بررسی علل و عوامل موجه شورش ها:
زمانیکه عده ای بر می آشوبند و موضوعی را مورد شورش خود کرده، دست به اقدامات مختلف خشونت آمیز می زنند به فاصله های کوتاه اما متفاوت نیروی انتظامی، اطلاعاتی و امنیتی شهر به محل حادثه میروند و تمام مساعی خود را بکار می گیرند تا آتش آشوب و فتنه را به طرق مسالمت آمیز و در صورت عدم کارآیی چنین شیوه هایی، با توسل به هر طریق ممکن، کنترل و نهایتا خاموش کنند. بنابراین امکان اندازه گیری دقیق متغیرهای مربوط به علل و عوامل پیدایش حادثه توسط مامورین بسیار ناچیز است و تنها طریقی که باقی می ماند پرس و جو از اهالی محل، ناظرین واقعه و یا دستگیر و بازداشت شدن متهم به شرکت در آشوب و بلواست. به بیان دیگر تنها را ه جمع آوری اطلاعات دست دوم از شاهدان عینی و بازداشت شدگان است. مجموعه ای از اطلاعات و داده های جمع آوری شده از این چند طریق – باز هم با ضریبی از خطا و خلاف – تا حدودی علل و عوامل پیدایش آشوب را مشخص می سازد. خطا و خلاف از این بابت که اظهارات اهالی محل، ناظرین واقعه و بازداشت شدگان پایانی ندارد و هر یک از این سه گروه طوری به توصیف و مخصوصا تبیین واقعه میپردازند که با گفته های دو گروه دیگر متفاوت و حتی احتمالا مخالف است اختلاف – گاه کاملا آشکار – بین گزارش های مامورین از یک واقعه مساوی نیز ناشی از همین مسئله است.بنابراین باید پذیرفت که دست یافتن به اصل ریشه ها و علل و عوامل موجه یک شورش شهری نه تنها ساده نیست بلکه تقریبا غیرممکن است و اظهارات هیچ یک از سه گروهی که نام بردیم بخصوص بازداشت شدگان چندان اعتباری ندارد و مجموعه اظهارات سه گروه دیگر نیز از پایایی کافی برخوردار نیست اما چاره ای جز اکتفاکردن به اطلاعاتی که کمابیش سیمای واقعیت را ترسیم می کند نیست و کاستی های تحقیق در این قسمت را باید با دقت بیشتری در سایر بخش ها جبران کرد.
از سوی دیگر تئوریهای موجود در حوزه های جامعه شناسی سیاسی و روانشناسی اجتماعی به پژوهشگران کمک خواهد کرد تا به تبیین کلی و کلان اغتشاشات و شورش های مختلف بپردازند. فرض اصلی چنین تئوری هایی این است که ناکامی در دستیابی به اهداف، تبعیض و نابرابری و سرکوب شدن خواسته های مشروع افراد و آنچه در جامعه برای تحقیق چنین انتظارات وجود دارد، موجب بروز رفتارهای ناهنجار می شود و اگر چنین مشکلی فراگیر باشد، رفتارهای ناهنجار نیز دامنه وسیع و گسترده ای خواهد داشت که به آشوب و اغتشاش می انجامد.
بدین ترتیب می توان گفت که پژوهشگران در تحلیل ریشه های اصلی آشوبها و اغتشاشات علاوه بر پرسش و پاسخ با شاهدان عینی جریان و منابعی که قبلا متذکر شدیم باید تئوریهای مربوطه را نیز مد نظر داشته باشد. البته تئوریها لزوما هیچ یک، علل موجه واقعه خاصی را تبیین نمی کند و به بیان دیگر هیچ تئوری خاصی نمی تواند واقعه معینی را کاملا تحلیل کند، بلکه تنها می توان کلیاتی از چرایی وقوع یک حادثه و یا بروز یک آشوب را از آن درک کرده، مبنای رفتارهای جمعی خشونی خاصی را دریافت. اما به هر حال توسل به چنین شیوه هایی همیشه ضروری است و پژوهشگر را در اندازه گیری متغیرهای مورد مطالعه خود یاری می دهد.
از شیوه دیگری نیز نباید غفلت کرد و آن مقایسه یک واقعه خاص با سایر وقایع مشابه در زمانها و مکانهای متفاوت و مطالعه تطبیقی واقعه موردنظر با سایر وقایع مشابه و کند و کاو در علل و عوامل بروز و ظهور آن است. چنین شیوه ای در عین مقایسه ای بودن، وجوه تاریخی و پیشینه های وقایع مشابه را در نظر می گیرد و به پژوهشگر فرصت میدهد تا ویژگیهای تاریخی حوادث خشونی را وارسی کرده و از این طریق حتی حلقه های گمشده واقعه مورد مطالعه را نیز به نحوی بازسازی کند.
بخش اول: رفتار جمعی
رفتار جمعی Collective Behavior : حاصل کنشهای جماعت و جمع است[1] براساس این تعریف جماعتها می توانند همچنان به شکل توده و انبوهه باقی بمانند، پراکنده، مضمحل شوند و نیز می توانند در صورت استمرار و وجود ضرورتها و نیاز های اجتماعی بالقوه مبنای یک گروهبندی قرار گیرند در این روند جماعت ممکن است تبدیل به دسته شود و از آنجا نوعی خرده فرهنگ ساخته و پرداخته گردد و سپس به ایجاد گروههای گسترده تری تبدیل گردد و خود را پیوسته در جنبش و حرکتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی سازمان دهد(Encyc Lopedia Of The Social Science p.) رفتار جمعی از ابتدائی ترین رفتارهای گروهی است که در قالب هم کنشهای مندرج در بطن جماعتها زمینه بروز می یابد[2].
رفتار جمعی آن شکل از رفتار گروهی است که در موقعیتهای تعریف نشده و عاطفی ایجاد می شود و توسعه می یابد و توسط فرآیندی از کنش متقابل مشخص میگردد. که در آن امیال و خلقیات درباره موضوعات خاص کنش متقابل برانگیخته می شوند، گسترش می یابند، سازماندهی میشوند بسیج میگردند، رفتار جمعی را از آن شکل از رفتار گروهی که بر حسب هنجارها و خطوط فرهنگ تثبیت شده ساخت اجتماعی سازماندهی می شوند بایستی متمایز کرد[3].
رفتار جمعی به فعالیتی اجتماعی اطلاق میشود که تحت شرایط زودگذر بدون ساختار و بی ثبات به دلیل فقدان آشکار هنجارهای پذیرفته شده رخ میدهد. رفتار جمعی غالبا عاطفی، غیرقابل پیش بینی و اتفاقی است و معمولا خارج از محدوده فعالیتهای اجتماعی روزمره به وقوع می پیوندد. اگر چه فقدان ساختار متعارف رفتارهای جمعی مانع مطالعه آنها نمی شود ولی می تواند این مطالعه را بامشکل روبرو کند. بنابر آنچه از مجموع تعاریف فوق برداشت میشود می توان رفتار جمعی را رفتاری بدون ساختار عاطفی یا غیرمنطقی، غیرقابل پیش بینی، بی ثبات دانست، در ترکیب و تعامل رفتار جمعی با بحران شهری از آنجا که علل وقوع بحران شهری موضوعی مهم و پیچیده است، در این زمینه علل جامعه شناسی، روان شناسی و روان شناسی اجتماعی را باید مدنظر قرار داد. نظریه های انگیزشی از نظر تجربی و آزمایشی تا محدوده خاصی مورد تائید قرار گرفته اند و برای اثبات سه نظریه ذیل، دلایل کافی وجود ندارد.
الف – نظریه سیر قحقرایی زیست شناسی جنایی بر مبنای غریزه تهاجمی بنا گردیده و بحران شهری را پس رفتی به سمت رفتار حیوانی میداند.
ب – براساس نگرش سرایت اجتماعی روانکاوی، شرکت کنندگان در بحران شهری به وسیله ضمیر ناخودآگاه، احساسات یا غرایز خود، هدایت میشوند.
ج - بر طبق نگاه آسیب شناسی روانی، اشخاصی که دارای ویژگیهای مشابه یا شخصیت غیرعادی و رفتار آماده بوده و یا گروههایی که در حاشیه جامعه قرار دارند، در شورشها شرکت می کنند[4] این سه نظریه بر فرد متمرکز میگردند و تنوع رفتار و انگیزه های شورشیان را مورد توجه قرار میدهند به طور مثال برخی از وضعیت هرج و مرج پیش آمده استفاده می کنند و بعضی تماشاگر صحنه باقی می ماند. اگر نگرشهای جامعه شناختی، روان شناختی و روان شناسی اجتماعی به طور مستقل مورد استفاده قرار گیرند. تنها جنبه های خاصی از شورش را تبیین می کنند. چند گانگی علل شورش و روش مدیریت و جلوگیری از آن در حوزه این نظریه ها واقع نمی شوند مگر اینکه با یکدیگر ترکیب گردند.
پس از پدیداری یک رخداد اولیه، یک درگیری درون گروهی میان آشوبگران و پلیس در می گیرد که به ایجاد دو قطب خودی و خارجی می انجامد. در گروه خودی ثبات بین اعضاء به وجود می آید اعضای این گروه به آن می بالند و در مورد آن مبالغه می کنند و سرانجام فاصله و خصومت اجتماعی با گروه خارجی تشدید می شود. در طول یک شورش جریان و روند سازنده، مسیر خود را طی می کند بنا بر نظریه کنش متقابل نهادین، گروههای درگیر نه تنها در برابر یکدیگر واکنش نشان میدهند بلکه متقابلا یکدیگر را تعریف و تفسیر می کنند گروه خارجی و فعالیتهای آن مورد سوءتعبیر قرار می گیرد. قدرت بالقوه خشونت تبدیل به یک مارپیج حلزونی گردیده و در مرحله نخست، رفتار گروه خارجی، تحریک کننده محسوب شده و به تهدیدی برای خودآگاهی گروه خودی در می آید.
آموزه های روان شناسی بیان داشته است که تمایل به خشونت در گمنامی در جمع افزایش می یابد زیرا در جمع، ترس از عدم تائید اجتماعی وجود ندارد و آشوبگران زیر پوشش جمع می توانند به راحتی خشونت به خرج دهند. در این حال اغتشاش گران از مسئولیتهای خود رویگردان بوده و ابزار هدایت فرد از کار باز می ایستد آنها با بکارگیری ماسک و پلیس نیز با استفاده از کلاهخود و لباسهای ایمنی هویت خود را پنهان می کنند افزون به این، در شورش، بی طرفی و تصمیم گیری های عجولانه تاثیر منفی از خود بر جای می گذارد. تجربه روان شناختی دیگر، بر این واقعیت که شورش با شروع روند تخریبی و ابزار قدرت پدیدار میگردد تکیه دارد.
مهمترین نظریه های مربوط به بحرانهای شهری به صورت زیر قابل تقسیم است:
رهیافت روانشناختی که شامل تئوریهای روان شناسانه متقدم و متاخر مانند گابریل تارد(انبوه مردم)، گوستاولوبون (انبوه خلق)، اریک هافر(تئوری ناکامی پرخاشگری) خواهد بود.
رهیافت روانکاوی اجتماعی که شامل تئوریهای اریک فروم، رابرت تدگار (محرومیت نسبی)، اورت ای هیگن واوپ (تئوری مبادله) خواهد بود.
رهیافت جامعه شناختی شامل:
1/3. دیدگاههای کارکرد گرایانه مانند امیل دورکیم، رابرت مرتون، تالکوت پارسونز، نیل اسمسلر، چالمرز جانسون، ساموئل هانتینگتون، آلبورن، وده و مولر و فریدریش.
2/3. دیدگاههای جامعه توده وار مانند هانا آرنت، ویلیام کرون هاوذر، چالزتیلی.
3/3. دیدگاههای تفهمی ماکس وبر، هربرت بلومر.
4/3. دیدگاههای تضاد مانند مارکس، لینن، مائو، مارکوتئ، فرانتزنانون، دژی دبره و تداسکاچیل.
5/3. دیدگاههای ساختاری و خرده فرهنگی انحرافی مانند آبرت کوهن، ریچارد کوارد و لوید اوهلین[5].
بخش دوم:دیدگاههای نظری
الف – گوستاولوبون
لوبون پاتروین کتاب ‹‹روانشناسی انبوه های مردم›› در سال 1895 پرآوازه گردید عناصر اصلی در منطق لوبون، تلفیق پذیری و تقلیدپذیری توده ها میباشد و برای این موضوع برای توده ها خصائص روانی قائل می باشد. این خصائل عبارتند از: اتفاق نظر یا همداستانی که ‹‹قانون وحدت روانی انبوه هاست››. به عبارت دیگر در هر انبوهی هیجانها، باورها، تعبیرها و تفسیرها، نیتها و اعمال افراد یکسان و یکپارچه است و این اتفاق نظر یا آگاهی نسبت به آن همراه است. سپس نتایجی از قبیل اعتقاد خرمی، تعصب و احساس قدرت شکست ناپذیر و تصور عدم مسئولیت را به دنبال خواهد داشت .
دوم اینکه افراد در وضع انبوهی همواره تحت تاثیر هیجانها هستند و این هیجانها ناگهانی، بسیط افراطی عمیق و بسیار متغیر است و همین امر نشانه طبیعت زنانه انبوه هاست.
سوم اینکه انبوه ها فکر و تعمق می کنند، لیکن افکار آنها سطحی و استدلالهای آنها نارساست و از تداعی امر و ناهمانندی که روابط میان آنها ظاهری است و نیز از تصمیم بی واسطه و فوری موارد جزئی سرچشمه می گیرد و از اینرو منطق جمعی نوع بسیار پست منطق است[6] از طرف دیگر برای لوبون دو علت سرایت درونی و اقدام رهبران جهت فعال شدن توده لازم میباشد. لوبون عقیده داشت که تقلید جریانی بیش از اندازه فعال و فردی است و به جریانهای خودبخودی سرایت نیازمند است. در هر انبوهی از مردم، هر احساس و هر عملی مسری است و بدین دلیل افکار و اعتقادها اشاعه می یابند وضع ناگهانی وحشت های مختلف نیز در واقع مدیون سرایت هیجانهاست و می توان علت آن را در خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) جستجو کرد[7].
از سوی دیگر عامل دیگر رهبران هستند، به قول لوبون ‹‹انبوه مردم گله ای است که نمی توانند از شبان بی نیاز باشد›› رهبران جهت نفوذ عقاید و نظریات خود به توده مردم از چهار روش استفاده می کنند که بصورت تدرجی و کند اثر می کند:
ادعا: ادعا هر قدر قاطع و مستدل تر باشد موثر تر است.
تکرار: ادعا زمانی اثرگذاری می کند که همواره با تکرار باشد.
سرایت: هرگاه ادعائی به دفعات تکرار شود، موجب جریان فکری می شود که بدان سرایت گویند.
حیثیت: نظریاتی که براثر تکرار و سرایت منتشر می شوند، بوسیله حیثیت قدرتی بزرگ پیدا می کنند[8].
آنچه از نظرات گوستاولوبون می توان استنتاج کرد تحلیلی روان شناختی از پدیده های اجتماعی است از نظر او انسانهای درگیر و آشوب اجتماعی در حد حیوان تنزل یافته و بر اثر عنصر تلفیق پذیری از رهبران و تقلید از اقدامات و رفتار دیگران در واقع دست به اقدامات کور و بدون هدف می زنند و او در جای دیگر می گوید:
توده هایی که به اعتصاب دست می زنند به این سبب نیست که اضافه دستمزدی دریافت کنند بلکه غالبا از آن لحاظ که از یک دعوت به مبارزه تبعیت (تقلید) کرده باشند اعتصاب می کنند[9].
ب- رابرت تدگار:
او واضع تئوری محرومیت نسبی (Relative Deprivation) است. رابرت تدگار محرومیت نسبی را یک پدیده اجتماعی می داند و تلاش نموده است تا رابطه بین مفهوم فوق را با خشونت جمعی تبیین نماید. او کار خود را با سه سؤال اساسی شروع می کند.
منابع روانی و اجتماعی بالقوه بروز خشونتهای جمعی چیست؟
چه عواملی، میزان منابع مذکور را علیه نظام سیاسی تعیین می کند؟
چه شرایط اجتماعی بر ابعاد و شکل و پیامدهای توسل به خشونت تاثیر می گذارند؟
تدگار این بررسی را از چهار متغیر اصلی آغاز می نماید که دو متغیر اصطلاحا متغیرهای مستقل هستند.
عامل بالقوه بروز خشونت جمعی که تابعی از بعد و شدت نارضایتی افراد یک جامعه میباشد.
عامل بالقوه بروز خشونت سیاسی که تابعی از میزان نارضایتی هایی است که نظام سیاسی و عوامل آن را مقصر قلمداد می کند و دو متغیر وابسته نیز عبارتند از وسعت و اشکال خشونتهای سیاسی.
او کار خود را از معرفی تئوری ‹‹ناکامی – پرخاشگری››[10] Aggression – Frustration شروع می نماید و آنرا اینگونه بیان می کند.
‹‹موضوع اساسی ناکامی – پرخاشگری این است که هر قدر محرومیت از حق مشروع شدیدتر باشد کمیت پرخاشگری نسبت به منبع این محرومیت بیشتر خواهد بود. این شرط اساسی، مبنای انگیزه پیرامون موضوع اولیه، خشونتهای سیاسی را فراهم می سازد. یعنی هر چه شدت محرومیت بیشتر باشد وسعت خشونت بیشتر خواهد بود››.
سپس او این فرضیه را بسط داده است و آن را با متغیرهای وابسته خود در ارتباط می بیند. بسط این اصل به رابطه میان محرومیت – خشونت نشان میدهد که نسبت جمعیتی که در خشونت شرکت می کند با متوسط شدت محرومیت ملموس نوسان می یابد. محرومیت متوسط افراد اندکی را برای توسل به خشونت برمی انگیزد. محرومیت محدود افراد را به آغاز خشونت سوق میدهد و محرومیت شدید به احتمال قوی بخشهای بزرگی از جامعه را برای توسل به خشونت برمی انگیزد. سپس او از این مرحله وارد اجزاء سه گانه خشونت سیاسی یعنی بعد (تعداد افراد شرکت کننده) شدت (میزان قدرت تخریبی افراد) و مدت (طول زمان ادامه خشونت) می شود و معتقد است که خشونت سیاسی دارای اشکال سه گانه زیر است:
آشوب: خشونت سیاسی نسبتا خودبخودی و غیرسازمان یافته همراه با شرکت جمعیت کثیری از افراد در آن مانند اعتصابات سیاسی و طغیانهای محلی.
توطئه: خشونت سیاسی بسیار سازمان یافته مانند تروریسم در ابعاد محدود، جنگهای چریکی در ابعاد محدود و کودتا.
جنگ داخلی: خشونت سیاسی بسیار سازمان یافته همراه با شرکت گسترده افراد، طراحی شده برای سرنگونی نظام یا برهم زدن حکومت که همراه است با خشونت گسترده از جمله تروریسم در ابعاد وسیع، جنگهای چریکی، جنگهای داخلی و انقلاب.
‹‹شدت و وسعت محرومیت نسبی توده مردم››
با توجه به جدول فوق مشاهده میگردد که تدگار با توجه به شدت و وسعت محرومیت نسبی مردم و نخبگان تیپولوژی انواع خشونت سیاسی را بیان می کند. اگر شدت و وسعت محرومیت نسبی توده مردم زیاد و شدت و وسعت محرومیت نخبگان کم باشد، در این صورت احتمال وقوع آشوب اجتماعی شدید می باشد. این رابطه در مورد توطئه تقریبا بالعکس وجود دارد و شکل آخر که انقلاب و جنگ داخلی نمودهای آن هستند در هر دو گروه شدت و وسعت محرومیت نسبی بسیار زیاد می باشد.
محرومیت نسبی چیست؟
از نظر تدگار محرومیت نسبی به مثابه اختلاف میان انتظارات ارزشمند افراد و توانائی های ارزشمندشان تعریف می شود. انتظارات ارزشمند، همان منافع و شرایط زندگی است که مردم باور دارند داشتن آنها حق ایشان میباشد. و توانائی های ارزشمند، منافع و شرایطی است که مردم فکر می کنند توان کسب یا حفظ آنها را دارند.
نتایج اصلی بروز خشونت سیاسی، ابتدا شکل گیری نارضایتی است و در مرحله بعدی سیاسی شدن این نارضایتی هاست و سرانجام، انجام اقداماتی خشونت بار علیه اهداف و عاملان سیاسی می باشد نارضایتی ناشی از وجود محرومیت نسبی، شرط اصلی و برانگیزاننده شرکت در اقدامات جمعی خشونت آمیز میباشد. شرایط اجتماعی که شدت انتظارات را بدون افزایش توانائی ها، فزونی می بخشد، در واقع شدت نارضایتی ها را افزایش میدهد، نارضایتی ناشی از محرومیت عامل نشان دادن واکنش است عوامل اجتماعی که بر متمرکز شدن نارضایتی بر موضوعات سیاسی تاثیر می گذارند شامل این موارد است. دامنه محدودیتهای فرهنگی و پاره فرهنگی به خاطر تعدی آشکار، دامنه و میزان موفقیت در خشونتهای سیاسی پیشین، بیان و اشاعه درخواستهای سمبلیک توجیه گر حقانیت به کارگیری خشونت، مشروعیت نظام سیاسی، نوع واکنشهایی که نظام از خود در قبال محرومیت نسبی نشان میدهد. این باور که خشونت در کسب ارزشهای سخت مورد نیاز سودمند بوده است می تواند منبع مستقلی در بروز خشونتهای سیاسی باشد. وسعت خشونتهای سیاسی در یک سیستم و اشکالی که به خود می گیرد تا اندازه ای با درنظر گرفتن ابعاد وشدت نارضایتی های سیاسی تعیین میگردد، ولی هر قدر که انگیزه خشونت، شدید و متمرکز باشد. عملی ساختن آن عمدتا از الگوهای کنترل اجباری و حمایت قانونی در نظام سیاسی تاثیر می پذیرد.
تدگار در ادامه تئوری تیپولوژی محرومیت نسبی را با استفاده از انتظارات ارزشمند و قابلیت های ارزشمند به صورت سه گانه زیر تعریف می کند.
محرومیت نزول (Decremental)
محرومیت فزون طلبی (Aspirational)
محرومیت صعودی (Progressive)
محرومیت نزولی:
RD
انتظارات ارزشمند
زیاد
موقعیتهای ارزشمند جمعی
کم
قابلیتهای ارزشمند
زمان
نمودار محرومیت نزولی
در نمودار محرومیت نزولی، توافق کلی گروه پیرامون وضعیتهای ارزشمند مشروع به مرور به میزان اندکی تغییر یافته ولی متوسط موقعیت ارزشمند قابل دست یافتن یا پتانسیل آن، به میزان قابل توجهی نقصان می یابد. افراد در این شرایط از بابت آنچه آنان روزی فکر میکردند می توانند به دست آورند عصبانی می شوند آنها محرومیت نسبی را با استفاده از شرایط گذشته خودشان می سنجند موقعیت ارزشمند تمامی یک جامعه ممن است به دلیل کاهش تولید کالا، نزول توانمندیهای طبقه ممتاز سیاسی در نظم بخشیدن یا حل بحرانها تحمیل قوانین بیگانه یا از دست دادن اعتقاد به ساختار یکپارچه اعتقادات اجتماعی نزول یابد. زیرا افراد این بخشهای اجتماعی در معنای مطلق آن در مناقشه با سایر گروههای اجتماعی بر سر ارزشهای نادر بازنده می شوند.
محرومیت نزولی در جوامع سنتی و بخشهای سنتی جوامع در حال گذرا، از بیشترین عمومیت برخوردار است.
< >محرومیت فزون طلبی:
RD
توانمندیهای ارزشمند
زیاد
موقعیتهای ارزشمند جمعی
کم
نمودار محرومیت فزونی
در این محرومیت با افزایش انتظارات ارزشمند افراد، بدون آنکه همراه با آن تحولی در موقعیت یا پتانسیل ارزشمندشان رخ دهد مشخص می گردد. آن دسته از افرادی که محرومیت نسبی فزون طلبی را تجربه می کنند پیش بینی نمی کنند یا متحمل از دست داشتن میزان قابل توجهی از آنچه که دارند نمی شوند. آنان به این دلیل عصبانی هستند که احساس می کنند طرق دست یافته به انتظارات تازه یا تشدید شده را ندارند، افزایش انتظارات ارزشمند می تواند بیانگر خواستهایی برای میزان بیشتری از ارزش باشد که تا زمان حال از آن برخوردار بوده اند مانند خواست کالاهای بیشتر و میزان بیشتری از نظر سیاسی و عدالت و ممکن است خواست مزبور در مورد ارزشهای جدیدی باشد که پیشتر فاقد آن بوده اند، مانند مشارکت سیاسی مردمان مستعمره نشین و برابری افراد طبقات پایین و گروههای متعلق به طبقه ممتاز، ثالثا این امر ممکن است بیانگر شدت یافتن تعهد نسبت به موقعیت ارزشمندی باشد که پیشتر به صورتی سست دنبال میشد.