نیست. او برای اینکه سر وجدان خود کلاهی بگذارد، میگوید: این زمینها و درختها که مالک ندارند، تا راه را برای استفاده خود باز کند. و یا مثلاً میگوید: فلان انسان به قدری شخص ناروائی است که اساساً غیبت ندارد. تا بتواند هر چه دلش میخواهد نثار کند.
قرآن میفرماید: انسان میخواهد برای فساد وعیاشی راههای جلو خویش را باز کند میگوید قیامتی نیست تا بتواند هرکاری میخواهد انجام دهد.
«یرید الانسان لیفجر امامه یسئل ایان یوم القیمه»
گاهی میخواهد به زنان ودختران مردم نگاه کند، میگوید: همه خواهر و برادریم تا راحت نگاه کند وگاهی که میترسد با طاغوت درگیر شود، میگوید:باید تقیه کرد. و گاهی که قاطعیت کافی ندارد، میگوید: باید با مردم مدارا نمود آری انسان چنان قدرت توجیه داردکه خود او هم بطورناخودآگاه متوجه نیست ما این انگیزهها را که ریشه روانی دارد به نام گریز از مسئوولیت نام نهادیم.
2- عدم ایمان به قدرت و علم خدا
مخالفان و منکران معاد هیچ دلیل وبرهان علمی برای خود ندارند بلکه تنها زندهشدن را یک استبعاد میدانند که ما نمونههای آنرا در اینجا میآوریم قرآن میفرماید: «و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون» کسانی که منکر معاد هستند هیچگونه دلیل علمی ندارند تنها با خیال و گمان حرفهائی میزنند.
در آیه دیگر میخوانیم « زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا»کفار گمان دارند که بعد از مرگ زنده نمیشوند.
در جای دیگر میخوانیم : «ء اذا ضللنا فی الارض ءانا لفی خلق جدید».
آیا هرگاه ما مرده وپوسیده شدیم وذرات بدن ما در زمین پراکنده وگم شد دوباره آفریده میشویم؟!!
ودر سورههای مومنون آیه 35 و82 وسوره نمل آیه 67 و سوره صافات آیه 16 و53 ودر سوره ق آیه 3 ودر سوره واقعه آیه 47 نیز کلام مخالفان را (البته با تفاوت) اینچنین بیان میکند «ءاذا کنا تراباً ءانا لفی خلق جدید؟» آیا هرگاه ما بعداز مرگ پوسیده وخاک شدیم باز هم زنده میشویم؟!
توجه میفرمائید که،تمام گفتههای مخالفان در قالب استبعاد براینکه چطور میشود؟ ومگر میشود؟ مطرح است.
لیکن قرآن هم جوابهای روشنی به آنها میدهد و در اینجا حدیثی را اضافه میکنیم که رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اذا رأیتم الربیع فاکثروا ذکرالنشور» هر گاه فصل بهار را مشاهده میکنید زیاد به یاد زنده شدن خودتان باشید.
آیات قرآن هم مکرر این مسأله را دنبال میکند که زنده شدن مردگان چیزی است مثل زنده شدن زمین ودرختان.
بد نیست به سراغ شعری از مثنوی برویم.
این بهار نوز بعد برگ ریز
هست برهان بر وجود رستخیز
دربهاران سرها پیدا شود
هر چه خورده است این زمین رسوا شود
آری دلیل انکار معاد همان است که انسان ایمان به قدرت خداوند ندارد ولذا قرآن برای مخالفان نمونههائی از قدرت الهی را نقل میکند و میفرماید همان قدرتی که ترا ساخت میتواند متلاشی کرده و دوباره از نو بسازد و ناگفته پیدا است که متلاشی کردن از اصل آفریدن آسانتر است (گر چه برای خدا هیچ کاری مشکل نیست).
بهانه دیگر
بهانه دیگر مخالفان معاد این بودکه زمان قیامت چه وقت است؟
در سوره اسراء میخوانیم که پس از شنیدن جوابهائی از رسولخدا صلی الله علیه و آله به جای قبول کردن با تعجب و مسخره سر خود را تکان داده و میگفتند: قیامت چه وقت است؟ « ویقولون متی هو» غافل ازآنکه تاریخ وقوع قیامت را جز خدا کسی نمیداند ولی ندانستن تاریخ هرگز دلیل انکارنیست آیا اگر کسی ساعت مردن خود را نداند باید اصل مردن را انکار کند؟.
یکی دیگر ازبهانهها این بود که میگفتند اگر خداوند مردگان را زنده میکند پس تو همین الان پدران ما را زنده کن «قالوا ائتوا بابائنا».
ودرجای دیگر میخوانیم که میگفتند «فاتوا بابائنا ان کنتم صادقین» اگر شما راست میگوئید که قیامتی هست پدران ما را همین الان زنده نمائید.
راستی که چه تقاضائی داشتند!! انسان اگر بنای لجاجت نداشته باشد همین خواب وبیداری خود وبرگهای تازه و نو درختان برای قبول کردنش کافی است و اگر بنای لجاجت داشته باشد برفرض پدرش هم زنده شود میگوید: اجداد مرا زنده کن و سپس میگوید خود ما را جوان کن وبالأخره تقاضای بهم ریختن دستگاه آفرینش میکند و آخر هم ایمان نمیآورد!!
مگر در قرآن نمیخوانیم که نزد پیامبر بزرگوار آمدند و گفتند: اگر میخواهی ما به توایمان بیاوریم کرات آسمانی را بر زمین فرو فرست خداوند را به صورت جسم نزد ما احضار کن، ماه را دونیم کن از همین کوه آنهم همین الآن شتر زنده بیرون بیاور.
غافل از آنکه وظیفه پیامبران عزیزبیان استدلال و نشان دادن نمونههائی از قدرت الهی است و گرنه دنیا سالن نمایشگاه و دستگاه هستی در قلمرو هوسهای این و آن نیست.
مگر بعد از دونیم شدن ماه به جای ایمان نگفتند که اینها همه سحر است؟! مگر حضرت عیسی علیهالسلام که مرده زنده میکرد توانست همه مردم را تسلیم قدرت خدا کند؟ مگر بخاطر ایمان این و آن میتوان نظام هستی را بهم و چرخ طبیعت را به عقب برگرداند؟! و مگر خداوند جسم است تا نزد این و آن احضار شود این بحث را با آیهای از قرآن به پایان میرسانیم.
خداوند در سوره بنی اسرائیل در پاسخ کسانی که زنده شدن مردگان را کارناشدنی میپندارند چنین میفرماید:
«اولم یروا ان الله الذی خلق السموات والارض قادر علی ان یخلق مثلهم و جعل لهم اجلا لا ریب فیه فابی الظالمون الا کفوراً»
مگر نمیدانند خدائی که آسمانها و زمین را آفریده میتواند مانند آنها را نیز بیافریند برای این مردم مدتی قرار داده که تردید نیست ولی ستمگران جز انکار کاری نمیکنند.
کوتاه سخن آنکه اگر ایمان مردم نیاز به معجزه دارد که انبیاء آوردند و اگر ایمان هر فردی مستلزم بهم ریختن نظام آفرینش است که هرگز انبیاء تسلیم امیال یک عده هوسران و لجوج نخواهند شد.
برزخ
حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون،لعلی اعمل صالحاً فیما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون
تا اینکه یکی از آنها را مرگ فرا می رسد بخاطر تحسر و پشیمانی میگوید خدایا مرا بدنیا برگردان تا اعمال صالح راکه «با غفلت» ترک کردهام انجام دهم جواب رد و نفی میشنود زیرا این سخن بخاطر شدت تحسر است وپس از این برزخی است تا روز بعث وبرانگیخته شدن قیامت. «مومنون100»
برزخ در لغت:
برزخ حائل و فاصله بین دو چیز را گویند و گفته شده است که اصلش برزه بوده،سپس معرب شده و برزخ در قیامت حائل است بین انسان تا زمان رسیدن به منازل رفیع آخرت، و نیز گفته شده است که برزخ حدفاصل از زمان مرگ تا روز قیامت است.
قاموس قرآن: برزخ واسطه وحائل بین دو چیز است: عالم مرگ را برزخ گوئیم، چون میان دنیا و آخرت واسطه است.
و بالاخره معنای لغوی برزخ روشن است که در عرف لغت اگر شیئی میان دو شیئی دیگر حائل وفاصله بشود آنرا برزخ میگویند، مثل پلی که دو طرف رودخانه را بهم ربط میدهد ،یا فاصله زمانی که دوزمان را به یکدیگر ربط میدهد، درقرآن مجید در دو سه مورد لغت برزخ استعمال شده است از این قبیل:
مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لایبقیان «رحمان 20»
دو دریا را بهم امیخت ومیان آن دو دریا برزخ و فاصلهای است که تجاوز بحدود یکدیگر نمیکنند.
و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون «مومنون 100»
و از حین مرگ تا روزیکه برانگیخته شوند،برزخ وفاصله ایست.
آن آیهای که با لغت برزخ و به همین معنای مورد نظر و موردبحث آمدهاست و بخاطر همین هم به این فاصله «برزخ» گفتهاند،همین آیه اخیر است.
منظور از برزخ در آیه اول فاصله بین دو دریاست و آیه دوم فاصله مرگ تا برانگیختن در قیامت است بعضی از موقعیکه انسان وارد قبر میشود تا آن هنگام که از قبر بیرون میآید،نظر باینکه لفظ برزخ به معنای همین زندگی قبر،اختصاص یافته، وقتی این لفظ را استعمال میکنیم،معنایش همینگونه تصور میشود
سئل الصادق علیهالسلام من البرزخ قال: القبرمن حین موته الی یوم القیمه
وقتی از امام صادق علیهالسلام میپرسند که برزخ چگونه است؟ میفرماید: از هنگام مرگ تا هنگامیکه سر از قبر برمیآوریم. «کفایه للموحدین ج2»
بنابراین: برزخ بدو معنی آمده است 1- مقصود از برزخ قبر باشد زیرا: حائل بین میت و اهل دنیاست 2- برزخ را فاصله مرگ تا قیامت معنی کنیم.
شاهد معنای اول جمله نهج البلاغه است: سلکوا فی بطون البرزخ
در درون قبرها خزیدهاند. «نهج البلاغه خطبه 221»
جمله دیگری از نهج البلاغه که برزخ را معنی قبر نموده است:
فکانما اطلعوا غیوب اهل البرزخ فی طول الاقامه فیه
…پس گویا مثل اینست که اطلاع دارند از پوشیدگیهائیکه بر اهل قبول میگذرد که از دیده ما پوشیده است، در مدت اقامتشان در قبرها، «نهج البلاغه خطبه222»
تا اینجا از تعریف لغات برزخ به این نتیجه رسیدیم که:برزخ برای انسان عالمی است که وی درآنجا حیات وزندگی دارد و زمان آن، حد فاصل از زمان مرگ تا نفخ صور و قیام قیامت، ومکان آن قبر میباشد خوشی وناخوشی آن عالم هم براساس عملی است که در دنیا انجام داده است.
تفسیر قمی:
البرزخ هو امر بین امرین و هوالثواب والعقاب بین الدنیا و الاخره
برزخ: شیئی است که بین دوشیئی دیگر قرار میگیرد و آن ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت است.
عالم قبر همان عالم برزخ است
در روایات وارده از معصومین سلام الله علیهم اجمعین از عالم برزخ با لفظ « قبر» یاد شده وجز روایات معدودی در بقیه روایات با کلمه «قبر» به نظام برزخی اشاره شده است و اکثر مسائل مربوط به قبر در حقیقت مسائل برزخ است. به این معنی که کلمه «قبر» در اکثر موارد به معنی «برزخ» است ودر بعضی موارد منظور از کلمه «قبر» قبر مادی و خاکی است.
در خصال، با سند مذکور از زهری نقل میکند که: حضرت علیابن حسین ابنعلی ابن ابیطالب سلامالله علیهم اجمعین فرمود: سختترین ساعتها برای فرزندآدم سه ساعت است. ساعت اول ساعتی است که در آن ملک الموت را میبیند. و دوم ساعتی است که درآن از قبر خود بر میخیزد وسوم ساعتی است که در برابر خدای تبارک وتعالی میایستد که یا به سوی بهشت است و یا به سوی آتش. سپس فرمود: ای فرزند آدم، اگر هنگام مرگ نجات یافتی، پس راحت ورها شدی و الا به هلاکت رسیدی. وای فرزند آدم، اگر در موقعی که به قبر خود گذاشته میشوی نجات یافتی، خلاص شدی و به سعادت رسیدی والا به هلاکت افتادی. واگر هنگامی که انسانها بر صراط امر میشوند نجات یافتی، راحت وخلاص شدی و الا به هلاکت رسیدی. و اگر در ان هنگام که انسانها در برابر پروردگار قرار میگیرند نجات یافتی ،به سعادت رسیده و رها شدی والا به هلاکت افتادی.
سپس آن حضرت آیه « و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون» را تلاوت نمود وفرمود: این همان قبر است و حقیقت اینست که برای آنان (اهل ضلال) در قبر معیشت سختی بوده ودر مضیقه و فشار خواهند بود. قسم بخدای متعال که قبر یا روضهای از ریاض بهشت ویا جایگاه پستی از جایگاههای پست آتش است. سپس آنحضرت به شخصی از حاضرین در آن مجلس روی آورد و فرمود:آنکه ساکن آسمان است ساکن جنت را از ساکن آتش تمیز داده و میشناسد، پس حال تو از کدامین هستی؟ واز این دومنزل، منزل تو کدامست؟
این روایت با اینکه طولانی است و میشد بقطعهای از آن که شاهد گفتار ما بود اشاره بکنیم، برای این جهت از اول تا آخر در اینجا آوردیم که به این حقیقت پی برده و متوجه باشند که بعد از مرگ هم راه و حرکت ومشکلات و سختیها و خطرات آن تا جائی که انسانها به لقاء برسند وجود دارد. پیداست که این مسئله منافاتی با این ندارد که اهل هدایت و آنانی که در زندگی دنیوی در صراط مستقیم وراه درست بودهاند در ادامه راه و حرکت هم محفوظ از خطرات بوده ونجات پیدا میکنند. – یثبت الله الذین امنوا بالقول الثابت فی الحیوه الدنیا و فی الاخره.
اصل منظور ما از آوردن این روایت، قسمت آخر آنست که میگوید: سپس آن حضرت آیه « ومن ورائهم برزخ الی یوم یبعثون» را تلاوت نمود وفرمود : این همان (قبر) است، یعنی مراد از (برزخ) در این آیه همان (قبر) میباشد.
میبینیم امام (ع) (برزخ) را به (قبر) تفسیر میفرماید و معلوم میشود که (قبر) و عالم قبر که در روایات آمده است اشاره به عالم برزخ بوده و مسائل مربوط به (قبر) در حقیقت مسائل عالم برزخ است. مسائلی که از قبیل سئوال و جواب و نعمت وعذاب و نظائر اینها،نه مسائل و احکامی که به قبر مادی مربوط است.
مخصوصاً توضیح بعدی آنحضرت که میفرماید:
« والله ان القبر لروضه من ریاض الجنه و حفره من حفر النار»
بعد از جمله «هوالقبر» مسائل زیادی را روشن میکند،زیرا جمله « القبر روضه من ریاض الجنه او حفره من حفر النار» جملهای است که در روایات زیادی آمده است و بیان امام در اینجا بخوبی دلیل بر اینست که هرجا این جمله در خصوص قبر آمده است، منظور همان برزخ است ودر حقیقت عالم برزخ هر انسانی،و به تعبیر دیگر، جای هر انسانی در عالم برزخ یا روضه ای از ریاض جنت است و یا حفره ای از حفرههای آتش
قبر برزخی با قبر خاکی بیارتباط نیست
البته به این حقیقت هم باید توجه داشته باشیم که اگر چه منظور از (قبر) در اکثر موارد همان برزخ است و آنچه از مسائل برای انسان در (قبر) بیان شده است در حقیقت مسائل انسان در (برزخ) است، ولی با اینهمه ارتباط خاصی بین قبر برزخی و قبرخاکی، یعنی بین روح انسان در برزخ و بین بدن مادی او در قبر خاکی وجود دارد. به بیان دیگر، عالم خاص هر انسانی در برزخ که قبرحقیقی و قبر برزخی وجایگاه روح است،با آنجا که جایگاه بدن مادی او است و همان قبر مادی است ارتباط بخصوصی دارد.
این ارتباط، در اصل از ارتباط روح وبدن مادی که در طول زندگی دنیوی با یکدیگر یک نوع اتحاد وارتباط داشتند،سرچمشه میگیرد. به این معنی که یک ارتباط تکوینی واقعی در زندگی دنیوی و در دوران تعلق روح به بدن، بین روح و بدن مادی وجود دارد که با انقطاع روح از بدن و با قطع تعلق از آن بکلی از بین نمیرود و بلکه بعد از انقطاع روح هم این ارتباط در حد پائینتری که بصورت یک نوع سنخیت ورابطه عینی و تکوینی است بین این دو وجود دارد. البته نه در حدی که در زندگی دنیوی و در دوران تعلق روح به بدن بود و نه با آن کیفیت و کمیت، بلکه در حد ضعیف تر و با کم وکیف و صورت دیگر.اینطور نیست که بعد از انقطاع روح از بدن مادی و بعد از قرارگرفتن روح در عالم برزخ و در قبر برزخی هیچ سنخیت و ارتباطی بین روح وبدن مادی وجود نداشته باشد و نسبت روح به بدن مادی خود مانند نسبت آن به موجودات دیگر باشد. پیدا است که این ارتباط و سنخیت تکوینی حتی با تبدیل بدن مادی به ذرات خاکی و ارضی هم از بین نمیرود و بین روح وذرات بدنی او هم این ارتباط وسنخیت وجود دارد.
این سنخیت خاص واین ارتباط تکوینی عینی، در حقیقت یک نوع رشته ارتباطی است بین روح که در قبر برزخی است وبین بدن مادی که در قبر خاکی است.
در نتیجه، نقطهای که بدن مادی آنجا است، یعنی (قبرخاکی) با عالم برزخی روح ارتباطی دارد که نقطههای دیگر و جاها ومکانهای دیگر، آن ارتباط را ندارد. و همچنین روح هر انسانی در عین اینکه در عالم برزخ ودر عالمی که فوق ماده و زمان و مکان است و محیط بعالم ماده است و به یک نظر نسبت آن به همه نظام مادی یکی است، قرار گرفته است،در عین حال بلحاظ همین ارتباط وسنخیت،ارتباط بخصوص و توجه خاصی به بدن مادی و به نقطهای که بدن درآن نقطه است دارد که به جاهای دیگر وبه نقطههای دیگر آن ارتباط و توجه را ندارد.
براساس همین ارتباط تکوینی بین روح وبدن و بین قبر برزخی و قبر خاکی،دستورات واحکام خاصی از مستحبات در متون اسلامی وجود دارد، دستورات و احکامی که متوجه بدن مادی بعد از مرگ وقبر خاکی است. مانند دستورات و احکام مربوط به حمل جنازه میت و کیفیت آن و غسل وکیفیت آن وکفن وجزئیات آن و دفن و خصوصیات آن، ونیز دستورات واحکامی که بعد از دفن هست و مربوط به قبر خاکی است.مانند لزوم مراعات حرمت قبور و حرمت نبش قبور و استحباب زیارت قبور واستحباب دعا و طلب رحمت ومغفرت در سرقبور و نظائر اینها.
ودر این موارد است که کلمه (قبر) در روایات و بیانات معصومین سلام الله علیهم اجمعین به معنی قبر مادی و خاکی آمده است و با کلمه ( قبر) به قبر خاکی اشاره شده است.
البته قرائن کلامی در همه روایات موجود بوده و به خوبی روشنگر اینست که منظور از کلمه «قبر» قبر برزخی است و یا قبر مادی و خاکی.
موقعیت انسان در قرارگاه برزخ
قبول موجودیت برزخ و اینکه از پیش جایگاه پاکان وبدکاران درآن جهان آماده شده،یک اندیشهی مستند مذهبی تلقی میشود، محل تردید نیست که پس از مرگ ارواح انسانها یعنی تنها چیزی که در وجود او اصالت دارد،به آن فضای بیکران و جهان بزرگ غیرمادی منتقل میگردد.
حدفاصل بین دوچیز را در لغت عرب «برزخ» میگویند، و چون عالم پس از مرگ حد فاصل میان حیات موقت و زودگذر دنیا، و زندگی جاودان آخرت است، ازآن به نام برزخ یاد شده ،و زندگی در آنجا به نحوی شکل میگیرد که دیگر روح از قید و بندهای جسمانی رها گردیده است، در این جایگاه بیزمان و مکان که شهوات نفسانی برای روح ایجاد مزاحمت نمی کنند، افق دیدآدمی به گونهای وسعت مییابد که آمادگی برای حضور در هر صحنهای را خواهد یافت، همچنانکه در عالم رؤیا یا زمان ومکان برای انسان مطرح نیست، و او میتواند در یک لحظه همه جا را در نوردد و مورد بازدید خود قرار دهد.
قرآن میفرماید:
« و از این پس تا روز رستاخیز جهان برزخ است.» «مومنون، 100»
قرآن کریم کیفیت حال شهداء را پس ازمرگ بیان میدارد:
« تصور نکنید کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مردهاند آنان زندهاند و در نزد پروردگار خود روزی میخورند.» «آل عمران 169»
همچنین پیش از وقوع رستاخیز قرآن کیفر دوزخیان را گوشزد کرده و میفرماید:
«هم اکنون دوزخ کافران را احاطه کرده است.» «توبه 49»
پس از مرگ ارواح نیکوکاران ازاینکه از قفس تنگ و محدود دنیا آزاد گشته و در عرصهی جولایتناهی به پرواز درآمدهاند،غرق شادی و سرورند، ارواح پرهیزکاران عالیرتبه در سیرصعودی خود افقهای محدود زمان و مکان و حد و مرز را نخواهند داشت،و بنابر رتبهی خود،درجه و منزلت مخصوص دارند، که از وصول به آن مقام والا شادمانند، و به سادگی همه جا راه مییابند، ومناظر پرشکوه و دل انگیزی در برابرشان قرار میگیرد، و چشمهای آنها شاهد سرچشمههای نیالوده و جاودانهای خواهد بود که زیبائیهای دنیا در مقابل آن ها بسیار بیارزش وناچیز است.
در این عرصه دیگر آن تن فرسوده و سنگین مادی را با خود ندارند که اورا پای بند محدودیت خود کند، وسیمای شکسته ورنجور پیری نیست تا اورا دچار رنج وعذاب سازد.
درآنجا برای بندگان صالح خدا هرچه هست زیبائی ونورانیت و جاذبههای عشق و محبت و الفت ومهر است، ودوستی خالص و بی ریا با بندگان خدا واولیاء او است.
قرآن به انسانهائی که درحیات دنیا اطاعت از اوامر الهی را شیوهی خود ساختهاند،مژده میدهد که آنها را با اولیاء خاص خود قرین و همنشین خواهد نمود، این است مژدهی الهی:
« آنانکه دستورات و فرامین خدا ورسول را اطاعت کنند،با کسانی که خداوند به آنها لطف وعنایت کامل فرموده یعنی با پیامبران و صدیقان وشهیدان،ونیکوکاران همنشین ومحشور خواهند شد، و اینان چه گرانقدر و ارزنده رفیقانی هستند.»
یکی از یاران امام صادق (ع) نقل میکند که روزی درمحضر آنحضرت این سوال را طرح کردم و گفتم:
« ای فرزند پیامبر خدا آیا انسان با ایمان وپرهیزکار درآستانهی مرگ از اینکه روحش گرفته شود اکراه دارد؟
حضرت پاسخ داد:هرگز، هنگامی که پیک مرگ برای گرفتن روحش درمیرسد، او ابتدا دچار تشویش و اضطراب می شود و به دنبال آن فرشتهی خدا به اودلداری میدهد و میگوید: ای ولی خدا آشفته خاطرمباش سوگندبه پروردگاری که محمد (ص) را به رسالت برانگیخت، ما برای تو از پدر مهربانتریم، دیدگانت را بگشای وبنگر.
آنگاه رسول خدا ودیگر اولیاء دین در برابر او مجسم میگردند، و اینجا است که فرشتهی قبض ارواح خطاب به آن انسان پاکدل میگوید:این پیامبر و رهبران دینند که مونس وهمنشینان تو خواهند بود.
محتضر دیدگانش را میگشاید و صدای نداگری از جانب حق میشنودکه او را چنین میخواند:
ای نفسی که در پناه محمد (ص) و خاندان مطهرش آرامش یافتی، به سوی پروردگارت بازگرد، تو ولایت امامان را بر حق را پذیرفتی و بدین سبب شادمانی، مطمئن باش که رضایت ذات ربوبی را به دست آوردی، اکنون مونس وقرین بندگان خاص من باش، ودر بهشت جاویدان از پیش آماده شده مسکن گزین.
در این لحظات برای مؤمن با اخلاص هیچ چیز دوست داشتنیتر از پرواز روحش و رسیدن به نداگر نیست.»
از سوی دیگر ارواح ناپاکان پلید در ظلمت و تاریکی وحشتانکی گرفتارند، ودر آن جو اضطراب خیزونکبت بار، از ندامت و پشیمانی بر گذشتههای معصیت آلود خود ماتم میگیرند،خطاکار بد بخت از اینکه نه خاندان ونزدیکان ونه اندوختههای مادیش کمترین نقشی را درنجات ورهائی او نمیتوانند ایفا کنند، به شدت رنج میکشد و عذاب میبیند.
سهمناکتر از این دسته وضع متجاوزین ستمکار و جباران گردنکش است، که آه وفغان ستمدیدگان به مثابهی خنجرهائی هستند که بر قلب دردناک آنها فرو میروند، واشباح در گذشتگان مظلوم با منظرههای هولناکی بر آنان هجوم میبرند، وبه باد سرزنش و ملامتشان میگیرند، که خود مایهی فزونی غم و رنج و درد این گروه خواهد شد.
تجسم مناظر فجیع و وحشت انگیز، روح جنایتکار را زیر لهیب آتش سوزان قرار میدهد ، واو را به سختی معذب میدارد.
قرآن سرنوشت نکبت بار تبهکاران متجاوز را چنین ترسیم میکند:
« هربامداد و شامگاه بر آتش عرضه میشوند ودر رستاخیز خاندان فرعون را به سختترین عذاب وارد کنند.» «غافر 46»
در این شرایط است که هشدارهای مکرر انبیاء و رهبران دین که از سرنوشت شومشان خبر می دادند، عیناً لمس می کنند، و با حالت اسف بار خود را به باد ملامت می گیرند که چرا از اوامر انبیاء سرپیچیدند، و به نصایح مشفقانه آنها گوش ندادند و به سرنوشت دردناک خود نیندیشیدند، تا چنین گرفتار شدند، و خود را دچار خسران و تباهی کردند.
پس از پیروزی ارتش اسلام در جنگ بدر که در آن گروهی از سران قریش کشته شدند و اجسادشان به چاهی افکنده شد، رسول اکرم (ص) سر به درون چاه برد و طی خطابی به آنها فرمود:
«آنچه را که خداوند به ما وعده فرموده بود جملگی یافتیم، آیا شما نیز به درستی وعده های الهی رسیدید؟ برخی از یاران گفتند ای رسول خدا شما با مردگان و اجسادی که به چاه ریخته شده است، سخن می گوئید، مگر اینها از سخن شما چیزی می فهمند؟ پاسخ دادند آنها اینک از شما شنواترند.»
یکی از یاران امیرمومنان علی (ع) می گوید:
«وقتی در خدمت امام از شهر کوفه خارج شدم، حضرت در قبرستان وادی السلام توقف کرد، همچون کسی که برای سخن گفتن روبروی دیگران می ایستد، من به تبعیت امام ایستادم تا خسته شدم، ناچار نشستم مدتی گذشت از نشستن طولانی هم احساس خستگی کردم، دوباره به پا خاستم و آنقدر ایستادم که کسل شدم، مجدداً نشستم، آنگاه برخاستم عبا را از دوش گرفتم و به حضرت عرض کردم من از اینهمه سرپا ایستادن برشما بیمناکم، قدری بیاسائید و استراحت کنید و عبای خود را گستردم تا امام بنشیند، به من فرمودند: «ای حبه ایستادن من چیزی جز گفتگو و انس با مؤمن نیست، پرسیدم مگر آنها هم با یکدیگر انس و الفت دارند؟ پاسخ دادند آری، اگر پرده برداشته شود خواهی دید که چگونه حلقه حلقه گردهم جمع شده اند و با یکدیگر گفتگو می کنند، سوال کردم اینان اجسامند یا ارواح؟ فرمودند: ارواحند …»
از روایت گذشته استفاده میشود که در عین اینکه با مرگ بین جسم و جان جدائی میافتد، روح علاقهی خود را با بدن که مدتها با وی زیست کرده و متحد او بوده است، به طور کامل قطع نمی کند، و شکنجه ایکه در برزخ بر این ارواح شریر و فاسد وارد میشود، قطع شدنی نیست و لحظه ای آنها را آرام نخواهند گذاشت.
قرآن از عذابی دائمی برزخ سخن می گوید و می فرماید:
«هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه می شوند، و در روز رستاخیز خاندان فرعون را با سخت ترین عذاب وارد کنند.»
بدیهی است که در قیامت که سرای جاویدان است صبح وشبی وجودندارد، چه این دو مربوط به دنیا هستند.
در مورد سعادتمندان نیز میفرماید: « و به آنها صبح و شام روزی میرسد.» «مریم 62»
در اینجا سخن از پگاه وشبانگاه به میان آمده و اینهم روشن است که به تبعیت از عالم دنیا روز وشبهای پیش از قیامت و در برزخ تواند بود زیرا قرآن خود از ویژگیهای بهشت چنین یاد میکند:
« درآنجا «بهشت» نه آفتابی ببینند و نه سرمای زمهریر.» «دهر 13»
« اهل بهشت در آنروز مسکنی بهتر و خوابگاهی نیکوتر خواهند داشت.» «فرقان 24»
آنچه درآیهی فوق جلب نظر میکند کلمهی «مقیل» است که به خواب پیش از ظهر اطلاق میشود زیرا مسالهی خواب در بهشت قیامت مفهومی ندارد،درست است که در برزخ از خوابهای دنیوی خبری نیست، با این حال در مقایسه با رستاخیز همچون نسبت خواب است به بیداری، وبه همین سبب در خصوص قیامت مردم را به «قیام» وصف نموده است.
حتی درجهی حیات برزخی کاملتر از حیات دنیا است،و اینکه در روایت آمده :«مردم خوابند همین که مردند بیدار میشوند.»
اشاره به این نکته است که همانگونه که انسان وقتی به خواب میرود، احساس ودرکش ضعیف است، و حالت نیمه زنده به خود میگیرد، و در هنگام بیداری از حیات کاملتری برخوردار میشود، همچنین حالت زندگی انسان در دنیا نسبت به حیات برزخی تا حدودی ضعیفتر است،ودر آن لحظه که به عالم برزخ انتقال مییابد،کاملتر خواهد شد.
پس در واقع جهان برزخ گوشهای از پاداش و کیفری است که انسان آنرا در رستاخیزدریافت میکند، وجهان برزخی همانند روزنه ای است که میتوان ازآن به پایان کار و سرانجام خود آگاه شد، واحساس کرد که سرنوشت نهائی چگونه است.
در روایات بسیاری که به کیفیت حال متقیان در برزخ میپردازند، خاطر نشان میکنند که آنها وارد بهشت نمیشوند، بلکه دری از بهشت برویشان گشوده می شود، و آنها جایگاه خویش را در آنجا میبینند، و از نسیم فرحبخشی که میوزد استفاده میکنند.
نخستین واقعیتی که از لحظهی مرگ و آغاز حیات دیگر برای انسان آشکارمیگردد،نابودی و محو همهی آداب و رسوم وبطلان هر چیزی است که در عرصهی دنیا جریان داشته، وقتی اسباب و وسائل ظاهری از هم گسست، و آدمی وارد صحنهای شد که از تمام پدیدارها در اشیاء متنوع دنیا عاری است،طبعاً کلیهی اهداف و غایاتی که در امتداد حیاتش بدانها سرگرم بوده، تبدیل به سرب خواهد گشت.
قرآن میفرماید:
« اگر سختی فلاکت بار ستمکاران را ببینی آنگاه که در سکرات مرگ گرفتار آیند، و فرشتگان برای قبض روح آنها دست قهر وقدرت برآورند و گویند که جان از تن به در کنید،امروز کیفر عذاب وخواری میکشید، چون بر خدا سخن به ناحق میگفتید،واز حکم آیات او گردنکشی و تکبر مینمودید، و محققاً شما یکایک به سوی ما بازآئید ،بدان گونه که اول شما را آفریدیم، و آنچه را که ازمال و جاه به شما داده بودیم که « سبب غرور شما بود» همه راپشت سرافکنید، وآن وسائط و شفیعان که به تصور باطل خود به سود خویش میپنداشتید همه نابود شوند، ودر میان شما و آنها جدائی افتد.» «انعام 93 و 94»
اصولا انسان در حیات دنیا با دومساله روبرو است، یکی آنچه که از متاع این جهان خود را مالک آنها میپندارد، و چنین فکر می کند که آنها عواملی هستند برای رساندن وی به آمال و آروزهایش.
دوم کسانی که میپندارند بدون تأثیر و کمک آنها بر رفع نیازهای خویش توانائی نخواهند داشت، همچون دوستان قدرتمند و نزدیکان و بستگان خود، اینجا است که قرآن به زوال وبطلان هر دو اشاره میکند، زیرا انسان در آستانهی مرگ پیوند خود را با همهی این دلبستگیهای مادی میبرد، و در این لحظات که چشم واقع بینش باز میشود، بیاعتباری آنچه را که تکیه گاه خود میپنداشت، در خواهد یافت.
او در چنین شرایط غیرقابل برگشتی علاقمند است به بستگان و اعضاء خاندان خود هشدار دهد که تا وقت باقی است، کاری نکنند که همچون او به گرداب شقاوت وبدبختی ابدی گرفتار شوند.
رسول اکرم (ص) طی روایتی فرمود:
« روح میت پس از مرگ ندا می دهد ای خاندان وفرزندان من مواظب باشید دنیا شما را به بازی نگیرد، همانگونه که مرا به بازی گرفت و گمراهم ساخت، اموال مشروع ونامشروعی را رویهم گذاشتم و برای دیگران بجای گذاردم هم اکنون استفادهاش برای آنها است، و بدبختی وگرفتاریش برای من، بپرهیزید از آنچه بر سر من آمده است.» «بحار ج 3 ص 136»
امام هادی (ع) دنیا را به بازار معامله و داد وستد تشبیه می کند و می فرماید:
«دنیا بازاری است که در آن یک دسته سود میبرند و دستهی دیگر زیان به بار میآورند.» «تحف العقول ص 483»
قرآن کریم هم مردم را به انجام تجارت پرسود که در بازار دنیا جریان دارد چنین فرا میخواند :
« اهل ایمان آیا شما را به تجارتی راهنمائی کنم که از عذاب دردناک آخرت رهائی تان بخشد؟ پس به خدا و رسولش ایمان بیاورید، و در راه حق با مال وجان خویش جهاد کنید.» «صف 9 و 10»
آنچه در اینجا محل گفتگو است این است که آیا بهشت و دوزخ موعود هم اکنون موجودیت یافتهاند، یا در عرصهی رستاخیز این که دو کانون رحمت و عذاب به ارادهی توانای خداوندی به صحنهی هستی میآیند؟
دانشوران اسلامی از دیر زمان به طرح این مساله پرداخته و دو نظر ابراز داشته اند.
برخی از محققین وجود فعلی بهشت و دوزخ را انکار میکنند، و معتقدند وقتی نظام کنونی جهان به زوال گرائید، و نظم جدید بر سازمان نوبنیاد هستی مستقر شد، آن نیروی ازلی و بی پایان دست به خلاقیت و آفرینش هر دو خواهد زد.
اما اکثریت عظیمی از کارشناسان دینی براین نکته تأکید دارند که جایگاه ابدی پاکان و تبهکاران از پیش آفریده شده، و هم اکنون موجودند، و در این زمینه به آیات وروایات تمسک می جویند.
برای دست یابی به حقیقت امر هم باید از متن قرآن کریم و روایات مذهبی الهام گرفت، که از این راه نقطه نظر اکثریت محققین اسلامی تأیید میشود.
قرآن می فرماید:
«بپرهیزید از آتش عذابی که برای کیفر کافران آماده ساخته اند» «آل عمران 130»
«بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن همهی آسمانها و زمین را فرا گرفته، ومهیا برای پرهیزکاران است.» «آل عمران 132»
ما به روشنی میتوانیم از کلمهی «آماده شده» آفریده شدن را درک کنیم، شواهد وقرائن دیگری نیز در منابع اسلامی وجود دارد که میتوان به عنوان تأییدی بر نظر فوق تلقی کرد.
قرآن وقتی جریان معراج رسول اکرم (ص) را توضیح میدهد میفرماید:
« پیامبر بار دیگر فرشتهی وحی را مشاهده کرد، نزد سدره المنتهی همانجا که بهشت جاویدان قرار دارد.» «نجم 13- 14-15»
از این آیات استفاده می شود که هم اکنون بهشت وجود دارد، منتها با در نظر گرفتن برخی آیات که پهنهی بهشت را همانند پهنهی آسمان و زمین معرفی می کند در این صورت می توان وجود بهشت ودوزخ را در حوزه ی باطن این جهان تصویر کرد، ودر آن روز که پرده از سیمای اسرار کنار میرود، و نگاه انسان برپهنهی عالم میخرامد، چهرهی واقعی آن دو را به وضوح در کنار خود خواهد دید، ولی در شرایط حاضر در ورای احساس ما قرار دارند، و دیدمان برای رویت آنها نارسا است.
از سوی دیگر سازمان هستی از لحاظ عظمت و وسعت به گونهای است که برای بشر با همهی باروری معلوماتش، ممکن نیست بتواند پی به ابعاد گوناگون نظام وجود ببرد، بنابراین تنها به علت اینکه تا به حال جایگاه آن دو در این پهنهی بیکران از دسترس اودور مانده، نمیتواند ناشناختهها در حوزه ی معلوماتش را نفی کند، و انکار خود را موجه و اساسی قلمداد نماید، چه نفی و انکار عمل سادهای است، و بسیاری همین کار را میکنند، لیکن هیچ دلیل قابل قبولی مبنی بر اینکه وجود عوالم دیگری را در ابعاد هستی نفی کند، ارائه نمیتوان داد.
کدام چهرهی برجسته ی علمی تا کنون با بهرهگیری ازآخرین ثمرات واندوختههای فزایندهی دانش وفن خود به جستجوی ابعاد گوناگون نظام پرشکوه عالم برخاسته، و تمامی جوانب و نواحی آنرا بررسی کرده، و محصول تجارب دقیق واطلاعات و آگاهیهای خود را مبنی بر نفی قطعی وجود بهشت ودوزخ ارائه داده است؟
و آیا راستی بشر از چنین امکاناتی برخوردار هست، و یا چنین ادعائی در بستر علوم تکیهگاهی دارد؟
با آنکه انسان امروز لحظه ای از تسخیر محیط های تازه بازنایستاده است، با این حال اینقدر میدانیم که وسعت دامنهی نظام هستی به حدی است که امواجی که در مدت هفت ثانیه میتوانند برگرد زمین گردش کنند، اگر بخواهند یک روز کائنات را بگردند، باید یکصد میلیون سال وقت در اختیار داشته باشند.
این مقدار آگاهی ها به برکت گسترش کاربرد ابزار ودانشهای روز افزونی است که نسل اندر نسل به بشر رسیده است، معهذا با این همه محتمل است جهانهای پرعظمت و شکوهی وجود داشته باشند که در حال حاضر ما نتوانیم راهی به سوی شناخت سازمان خیرهکنندهی آنها پیدا کنیم، و هیچ دلیلی در دست نیست که بتواند امکان آنرا نفی کند.
به گفته انیشتن:
«افسانهی سر بزرگ «معمای آفرینش » هنوز لاینحل است، حتی نمیتوان مطمئن بود که این راز درآخر کار هم گشودنی باشد، آنچه تاکنون از کتاب طبیعت خواندهایم، بسیار چیزها به ما آموخته است، ولی با اینهمه میدانیم که در مقابل جملاتی که خوانده و فهمیده شده، هنوز از حل وکشف کامل خیلی دوریم، تازه آیا چنین حلی وجود داشته باشد، یا نه؟.»
با توجه به مسائل طرح شده، نفی صریح و قاطع وجود فعلی بهشت و دوزخ عاری از هر نوع توجیه منطقی به نظر میرسد، گذشته از اینها اصولاً وقتی بساط «زمان» در هم پیچیده شد، و در فاصلهی بین دونشات «حرکت» از بین رفت، نسبت زمانی که با آن قبل وبعد سنجیده میشود، دیگر وجود نخواهد داشت.
زندگی در برزخ چگونه است؟
از آنجا که دست ما به آن عالم نمیرسد و تا نرویم نمیتوانیم چنانچه هست دریابیم و راهی برای آشنائی ما با عالم پس از مرگ جز از راه آیات و روایات که سالم ترین منابع خبری است نداریم باید در تمام مسائل وحتی در تشبیهات از خود روایات کمک بگیریم وبه عنوان مقدمه یک بیان ساده ای نوشته بعد وارد مطلب میشویم.
انسان دو بدن دارد بدن سنگین و بدن سبک بدن سنگین همین بدنی است که در بیداری با هم زندگی میکنیم.
بدن سبک آن بدنی است که ما در خواب با هم گفتگو و برخورد داریم.
چرا به آن بدن سبک میگوئیم؟ زیرا گاهی در دو دقیقه خواب رفتن بدن ما از این سمت کره زمین به آن سمت میرود، در اقیانوسها شنا میکند در هوا با دست طبیعی خود پرواز میکند و در صورتی که آن مسافت در خواب را اگر در بیداری بخواهد طی کند ساعتها باید در هواپیما بماند و هرگز در هوا پرواز نمیکند و چه افرادی که اصلاً شنا بلد نیستند ولی در خواب شنا میکند بنابراین جا دارد که آن بدن را بدن سبک نام گذاری کنیم که در یک لحظه هزاران فرسنگ راه میرود پرواز و شنا هم دارد همانگونه که در بیداری با یک بدن و در خواب با بدن دیگر زندگی می کنیم در دنیا هم با این بدن ولی در عالم قبر و برزخ با آن بدن سبک زندگی خواهیم کرد تا اینکه روز قیامت به پا شود و دوباره از ذرات استخوانهای پوسیده ما باز بدن سنگین تشکیل شود عیناًمثل خواب و بیداری.
گاهی راننده از ماشین بیرون می آید و موقتاً سوار ماشین دیگری می شود ولی موتور و چراغ ماشین اول را روشن میگذارد در خواب هم راننده اصلی که همان روح است از بدن سنگینی که در این منطقه به خواب رفته خارج و به بدن دیگری تعلق میگیرد و کارهائی هم انجام می دهد ولی قلب و معده انسان که همان موتور می باشد روشن است ولی گاهی راننده ماشین را خاموش می کند و بیرون می آید و سوار ماشین دیگری می شود این مرگ است که راننده اصلی ( روح) از بدن خارج و تمام موتور و چراغ ( قلب وتنفس و معده و …) را نیز خاموش می کند.
آری هم در خواب وهم در مرگ روح ما از این بدن هجرت می کند لیکن در خواب موتور را روشن گذارده و بیرون می رود ولی در مرگ موتور را خاموش می کند و بیرون می رود.
بنابراین زندگی عالم برزخ مانند زندگی در عالم خواب است انواع شادی ها وغم ها لذتها وشکنجه ها را ما در عالم خواب داریم همانگونه که در بیداری هم داریم در برزخ انسان با یک بدن لطیف و سبک و به قول روایات متعدد ( که در جلد 6 بحار آمده) انسان در بدنی همانند بدن دنیائی خود (قالب مثالی) زندگی می کند که اگر اهل طاعت بوده از لذتهای مادی و معنوی بهره مند و اگر اهل گناه و کفر بوده از انواع عذابها میچشد.
بد نیست که ما در اینجا همان تعبیرات امامان معصوم علیه السلام را بیاوریم که می فرمایند زندگی دربرزخ « فی صوره کصورته» است یعنی دربدنی همانند همین بدن دنیائی فراموش نکنیم بدنی را که در خواب با آن هجرت میکنیم عیناً مثل همین بدنی است که در اینجا خوابیده یعنی بدن سبک عیناً مانند سنگین است در حدیث دیگر می فرماید: «فی قالب کقالبه فی الدنیا» در حدیث دیگر میخوانیم : « کهیئه الاجساد» زندگی در آن عالم در قالبی است همانند بدن دنیائی که در اصطلاح به آن بدن قالب مثالی می گویند. «کافی جلد 3 ص 245»
بنابراین هم عذاب و فشار قبر و هم شادی ها همه با قالب مثالی وبدن سبک صورت می گیرد و لذا اگر مرده ای را در ضمن آن چنین می فرماید : ثواب و عذاب برزخ مورد اتفاق امت اسلامی است وروایات بسیاری از شیعه و سنی ( با مضمون متواتر) در آن وارد شده سپس عقیده مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی وشیخ مفید را در حتمی بودن مساله عذاب وثواب قبر نقل فرموده است.
آیا زندهها می توانند حالات برزخیان را احساس نمایند؟
پاسخ خدائی که آتش را در دل درخت چوب مخفی میکند میتواند عذاب قبر را هم در دنیای برزخ پیش چشم ما مخفی نماید.
خدائی که جبرئیل را نزد پیامبرش میفرستد و مردم او را مشاهده نمیکنند میتواند دو فرشته هم برای سوال و عذاب قبر بفرستد و مردم مشاهده نکنند چگونه انسان در خواب زجر میکشد و مارهائی او را میگزند و او ناله ها می زند ولی ما که نگاه میکنیم او مار و عقربی به چشم نمیبینیم و در ظاهر او را آرام می یابیم و بالاخره مساله عذاب و ثواب قبر محال نیست و هر مساله ممکنی را همینکه گویند راستگو تصدیق کرد ما هم باید قبول کنیم تا چه رسد به این که گوینده وخبر دهنده آفریدگار جهان و پیامبران و امامان معصوم باشند آن هم در موردی که موضوع از عالم دیگر باشد.
عوامل عذاب برزخ :
1- در حدیث میخوانیم که حتی بعضی از مردان خدا در برزخ گرفتار میشوند وهمینکه مأموران برزخ بنا دارند تازیانههائی بزنند او التماس ها میکند تا اینکه به یک تازیانه حاضر میشود و آنها دلیل این تازیانه را این میگویند که تو یک روز نماز را سبک شمرده و بدون وضو خواندی و همچنین از کنار ضعیفی گذشتی و او را یاری نکردی وبالاخره بعد از ناله ها و استمدادها یک ضربه به او می زنند که قبرش در هالهای از آتش قرار می گیرد. «بحار جلد 6 ص 221»
2- در حدیثی میخوانیم که یک سوم عذاب قبر بخاطر غیبت است. «بحار جلد 6 ص 245»
3- حضرت علی علیه السلام میفرماید: عذاب قبر بخاطر سخن چینی و اجتناب نکردن از ترشحات بول است( کسانی که ایستاده بول می کنند واز قطرات آن دوری نمینمایند).
4- مردی که از همسر خود دوری و به خواستههای طبیعی او پاسخ مثبت نمیدهد. «بحار جلد 6 »
تجسم ارواح در برزخ
مفید در «امالی» خود از حضرت صادق(ع) نقل می کند: «هنگامی که خدا روحی را قبض مینماید، آن روح را به شکلی همانند آنچه که در دنیا داشته، به بهشت میفرستد. این این ارواح در آنجا میخورند و میآشامند و هنگامی که شخصی بر آنان وارد میشود، آنها را به همان شکلی که در دنیا داشتهاند،میشناسد.»
ودر «کافی» از « ابی ولاد خیاط» نقل میکند که به امام صادق(ع) عرض کردم: «فدایت گردم،مردم چنین روایت می کنند که ارواح مومنین در چینهدان پرندگان سبزرنگی است که در اطراف عرش الهیاند. امام فرمود: نه ، مومن نزد خدا محترمتر از آن است که روحش را درچینهدان پرندهای قرار دهد ولکن آن را در بدنی همچون بدنهای خودشان قرار میدهد»
در «کافی» همچنین از امام صادق(ع) نقل شده که «ارواح به همان شکل جسدهاشان بر درختی در بهشت قرار میگیرند،همدیگر را می شناسند و از یکدیگر راجع به افراد میپرسند و هر زمان که روحی از ارواح نزدشان میآید به هم میگویند : رهایش کنید چه او اکنون از نزد هول وهراسی عظیم سررسیده است. سپس از او میپرسند فلانی چه کرد؟ اگر پاسخ گوید او را زنده ترک گفتهام، امیدی بدو بندند و اگر پاسخ دهد که او مردهاست، گویند ها! فرو افتاد، فرو افتاد (یعنی در جهنم)».
چنین معنایی در اخبار بسیاری آمده که البته همگی در مورد مؤمنین بخصوصه است.
تشابه بین خواب و مرگ است ونه بین خواب و برزخ
تشابهی بین حالت خواب و حالت مرگ وجود دارد. و آن عبارت از اینست که در هر دو حالت روح انسان قبض میگردد. فرقی که هست اینکه در موقع خواب،قبض کامل و طولانی انجام نمیگیرد ولی در موقع مرگ، روح بطور کامل وطولانی قبض میگردد و بجز یک ارتباط تکوینی بین روح و بدن مادی تلقی از روح نسبت به بدن مادی باقی نمیماند. به بیان دیگر، تعلق تدبیر و استکمالی روح به بدن مادی در موقع خواب برای مدت کمی با قبض کمتر می گردد، ولی در موقع مرگ این تعلق بکلی و برای یک مدت طولانی با قبض قطع می شود و آنچه در موقع مرگ باقی میماند یک نوع ارتباط مخصوص تکوینی بین روح وبدن مادی است که غیر از تعلق تدبیری و استکمالی روح است به بدن.
بنابراین، هر دو حالت خواب و حالت مرگ، از جهت قبض شدن روح، با یکدیگر تشابه دارند و از نظر کمیت و کیفیت قبض با همدیگر فرق داشته و متمایزند.
بنظر میآید که منظور از تشبیه مرگ به خواب در روایتی که از امام باقر سلام الله علیه نقل شده است، تشابه این دو حالت از جهت قبض و مشارکت این دو در اصل قبض باشد. ودر حقیقت امام علیه السلام میخواهد به این نکته که در هردوحالت روح انسان قبض میگردد، اشاره بفرماید و منظور این نیست که بعد از قبض شدن روح و ورود روح به عالم برزخ، یک خواب طولانی شروع میگردد، و درواقع، منظور تشابه خوابیدن و مرگ است ونه تشابه برزخ و خواب.
بیان امام علیه السلام ناظر به مفهوم آیه 42 سوره زمر است که میفرماید:
« الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون»
در این آیه هم خدای متعال به قبض شدن روح انسان در دو حالت خواب ومرگ اشاره میکند ومشابهت این دو را بهمدیگر از جهت مقبوض بودن روح با قبض الهی در هر دو حالت بیان نموده و به جهت افتراق هم اشاره میفرماید.
بنابراین کیفیت استناد و به روایت منقول از امام باقر سلام الله علیه از جانب آنانی که عالم برزخ را در عالم خواب طولانی میدانند برای ما روشن شد و فهمیدیم که این استناد کاملاً ناصحیح بوده و روایت ناظر بوضع روح در برزخ نیست و بلکه ناظر به تشابه بین مرگ و خواب از جهت اصل قبض است.
و در نتیجه، روح به مقتضای خاص برزخی و بمقتضای احکام آن نظام بحرکت خود ادامه میدهد و دنباله راهی راکه در حیات دنیوی داشت میگیرد. و این همان تکامل روح است و تکامل روح جز این نیست.
حرکت و تکامل روح در عوالم بعد از برزخ
ونه تنها اشارات موجود در متون اسلامی دلالت بر حرکت و تکامل در انتقال بعالم برزخ و در خود آن عالم می کند. بلکه دلالت برحرکت و تکامل در عوالم بالاتر از برزخ هم مینماید.
انتقال از عالم برزخ بعالم حشر و اولین عالم از عوالم حشر خود بجای خود، باز یک تحول تکاملی و سرفصلی از حرکت کلی تکاملی روح است.
مرگ برزخی که از آیات وروایات استفاده می شود و با نفخ صور اول تحقق مییابد و با این مرگ، ارواح از نظام بالاتر و اولین عالم از عوالم حشر وارد میگردند و از نظام برزخی رها میشوند، همانند مرگ دنیوی است و ورود بعالم دیگری است از عوامل و منازلی که ابتدائاً روح در تنزلات خود از آنها گذشته وبعالم دنیا وارد شده است، یعنی پشت سرگذاشتن عالم برزخ و مثال است در حرکت صعودی الی الله، و این انتقال و مرگ، خود یک تحول تکاملی بزرگ برای روح است. روح با این تحول بزرگ و با این سرفصل هم در مرتبه بالاتری چهره اصلی خود را مییابد و از مرتبه نازله برزخی خودبمرتبه عالی تری ارتقاء مییابد و طبعاً به قسمت مهمی از کمالات وجودی خود که در تنزل از دست داده بود نایل میآید.
عوالم ومنازلی که پیش میآید و مواقف وسرفصلهائی که یکی پس از دیگری در پیش روی انسان قرار میگیرد، هر کدام بجای خود یک تحول بزرگ تکاملی در حرکت صعودی و در برگشت الی الله است و علاوه بر اینکه هر عالمی که عوض می شود ، خود همان عوض شدن عالم وخود انتقال از عالمی بعالم بالاتر از سرفصلی از تکامل و حرکت تکاملی است که با هر انتقالی، انسان بصورت اصلی خود نزدیکتر شده و بکمالات از دست رفته خودهنگام تنزل نائل میگردد وبتدریج سعه وجودی خود را یافته و متناسب عالم قرب می شود، علاوه بر این در هر کدام از این عوالم بعد از ورود به آن کمالات جدیدی را کسب می کند تا جائی که آماده انتقال به عالم بالاتر از آن گشته و منتقل میگردد.