حضرت علی علیه السلام پایه های صبر را چهار چیز برشمردند :
والصبر منها علی اربع شعب :علی الشوق والشفق والزهد والترقب
دراینجا و در این قسمت به شرح پایه های صبر می پردازیم و ابتدا از شوق که اولین پایه های آن است آغاز می نمائیم.
شوق و رغبت:
امیرالمومنین (علیه السلام) در بیان این پایه از صبر می فرمایند :
«فمن اشتاق الی الجنه سلاعن الشهوات »
آن کس که اشتیاق به بهشت دارد شهواتش کاستی می گیرد .
حضرت (علیه السلام) در این توضیح دو نوع شوق و رغبت را در مقابل یکدیگر قرار داده اند : یکی شوق رسیدن به بهشت و دیگری شوق به شهوات.
در ابتدا باید دانست شهوت چیست و این مفهوم چه مصادیقی در بردارد.
در تعریف لغوی شهوت گفته اند «شهی النسیء » یعنی دوست داشت آن را و شهوت یا شهوات یعنی خواهانی تن ، آرزو. 1
آنچه از این تعریف به ذهن انسان می رسد هر آنچه است که جسم خاکی انسان خواهان و آرزومند آن باشد از قبیل خوراک، پوشاک ، زینتها ، نیازهای جنسی و ... برای اینکه بیشتر و بهتر بتوانیم این سخن امیر المؤمنین (علیه السلام) را درک نمائیم بهتر است بیشتر درمورد شهوات و خواسته های انسان بررسی شود.
آنچه از کتابهای روانشناسان در مورد خواسته های انسان برمی آید این است که رفتار انسان همیشه ناشی از عواملی است که به دو دسته تقسیم می گردند: « یک دسته خصوصیات، توانائی ها و قدرتهای کم و بیش دائمی هستند و دسته ی دیگر یک رشته مراحل موقتی اند که مهمترین آنها را انگیزه ها تشکیل می دهند ... انگیزه در آدمی ایجاد نیرو می کند. مثلا گرسنگی یا تشنگی درفرد حالتی به وجود می آورند که درتعقیب هدفهای مربوطه کوشش می نماید ..مثلا گرسنگی ایجاد انقباضات دردناک شکمی وتشنگی خشکی دهان وگلو را سبب می شود .این محرکها باعث هدایت رفتار خواهند شد وارگانیزم درتکاپوی غذا وآب می افتد ... انگیزه درروانشناسی مانند مفهوم مغناطیس درفیزیک است وبرای توضیح وتوصیف رفتار بکار میرود »2
انگیزه های اصلی انسان شامل گرسنگی ،تشنگی ،جنسی ، انگیزه های مادری واکتشاف (کنجکاوی) می شود 3 که البته درمیان این انگیزه ها شدت وضعف هم وجود دارد مثلا براثر تشنگی زیاد ،انسان گرسنگی خویش را فراموش می کند ویا گرسنگی بیشتر از نیاز جنسی درانسان کشش ایجاد می کند بطوریکه شخص گرسنه دیگر علاقه ای به برطرف کردن مثلا حس کنجکاوی خویش ندارد .
امروزه روانشناسان به طرح نیازها از دیدگاه «مازلو» بیش ازهمه اهمیت می دهند. دراین نیازها به صورت یک سلسله از پائین به طرف بالا تنظیم گردیده است . طبقه ی بالاتر استحکام نخواهد یافت مگر اینکه طبقه های پائین استحکام داشته باشند. دراین سلسله مراتب دو دسته نیاز وجود دارد : یکی نیازهای بنیادی ودوم نیازهای رشد یا رده بالا .
نیاز های کمبود یا بنیادی از این قرار است:
ا- نیازهای فیزیولوژیک
2- نیازهای امنیتی
3- نیازهای عشق و وابستگی
4- به عزت نفس.
نیازهای رشد بدین شرح است :
1- نیاز های شناختی
2- نیازبه زیبایی شناختی
3- نیاز به خود شکوفایی.
نیاز های فیزیولوژیک با دفع نیازهای بدنی مثل غذا ،آب ،خواب واکسیژن ارتباط دارد . تجربه نشان داده است که وقتی اکثر افراد به غذا وآب نیاز دارند ، به عشق ودلبستگی ویا حرمت نفس هیچگونه توجهی ندارند . تاریخ به نمونه های فراوانی اشاره دارد. مجله ی «ادمنتون» ازقول یکی از بازماندگان قحطی سال 1933 دراوکراین که حدود 5/4 میلیون نفر تلفات داشت می نویسد : همه ی فکر وذکر مردم غذا بود هیچ اندیشه یا وضع دیگری جز غذا توجه قحطی زدگان را به خود جلب نمی کرد نسبت به هیچکس احساس همدردی نمی شد ... هرکس چون حیوان گرسنه ای به نظر می رسید ومانند یک جانور وحشی به غذا حمله می برد همه ی رفتار های طبیعی وانسانی به فراموشی سپرده شده بودند.»4
دربالاترین رده نیازها، نیاز به خود شکوفایی دیده می شود همان طور که از آن تعبیر به رشد می شود. خودشکوفایی یا رشد ازدیدگاه «مازلو» دارای این تعریف است : « آنچه آرزوی انسان است وباید به آن نائل شود تا به آرامش وامنیت دست یابد » 5
با توجه به تعریف لغوی شهوت که همان خواسته های تن است ومطالبی که درمورد نیازهای انسان گفته شد می توان نتیجه گرفت که منظور ازشهوات همان نیازهای بنیادین وفیزیولوژیک انسان است . نیازهای رشد را نمی توان جزء نیازهای تن خاکی انسان دانست همانطور که درطبقه بندی نیازها هم جزء نیازهای فیزیولوژیک قرار نگرفته است .
همانطور که گفته شد امیرالمؤمنین علیه السلام دراین حکمت به مقابله دونوع خواسته ی انسان پرداخته است. دریک طرف شهوات که همان نیازهای فیزیولوژیک انسان است ودرطرف دیگر شوق به بهشت که همان نیاز به رشد انسان است ومی فرمایند : «هرکس شوق به بهشت پیدا کرد شهواتش کاستی می گیرد »
امام علیه السلام نفرمودند : شهواتش را فراموش می کند .
چون اگر اینگونه شود زندگی انسان ادامه ناپذیر خواهدشد . زیرا همانطور که قبلا گفته شد نیازهای فیزیولوژیک بنیادی هستند وبدون تأمین آنها حتی نوبت به احساس کردن یا اهمیت دادن به نیازهای رده بالا نخواهد رسید . پس منظور امیرالمؤمنین علیه السلام از اینکه فرمودند :« شهوات کاستی می پذیرد » چیست؟
برای روشن شدن پاسخ مثالی می زنیم :
درموارد بسیاری انسانها بین دو چیز ، دوشخص ، دوبرنامه یا دوراه یکی را بیشتر از دیگری دوست دارند . مثلا شخصی یک غذا را بیشتر از دیگری می پسندد وازخوردن آن لذت بیشتری می برد. بدیهی است دریک شرایط عادی که امکان استفاده از هردونوع غذا برای او فراهم است آن را که بیشتر می پسندد انتخاب می کند وشاید حتی ذره ای هم از اینکه غذای دیگررا انتخاب نکرده احساس پشیمانی نکند .
درمورد نیازهای فیزیولوژیک ونیازهای رشد هم همین تقابل وجود دارد . انسانها با ایجاد نیازهای رشد درخود به مقامی می رسند که اهمیت نیازهای فیزیولوژیک دردیدگاه آنها به حداقل خود وفقط درحد رفع نیاز می رسد . هیچگونه لذتی نسبت به شهوات درانسان ایجاد نمی گردد. زیرا این لذت جای خود رابه لذات دیگری که درتأمین نیازهای رشد او نهفته شده است داده اند . همانطور که یک دانش آموز برای دستیابی به احساس پذیرفته شدن درجمع دوستان ، از خواب وخوراک خویش به حداقل اکتفا نموده وبرای رسیدن به نمره مورد علاقه اش تلاش می کند ، انسان رشد یافته هم دردرجاتی به مراتب بالاتر ،فقط هدف خود را دردستیابی به مقام رضای پروردگار دربهشت الهی می بیند ودراین راه نیازهای فیزیولوژیک برایش فقط حکم یک وسیله را دارند ولاغیر.
پس از روشن شدن بحث، اینک این سئوال مطرح می گردد که شوق به بهشت پیداکردن چه ربطی به صبر دارد ؟
واینکه رغبت به دستیابی به بهشت یکی از پایه های صبر عنوان شده است یعنی چه ؟
این بحث مربوط می گردد به چگونگی پیدایش شوق به بهشت درانسان . چگونه می شود که انسان علاقه ی خویش را به شهوات یا همان نیازهای فیزیولوژیک کم کرده ولذت واقعی را دررسیدن به مقام رضای پروردگار درجنات عدن بیابد ؟
پاسخ این سئوال مقدمه ای نسبتا مفصل می خواهد، برای اینکه بتوانیم علاقه ی خویش را نسبت به چیزی کم یا زیاد کنیم باید به منشأ پیدایش این علاقه بازگردیم .
شیر آبی را درنظر بگیرید که بازاست وآب آن به ظرفهای مختلفی سرازیر می گردد .برای اینکه میزان آب یک ظرف را کم یا زیاد کنیم باید به شیر آب بازگشت ومانعی بین آب وظرف مورد نظر قرار داد .
همینطور است علاقه ی انسان به شهوات ازیک طرف وبهشت عدن ازطرف دیگر . باید منشأ پیدایش علاقه در انسان را پیدا کرد.طبق آیات فراوان قرانی ،تحقیقات وکتب مختلفی که موجود است درمی یابیم که منشأ ایجاد حب وبغض درانسان قلب اوست .
این قلب ، غیر ازاین قلب صنوبری ماهیچه ای است که درجسم خاکی انسانها می تپد . قلب مورد نظرهمان قلبی است که درروح ملکوتی بشر نهفته است ومنشأ هرعلاقه مندی یا نفرتی درانسان می باشد .