کارل یاسپرس در سال 1883 در اولدنبورگ آلمان چشم به جهان گشود ، در دانشگاه نخست به فراگیری حقوق و پس از آن به تحصیل پزشکی پرداخت و در سال 1909 از دانشگاه هایدلبرگ دکترای پزشکی گرفت و در بخش روان درمانی بیمارستان همان دانشگاه به پژوهش پرداخت پس از انتشار نخستین کتابش در سال 1919 کتاب « روان شناسی جهان گری ها » را نوشت که در مرز روان شناسی و فلسفه بود و خود وی بعد ها آن را کتابی در زمینه فلسفی هستی شمرد . پس از سال 1947 استاد دانشگاه « بال » از زمره فیلسوفانی که گرایش ؟؟؟ داشتند به عقیده ماوراء الطبیعه بسی نزدیک بود . کارل یاسپرس را از متفکران عصر ما شمرده اند از نظر عقیده سیاسی ،دشمن سرسخت حکومت هیتلری بود . او همسری یهودی برگزید و با این کار نفرت شدید خویش را از دوش سیاسی « نازی » آشکار ساخت در سال 1937 حزب ناسیونال سوسیالیسم را که برای فیلسوف یعنی آزاد ، بدور از رنگ و ریا و ؟؟؟ از دایره سلطه جویی و سلطه پذیری بود و دانشگاه را برتر از دولت و سیاست و فرقه و حزب می دانست از کار برکنار کرد و این برکناری تا سال 1945 که سال شکست آلمان و سرنگونی رژیم نازی بود ادامه یافت و در سال 1969 چشم از جهان فرو بست و از نوشته های او « فلسفه » ، « فیلسوفان بزرگ » ، « آغاز و فرجام تاریخ » ، « منطق فلسفی » ، « خرد و هستی » ، « حقیقت فر » ، «فلسفه و جهان »
یاسپرس که یکی از نخستین پیروان ؟؟؟ نه از گروه مسیحان به شمار می رود و نه به فرقه خدانشناسان و ملحدان تعلق دارد و با بسیاری از آن دو فرقه از نظر عقیده متفاوت است زیرا او نظر کانت را راجع به ؟؟ بودن یا قائم بالغیر بودن جهان و تقسیم آ ن به غیبات و ذهنیات یا عاقل و معقول بودن دارد و صریحا مذهب غیر تعقلی را مردود می داند . یعنی عدم اعتماد به عقل و عدم امکان ادراک و تاویل جهان را از طریق آگاهی روشن ، باطل می شمارد و تعقل را عنصر ناگزیر باور فلسفی می داند .
به نظر یاسپرس هدف فلسفه این است که هر لحظه استقلال و ْزادی اراده اینان را به عنوان فرد محقق گرداند ، این استقلال و آزادی در رابطه و تعلق با ؟؟؟ متعال تجلی می کند .
از این روست که به رغم تفاوت آشکار نیچه و کی بوکه گر ، یاسپرس آنان را با دیدی یکسان می نگرد و درباره آنان با آهنگی یکسان سخن می گوید ای نسخنان نکته های بنیادی نگرش هستی آسا یعنی نگرش خود یاسپرس را نیز بر ما روشن می کند :
« هر دوی آنها از ژرفای هستی ، خرد را به پرسش گرفتند . آنان بگونه ای با شکوه با نفوذ کردن با کل زندگی بی آنکه آموزش های بدهند و یا تصویری از جهان عرضه کنند جهان تازه ای از اندیشه ها به روی انسان ها گشودند . »
« به یاری آنها ، هر کس تنها می تواند خودش بشود . اثرشان هنوز به پایان نرسیده ولی پرسش ای ناست : ما که استثنا نیستیم ، چگونه باید خود را در پرتو این دو استثنا بپیمائیم ؟ »
« برای آنان سیستم بیراهه ای است که ما را از واقعیت دور می کند و از این رو جز فریب و خطا نیست ... سیستم همانند چیزی است که استقرار یافته و بسته شده است ، حال آنکه هستی ، درست بر خلاف این چگونگی ها ست . فیلسوف سیستم ساز به معماری می ماند که با آنکه کافی می سازد ، خود در کلبه ای زندگانی می کند یعنی در اندیشه های خویش زندگانی نمی کند . اما نکته ایت است که اندیشه باید خانه ای باشد برای زندگانی و اگر جز این بود باید ویران شود . »
« هیچ یک از آنان ، جهانی بر پا نکرد و چنین می نماید که هر دو آنها همه چیز را ویران کردند . با این همه هر دو جان های مثبتی بودند زیرا به یاری آنان بود که ما از غفلتی که شاید حتی با خواندن نوشته های فیلسوفان بزرگ نیز از میان نمی رود بیرون آمدیم » .
این بیرون آمدن از غفلت یعنی بیدار شدن ، نکته اصلی فلسفه یاسپرس است ، کار فلسفه شناختن جهان نیست بلکه پیدا کردن انسان است . انگیزه رو کردن به شناخت جهان و خدا ، همانا به خود آمدن و دریافتن خویشتن است .
نکته های بنیادی فلسفه یاسپرس را می توانیم بیش از همه در اندیشه کانت و نگرش کی یرکه گر بیابیم .
یاسپرس نیز همانند کانت بودن شناسی را ناممکن می شمارد . اما با این حال از سه آزمون فلسفی چون سه آزمون بنیادی یاد می کند : 1- رو کردن به حقیقت جهان 2- خود 3 خدا .
سرانجام ای نرو کردن و آزمون برای فیلسوفان جزم اندیش ، دستیابی به اندیشه های قطعی و اثبات پذیر است . برای کانت ، گرفتار آمدن به ستیزه خود با خود ، ولی برای یاسپرس ، آزمون شکست به شمستی است که پایان راه نیست بلکه سرآغاز بیداری است . سر و کار یاسپرس با خردی است که واقعیت و شور خودرا
از هستی اصیل انسان می گیرد و اگر جز این باشد نتیجه خردورزی بصورت اندیشیدن کلی در خواهد آمد . اندیشیدنی که به هر موضوعی خواهد پرداخت بی آنکه به ژرفای هیچ یک از آنها راه برد ، به مفهوم ها و ایده هایی خواهد پرداخت کلی ، همسان ، و به دور از واقعیت تاریخی ، تنها هستی اصیل انسانی است که تاریخی است یعنی همواره در وضعیت خاص و افقی ویژه و اکنون است که آنرا « زندگی ؟؟؟ » از این روی که یاسپرس بر این نکته تایید می ورزد که خرد و هستی چون دو قطب بودن انسانند ، دو قطبی که رویارویی هم شرط تحول یکدیگرند .
یاسپرس درباره برداشت کانت از خرد می گوید :
« چنین می نماید که او سراسر پهنه خرد را می کاود و روشنمی کند به آنکه در یابد که به یک معنی خرد عشق است و نیروی خود را نیز از عشق می گیرد . »