پیامبر اسلام
مدیر و فرمانده ای بی نظیر
تقدیم به ساحت مقدس امام زمان (عج)
مقدمه:
حتی آنها که اسلام را به عنوان یک آئین الهی نپذیرفته اند، در این امر شک ندارند که پیامبر اسلام، فرمانده بزرگی بود که پیروزی سربازانش را در کمترینمدت و با کمترین ضایعات تامین کرد. و از نظر مدیریت نیز آنچنان نیرومند بود که از یک جامعه نیمه وحشی، تمدنی بزرگ به وجود آورد و از قبائل پراکنده عرب توانست تشکیل امتی بدهد. شک نیست که تالیف امتی واحد از قبایلی که در طول تاریخ به نزاع وتخاصم و حمله و هجوم بر یکدیگر عادت کرده بودند و خون همدیگر را می ریختند؛ در اندک مدتی، کاری بس بزرگ و معجزه اجتماعی بی نظیری است که تاثیر آن بر کل تاریخ بشر بر کسی پوشیده نیست.
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه؛ مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود.
پیامبر بزرگوار اسلام (ص) این برتری را دارا بود که برای اولین بار در تاریخ ملت عرب، ملل دیگر را در تحت رایت اسلام به عنوان «امت واحد» گرد آورد و این پیروزی سبب شد که در مدت 23 سال تمام جزیره العرب را آزاد کند، و هم عناصر مخالف و بیگانه را در آن سرزمین از میان بردارد و تأمین عدالت اجتماعی را در تمام جزیره محقق سازد.
گفته اند که پیامبر اسلام در ده ها غزوه (جنگهایی که در آن، پیامبر (ص) حضور داشتند) و سریه (جنگهایی که در آن، پیامبر (ص) حضور نداشتند) در دوران حیاتش بیست و هفت نبرد را خود شخصاً رهبری کرد.و پیروزی های عظمیی که پیامبر در این جنگ ها بدست آورد نشانگر برتی روش او در نبرد بوده است.
متاسفانه هیچ یک از مورخان نتوانسته اند افق استراتژی غزوات پیامبر (ص) و کارهای نظامی او را کاملاً روشن کنند، و لذا اعمال نظامی او از نظر فنی بخوبی تبیین نشده است.
او بهترین سپاه ایدئولوژیکی را در تاریخ بوجود آورد.
برخی از متخصصین امور نظامی که اخیراً روی کارهای نظامی و سیاسی پیامبر اسلام (ص) مطالعه کردهاند به وضوح نشان دادهاند که پیامبر بزرگ اسلام (ص) در آئین نبرد نیز بینش فوق العادهای داشته است؛ و با برداشتهای دانش نظامی، ثابت کردهاند که پیامبر (ص) فرمانده بزرگ اسلام، حتی در روش نبرد نیز همتا و مانند ندارد؛ و اگر ما به دیده عبرت در وظایفی که اون در آن موقعیت دشوار، با وسائل مادی اندکی که در مقایسه با نیروهای دشمنانش در اختیار داشت، بنگریم، به عظمت کارهای او پی خواهیم برد.
بار خدایا! گرامی ترین دروددها و افزون ترین برکات خود را بر محمد (ص) بنده وفرستاده ات اختصاص ده، که خاتم پیامبران گذشته، گشاینده درهای بسته، آشکار کننده حق با برهان، دفع کننده لشگرهای باطل و درهم کوبنده شوکت گمراهان است.
زمینه بحث
در ابتدای بحث، باید توجه به این مطلب داشته باشیم که مدیریت و فرماندهی یک نوع «ایدئولوژی» است؛ یعنی، یک نوع از «بایدها» است.
مدیر باید این چنین باشد، فرمانده باید آنچنان باشد، وظیفه فرمانده این است و وظیفه مدیران آن است و می د انیم «بایدها» همیشه از «هستی ها» یعنی از «جهان بینی» سرچشمه می گیرد.
ما اگر واقعیات موجود را تشخیص ندهیم، وظایف لازم را تشخیص نخوایم داد؛ اگر «هستی ها» را ندانیم؛ «بایدها» را نخواهیم دانست.
اینجا بحث مفصلی است درباره رابطه «جهان بینی» و «ایدئولوژی» و این که اینها چه نوع رابطه ای با هم دارند؛ ولی ما در اینجا همین اندازه می گوئیم که طرفدار این رابطه هستیم.
ما معتقدیم همیشه «بایدها» از «واقعیت ها» سرچشمه می گیرند ویک رابطه محکم و منطقی بین «جهان بینی» و «ایدئولوژی» وجود دارد.
بنابراین، چون ما در مدیریت و فرماندهی با یک سلسله «بایدها» سروکار داریم طبعاً باید ببینیم چه واقعیتهایی است که این بایدها را به دنبال خود می کشاند؛ و چون مدیریت، و فرماندهی اسلامی مطرح است، قهرا جهان بینی هم باید جهان بینی اسلامی باشد.
یک نگاه اجمالی به عالم هستی می افکنیم و یک نگاه اجمالی هم به قرآن، ان وقت یک جهان بینی فشرده در زمینه این بحث به دست می آوریم؛ و سپس به بحث فرماندهی و مدیریت و بایدها ونبایدهایی که در این زمینه وجود دارد می پردازیم.
برای پی بدن به ضرورت تشکیلات در پیشبرد اهداف بزرگ اجتماعی، باید قبل از هر چیز، اقدام به یک سیر «آفاقی» و «انفسی» کرد.
در قسمت اول، یک نگاه به عالم بزرگ هستی می افکنیم، در همان نگاه اول می بینیم مجموعه عالم هستی یک نظام عظیم تشکیلاتی است؛ وبه تعبیر دیگر این جهان، اداره بزرگی که با یک مدیریت مقتدر و توانا و بی نهایت آگاه، اداره می شود.
جالب این که در میان اوصاف خداوند در قرآن مجید، کلمه «رب» بیش از همه جلب توجه می کند، و تقریباً در حدود «هزار بار» این کلمه در آیات قرآنی تکرار شده است[1] (یعنی تقریباً در هر شش آیه یکبار) و بعد از لفظ جلاله «الله» که اشاره به ذات جامعه جمیع صفات کمالات است و در حدود 2700 بار در قرآن تکرار شده، (از نظر تعداد) کلمه «رب» قرار دارد.
ارباب لغت، معانی زیادی از جمله پنج معنی زیرا را برای «رب» ذکر کرده اند:
«مالک، مدیر، مربی، قیّم، منعم»[2] که در مجموع آنها مساله «مدیریت» به خوبی نمایان است؛ و بعضی دیگر در معنی این واژه، مفهوم « المالک المصلح« را ذکر کرده اند که موضوع مدیریت را به شکل واضح تری منعکس می کند.
قابل توجه اینکه، این واژه هنگامی که به صورت مطلق ذکر شود و بدون هیچ قید دیگر تنها در مورد «خدا» به کار می رود، ولی هرگاه بخواهیم درباره مخلوق به کار بریم، باید آن را اضافه کرده؛ مثلا، بگوییم: «رب الدار»، «رب البیت» و ...
بنابراین، وقتی که ما از دیدگاه قرآن نگاه می کنیم، خدا را به صورت یک فرمانده و مدیر کل د رعالم هستی می بینیم.
نتیجه می گیریم که عالم هستی اداره سازمان بزرگی است که در رأس این سازمان و اداره عظیم خداست.
جهان بینی اسلامی به ما می گوید: کل عالم یک سازمان واحد و یک اداره کل است که خداوند هم فرمانده کل آن می باشد.
از دیدگاه «جهان بینی توحیدی» مجموع عالم یک واحد بیش نیست با ارتباط تشکیلاتی منسجم و تحت حاکمیت «الله».
قرآن می گوید مسلمانان باید خودشان را با نظام کل عالم تطبیق بدهند، «و السما رفعها و وضع المیزان؛ و آسمان را برافراشت و میزان و قانون (در آن) گذاشت».
و بلافاصله نتیجه گیری می کند «الا تطغوا فی المیزان؛ تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت منحرف نشوید)»[3]
یعنی شما که قطره ای از این اقیانوس بیکران و ذره ای از دشت پهناور و جزء کوچکی از این عالم بزرگ هستید، مگر ممکن است از نظم حاکم بر آن مستثنا باشید و بدون حساب و کتاب زندگی کنید! مگر وصله ناهمرنگ در این عالم ممکن است!
اصولاً مهمترین دلیل شناخت خدا که همه فلاسفه و متکلمین روی آن تکیه کرده اند و اکثریت قریب به اتفاق آیات توحیدی قرآن بر محور آن دور می زند، «برهان نظم» است که از مدیریت حساب شده این جهان، به و جود آن «مدیر و مدبر» و آن «فرمانده قادر و دانا» پی می بریم که اگر مدیریت بی نظیر خداوند در پهنه عالم هستی نبود وجودش ناشناخته می ماند.
نه تنها ذات مقدس او، که بسیاری از صفات والایش از همین نظام هستی و مدیریت بی نظیر آن شناخته می شود.
تمام کتابهایی که در زمینه علوم مختلف نوشته شده است و از نظامات جهان هستی در خلقت منظومه ها و کهکشانهای عظیم گرفته ، ت اسرار شگفت انگیز اتم و انواع جانداران و گیاهان سخنی می گوید، همه و همه شرح و بیان «مدیریت دقیق» و «فرماندهی حساب شده» خداوند در این عالم بزرگ است.
به همین دلیل، برای پی بردن به اصول صحیح تشکیلات و ضوابط مساله مدیریت و فرماندهی، راهی بهتر از این نیست که به این دستور پر معنی قرآن تحقق بخشیم:
«و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون؛ و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است، و در وجود خود شما (نیز آیاتی است)؛ آیا نمی بینید!»[4]
وظیفه یک انسان موحد متعهد و هوشیار این است که قبل از هر چیز خویشتن و جهانی را که در آن زندگی می کند، بشناسد؛ و از اصول و نظاماتی که بر این عالم وسیع حاکم است، تا آنجا که در توان دارد آگاه گردد؛ و همان اصول را در زندگی اجتماعی خود به کار گیرد که بزرگترین رمز پیروزی، شناخت همین نظامهای تکوینی، و به کارگیری این سنتهای الهی در نظامات تشریعی است.
انسان نمی تواند به گونه ای ناموزون در این جهان هستی زندگی کند؛ و به همان اندازه که از «نظام» و «تشکیلات» و «مدیریت صحیح» فاصله می گیرد، با شکست و ناکامی روبرو خواهد شد و محکوم به فناست.
از ویژگی های زندگی انسان، این است که تمام کارهای اصلی و مهم او به صورت جمعی انجام می شود، و کار جمعی، بدون تشکیلات و سازماندهی و مدیریت، محصولی جز هرج و مرج؛ به هدر دادن نیروها؛ و از بین بردن امکانات و استعدادها، نخواهد داشت.
اگر تمام ابزار و وسایل لازم برای انجام یک کار را به منزله «جسم» فرض کنیم، مدیریت صحیح به منزله «روح» آن است و با جدا شدن این روح، چیزی جز لاشه گندیده ای باقی نخواهد ماند.
امیرمؤمنان علی (ع) نقش فرمانده و مدیر را در جامعه به رشته و نخ گردنبند تشبیه کرده است.
فرمود: «و مکان القیم بالامر مکان النظام من الخرز، یجمعه و یضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب ثم لم یجتمع بحذا فیره ابدا؛ موقعیت فرمانده و قیام کننده به امور دین، مانند کار رشته است که مهره ها را جمع می کند، و پیوند می دهد؛ اگر رشته بگسلد، مهرها ها از هم جدا شده پراکنده می گردد و دیگر هرگز به تمامی جمع نخواهد شد!»[5]
«مدیریت» به نیروها «جهت» می دهد و هم «انگیزه» و هم «سازمان» و هم «کنترل» و «هماهنگی»؛ اصولی که هرگونه بازدهی در سایه آن صورت می گیرد.
آنچه در قرآن در سوره نور درباره مؤمنان راستین آمده که:
«انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستاذنوه؛ مومنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند و هنگامی که در کار مهمی با او باشند، بی اجازه او جائی نمی روند ...»[6] بیانگر یک دستور انضباطی تشکیلات است که مساله اعمال مدیریت را حتی در نظارت بر مساله «حضور و غیاب» منعکس می کند.
در آیه بعد از آن آمده است که: «لاتجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا قد یعلم الله یتسللون منکم لواذا فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذال الیم؛ پیامبر را همچون خودتان صدا نزنید (یا محمد نگویید، یا رسول الله که بیانگر مقام رهبری اوست، بگویید!) خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می شوند و یکی پس از دیگری از حضور در صحنه فرار می کنند، می داند، ولی آنها که مخالفت فرمان او می کنند باید بترسند از این که فتنه ای دامنشان را بگیرد، یا عذابی دردناک به آنها برسد!»[7]
اینها نیز اشارات دیگری به مساله انضباط ناشی از مدیریت و نظام تشکیلاتی است.
نگاهی گذرا به زندگی پیامبر (ص)
یک نگاه گذرا به زندگی پیامبر اسلام، بعد از بعثت، نشان می دهد که زندگی پربارش به دو دوران متمایز تقسیم میشود:
1- دوران مکه (دوران آمادگی و سازندگی)
2- دوران مدینه (دوران عمل و پیاده کردن برنامه ها)
در دوران مکّه، تمام همّت پیامبر (ص) متوجه آموزشهای عقیدتی و فکری و فرهنگی بود تا دلهای تازه مسلمانان را از رسوبات شرک کاملاً شستشو دهد، و آنها را برای یک حرکت بزرگ به سوی یک آئین الهی پیشرو، همراه با تشکیل یک «حکومت انسانی نیرومند و پرقدرت» به عنوان مقدمه ای برای پیشبرد اهداف بزرگ رسالت، آماده سازد.
در این دوران 13 ساله، مسلمانان به طور مداوم تحت پوشش برنامه های تعلیماتی و فکری و فرهنگی قرار داشته و به همین دلیل، قسمت عمده سوره های قرآن مجید در همین دوران نازل شده است؛ چرا که بهترین وسیله تعلیم و تربیت و آموزش و تهذیب و تزیکه و پاکسازی آنها، همین آیات بود.
مسلمانان در این مقطع موظف بودند علاوه بر اقامه نماز در پنج وقت که درس عملی مستمری برای سازندگی آنها بود، شبها بپاخیزند، و به مقدار توانایی، این کتاب بزرگ آسمانی یعنی قرآن را تلاوت کنند و خود را با تعلیمات آن تطبیق دهند.
«ان ربک یعلم انک تقوم ادنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفه من الذین معک و الله یقدر اللیل و النهار علم ان لن تحصوه فتاب علیکم فاقروا ما تیسر من القرآن؛ پروردگارت بخوبی میداند که تو نزدیک دو ثلث یا نصف، یا لااقل یک ثلث از شب را از خواب برمی خیزی، و گروهی که با تو هستند نیز همراه تو بپا می خیزند، خداوند شب و روز را مقدر ساخته واندازه گیری نموده، او می داند که شما قدرت ندارید تمام شب را مشغول عبادت و فراگیری قرآن باشید لذا شما را مشمول عفو خود قرار داد، ولی آنچه را می توانید، از قرآن بخوانید!»[8]
انتخاب شب، مخصوصاً برای این بوده است که «انقلاب اسلامی» تازه آغاز شده بود و باید تا مدتی دور از چشم دشمن ریشه بداوند، و شاخ و برگ بگستراند، تا به حدی نیرومند و قوی شود که هیچ طوفان سهمگین نتواند آن را از جا حرکت دهد.
اگر برنامه آموزشی پیامبر (ص) در این سیزده سال با نظام و تشکلات ویژه و «مدیریت صحیح» نبود، اسلام با این سرعت پیش نمی رفت و مسلمانانی ورزیده، و معتقد، مؤمن، متعهد، شجاع و ایثارگر پرورش نمی یافتند.
مساله آموزش قرآن، در میان مسلمانان، به قدری اهمیت داشت که حتی گاه مهریه زنان را آموزش قرآن قرار می دادندکه هم عقیده بود، و هم برنامه، هم آموزش و پرورش، و هم نظام و تشکیلات و طرح حکومت!
اختناق در مکّه و آغاز هجرت
محیط مکه به خاطر نفوذ شدید اشراف قریش، و خفقان فوق العاده ای که از ناحیه مشرکان متعصب بر آن حاکم بود، بیش از آن آمادگی برای گسترش اسلام نداشت؛ و می بایست طبق برنامه منظمی، مسلمانان تدریجاً به مدینه که محیط مساعدتری بود و از سوی مردمش اعلان وفاداری نسبت به پیامبر (ص) شده بود هجرت کنند و سرانجام خود پیامبر (ص) نیز مخفیانه به آنها بپیوندند؛ آری «مدینه» سکوی بسیار مناسبی برای پرش اسلام محسوب می شد!
و این مرحله، دقیقاً اجرا شد هر چند جان پیامبر (ص) در این راه سخت به خطر افتاد ولی خداوند که او را برای رسالت عظیمی ذخیره کرده بود از خطر رهائیش بخشید.
اما در همان موقع که پیامبر (ص) نیز در مکه بود، گامهای موثر دیگری با مدیریت بسیار حساب شده، برای گسترش آئین جدید و تشکیل حکومت اسلامی، به عنوان یک اهرم نیرومند برای رسیدن به اهداف اسلامی و انسانی، برداشت؛ از جمله:
1- در عصر جاهلیت، مراسم حج، هرچند توأم با خرافاتی بسیار، انجام می شد؛ زیرا حج جزء آئین ابراهیم (علیه السلام) بود و بقایایی این آئین، آمیخته با خرافات زیاد در میان مشرکان عرب، وجود داشت؛ پیامبر (ص) در موسم حج با گروه های از مردم «جزیره العرب» که به مکه می آمدند، به طور پنهانی ملاقات کرد و هسته بندی بیعت و پیمان مردم مدینه نیز در همین ایام حج صورت گرفت.
در یکی از همین مراسم بود که در گردنه معروف «منی» رسول خدا (ص) با نمایندگان مردم مدینه ملاقات نمود. آنها با وی به عنوان «پیامبر و رهبر» بیعت کردند این پیمان به عنوان «پیمان عقبه اولی» شهرت یافت.
در موسم دیگری از حج، یک گروه 73 نفری که چند تن از آنان از زنان بودند، مجدد با پیامبر (ص) در «عقبه» ملاقات و بیعت کردند و «پیمان عقبه ثانیه» در آنجا بسته شد.
این هیأت، پس از بازگشت به مدینه، مقدمات هجرت پیامبر (ص) و تأسیس حکومت اسلامی را فراهم ساختند. و به این ترتیب مساله هجرت به صورت یک واقعه بزرگ و سرنوشت ساز دینی و سیاسی، حداقل از دو سال قبل از هجرت پی ریزی شده بود.
2- هجرت گروهی از مسلمانان نخستین به حبشه که «هجرت اولی» یا «هجرت صغیر» بود، نیز بخشی از این برنامه محسوب می شد؛ چرا که هم باعث شد صدای آئین نوین و پرخروش اسلام در فضای آفریقا بپیچد و مهاجران حبشه نیروی ذخیره ای باشند برای آینده حکومت اسلامی.
3- هنگام بیماری «ابوطالب» مدافع بزرگ و با شخصیت اسلام، مشرکان غرب و سردمداران مکه که برای او احترام خاصی قائل بودند، به دیدنش آمدند و تصمیم داشتند در این جلسه به اصطلاح «طرح آتش بس» را با پیامبر (ص) و مؤمنان اندک اما پرشور اطراف او، امضاء کنند؛ و حتی با دادن امتیازات عالی و مقامی، حضرتش را به سازش با شرک و بت پرستی بکشانند.
ابوطالب از پیامبر (ص) تقاضا کرد که در آن مجلس شرکت کند و پیشنهاد سران قریش را خدمتش عرض کرد؛ در این جا بود که پیامبر (ص) آن جمله معروف تاریخی اش را فرمود:
«تقولون لا اله الا الله، و تخلعون ما تعبدون من دونه؛ بگوئید لا اله الا الله و هرچه غیر اوست کنار بگذارید!»
این گونه سخنان بخوبی نشان می داد که پیامبر (ص) در همان حال مشغول سازماندهی بزرگی برای یک حکومت عظیم جهانی است (طرح بسیار وسیع بود و بلند، و نقطه شروع کوچک) که:
یکی از اصول مهم مدیریت همین است!
4- پیامبر پس از ورود به «مدینه» قبل از هر چیز به «تشکیل حکومت) پرداخت.
جالب این که قبل از هر کار به ساختن مسجد پرداخت؛ زیرا کانون همه اینها مسجد بود؛ و به تعبیر دیگر، تمام تأسیسات این حکومت در مسجد خلاصه می شد.
مسجد، دانشگاه بزرگ اسلام بود.
مسجد، مرکز خودسازی و تربیت نفوس ملسمین بود.
مسجد، ستاد لشکر محسوب می شد.
مسجد، دادگاه و مرکز قضاوت پیامبر بود.
و بالاخره مسجد علاوه بر این که کانون اصلی معنویت و پیوند با خدا و تقویت روح ایمان بود، مرکز سازماندهی تشکیلات اسلامی، در تمام زمینه ها محسوب می شد.
درست است که همه این برنامه ها، به فرمان الهی صورت می گرفت، ولی به هر حال، تاکتیکهای فرماندهی و اصول مدیریت دقیقاً در آنها اجرا می شد.
مسئولیتها و وظایف شانزده گانه
یک مدیر و فرمانده
پیش از آنکه شرایط علمی و اخلاقی یک مدیر لایق، روشن شود، باید ابعاد وظایف او را در نظر بگیریم، چرا که همیشه «شرایط» بر محور «وظایف» دور می زند، و بدون شناخت ابعاد وظیفه یک مدیر و فرمانده، هرگز نمی توان شرایط لازم برای احراز آن مقام را برای او تعیین کرد.
بطور کلی می توان گفت که یک مدیر، شانزده گانه وظیفه عمده و اصلی دارد:
1- تصمیم گیری
2- برنامه ریزی
3- سازماندهی
4- هماهنگی و کنترل
5- ایجاد انگیزه و ابتکار
6- چاره جویی و پیشگیری
7- بررسی و ارزیابی عوامل پیروزی و ناکامی
8- جمع آوری اطلاعات و آمار لازم
9- جذب نیروهای صالح
10- تشویق و توبیخ
11- شناخت عمیق
12- حفظ اسرار نظامی
13- پیش بینی مواضع
14- توجیهات خاص
1- تصمیم گیری
مدیر، باید قبل از هر چیز برای انجام وظایفی که به عهده او محول شده، تصمیم گیری لازم را به عمل آورد و برای انجام این مقصد باید از امور زیر کمک بگیرد:
الف - «آگاهی ها» و «تجربه های گذشته»
در این قسمت باید انچه را از نظر علمی خوانده، یا در مشاغل دیگری به عنوان تجربه اندوخته، همه را بدقت مورد بررسی مجدد قرار دهد و هرگز مواردی را که به ناکامی منجر شده، فراموش نکند؛ هیچ گاه اصرار به آزمون آزموده ها و پیمودن راهی را که نتیجه آن قبلاً منفی بوده، نداشته باشد؛ که در حدیث معروف آمده:
«ان المؤمن لایلدغ من حجر مرتین؛ افراد با ایمان دو بار از یک سوراخ گزیده نمی شوند.»
این نکته شایان توجه است که آموزشهای کلاسیک در زمینه مدیریت، هر قدر عمیق و گسترده باشد، هرگز جای مسائل تجربی را نمی گیرد، بلکه ارزش آنها نیز با محک تجربه تعیین می شود.
امیرمومنان علی (ع) می فرماید:
«و فی التجارب علم مستانف؛ تجربیات، علم و دانش جدیدی است!»
ب – بهره گیری هرچه بیشتر از مشاوره
جالبترین تعبیر در این زمینه، در کلام امیرمؤمنان (ع) وارده شده، آنجا که می فرماید: «لاظهیر کالمشاوره؛ هیچ پشتیبانی همچون مشورت نیست!»[9] انسان از طریق مشورت می تواند تمام ارزشهای فکری دیگران و تجربیات آنها را در اختیار خود قرار دهد.
علاوه بر دستور صریحی که قرآن در دو آیه از سوره های «آل عمران» و «شوری» در این زمینه داده و همگان را به شورا دعوت کرده، زندگی شخص پیامبر (ص) و ائمه هدی (علیهم السلام) نشان می دهد که حتی با داشتن علم سرشار الهی و تحصیل در مکتب «و علمک ما لم تکن تعلم ...؛ و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت ...»[10]، و ارتباط با سرچشمه جوشان و پرفیضان وحی، هرگز کارهای مهم را بی مشورت اصحاب و یاران خود انجام نمی دادند؛ و حتی گاه که نتیجه شورا با نظر خودشان مخالف بود، نظر خود را کنار می گذاشته و به مشورت عمل می کردند تا «قدوه» و «اسوه»ای باشند برای هر زمان!
در داستان جنگ «احد» آمده است که پیامبر (ص) عقیده داشت مسلمانان از شهر خارج نشوند، ولی اکثریت اصحاب، طرفدار خروج از شهر و رفتن به کنار کوه «احد» بودنود؛ و حوادث بعد نشان داد که این، نظریه صحیحی نبود؛ و تحمل این ضایعات بزرگ، برای تحکیم پایه مشورت در میان مسلمین قابل قبول بود، و خود رسول اکرم (ص) به این مطلب تصریح فرمود: آنجا که می گوید: «اما ان الله و رسوله لغنیان عنها ولکن جعلها اله رحمت لامتی، فمن استشار منهم لم یقدم الا رشدا و من ترکها لم یقدم الا غیا؛ خداوند و پیامبرش از مشورت نمودن بی نیازند ولیکن خدا آن را بوسیله رحمت برای امت من قرار داد، زیرا کسی که به شور نشیند، به رشد و سعادت برسد و هر که آن را ترک کند، گمراه گردد!»
بنابراین، آنجا که پیامبر با وجود بی نیازیش، با امت خود مشورت می کند؛ به طریق اولی پیروان او ملزم به مشورتند.
اما با تمام اهمیتی که مشورت دارد، باید توجه دقیق به شرایط آن داشت؛ زیرا هر کس را به عنوان مشاور، بویژه در کارهای مهم و سنگین، نمی توان انتخاب کرد که مشورت با کسانی که واجد شرایط نیستند معکوس می بخشد، و انسان را در تصمیم گیری ها ضعیف و ناتوان و گمراه می سازد.
خطر استبداد!
خطرناکترین پرتگاهی که بر سر راه «مدیران» و «فرماندهان» قرار دارد، «استبداد به رأی» و احساس بی نیازی از مشورت و نظرات دیگران است؛ همانگونه که در حدیث آمده است:
«من استبد برایه هلک، و من شاور الرجال شارکها فی عقولها؛ کسی که استبداد رأی داشته باشد به هلاکت می رسد و هرکس با مردان بزرگ مشورت کند در عقل و دانش آنها شرکت جوید!»[11]
و نیز علی (ع) می فرماید:
« و الاستشاره عین الهدایه و قد خاطر من استغنی برایه؛ مشورت عین هدایت است، وکسی که خود را بی نیاز از نظرات دیگران بداند، مطمئناً به خطر خواهد افتاد!»[12]
به این نکته نیز باید دقیقاً توجه داشت که بعد از انجام مشورت با افراد آگاه و بیدار و استفاده از اندیشه «اندیشمندان» و تجربه خبرگان، نباید در تصمیم گیری، تعلل بخرج دهد، و مسائل را بیش از اندازه برای شور معطل سازد؛ مبادا فرصتها از دست برود! چرا که قاطعیت در تصمیم گیری یکی از مهمترین رمزهای پیروزی است، و چه جالب می گوید قرآن بعد از آن که دستور شورا را به پیامبر (ص) می دهد: «فاذا عزمت فتوکل علی الله؛ پس از مشورت به هنگام تصمیم گیری برخدا توکل کن و قاطعانه اقدام نما!»[13]
موردی پیش می آید که شخص مدیر یا فرمانده، در آن موضوع تخصصی ندارد، و در اینجا هیچ راهی جز استفاده از نظر آگاهان در آن موضوع نیست، و طبعاً باید با استفاده از نظرات «خبرگان متعهد و آگاه» اقدام کند و غیر آن نیز حرام و خیانت به مسلمین است.
لذا گاه یک مدیر باید چند گروه مشورتی برای امور مختلف داشته باشد تا بتواند صحیح عمل کند؛ و عدم تشکیل این شوراها یا عدم توجه به نتایج آنها گاه خیانت محسوب می شود.
مولای متقیان علی (ع) فرمود:
«فان معصیه الناصح الشفیق، العالم المجرب تورث الحسره و تعقب الندامه؛ نافرمانی از دستور نصیحت کننده مهربان، دانا و با تجربه، باعث حسرت می شود، و پشیمانی به دنبال دارد!»[14]
گویند هنگامی که مسلمانان شهر «طائف» را محاصره کرده بودند، حدود بیست روز پشت دیوار محکم شهر ماندند و قادر به فتح آن نشدند. پیامبر (ص) با اصحاب خود به مشاوره پرداخت. «سلمان فارسی» در این جنگ نیز طرحی داد که مورد پسند پیامبر اکرم واقع شد؛ گفت: «باید برای درهم کوبیدن و از بین بردن این دژ از منجنیق استفاده کرد!»
«سلمان» با دست خود منجنیقی ترتیب داد. «منجنیق» را به دو «دبابه» (که به منزله تانکهای کوچک قلعه خراب کن امروز بوده است) بست و به آسانی قلعه را گشودند.
«زینی دحلان» در سیره خود می نویسد: هجده روز محاصره طائف طول کشید تا منجنیق برای آنان نصب شد، و این نخستین منجنیق است که در اسلام مورد استفاه قرار گرفت و آن کس که منجنیق را پیشنهاد کرد سلمان فارسی بود!»
همچنین پیامبر در جنگ های بدر و خندق نیز مشورت نموده اند.
تصمیم گیری در روایات اسلامی
در احادیث متعددی که از شخص پیامبر در منابع معروف اسلامی نقل شده، رابطه «عمل» با مساله «تصمیم گیری» به خوبی منعکس است؛ حدیث «انما الاعمال بالنّیات؛ اعمال در گرو تصمیم گیری هاست!» و «لا عمل الا بنّینه؛ عمل بدون تصمیم گیری بی ارزش است!» از معروفترین احادیث در این زمینه است.
ولی در روایات اسلامی، بیشتر روی مساله خلوص و پاکی نیّت تکیه شده است. یک مدیر اسلامی باید بیش از هر چیز به این مطلب بیندیشد که هر گونه آلودگی نیت را از خود دور سازد و خالصانه و مخلصانه عمل کند.
در همین زمینه از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود:
«لکل آمریء مانوی، فمن غزی ابتغاء ما عند الله فقد وقع اجره علی الله عز و جل، و من غزی یرید عرض الدنیا اونوی عقالا لم یکن له الا مانوی؛ بهره هر کس بسته به نیت اوست. آن کس که در میدان جهاد به خاطر پاداش الهی گام می نهد، اجر او بر خداست؛ اما آنکس که برای غنائم جنگی و متاع زودگذر دنیا گام برمی دارد، یا حتی هدفش بدست آوردن «عقال» و پای بند شتری است، تنها بهرهای که می برد همان است.»
آفات تصمیم گیری
مدیر باید از اموری که تصمیم گیری را به مخاطره می اندازد به شدت اجتناب کند مانند:
1- تردید و دودلی
2- احتیاط بیش از حد
3- وسواس در برخورد با مسائل مختلف
4- تسویف (امروز و فردا کردن)
5- ترس و وحشت از مسائل و حوادث بزرگ و احساس حقارت در مقابل آنها
6- دستپاچگی در برابر حوادث پیش بینی نشده
2- برنامه ریزی
بعد از آن که «کلیات مسائل» در شورا برای مدیر روشن شد و به مرحله تصمیم گیری درآمد، برای تحقق بخشیدن و اجرای آن، نیاز به «برنامه ریزی» است.
یک مدیر خوب، کسی است که از قدرت «برنامه ریزی» بهره کافی داشته باشد که آن نیز با استفاده از تجربیات شخصی و استفاده از تجارب دیگران در نظرات صاحبنظران، انجام می گیرد؛ و به هر حال، بدون برنامه ریزی هرگز «نباید» و «نمی توان» وارد مرحله عمل شد.
منتها گاه نیاز به برنامه ریزی «کوتاه مدت» است و گاه «دراز مدت» و گاه هر دو.
درست است که باید تمام مراحل برنامه تا پایان کار قبلاً تنظیم شود ولی هرگاه عملاً تنظیم تمام برنامه غیرممکن است، چون طبیعت بعضی از مسائل ایجاب می کند که نسبت به آینده آن ابهاماتی در کار باشد. در اینجا یک لحظه نباید از حرکت ایستاد و چاره ای جز «برنامه ریزی مقطعی» نیست. باید برای رسیدن به هدف، مراحل مختلفی در نظر گرفته شود و برای هر مرحله یک «برنامه جداگانه» تنظیم گردد.
برنامه ریزی باید واجد شرایط زیر باشد:
الف- برنامه باید دقیق و از نظر کیفی و کمّی کاملاً روشن باشد.
ب- برنامه باید از هر گونه ابهام و کلی گویی خالی و تماماً جنبه علمی و عینی داشته باشد.
ج – در برنامه ریزی باید نیروهای انسانی لازم برای انجام هرکار، هزینه ها، و ابزار و وسائل مورد نیاز، دقیقاً محاسبه شود، و برای هر مرحله و هر مقطع، آنچه لازم است پیش بینی گردد.
د- در برنامه ریزی باید زمانبندی مورد توجه قرار گیرد، به طوری که نه وقت بیهود تلف شود و نه حجم برنامه بیش از مقدار وقت باشد.
ه - در برنامه ریزی باید همیشه محلی برای «حوادث پیش بینی نشده» در نظر گرفته شود، چرا که بسیار می شود که «مدیران» و «فرماندهان» در جریان عمل با مشکلات پیش بینی نشده ای روبرو می شوند که اگر آمادگی برای رویاروئی با آن نداشته باشند، و به هنگام برنامه ریزی این مسائل مورد توجه آنها قرار نگرفته باشد کارشان به بن بست می کشد و درمانده می شوند.
اگر به داستان جنگ احزاب ومساله حفر ان خندق عظیم به گرد مدینه که نه عابر پیاده به آسانی می توانست از آن بگذرد، و نه سواران می توانستند از روی آن بپرند، آن هم در مدتی کوتاه و با وسایل بسیار بسیار ابتدایی، بیندیشیم، و مدیریت پیامبر اسلام (ص) را در این زمینه و کیفیت تقسیم این کار را میان یارانش بنگریم، به دقت و ظرافت در برنامه ریزی پیامبر (ص) پی می بریم و جالب این کار تا کار خندق پایان یافت، دشمن هم از راه رسید!
پیامبر اسلام (ص) شخصاً برای تمام حرکتهای نظامی و غزوات اسلامی تمام مسائل را دقیقاً زیر نظر می گرفت و برنامه را تنظیم می نمود.
در داستان حرکت امام حسین (ع) و یاران به سوی کربلا می خوانیم که در یکی از مزلگاه ها دستور داد که بیش از حد نیاز آب با خود بردارند که سرّ آن بر همگان روشن نبود، اما هنگامی که با لشکر «حرّ» در وسط بیابان خشک و بی آبی رو به رو شدند، امام (ع) دستور داد آبهای اضافی را در اختیار لشکر دشمن که سخت تشنه بودند، بگذارند، و این امر، اثر عمیقی در روحیه حر و یارانش گذاشت و بی شک این محبت در موضعگیری آینده او موثر بود.
3- سازماندهی
هدف از «سازماندهی» تقسیم کار در یک مجموعه است، به گونه ای که مسائل زیر در آن تأمین گردد:
الف – هیچ کاری، بدون مسؤول نماند، و در عین حال از تداخل و تضاد مسؤولیتها جلوگیری به عمل آید.
ب – هر کاری به افرادی که دقیقاً از عهده آن برمی آیند سپرده شود.
ج – کل افراد به صورت یک مجموعه کاملاً منسجم عمل کنند، به طوری که کار هر یک، مکمل عمل دیگری باشد.
د – سلسله مراتب، در تقسیم مسؤولیتها در نظر گرفته شود.
ه- تمام افراد از طریق سلسله مراتب با مدیریت یا فرماندهی در ارتباط باشند.
برای «سازماندهی» باید به لیاقتها، استعدادها، تخصص ها، و تقوی، فوق العاده اهمیت داد. و از تمام عناصر شایسته، نه تنها استفاده کرد، بلکه باید آنها را به معنی واقعی کلمه «صید» کرد.
در حالات پیامبر اسلام (ص) می خوانیم که حتی برای رساندن یک پیام میان اصحاب و یاران خود بررسی می کرد، و کسی را برمی گزید که از همه شایسته تر برای ابلاغ آن پیام باشد. چنانچه در مساله قرائت آیات سوره برائت در موسم حج برای مشکران مکه که در حقیقت «اعلام پایان عمر شرک و بت پرستی» و یکی از مراحل مهم تاریخ اسلام بود، پیامبر (ص) اصرار داشت که طبق فرمان الهی، علی (ع) عهده دار آن شود؛ چرا که از همه برای این کار شایسته تر بود.
در غزوه «خیبر» هنگامی که دیگران از فتح نیرومندترین دژهای خیبر عاجز ماندند، پیامبر (ص) شخصاً سازماندهی لشکر را به دست گرفت، و جمله تاریخی معروفش را فرمود:
«لاعطین الرایه غداً رجلاً یحب الله و رسوله و یحبه الله رسوله یفتح الله علی یدیه یاخذها عنوه....؛ فردا پرچم را به دست کسی می سپارم که خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، و این قلعه به دست او فتح می شود!»
سپس پرچم را به دست علی (ع) داد و در همان روز دژ نیرومند یهود سقوط کرد. در حدیث معروفی این نکته بسیار پر ارزش که از مهمترین اصول مدیریت و سازماندهی است از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود:
«من ام قوما و فیهم من هو اعلم منه لم یزل امرهم الی السفال الی یوم القیامه؛ کسی که بر جماعتی امامت کند و رهبری آنها را برعهده گیرد در حالی که در میان آنها فردی از او آگاه تر وجود دارد، پیوسته کار آن گروه رو به سقوط می رود!»
این اصل در تمام مراحل مدیریت و فرماندهی صادق است.
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
«من ولی من امر المسلمین شیئاً، فولی رجلا و هو یجد من هو صلح للمسلمین منه فقد خان الله و رسوله؛ کسی که متصدی امور مسلمانان شود و فردی را به عنوان سرپرستی کاری تعیین کند، در حالی که می تواند کسی را پیدا کند که برای مسلمانان از او بهتر باشد به خدا و رسولش خیانت کرده است!»
در گذشته معمول بود که لشکر را به چهار بخش تقسیم می کردند: «میمنه»؛ «میسره»؛ «قلب سپاه» و «مقدمه یا طلایع» . حتی در لشکر 72 نفری به ظاهر کوچک و در معنی بزرگ حضرت امام حسین (ع) در روز عاشورا، این معنی دقیقاً رعایت شد.
یکی از یاران خاص را در میمنه قرار داد و دیگری را میسره، و خود امام در قلب لشکر قرار گرفت (مقدمه لشکر معمولاً مربوط به مواقعی بوده که نقل و انتقالی صورت می گرفت که برای پیشگیری از هر نوع غافلگیر شدن، مقدمه در فاصله ای جلوتر حرکت می کرد، تا تمام میسر را زیر نظر بگیرند و در صورت احساس خطر و بودن دشمن در کمینگاه ، به وسیله پیکهای تیزرو فرمانده لشکر را باخبر کنند).
البته در جنگهای امروز که تاکتیکها دگرگون شده، مدیریت و سازماندهی جنگ بسیار گسترده تر و پیچیده تر است.
در سازماندهی، حتی باید برای جانشینان احتمالی روی فرض وقوع ضایعاتی در نفرات، دقیقاً مطالعه، و افرادی برای این منظور تعیین گردند.
در جنگ «موته» که پیامبر (ص) شخصاً شرکت نکرد، علاوه بر این که «جعفر بن ابیطالب» را به عنوان فرمانده لشکر تعیین فرمود، دستور داد که اگر برای جعفر، حادثه ای پیش آید «زید بن حارثه» جانشین او شود و اگر او نیز شهید گردد. «عبدالله بن رواحه» پرچم را به دست گیرد، و اگر برای او نیز، حادثه ای پیش آمد، مسلمانان نفر چهارمی را با مشورت برگزینند، و پیکار را در مقابل دشمن ادامه دهند. چرا که درگیری در آن میدان با سپاه عظیم روم بود که این گونه حوادث در آن پیش بینی می شد و همین طور هم شد.
در یک سازماندهی دقیق، باید هیچ موضوع پیش بینی نشده از نظر تشکیلات و سازمان، در آن نباشد، بلکه برای هر حادثه عادی و غیرعادی، مسؤول یا مسؤولانی تعیین شوند.
4- ایجاد هماهنگی
دیگر از وظایف مهم مدیرع نقش هماهنگ کننده اوست. او در عین این که رابطه خود را با نفرات خویش (چه از طریق مستقیم یا غیرمستقیم) باید حفظ کند، نقش هماهنگ کننده را نیز باید هرگز فراموش نکند، چرا که مفردات خوب هرگز ضامن پیروزی نیست، بلکه یک ترکیب صحیح و هماهنگ همیشه پیروز است.
پیامبر اکرم (ص) در ایجاد هماهنگی بین واحدهای مختلف و تشکیل میمنه، میسره ، قلب و پرچمدار سخت دقت می فرمود و به همین دلیل آنهمه پیروزی را نصیب اسلام ساخت. مراعات این نکته را می توانید در نبردهای پیامبر اسلام مشاهده کنید – که قسمتی از آنها را در بخش عوامل پیروزی آورده ایم – همچنین جنگهای علی (ع) الگوی دیگری برای این حقیقت است.
هر قدر سازمانی گسترده تر و پیچیده تر شود، مساله هماهنگی در آن حساستر می شود، تا آنجا که گاه انسان با وسائل عادی نمی تواند آن را تامین کند و نانچار از وسائل دقیق صنعتی کمک می گیرد، چنان که در سازمانهای اداری و صنعتی پیچیده امروز از کامپیوتر برای هماهنگ کردن بهره فراوان می گیرند.
به تاریخ اسلام برمی گردیم، یک ناهماهنگی در لشکر اسلام در جنگ احد (ناهماهنگی مردان تیراندازی که تحت فرماندهی «عبدالله بن جبیر» بودند با بقیه سپاه اسلام) سبب شد که شکست سختی بر ارتش اسلام وارد گردد، و ضایعاتی در حدود 70 شهید، آن هم شهیدانی مانند «حمزه سیدالشهدا» به بار آورد..
یادآوری این نکته ضروری است که ارتباط فرماندهانی و مدیران با افراد تحت نظر آنها هرگز نباید به شکل «استبداد وقیمومت» درآید. معنی این سخن آن نیست که حفظ «اصول انضباط» و «سلسله مراتب» و «قاطعیت» به فراموشی سپرده شود؛ بلکه جمع میان «انضباط» و «برادری» لازم است که از کارهای بسیار ظریفی است که تنها «استعداد« و «ابتکار» مدیر و فرمانده و آموزش مستمر فرهنگی نفرات، می تواند آن را تضمین کند.
5- تبیین هدف و تحریک انگیزه ها
از دیگر وظایف فرمانده این است که هدف از جنگ را کاملا برای نیروهای رزمی تشریح کند تا آنها با آگاهی و ایمان کامل در این راه نبرد نمایند؛ زیرا عدم آگاهی از اهداف جهاد، سرانجام موجب سستی نیروها و سردرگمی آنها می گردد. پیامبر اکرم (ص) علاوه بر همه تبلیغاتش در راه مسلمان ساختن افراد و آگاه ساختن مسلمین به اینکه باید آئین خدا در جامعه حکمفرما باشد و افزون بر سخنرانیها، هنگام گسیل سپاه برای نبرد با جمله ای کوتاه آنها را به هدف توجه می داد و می فرمود:
اغز بسم الله و بالله و فی سبیل الله.
با نام خدا و برای خدا و در راه خدا جهاد نمائید.
دیگر از وظایف سنگین هر مدیر در هر سازمان، و از جمله فرماندهان در مقام فرماندهی که شعبه ای ا زمدیریت است، مساله ایجاد انگیزه است. ایجاد یک حرکت نیرومند درونی بر اساس بسیج تمام نیروهای نهفته در روح وجان انسانها و خوشبختانه در یک تشکیلات اسلامی که فرهنگ «ایمان به الله» بر آن حاکمیت دارد، و افراد مؤمن و ایثارگر و فداکار، تار و پود آن را تشکیل می دهند، ایجاد انگیزه نه تنها کار مشکلی نیست، بلکه منابع عظیمی برای بهره گیری در این زمینه در دست است.
توضیح این که: هیچ انسانی، بدون انگیزه به سراغ کاری نمی رود، و این انگیزه برخلاف انگیزه های غریزی حاکم بر حیوانات، حتماً باید از طریق درک و فهم و شعور روی او تاثیر بگذارد. انگیزه را می توان به بنزین موتور تشبیه کرد، با این تفاوت که تاثیر آن اجباری است، ولی انگیزه افعال آدمی با توجه به اصل اختیار و آزادی اراده انسان اختیاری است.
چگونگی «انگیزه ها» رابطه نزدیکی با فرهنگ حاکم بر یک جامعه دارد؛ هر قدر فرهنگ، غنی و پرمایه تر باشد، انگیزه ها نیرومند تر است.
انگیزه را می توان به سه نوع تقسیم کرد:
الف- انگیزه های پنداری
ب – انگیزه های مادی
ج – انگیزه های معنوی
در بخش اولع یک مشت خیالات و پندارها و خرافات و الفاظ بی محتوا ممکن است عامل حرکت یک جامعه شود که مصداق کامل آن را در یک جامعه بت پرستی می توان مشاهده کرد.
پندار قداست بتها، خرافه مشکل گشائی و شفاعت آنها، پندار فم و شعور برای آنها و بالاخره خرافه تقرب به خدا بوسیله بتها، ایجاد حرکتی در جامعه بت پرستان می کند.
اما هنگامی که کارشان به بن بست می کشد و بتان را حتی قادر به دفاع از خودشان نمی بینند، تا چه رسد به عابدانشان! به مصداق: «فرجعوا الی انفسهم و قالوا انکم انتم الظالمون» وجدان خفته آنها بیدار شده و به این پندرهای پوچ و مسخره، می خندند و خویشتن را به خاطر این پرستش غلط و مضحک، محکوم می کنند و ظالم وستمگر می شمرند!
به این ترتیب برد انگیزه های پنداری محدود و موقت و فاقد هرگونه عمق وریشه است؛ چرا که این انگیزه ها از جهل وتعصب مردم مایه می گیرد و به محض پیدایش مختصری علم وآگای از اثر می افتد.
اما «انگیزه های مادی» از آنجا که از یک واقعیت عینی مایه می گیرد اثری بیشتر و گسترده تر دارد، اما با این حال هرگز عمیق نیست.
لذا در جنگهائی همچون جنگ ویتنام، سربازان و افسران آمریکائی، غالباً این سوال را از خود می کردند که ما با چه انگیزه ای بجنگیم؟ و در این منطقه جهان، چه منافعی داریم که ارزش نثار خون داشته باشد!
کوتاه سخن این که آمادگی برای ایثار و فداکاری که هر «مدیر» و «فرمامنده» در برابر حوادث مهم نیازمند به آن است با انگیزه های مادی قابل توجیه نیست. لذا در مراحل بحرانی و حساس ، حربه این مدیریتها کند و بی اثر می شود و کمیت آنها لنگ است.
اما «انگیزه معنوی» که از روح ایمان به الله و ارزشهای والای الهی و انسانی سرچشمه می گیرد، و پشتوانه ای همچون معاد و زندگی جاویدان پس از مرگ در آغوش رحمت الهی، و بهشت جاویدان و «لقاه الله» دارد، قویترین و عمیق ترین انگیزه هاست که تاثیرش فوق العاده نیرومند است.