متن زیر بخش های چهارده و پانزده (Biograehia literania) کالریج را تشکیل می دهد که در سال 1817 چاپ شد.
این بخش ها در مقایسه با قسمت های دیگری که می شد انتخاب کرد ثانیا نسبتا کامل تری از قدرت کالریج به عنوان یک منتقد بر خواننده می گذارد.
حقیقت این است که کالریج در مقام فخیم و شعر والا مرتبه کاملا گم شده است .
او بر آن است که خود را در نثر بشناساند.
ما اینگونه احساس می کنیم که خود منتقد بلند مرتبه تر از هر نقدی است که بر او می شود چه در نوشته هایش و چه در سخنرانی هایش .
بخش برگزیده شده حاضر شاید تلقی شود که در مقایسه با آن چیزی که برای خود کالریج رایج و آشناست تلاش ناکافی و کم است ما آرمان شعری او را بیان کند و آن را با ارجاع به شعر خودش و یا شعر ورد زوشا و شکسپیر توضیح دهد.
آنچه که در مورد شکسپیر می گوید به بهترین سفو ممکن است .
او خود را ارزیابی برد و با یک چشم مضمون را که کاملا در حضور قدرت اوست را می نویسد.
در قسمت های اول این بخش و در واقع غیر مستقیما در تمام قسمتها او مقدمه مشهور و رزوشارا در ذهن خود دارد.
مقدمه ای که در تمام شعرهای کامل ویرایش شده و در نوشته های متوازن و ردزورشا یافت می شود.
این نوشته ها را دکتر گروسارت ویرایش کرده است .
اولین سالی که ؟آقای ورد زورشاه من باهم هایه بودیم ، بحث های ما غالبا در مورزد دو نکته مهم در شعر بود قدرت بر انگیختن حس همدردی خواننده با تبعیت صادقانه از حقیقت طبیعت و قدرت ایجاد علاقه به بداعت با توصیف رنگ های خیالی .
این افسون نا بهنگام که اتفاقات نور و سایه نور مهتاب و غروب آفتاب منظره آشنا و شناخته شده را پراکنده می کندبرای این ظاهر می شود که قابلیت عملی بودن ترکیب این دو را نشان دهد . اینها شعر طبیعت اند.
این تفکر خود پشنهاد می دهد ( به خاطر نمی آورم به کلاسیک از ما ) که یک سری از شعرها ممکن است از دو نوع تشکیل شده باشد . در اولی حوادث و عاملان آن حداقل از قسمت هایی ماوراللطبیعه هستند و تعالی مورد هدف فرار است که ( هر جذابیت علاقه ای تشکیل شود که حقیقت نمایش اینگونه احساسات است ) و به طور طبیعی این گونه موقعیت ها را همراهی می کند و آنها را واقعی فرض می کند.
و واقعی به این معنی آنها شبیه هر انسانی هستند که از هر منبع کژ پنداشت که باشند خود را در هر زمان تحت نفوذ نیروی ماورای طبیعی می داند.
در مرتبه دوم : موضوعات از زندگی عاری و معمولی انتخاب می شوند ،شخصیت ها و حوادث آنگونه هستند که در هر روستا و حومه ای یافت می شود جایی که ذهن متفکر پر احساس به دنبال آنهاست و یا زمانی که آنها خود را نمی نمایانند. ذهن به آنها توجه می کند.
طرح از یان ایده نشئت میگیرد .1
با شروع می شود و با و ردژورف به پایان می رسد . دیگرز شعرهایی که در ژوورث با سبک بسیار ساده نوشته هستند که در آنها به این توافق رسیدیم که تلاشهای من باید به سمت افرادو شخصیت های ماورای طبیعی یا حداقل رمانتیک و معطوف باشد و از ماهیت درونی ما علاقه انسانی وسیمای حقیقت تا حد کافی برای فراهم کردن اشباح خیال منتقل شده باشد که خواستار تعلیق و بلا تکلیفی نا باوری در لحظه است و این حقیقت شعر را تشکیل می دهد.
از طرفی آقای وردزورث مقصود خود اینچنین پیشنهاد می دهد که گیرایی و بداعت به همه چیز هر روز بدهد و احساس مشابه به ماورایی را ایجاد کند که این توسط بیدار کردن توجه ذهن از بی علاقگی به رسوم و هدایت آن به سمت دوست داشتنی بودن و خیالات دنیایی است که در پیش روی ماست یک آنج بی پایان به خاطر آشنائیست و نگرانی خودخواهانه ما چشم داریم اما نمی بینم گوش داریم اما نمی شنویم و ما تب داریم که نه احساس می کند و نه درک می کند.
با این دیدگاه من Ancient mariner را نوشتم و از میان شعرهای دیگر Dark ladie و (cheritable) را آماده می کردم که در آنها من باید ایده آل های خود را نسبت به آنچه که در اولین تلاشم انجام داده بودم بهتر درک می کردم . اما مهارت آقای ورزودرث خیلی موفق تر عمل کرد و تعداد شعرهایش
خیلی بیشتر بود . آنقدر که نوشته های من به جای شکل دادن تعادل یک تعریف ناهمگون بود .
آقای ورزودرث دو یا سه شعر را که درباره شخصیت خود نوشته بود را با یک واژه پردازی بر شور و حراث متعالی و حفظ شده نوشت که ویژگی خلاق بودن او بود.
در این شکل Lyrical Ballads منتشر شدند و به طور آزمایش توسط او معرفی شدند که آیا موضوعات که طبعا تزئینات و زیادی های معمول را نمی پذیرفت و در کل سبک محاوره ای شعرها احتمالا به زبان زندگی معمولی نوشته نشده تا علاقه خوشایندی به وجود این چیزی است وظیفه مهم شهر است تا فاش کند.
در دومین ویرایش او مقدمه قابل توجهی را اضافه می کندکه در آن به هر حال چند متن ظاهرا با مفهوم متضاد دارد . او دریافته بود که برای بسط دادن سبک خود به انواع شعر مبارزه کند و تمام عبارات نا مناسب انواع سبکی که شامل ؟آنچه او زبان زندگی واقعی می نامیدنمی شود را رد کند.
از این مقدمه که پیوند شعرهایی است که در آن ها ممکن نیست بتوان وجود خلاقیت اصلی را نادیده گرفت هر چند که او در جهت یابی اشتباه کرده باشد اما باز هم یک بحث طولانی مدت را بر می انگیزد .
از پیوستگی قدرت درک و فهم با بدعت گذاری فرض شده من عمق مطلب را شرح می دهم. و در چند مثال متاسفم که می گویم احساست خشونت آمیز با چیزی که بحث در موردش توسط مهاجمین هدایت و تصمیم گیری می شود .
آیا شعرهای آقای وردروزث احمقانه و بچه گانه بود طوری که تا مدت های طولانی اینچنین توصیف شوند آیا واقعا شعرهایش صرفا به خاطر پست بودن زبانش و پوچی افکارش از نوشته های دیگر شاعران متمایز می شود؟
آیا واقعا آنها چیزی بیش تر از آنچه که در نقیضه ها و تقلیدهای ظاهر چیز دیگری را شامل نمی شوند ؟
آنرا اینطور بود پس باید همان موقع راکد می شدند یک اثری بی ارزش و مرده که به ورطه فراموشی سپرده می شد و تنها مقدمه را به دنبال خود می کشاندند .
اما سال به سال تعداد کسانی که آقای ورزودرث رامی ستودند زیادتر می شد آنها از عموم خوانندگان طبقه پایین اجتماع نبودند بلکه عمدتا از میان جوانان با احساسات پر شور و ذهن های متفکر بودند و ارادت آنها ( تا شاید تا حدی با مخالفت تحریک می شد) به خاطر حساسیت شعرهایش بود که متمایز می شد . این چیزی است که من با توجه به تب و تاب مذهبی اش می گویم .
این حقایق و تب وتاب هوشمندانه نویسنده که کم و بیش آگاهانه حس می شوند آنجایی است که همین حقایق با عوامل بیرونی و حتی با سر و صدا انکار می شوند و با حس بیزاری از عقاید او همچنین حس هوشیاری از عواقب آن همراه است که ایجاد حلقه ای از انتقاد می کند و باعث دوام شعرهایش با خشونتی می شود که این خشونت شعرهایش را پیچ و تاب می دهد. من با بسیاری از قسمت های این مقدمه اندازه ای با شعرها در ارتدر ارتباط است و تا آنجا که بدون شک در اختیار کلمات است من اصلا موافق نیستم .