اخلاق دارای دو صورت تجویزی(normativ) و توصیفی (descriptive)است . در اخلاق توصیفی به خلق وخوی انسان ها و عملکرد اخلاقی آن ها پرداخته میشود. در اخلاق توصیفی نمی خواهیم بگوییم چنین و چنان کن بلکه میخواهیم ببینیم فلان قوم چه باور های اخلاقی ای دارند و یا در عمل چه میکنند. اخلاق توصیفی کار فیلسوف نیست. فیلسوفان اخلاق به اخلاق تجویزی یا هنجاری میپردازند. به عبارت دیگر دین واخلاق محل تلاقی فلسفهی دین با فلسفهی اخلاق است.
در فلسفه ی اخلاق هفت مفهوم اساسی وجود دارد: خوب، بد، درست، نادرست، باید، نباید و الزام( / وظیفه/ تکلیف). این که این مفاهیم به هم قابل تحویل اند یا نه( مثلا خوب و بد همان درست یا نادرست است یا خیر) محل بحث است. حکم اخلاقی نیز حکمی است که در آن این مفاهیم هفت گانه ناظر به یکی از افعال ِارادی ِ اختیاری ِانسان آورده می شود:« نیکوکاری خوب است». بر اساس این تعریف، افعال خداوند، ملائکه و حیوانات ، معروض حکم اخلاقی قرار نمیگیرند اما غالبا متدینان احکام اخلاقی را شامل خداوند هم میدانند.
خدا و اخلاق
آیا خداوند منشاء اخلاق تجویزی است؟ اشاعره منشاء اخلاق را خداوند میدانستند. مثلا میگفتند اگر خداوند قتل بدون دلیل را امر کند خوب است چون خداوند گفته است. البته" خداوند گفته است" هم دو تفسیر میتواند داشته باشد: یک تفسیر این که خدا گفته است اما بر اساس مصالح و مفاسدی گفته است و تفسیر دوم این که خداوند گفته است اما دلبخواهی گفته است.
مساله بعدی این است که آیا احکام اخلاقی قرار دادی اند یا ذاتی. این بحث در فلسفهی هنر نیز مطرح است که آیا زیبایی چیزی در خود شیء است یا نه ما قرار داد کرده ایم که فلان حالت زیبا باشد. اکنون بر همان منوال، کسانی میگویند که حسن و قبح ( چه حسن و قبح اخلاقی و چه حسن و قبح زیبایی شناختی) رئال نیست بلکه قرار دادی است( حال چه آدم ها باهم قرارداد کنند و چه خدا اعتبار کند) و گرنه ورای قرارداد و اعتبار، چیزی ذاتا خوب یا بد نیست. اگر اخلاق قراردادی باشد پرسش این جاست که آیا انسان ها میتوانند قراردادی بکنند که در مورد افعال خداوند هم صادق باشد؟
کسانی که قائل به قراردادی بودن اخلاق نیستند ، میتوانند عقل گرا باشند یعنی بگویند عقل انسان در دریافت حکم اخلاقی ِ ذاتی کفایت میکند و میتوانند خدا گرا باشند به این صورت که بگویند خیر عقل انسان کفایت نمیکند و باید برای کشف حسن و قبح ذاتی به خدا مراجعه کنیم.
کسانی هم که قائل به قراردادی بودن اخلاق اند میتوانند بگویند این خود انسان ها هستند که قرارداد میکنند یا میتوانند بگویند این خداست که قرارداد میکند با این تفاوت که اگر قرار داد کننده خدا باشد ، دیگر این احکام نسبی نخواهد بود بلکه هر چند قرار دادی است اما جهانشمول و همیشگی خواهد بود ولی اگر این احکام قرار داد انسان ها باشد میتواند نسبی باشد.
به هر حال یا عقل ، احکام اخلاقی را کشف میکند یا حکم اخلاقی را وضع میکند. کانت معتقد بود عقل ، حکم اخلاقی صادر میکند و در نظر کانت یک حکم هم بیشتر صادر نمیکند و مابقی احکام اخلاقی از آن حکم متفرع میشود. اگر کسی بپذیرد که عقل حکم اخلاقی وضع میکند ( نه این که کشف میکند) و علاوه بر آن عقل را نیز تاریخی ببیند، یعنی بگوید عقل یعنی عقلا و ما عقل ِ خود بنیادِ جهانشمول ِ فارغ از زمان و مکان نداریم بلکه عقل زمانمند و مکانمند است ، راه برای اخلاق ِ قرادادی ِ نسبی باز میشود.
هم چنان که از منشاء بودن خدا برای اخلاق پرسش شد میتوان از منشاء بودن مابقی امور نیز سوال کرد: آیا وحی منشاء اخلاق است؟ آیا دین منشاء اخلاق است؟
وحی و اخلاق
چرا خدا را از وحی جدا کردیم؟ زیرا بنابر نظر خداپرستان، خدا به معنای واقعی ِ وجود شناختی وجود دارد و احکام اخلاقی را صادر میکند. اما ممکن است کسی وحی را لحاظ کند اما نسبت وحی با خدا را epoche ( تعلیق) کند و نفیا و اثباتا با این که این وحی از کجا آمده کاری نداشته باشد. در این پرسش که نسبت اخلاق با وحی چیست ، پیش فرض این است که اخلاق چیزی است و وحی چیزی دیگر و میخواهیم نسبت این دو را باهم بسنجیم که آیا با هم کاملا سازگاراند یا کاملا نا سازگار یا در مواردی سازگار و در مواردی نا سازگار. اما این سوال در مورد خدا مطرح نمیشود چرا که خدا( بنا بر فرض) موجودی عینی است و از سوی دیگر اخلاق هم مجموعه ای از احکام است. ضمنا بحث در اخلاق تجویزی( مقام" باید") و نسبت آن با وحی است و الا در بحث اخلاق توصیفی ( مقام" است") مساله ساده است چرا که در مقام تحقق، اخلاق ریشه در کتاب های مقدس دارد.
دین و اخلاق
میان دین و وحی فرق گذاشتیم. وحی: ماجاء به النبی ؛ دین: social fact .
آیا دین به عنوان یک واقعیت اجتماعی، منشاء اخلاق( به معنی تجویزی) است؟
تدین و اخلاق
آیا دینداری عملی اخلاقی است؟ مثل سخن راسل در کتاب چرا مسیحی نیستم ناظر به همین پرسش است و معتقد است دین، مانع بلوغ اخلاقی انسان است. در واقع پرسش این است که آیا اخلاقی است که انسان همه چیز خود را به دین ، که یک واقعیتِ آشوبناک اجتماعی است، بسپارد؟
باور دینی و اخلاق
کانت معتقد بود باور به وجود خدا پیش فرض حیات اخلاقی است. ضمنا باور به وجود خدا غیر از وجود خدا است میشود باور به وجود چیزی داشت در حالی که آن چیز در عالم واقع وجود نداشته باشد. این تقریر از سخن کانت مطابق با منظومهی فکری او است که میخواهد حکم متافیزیکی ندهد.
کانت میگوید تحقق خیر اخلاقی متعالی الزامی است و لزوم تحقق خیر اخلاقی در صورتی است که چنین تحققی ممکن باشد. چگونه چنین تحققی ممکن است؟ در نظر کانت اگر خدایی نباشد چنین امکانی نا متصور است. چون انسان ها نمیتوانند آن خیر اعلا را محقق کنند پس بدون فرض یک موجود متعالی و برین تحقق اخلاق وخیر متعالی ناممکن است. پس اگر بخواهیم اخلاق داشته باشیم، بنابر نظر کانت، بدون باور به وجود خدا نمی شود. اما نکته مهم این جاست که میان باور به وجود خدا و باور دینی فرق میباید گذاشت.
ایمان و اخلاق
آیا ایمان، اخلاقی است؟ نسبت میان ایمان و اخلاق چیست؟ به نظر کرکگور شما اگر بخواهید مومن باشید نه تنها باید وسوسهی عقل را خاموش کنید که باید وسوسه ی اخلاق را نیز خاموش کنید چرا که مثلا اخلاق میگوید نباید سر ِ فرزند بی گناه خود رابریداما ایمان میگوید ببر!