مقدمه
اگر تاریخ ادیان را در طول قرون و اعصار گذشته ورق بزنیم، بی شک باید به این حقیقت واقف شویم که آنچه بیش از همه درتکامل و تفکر بشری اثر گذاشته،ازکانال دین ویامذهب بوده است: قطعا با مطالعه دقیق چنین تفکری است که موقعیت وشرایط خاص روحی و یا حیاتی هر ملتی را میتوان تعیین ومشخص کرد. در این باب مستشرقین اروپایی هم بنوبه خود کتابها و رساله ها به رشته تحریر در آورده اند و هر کدام بنحوی اظهارات خود را به خوانندگان منعکس نموده اند:اما در این میان عرفان ویا تصوف جایگاهی بس عظیم واندیشه ای خاص داشته:زیرا اعتقادداشته اند که کرامت به صاحبش اختصاص دارد بنابراین تصوف وعرفان با الهام از مکتب انسان ساز اسلام از مقام و منزلت ویژه ای برخوردار است و عرفان اصلی همیشه سرمایه خود را از اسلام گرفته و با ارائه تعلیمات درست و نشات گرفته از تعالیم اسلامی الهام بخش معارف عمیق گردد.
در مکتب اسلام: تصوف وعرفان با مشخصات بارزی ارائه گردیده و در مراحل اولیه جهت تزیکه نفس وآراستن خود به ملکات الهی باید از تمام هواههای نفانی خود رهایی یابد تا خود را مظهر حق بداند: شخص عارف و یا صوفی بر مبنای کشف و شهود و عشق بسوی توحید مطلق: فنای فی الله و بقای باالله به مقام والای انسانی خود میرسد تا آن حد که نمی توان مفاهیم عالیه آن را در قالب کلام در آورد: موضوع تحقیق اینجانب مباحثی در زمینه های حالات ومقامات است:اما لازم میدانستم جهت تشریح وتوضیح اقدام به پیش نیازهای بحث و موارد مرتبط به آن اشاره بشود: تا بادیدی روشنتر و واضحتر:به موضوع پرداخته شود :این تحقیق که نتیجه مطالعات اینجانب در طول تدرسیم بوده مرهون اهداف پاک توام با حساس مسئولیت دست اندرکاران نهاد نمایندگی و معاونت محترم امور اساتید و دروس معارف اسلامی میدانم: زیرا به منیت رضای حق وبمنظور دانش افزایی در راستای مهارت بیشتر دین خودمان را نسبت به جوان مسلمان دانشجو دعا کنیم انشاء الله
«حشمت الله احمدی»
عرفان عملی در اسلام
«مقام و حال»
برای شناخت و آشنایی بیشتر با مقام وحال در عرفان عملی: لازم است ابتدا مبحثی در رابطه با عرفان و تاریخچه آن وسپس عرفان عملی ارائه گردد وآنگاه به چگونگی مقام و حال در عرفان عملی بپردازم.
کلمه عرفان در زبان انگلیسی مترادف ست با واژه Gnosis یعنی دانش رازهای روحانی وتصوف مترادف است با واژه Mystic به معنای رمز پسری پوشیده[1] عرفان معرفت بر حالی روحانی وتوصیف ناپذیر است که در آن حال عارف ارتباط مستقیم و بی واسطه با وجود مطلق پیدا می کند در چنان لحظه ای عارف ذات مطلق دانه وسیله برهان بلکه در ارتباط با ذوق وشوق درون خود احساس میکند: این تجارب را به مدد الفاظ و کنایات خویش بیان می داد. اما فهم وشناخت مقاصد او برای کسی که از آن عالم بیگانه است بدرستی حاصل نمی شود.
بهر حال عرفان دانشی است که در مکتب اسلام متولد شده و با گذشت زمان راه تکاملی خود را پیموده است:
عرفان عملی است که از دو دیدگاه میتوان با آن نگاه کرد.
الف: بعد اجتماعی
ب:بعد فرهنگی
بعد اجتماعی: اگر اهل عرفان به عنوان یک پدیده اجتماعی ملاحظه شودمعمولا با آن متصوفه می گویند اما اگر به بعد فرهنگی آن توجه شود: بان عرفان می گویند: این دو در واقع مانند یک گروه وابسته بهم هستندآنها دارای افکار واندیشه، آداب ورسوم در مجالست و مصاحبت وحتی نوع پوشش وآرایش مخصوص به خود دارند.
تاریخچه
آنچه که مشخص است اینست که در قرن اول هجری. گروهی بنام صوفی و یا عارف وجود نداشته اما این نام براساس شواهد تاریخی از قرن دوم هجری آشکار شده است
اولین فردی که بنام صوفی یا عارف از آن یاد می شود«ابوهاشم صوفی کوفی» است و همین فرد بوده است.
که برای نخستین بار در فلسطین مکانی بنام خانقاه به منظور اجرای عبادت گروه خود بنا نموده است:
«صوفی» وجه تسمیه صوفی یعنی پشمینه پوشی آنهاست: زیرا به جهت اعتقاد به زهد واعراض از این دنیا تمایل به پوشیدن لباسهای نرم نداشته و بهمین خاطر لباسهای زبر و درشت پشم می پوشیدند و باینصورت بانها صوفی می گفتند:
اما از چه زمانی گره فوق خود را عارف می خواندند اطلاع دقیقی در دست نیست. اما از گفته های سری سقطی که در سال 243 هجری وفات نموده چنین بر میاید. که احتمالا از قرن سوم هجری اصطلاح عارف متداول شده است در طول تاریخ تولد عرفان و در هر عرفانی معروف ومشهور ظهور کرده اند که ذکر بعضی از آنها در اینجا ضروری بنظر می رسد
قرن اول«قرن دوم»
در قرن اول:آنچنان اطلاع دقیقی در باب فوق نداریم اما در قرن دوم: عرفای معروف عبارتند از:
حسن بصری-ابوهاشم صوفی کوفی-شقیق بلخی-فضیل بن عیاض-
قرن سوم
بایزید بسطامی-سرسقطی-بشرحانی-حارث محاسبی-جنید بغدادی-ذوالنون مصری سهل بن عبدلله تستری- حسین بن منصور حلاج
قرن چهارم
ابوبکر شبلی-ابوعلی رودباری-ابونصر سراج طوسی-ابوالفضل سرخسی-ابوعبدالله رودباری-ابوطالب کلنی
قرن پنجم
شیخ ابوالحسن فرقانی- ابوسعید ابوالخیر-ابوعلی دقاق نیشابوری- ابوالحسن علی بن عثمان هجیری-امام ابوحامد محمد غزالی
قرن ششم
عین القضاه همدانی-سنائی-غزنوی-احمد جامی-عبدالقادردر گیلانی-شیخ روز بهان بقلی شیرازی
قرن هفتم
شیخ نجم الدین کبرا-شیخ فرید الدین عطار-شیخ شهاب الدین سهروردی زنجانی-ابن الفارض مصری –محی الدین عربی طائی اندلسی-صدرالدین محمد قونوی-مولاناجلال الدین محمد بلخی رومی
قرن هشتم
علاءالدین سمنانی-خواجه حافظ شیرازی-عبدالرزاق کاشانی-شیخ محمود شبستری-سید حیدر آملی-عبدالکریم جبلی
قرن نهم
شاه نعمت آولی-صائن الدین علی ترکه اصفهانی-محمدبن حمزه فناوری رومی- شمس الدین محمد لاهیجی نوربخشی-نورالدین عبدالرحمن جامی:
اما از قرن دهم به بعد عرفانی که در سلسله عرفان وتصوف وارد شوند چشمگیر نبوده است
تقسیم بندی عرفان
عرفان خود به دو بخش تقسیم می شوند:الف –بخش نظری ب-بخش عملی
عرفان نظری
عرفان در بخش نظری: مانند فلسفه الهی است:عرفان در این بخش :معرفت وعلم به خدا جهان هستی را بیان می کند و درواقع به تفسیرهستی می پردازد: در فلسفه الهی استدالالات به مبادی و ا صول عقلی تکیه دارد. اما در عرفان نظری مبادی وکشف را مایه استدلال خود قرار میدهد وبازبان عقل تشریح میکند :ازدیدگاه فیلسوف هم خدا اصالت دارد و هم خدا اصالت دارد هم غیر خدا. اما از نظر عارف غیر خدا به عنوان چیزهیی که دربرابر خدا قرار بگیرند وجود ندارد.
عرفان عملی
عرفان عملی عبارتست ازآن قسمت ازروابط انسان با خود و خدا وجهان در این بخش عرفان مانند اخلاق است زیرا یک علم عملی است:این قسمت از عرفان راسیروسلوک می گویند:
در بحث سیروسلوک :این سالک ست که برای رسیدن به مقام والای انسان یعنی توحیدباید از کجا شروع کند و چه منازل و مراحلی را باید طی کند. البته عبور از این منازل باید بامراقبت ومواظبت یک انسان کامل و آگاه با تجربه که قبلا این راه را طی کرده باشد باید صورت گیرد ودر غیراینصورت خطر انحراف وگمراهی برای سالک در عرفان وجود دارد.