تحقیق مقاله سیاست در اسلام

تعداد صفحات: 39 فرمت فایل: word کد فایل: 12397
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: تاریخ
قیمت قدیم:۲۳,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۷,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله سیاست در اسلام

    مقدمه

    از نظر شواهد و مدارک مسلم تاریخی قبل از ظهور اسلام ، در حجاز حکومت و دولتی وجود نداشت ، و نظم سیاسیِ خاصی بر زندگیِ اعراب بدوی حاکم نبود.[1] پس از ظهور اسلام در مکّه، و هجرت پیامبر اکرم (ص) به مدینه، آن حضرت برای اولین بار ساکنان آن دیار را تحت فرمان یک دولت مرکزی در آورد و نظام قبیلگی حاکم بر آنان را به نظم سیاسی و اجتماعی نوینی مبدل ساخت و علاوه بر آموزش و تربیت، شخصاً سرپرستی و رهبریِ جامعه اسلامی را به عهده گرفت و به اداره نظام اجتماعیِ مسلمین در  بخش های مختلف قضایی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی پرداخت.[2]  این مسئله، از نظر آیات قرآن و شواهد تاریخی، چندان واضح و آشکار است که حتی شرق شناسان غیرمسلمان نیز بدان تصریح کرده اند. دانشمند ایتالیایی،" فل لینو" در این باره می گوید: «حضرت محمد (ص ) در یک زمان، دین و دولت را پایه گذاری کرد  و گستره این دو، در دوران زندگی اش، هم سان بود. »[3] و به عقیده "ستروتمان": « اسلام پدیده ای دینی و سیاسی است ؛ زیرا بنیان گذار آن، علاوه بر نبوت، حکومت را نیز دردست داشت و به شیوه حکومت داری کاملاً آگاه بود.»[4]

    اما با وجود این در سده اخیر برخی نویسندگان[5] تحت تاثیر آموزه های سکولاریسم و جدایی دین از سیاست ، الهی بودن حکومت پیامبر گرامی اسلام (ص) را مورد تشکیک قرار داده و با بشری دانستن آن ، ادعا نمودند که پیامبر اکرم (ص) شان ولایت و زعامت سیاسی را نداشته و از سوی خداوند مامور به تشکیل حکومت نبوده است.  بنابراین اگر آن حضرت در زمان خویش اقدام به تشکیل حکومت نمود، بنابر نیاز جامعه بود، نه تکلیفی الهی و دینی؟!

    در پاسخ به این شبهه لازم است تا منطق قرآن درباره نقش پیامبر اکرم(ص) در دولت اسلامی را مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد:

     

     
    یک. رهبری سیاسی پیامبر(ص)

    قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان فردی که برای دخالت در زندگی مردم «اولی » و دارای ولایت است، معرفی می کند: (النَّبِیُّ أَوْلی  بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)[6] قرآن پژوهان و مفسّران تصریح کرده اند که این اولویت، اختصاص به مسائل دینی ندارد و همه امور دینی و دنیایی آنان را در بر می گیرد.[7] مؤید این تفسیر چند چیز است:

    1. اطلاق آیه شریفه؛ که اولویت و ولایت پیامبر را به عرصه خاصی محدود نکرده است، در نتیجه همه حوزه های ولایت پذیر که در رأس آنها حوزه رهبری سیاسی و اجتماعی است را شامل می شود و پیامبر از سوی خداوند ولایت همه جانبه بر مردم پیدا می کند.

    2. روایات؛ امام باقر(ع) فرمود: «این آیه درباره رهبری و فرماندهی نازل شده است».[8]

    3. شأن نزول؛ وقتی پیامبر اکرم(ص) آهنگ جنگ نمود و مردم را به خروج فرمان داد، برخی نزد آن حضرت آمدند تا برای بستگان خویش اذن بگیرند؛ آن گاه این آیه نازل شد. از این مسأله روشن می شود که فرمان های اجتماعی پیامبر(ص) متکی به ولایت الهی و دینی است؛ نه مبتنی بر خاستگاه بشری.[9]

    4. مفهوم اولویت؛ آیه شریفه نشان می دهد پیامبر اکرم(ص) از طرف خداوند نسبت به اداره و رهبری جامعه مقدم است و با وجود او نوبت به دیگران نمی رسد.

    آیات دیگری نیز گویای همین مطلب است؛ از جمله آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاه َ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاه َ وَ هُمْ راکِعُونَ) ؛[10] «سرپرست و ولی شما، تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند».

    بنابراین از نگاه قرآن، خداوند پیامبر را نسبت به دیگران اولویت بخشیده و ولایت داده است. از این رو ولایت آن حضرت تابع ولایت خداوند و در طول آن است؛ نه امری زمینی و بشری.

    علامه طباطبایی(ره) درباره ولایت آن حضرت می نویسد: «رسول خدا بر همه شئون امت اسلامی، جهت سوق دادن آنان به سوی خدا و نیز برای حکمرانی و فرمانروایی بر آنها و قضاوت در میان شان، ولایت دارد... البته این ولایت در طول ولایت خداوند و ناشی از تفویض الهی است».[11] نکته مهم دیگر این که مفهوم «انّما»، دلالت بر حصر دارد. بنابراین طبق این آیه حکومت مشروع، آن حکومتی است که از جانب خداوند مشروعیت یافته باشد.

    در نتیجه با توجه به مجموع آیات قرآن، می توان فهمید که حضرت رسول، در آن واحد، دارای سه شأن بوده است:[12]

    یکم. امامت و پیشوایی و مرجعیت  دینی،[13]

    دوم. ولایت قضایی،[14]

    سوم. ولایت سیاسی و اجتماعی.[15]

     

     
     دو. مسؤولیت های اجتماعی پیامبر(ص)

    هر یک از شئون سه گانه پیامبر(ص) -در پیشوایی دینی، ولایت قضایی و رهبری اجتماعی مسؤولیت های خاصی را بر عهده آن حضرت نهاده بود. آیات زیر، نمونه هایی از مأموریت های الهی آن حضرت در ارتباط با «رهبری جامعه» و «اداره امت» است:

    1. (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ...)؛[16] «پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتی با [عقوبت ] آنان، کسانی را که از پی ایشانند تارومار کن، باشد که عبرت گیرند». این آیه از یک سو بیانگر سیاستی است که امت اسلامی در برابر دشمنان متجاوز و پیمان شکن، باید اتخاذ کند و از سوی دیگر، بیانگر آن است که مسؤولیت برنامه ریزی، آماده سازی مقدمات و بالاخره عینیت بخشیدن به این سیاست، بر عهده پیامبر(ص) است.

    2. (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ)[17] «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود؛ سپس او را به مکان امنش برسان». به حکم این آیه، پیامبر(ص) موظف است برای حفظ امنیت مشرکان -که برای شنیدن کلام خدا می آیند امنیت و آزادی آنان را تأمین کند.[18]

    3. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ)[19] «ای پیامبر! مؤمنان را به جهاد برانگیز».

    4. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)[20] «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر». در اینجا وظیفه فرماندهی و سازماندهی مسلمانان برای جهاد، بر دوش پیامبر اکرم(ص) نهاده شده است.

    5.  (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَه ً)[21] «از اموال آنان صدقه ای بگیر». بر اساس این آیه پیامبر(ص) مأمور گرفتن زکات (نوعی مالیات بر ثروت) از مسلمانان است.

     بنابراین از دیدگاه قرآن، پیامبر(ص) نه تنها مأمور تشکیل حکومت بود؛ بلکه مسؤولیت های اجتماعی متعددی را نیز از سوی خداوند، بر عهده داشت و بر این اساس اقدام به تشکیل حکومت نمود.

    ادامه دارد

    [1] - ر. ک : جهان در عصر بعثت، محمد جواد باهنر و اکبر هاشمی رفسنجانی؛ تاریخ سیاسی اسلام ، سیره رسول خدا (ص)، رسول جعفریان ، ص 73-100 ؛ و همچنین جهت آشنایی با وضعیت اجتماعی و فرهنگی آن زمان ر. ک : تاریخ تمدن اسلام وعرب، گوستاولوبون، ص 96.

    [2] - دین و دولت در اندیشه اسلامی ، محمد سروش ، قم : انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، 1378 ، ص 192.

    [3] - نظام الحکم فی الاسلام، محمد یوسف موسی ، ص 14.

    [4] - همان.

    [5] - ر.ک: الف. عبدالرزاق، علی، الاسلام و اصول الحکم، الموسسه العربیه للدراسات و النشر، ص 159؛

    ب. عادل ظاهر، الاسس الفلسفیه للعلمانیه؛

    پ. مهدی بازرگان، پادشاهی خدا، صص 52 - 51؛ آخرت و خدا هدف بعثت انبیا،نشریه کیان ، ش 28، ص82-83؛

    ت. حائری یزدی، مهدی، حکمت و حکومت، ص 140.

    [6] - احزاب (33)، آیه 6.

    [7] - ر.ک : تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 46؛ شیخ طوسی، تبیان، ج 8، ص 317؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 347؛ زمخشری، کشاف، ج 3، ص 523 و محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 276.

    [8] - مجمع البحرین، ص 92، ماده ی ولی.

    [9] - نگا: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 4، ص 338.

    [10] - مائده (5)، آیه 55.

    [11] - طباطبائی، علامه محمدحسین، المیزان، ج 6، ص 14.

    [12] - . برای تفصیل بیشتر درباره مناصب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام نک: مرتضی مطهّری، امامت و رهبری / همو، ولاءها و ولایت ها / مهدی معین زاده، «وجه انسان مدار؛ رویکرد شیعی»، نقد و نظر، سال هفتم، ش 27 و 28، (تابستان و پاییز 1380)، ص 446471.

    [13] - حشر (59)، آیه 7.

    [14] - نساء (4)، آیه 65.

    [15] - مائده (5)، آیه 55؛ احزاب (33)، آیه 6 و....

    [16] - انفال (8)، آیه 57.

    [17] - توبه (9)، آیه 6.

    [18] - المیزان، ج 9، ص 155 و 156.

    [19] - انفال (8)، آیه 65.

    [20] - توبه (9)، آیه 73 .

    [21] - همان، آیه 103 .

     

    یکم- اصول کلی پیرامون ساختار حکومت اسلامی:
    از مجموع آن‏چه در متون و منابع معتبر دینی درباره دولت و حکومت آمده است، چنین برمی‏آید که اسلام بر شکل خاصی از ساختار نظام سیاسی با جزئیات مشخص اصرار ندارد؛ بلکه اسلام فراتر از معرفی شکل خاصی از حکومت و متناسب با احکام ثابت و تغییرناپذیر خود، چارچوب کلی و کلانی را معرفی کرده که آن چارچوب در درون خود تغییرات و اشکال متعدّد و متنوعی را پذیرا می‏شود. اسلام نه به طور کلی مردم را به حال خود رها کرده که هر چه خواستند، انجام دهند و نه شکل تنگ و محدودی را برای حکومت معرفی می‏کند که فقط در شرایط زمانی و مکانی محدودی قابل اجرا باشد. چارچوب کلانی که اسلام ارائه می‏دهد، از دامنه و خطوط وسیعی برخوردار است که همه اشکال صحیح و عقلایی حکومت در آن می‏گنجد. اما شکل‏های مختلف حکومت، نباید از آن چارچوب فراتر بروند. این چارچوب در زمانی با شکل و ساختار خاصی ظهور می‏یابد و در زمان دیگر با شکل و ساختاری دیگر و هیچ یک از آن دو شکل و ساختار، با ماهیت اسلامی بودن حکومت، تضاد و منافات ندارد. این مطلب نتیجه این مسئله دقیق علمی و عقلانی است که احکام ثابت و تغییرناپذیر اسلام که برای همه جوامع تا روز قیامت وضع شده‏اند، از ساختاری کلان و کلی برخوردارند و در مقابل آنها، احکام جزئی و متغیّر، متناسب با شرایط خاص زمانی و مکانی وضع می‏گردند. از جمله احکام متغیر، احکام حکومتی است که در هر زمانی توسط ولی فقیه، صادر و یا امضا می‏گردد و اطاعت و تبعیت از آن احکام، با همان قالب و شکلی که دارند، واجب است.علامه طباطبایی نیز در رساله «ولایت و زعامت در اسلام» چنین نظری دارند.
  • فهرست و منابع تحقیق مقاله سیاست در اسلام

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    در مباحث ابن سینا به دلیل پیوند یافتن حکمت عملی با شریعت، مباحث فلسفه سیاسی گسترش مبسوطی، به همانند مباحث فارابی نیافته است. دانش سیاسى نزد فیلسوفان مشایى، دانشى است که نه صرفاً عقلى و نه به طور محض شرعى است؛ بلکه این دانش در حد درک کلیات و اصول مباحث خود از عقل بهره مى‏برد و براى توضیح جزئیات آن به وحى متوسل مى‏شود. بر این اساس، برخى از شاخه‏هاى دانش سیاسى چون دانش فلسفه سیاسى، دانشى عقلى به شمار مى‏رود و شاخه‏هایى از این دانش همچون فقه سیاسى، دانش شرعى تلقى مى‏شود و به این ترتیب، فلسفه سیاسى اسلامى بیان جزئیات زندگى سیاسى و ارائه الگوى آن را به دین شناسان (فقیهان، متکلمان و مفسران) وامی‌گذارد و خود در حد بیان کلیات توقف مى‏کند.
    دیگر فیلسوف مکتب ساز دوره اسلامی، سهرودی است. او با تأسیس حکمت اشراقی، تحولی را در سمت گیری مباحث فلسفه سیاسی پدید آورد. سهروردى ابتدا برهان را کنار شهود، معیارى براى طبقه‏بندى حکیمان قرار مى‏دهد و در مقدمه حکمه الاشراق (سهروردی، 1377: 18-20). حکیمى را که در حکمت ذوقى و حکمت بحثى متبحّر باشد، شایسته ریاست تامّه و خلافت و جانشینى خدا در زمین مى‏داند. او جهان را از حکیم متأله و داراى حکمت ذوقى، خالى نمى‏داند و در نتیجه بر برترى شهود بر برهان تأکید می¬کند. البته حکمت بحثی، مقدمه حکمت ذوقی است. در کتاب المشارع و المطارحات به صراحت مى‏گوید:
    اگر کسى در علوم بحثى و حکمت رسمى مهارت نداشته باشد، راهى به حکمت اشراقى نداشته و درک حقیقت آن، براى وى میسر نمى‏باشد (سهروردی، 1380، ج1: ص194).
    قطب الدین شیرازی، از شارحان حکمت اشراقیه در مقدمه شرح خود بر کتاب حکمه الاشراق سهروردی می‌نویسد:
    حکمت اهل خطاب (حکمت ذوقى) ... همان حکمتى است که خداى بزرگ آن را بر اهلش منت گذارده و از نااهلش منع کرده است، نه آن حکمتى که مردم روزگار ما خود را وقف آن کرده‏اند؛ زیرا آن، با وجود این‏که سست‏بنیان است، خود مورد جدل و نزاع و اختلاف است و فروع و مسائل آن در هم و پر از اباطیل و سخنان بیهوده است. ... با اشتغال در آن، چیزى بر حاصل عمر افزوده نمى‏شود و هیچ شقیّى با خواندن آن سعید نگردد؛ بلکه جز نفرت از حق چیزى نمى‏افزاید و آدمیان را از حق و راه راست دور مى‏کند. چه بسیارى را گمراه و چه بسیارى را رهنمون مى‏شود ...؛ مضافاً بر این‏که اینان (مشّائیان) حکمت ذوقى را کلاً رها کرده‏اند و از اصول به فروع رفته‏اند و حتى حکمت بحثى را هم با ایرادهاى بسیار و نقص‏هاى بى‏شمار در واقع مطرود و مردود مى‏دانند و یا این‏که خود را حکیم مى‏دانند. این همه براى حب ریاست بوده است و بدین جهت از رسیدن به مقام والا و مشاهدت حقایق جهان و ادراک انوار مجرده محروم ماندند؛ زیرا مشاهده مجردات و رسیدن به حقایق و اسرار عالم ملک و ملکوت از راه فکر و انتظام دلیل قیاسى و از راه نصب تعاریف حدى و رسمى ممکن نباشد و بلکه تنها از راه دریافت مجردات و رسیدن به حقایق از راه انوار اشراقیه ... و بارقه الاهى ممکن گردد (قطب الدین شیرازی، بی¬تا: ص5).
    سهروردى با مقابل هم قرار دادن نور و ظلمت، شک خاصى از جهان‏شناسى را ارائه مى‏کند که در آن جهان، موجودات تحت قمر درون خود فقط با اتصال به جهان مافوق قمر مى‏تواند از نور و ضوء بهره گیرد؛ به همین جهت، وى براى شناخت جهان هستى، از مبدأ هستى یعنى واجب‏الوجود آغاز مى‏کند و ضمن معرفى و بیان صفات او به چگونگى خلقت افلاک مى‏پردازد. او از آن جا که مؤثر حقیقى در جهان وجود را نور مى‏داند، و نیز بدان جهت که همه قواى حاسّه ظاهرى و باطنى آدمى را به یک نور باز مى‏گرداند، نظم واحدى را در جهان حاکم مى‏داند (سهروردی، 1377: ص206 و 217).
    سهروردى وارد بحث مدینه نمى‏شود. او فقط رهبر مدینه را مشخص مى‏کند. حاکم مطلوب او، حکیم متأله فرو رفته در حکمت بحثى و ذوقى است. روش شهودى، سهروردى را بر آن داشته است که در تقسیمات مراتب حکمت خود، "حکیم الاهى متوغل و فرو رفته در تأله" را مقدم بر سایر حکیمان بداند. سهروردی با اذعان بر بالا بودن مرتبت وى به جهت اهمیت برهان و استدلال در تعلیم امور، براى "ریاست تامه و خلافت و جانشینى خدا" حکیم متوغل در بحث و تأله را شایسته‏تر مى‏داند. شیخ اشراق در ادامه این بحث در صورت فقدان چنین حکیمى، رئیس کامله را متولى امور خلافت و جانشینى خدا مى‏داند. رئیس کامله سهروردى، حکیمى است که متوغل در تأله و متوسط در بحث باشد. وى در وهله سوم در صورت فقدان رئیس تامه و رئیس کامله، حکیم متوغل در تأله را که در بحث مراتب حکمت حکیمان براى او رتبت عالى را در نظر گرفته بود، براى رهبرى خلق معرفى مى‏کند (همان: ص18-20).
    به تبع مباحث فلسفی حکمت مشّاء، گروهی از فیلسوفان اسلامی در غرب جهان اسلام نیز فلسفه خاص خود را ایجاد کردند. هر چند آن‌ها فلسفه مستقلی را تأسیس نکردند، مباحث خاصی را مطرح کرده، پی‌گرفتند. مهم‌ترین این فیلسوفان عبارتند از ابن باجه، ابن طفیل و ابن رشد. آن‌ها سه فیلسوف شناخته شده در غرب تمدّن اسلامى هستند که هر کدام به گونه‏اى به تأمّل فلسفى در سیاست پرداخته ‏است.
    تاریخ زندگى و اشتغالات ذهنى این سه متفکّر اسلامى نشان مى‏دهد که آنان نه از روى اتّفاق، بلکه به طور معنادارى، هم در یک عصر مى‏زیستند و هم اندیشه و مسائل مشترکى در باب سیاست و فلسفه داشته‏اند. هر سه فیلسوف، افزون بر معاصرت و جغرافیاى مشترک، دغدغه‏هاى اجتماعى و سیاسى و فکرى واحدى دارند: هر سه به طبابت اشتغال دارند؛ در مناصب عالى دولتى حضور دارند؛ برداشت اضطراب‏آمیزى از اوضاع اجتماعى زمانه خود منعکس مى‏کنند؛ منتقد مشرب اجتماعى - سیاسى فقیهان هستند، دست‌کم دو تن از آنان سرنوشت مشترکى از حیث کینه‏ورزى رقیبان و ناملایمات زندگانى دارند.
    سرانجام، واپسین تحول عمده و اساسی را باید در حکمت متعالیه ملاصدرا سراغ گرفت. شاخصه حکمت متعالیه ملاصدرا را می¬توان تلاش برای همگرایی اندیشه¬ها و روش‌های فکری گوناگون مشایی، اشراقی، کلامی و عرفانی در صورت بندی جدید دانست (مطهری). ملا صدرا در صدد بود با نقد و بررسی دانش‌های مختلف استدلالی پیش از خود و برگرفتن امتیازهای آن‌ها صورت جدیدی از استدلال را در حکمت متعالی خود بازسازی کند.
    فلسفه سیاسی حکمت متعالیه نیز غایت گرا است. غایت نهایی رسیدن به جوار باری تعالی و تنعم به فیض الاهی است. "به شواهد شرع و بصائر عقل، محقق و مبیّن شده است که مقصود همه شرایع، رسانیدن خلق است به جوار بارى تعالى و به سعادت بقاى آن حضرت و ارتقا از حضیض نقص به ذروه کمال و از هبوط اجساد دنیه به شرف ارواح طیبه" (ملاصدرا، 1354: ص498). البته هر چند در مسائل هستی شناختی و معرفت شناختی حکمت متعالیه تحولات و نوآوری‌های شگرفی صورت گرفته است، به نظر می‌رسد در مباحث حکمت عملی، فارابی فرصتی برای گسترش آن‌ها نیافته است؛ از این رو به رغم ظرفیت‌های بسیار زیاد نظریه حرکت جوهری وی در عرصه اجتماعی و سیاسی، فارابی در مواردی که به مباحث سیاسی پرداخته است، دیدگاه‌های کاملا مشابه و یکسانی با آرای فارابی، ابن سینا و دیگر فیلسوفان دارد. برخلاف دیدگاهی که فارابی را فاقد نگرش سیاسی می¬داند، به نظر می¬رسد فارابی در رساله¬های گوناگونی به طرح مباحث سیاسی پرداخته است.
    6. مسائل فلسفه سیاست اسلامی
    فلسفه سیاست اسلامی، مجموعه¬ای از مسائل مربوط به چگونگی زندگی سیاسی است. محور اصلی فلسفه سیاست اسلامی چگونگی تنظیم زندگی سیاست برای نیل به سعادت است. از این حیث، سعادت کلیدی ترین مفهوم در فلسفه سیاست اسلامی به‌شمار می‌رود. مباحث دیگر در واقع مکمل و استلزام‌های نیل به سعادت در جامعه هستند. نخستین بحث در غالب متون فلسفه سیاست اسلامی، تحلیل ماهیت اجتماع مدنی است.
    از دیدگاه فیلسوفان اسلامی، انسان مدنی بالطبع است. مدنی بالطبع بودن انسان نیز از دیدگاه تکامل و سعادت مد نظر قرار گرفته است. فارابی در این زمینه اظهار می¬دارد:
    آدمی در نیل به کمال نهایی خویش ..... نیازمند کاربرد چیزهای زیادی است؛ از این جهت اجتماع مدنی نیز در جهت رفع چنین نیازمندی‌هایی عمل می¬کند (فارابی، 1405: ص61).
    پیرو بحث از ماهیت اجتماع مدنی و کارکرد آن بحث از گونه شناسی جوامع صورت می‌گیرد. تمرکز اصلی فلسفه سیاست اسلامی در این زمینه، شناسایی ویژگی‌های جامعه فاضله و مطلوب بوده است. پس از بحث از جامعه فاضله، مدینه¬های غیر فاضله و در مواردی بحث از چگونگی استحاله جوامع نیز مطرح شده است.
    تحلیل ماهیت مدینه فاضله با مسأله تعیین حاکمان مناسب برای آن رقم خورده است. اگر دغدغه اصلی زندگی سیاسی، سعادت و کمال یابی انسان‌هاست، لازم است تا ساختار زندگی سیاسی نیز به صورتی سامان یابد که چنین غایتی محقق شود. بحث مشترک تمام فیلسوفان مسلمان در این زمینه تمرکز بر ویژگی‌های حاکمان اصلی این جامعه است. فلسفه سیاست اسلامی با پذیرش نقش محوری پیامبری در زمینه سازی سعادت در عرصه اجتماعی، حاکم مطلوب را شخص پیامبر و کسانی می‌دانند که به سیره و روش او تأسی کرده¬¬اند. در بحث‌های فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق و صدر المتألهین چنین نگرشی به نقش سیاسی پیامبر کاملا بارز است؛ البته استدلال به ضرورت رهبری الاهی که در شخص پیامبر متجلی می¬شود، به صورت‌های گوناگون مطرح شده است. فارابی این امر را از طریق ارتباط نبی به عالم عقول و بهره مندی وی از عقل مستفاد اثبات می¬کند. او همچنین نقش محوری رئیس جامعه را به نقش و جایگاه قلب در ارگانیسم انسانی تشبیه می¬کند. او بر اساس نگرش کلاسیک به بدن انسانی اظهار می¬دارد:
    همان گونه که در انسان ابتدا قلب به وجود می¬آید و سپس این قلب است که اعضای دیگر بدن را به وجود می¬آورد....، رئیس مدینه نیز ابتدا پیدا می¬شود و سپس او است که شهر و اجزای آن را به وجود می¬آورد؛ خلقیات و ملکات ارادی را ایجاد می¬کند و نظام آن‌ها را مرتب می¬کند؛ بنابر این، او به مثابه قلب است که اگر عضوی از اعضای شهر مختل شود، او آن را بر طرف می¬سازد (فارابی، همان: ص120-121).
    ابن سینا و صدرالمتألهین این امر را از طریق استناد به قاعده عنایت اثبات می¬کنند.
    پس از بحث از رئیس اول، سنت و قانونی که وی در جامعه وضع می¬کند، مورد بحث قرار می¬گیرد. تنظیم زندگی اجتماعی، نیازمند اعمال کارویژهای خاصی بر اساس چنین سنتی می‌باشد. اساس این کارویژه¬ها چگونگی تأمین اخلاق مدنی مناسب و فضیلت محور در جامعه است؛ از این رو چیستی این فضایل و چگونگی نیل به آن‌ها و کارکردهای آن‌ها مسأله دیگری در فلسفه سیاست اسلامی به‌شمار می‌رود.
    به تبع بحث از مدینه فاضله، بررسی مضادات آن مسأله دیگری در فلسفه سیاست اسلامی است. این مضادات به شیوه¬های گوناگونی مطرح شده¬اند. فارابی این بحث را به صورت گسترده‌تری مطرح کرده است. تقابل مدینه فاضله با مدینه¬های دیگر نشان می¬دهد که علت نقصان و جاهله بودن آن‌ها انحراف از قوانین جهان هستی و ناسازگاری با آن است. نتیجه این عدم ناسازگاری، بی¬توجهی به سعادت حقیقی و غلبه سعادت متوهم و ظنی در آن‌ها است. در مدینه¬های غیر فاضله که فارابی آن‌ها را مضادات مدینه فاضله در قالب سه مدینه اصلی جاهله، فاسقه، ضاله برشمرده است (مهاجرنیا، 1380: ص 306). با فقدان محوریت سعادت حقیقی و آموزه¬های دینی (چه در نظر یا عمل)، مبنای مدینه امور دنیایی است.
    7. رابطه فلسفه سیاست اسلامی با علوم مرتبط
    فلسفه سیاست تشابه‌ها و تمایزهایی با دیگر حوزه¬های مطالعات سیاسی اسلامی دارد. در این مطالعات، حوزه¬های گوناگونی قابل شناسایی هستند. حوزه¬های اصلی مطالعات سیاسی اسلامی عبارتند از فلسفه سیاست اسلامی، و کلام سیاسی و فقه سیاسی؛ البته گرایش‌های دیگری نیز در مطالعات سیاسی مثل عرفان سیاسی، سیاست¬نامه نویسی، اخلاق سیاسی و .... قابل بررسی است. نزدیک ترین گرایش مطالعاتی سیاسی به فلسفه سیاست در سنت اسلامی، کلام سیاسی است. وجه اشتراک کلام سیاسی و فلسفه سیاست، نگرش کلان و نظری آن‌ها به مباحث سیاسی است (بهروزلک، 1382آ). در تعریفی عام، 'کلام سیاسى، شاخه‏اى از علم کلام است که به تبیین و توضیح آموزه‏هاى ایمانى و دیدگاه‏هاى کلان دین در باب مسائل و امور سیاسى پرداخته و از آن‌ها در قبال دیدگاه‏ها و آموزه‏هاى رقیب دفاع مى‏نماید.' (بهروزلک، 1382ب).
    هرگونه سنجش میان فلسفه سیاست و کلام سیاسی در سنت اسلامی به نگرش ما به نسبت دو علم کلام و فلسفه دارد. در سنت اسلامی، بر تمایز این دو علم تأکید شده و حتی مرزبندی‌های خاصی نیز در برخی از دوره¬های تاریخی بین آن‌ها مطرح شده و گاه اختلاف‌ها و منازعه‌هایی نیز بین آن‌ها صورت گرفته است. هر چند از دیدگاه درون تمدن اسلامی بر تمایز تأکید شده، از منظر بیرونی برخی از مستشرقان بر همسانی و به تعبیر دقیق تر بر تنزل مباحث فلسفی به کلامی معتقدند؛ به‌طور مثال، لمبتون از کسانی است که فلسفه سیاسی را در جهان اسلام همچون جهان یهودی و مسیحی به کلام سیاسی تنزل داده است (لمبتون، 1378: ص31)؛ البته چنین تلقی از نسبت فلسفه سیاست و کلام سیاسی در سنت اسلامی نادرست است. حتی به رغم همگرایی و همسویی دو علم کلام و فلسفه در تفکر شیعی و به‌ویژه در حکمت متعالیه، آن‌ها مرزهای خود را حفظ کرده و هر کدام وظیفه خاصی را بر عهده گرفته¬ ¬است. فیلسوفان اسلامى خود در طبقه‏بندى و تمایز علوم به این تمایزها اشاره کرده‏اند.
    فارابى و خواجه نصیرالدین و همچنین صدرالمتألهین همگى بر تمایز علوم فلسفى از علوم مبتنى بر وحى و شریعت سخن گفته‏اند. در روزگار ما نیز به دلیل پیدایی مسائل و گرایش‌های جدیدى در علم کلام که برخى از آن به کلام جدید یاد مى‏کنند، چنین تمایزى برجسته‏تر مى‌شود. چنین تمایزى سبب شده است تا این دو حوزه مطالعاتى در موضوع، روش، غایات و در نهایت در مسائل خود تمایز جدى بیابند؛ البتّه نفى همسانى به معناى نفى تشابه‌های مهمّ بین کلام سیاسى و فلسفه سیاست نیست.
    وجوه تمایز میان فلسفه سیاست و کلام سیاسی به لحاظ موضوعی آن است که کلام سیاسی از عقاید و باورهای سیاسی کلان دینی سخن می¬گوید؛ در حالی که فلسفه سیاست به مطالعه چگونگی تنظیم زندگی سیاسی می¬پردازد. به لحاظ روشی نیز هر چند هر دو از روش عقلی استفاده می¬کنند، کلام سیاسی چند روشی بوده، به تناسب مخاطبان و غایت خود از روش‌های مختلف استفاده می¬کند. همچنین غایت دو علم با هم متمایز است. غایت فلسفه سیاست، تحری حقایق سیاسی است؛ در حالی که غایت کلام سیاسی، کشف آموزه‌های سیاسی دینی است. به تبع این مباحث مسائل آن‌ها نیز متمایز خواهد بود.
    از دیدگاهی کلان می¬توان گفت که در تفکر شیعی، رابطه کلام سیاسی با فلسفه سیاسی رابطه همگرایی و همسویی است. دیگر مکاتب کلامى لزوماً چنین رابطه‏اى نداشته‏اند. کلام اشعری با نفی هر گونه تفکر فلسفی عملا زمینه همسویی آن‌ها را نیز نفی کرد. هرچند بین کلام معتزلى و مباحث فلسفى، نمودهایى‏از چنین گرایشى را مى‏توان یافت، به دلیل فرایند قهقرایى کلام معتزله و أفول آن به دلیل اوضاع تاریخى جهان اسلام عملا چنین رابطه‏اى گسترش نیافت.
    در مقابل، سیر تحولات تفکر شیعى در طول تاریخ از چنین رابطه‏اى بین این دو حوزه مطالعاتى حکایت دارد؛ البتّه در دوره‏هایى لزوماً چنین رابطه‏اى وجود نداشته است و به دلیل اوضاع زمانه تقابل‏هایى نیز بین این دو حوزه شکل گرفته است. حتى مى‏توان نگاه جدلى را به علم کلام از جانب فیلسوفان مشاهده کرد؛ (نک: شهید مطهری، : بخش کلام) امّا به لحاظ سیر کلى حرکت کلام شیعى مى‏توان رابطه تعاضد و همگرایى را بین آن‌ها مشاهده کرد. از یک سو متکلمان با طرح پرسش‌ها و اشکالاتى بر فیلسوفان باعث بالندگى فلسفه شده‏اند و از سوى دیگر، دستاوردهاى فلسفى در مباحث و استدلال‌هاى کلامى به کار گرفته شده است.
    برخلاف کلام سیاسی، رابطه فلسفه سیاست اسلامی با فقه سیاسی مستقیم نیست. فقه سیاسی، مجموعه¬ای از مباحث مرتبط به تکالیف سیاسی مکلفان است. دغدغه اصلی فقه سیاسی بیان تکالیف افراد، گروه‌ها و نظام سیاسی در تنظیم زندگی سیاسی بر اساس منابع اربعه فقهی است. گرایش اصلی فقه سیاسی استناد به منابع حقوقی اسلامی است و از این جهت در صدد تبیین تکالیف خاص بر می‌آید.
    فقه سیاسی مبتنی بر اصولی است که آن‌ها خود در کلام سیاسی مورد بحث قرار گرفته و در جایگاه اصول موضوعه در فقه سیاسی مورد استناد واقع می¬شوند؛ از این جهت، کلام سیاسی بر فقه سیاسی تقدم رتبی و در کشف نگرش‌های سیاسی اسلامی اولویت دارد. مباحث فقه سیاسی مستقیم به فلسفه سیاست ارتباط ندارد و فقه سرانجام اصول موضوعه خود را از کلام می¬گیرد؛ اما فلسفه سیاست با تعامل و ترابط با کلام سیاسی به صورت غیر مستقیم با فقه سیاسی نیز ارتباط برقرار می¬کند.
    ارتباط فلسفه سیاست اسلامی را با دانش‌هایی چون علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی اسلامی می¬توان از دید تأثیرگذاری آن بر مفروضات و رویکردهای آن‌ها دانست. هر چند برخی با منتسب کردن علم تجربی به اسلام مخالفت کرده¬اند، به نظر می¬رسد برخلاف نگرش‌های پوزیتویستی و تجربه¬گرایی در علم جدید که وجود پیش فرض برای علوم را انکار می¬کردند، در مطالعات بعدی این دیدگاه نفی، و تأثیرگذاری پیش فرض‌های محققان در پیگیری علوم تجربی پذیرفته شده است. با چنین مبنایی می¬توان پذیرفت که رابطه علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی با فلسفه سیاست، نقش فلسفه سیاست در تأمین برخی از پیش فرض‌ها و مبادی آن‌ها خواهد بود.
    از سوی دیگر، برخی چون اشتراوس، تمایز علم سیاست و فلسفه سیاست را تمایز علم ظنی با علم یقینی دانسته¬اند (اشتراوس، پیشین: ص 8-15). از نظر وی، علم سیاست مدرن به دلیل دلبستگی به روش تجربی- استقرایی قادر به دستیابی به یقین نبوده، در نتیجه در مسائل سیاسی صرفا ظنی عمل می¬کند؛ اما فلسفه سیاست، رویکردی یقینی به موضوعات سیاسی است؛ از این رو همگرایی این علوم می¬تواند زمینه نیل به دانش یقینی را تقویت کند.
    8. چالش‌ها و آسیب شناسی فلسفه سیاست اسلامی
    فلسفه سیاست اسلامی در طول تاریخ طولانی خود شاهد فراز و فرودهایی بوده است. برخلاف ادعاهایی که از انحطاط تفکر سیاسی در جهان اسلام سخن می¬گویند، به نظر می‌رسد فکر سیاسی فلسفی کما بیش در جهان اسلام مطرح بوده است؛ البته گویا در دو سده اخیر پس از تهاجم استعماری غربیان به جهان اسلام به دلیل تهاجم‌های فکری و فرهنگی اندیشه¬های غربی بر تمدن و فرهنگ اسلامی، رکود نسبی در زمینه نوآوری و نظریه¬پردازی فلسفی در عرصه سیاست حاکم شده است؛ اما این امر به معنای انحطاط تفکر فلسفی به دلیل شریعت گرایی نبوده است.
    در تفکر سیاسی فلسفی اسلامی، همواره عقل و شرع معاضد و همراه یک‌دیگر بوده¬¬اند؛ از این رو نمی¬توان ادعای تعارض ماهوی میان تفکر عقلانی و تفکر شریعت محورانه فقهی را پذیرفت. فیلسوفان اسلامی از فارابی درجایگاه نخستین فیلسوف برجسته مسلمان تا صدر المتألهین در مقام موسس واپسین مکتب فلسفی اسلامی، همگی نقش محوری سنت‌های شرعی را پذیرفته¬اند؛ البته در دوره¬هایی، برخی فقیهان از رویکردی تفریطی به معارضه با آموزه¬های فلسفی- عقلانی اسلامی پرداخته¬اند. نمودهای گوناگون آن را می¬توان در مواجهه فقیهان عصر با فیلسوفانی چون صدر المتألهین یافت.
    در دوره تاریخ معاصر از دو جهت چالش‌هایی بر تفکر فلسفی- سیاسی صورت گرفته است: جهت نخست تبلیغ اندیشه جدایی دین از سیاست در حوزه¬ها و مراکز علمی- دینی بوده است. امام خمینی درجایگاه خلف صالح سنت فکری- دینی اسلامی به خوبی به نقد چنین فضایی در حوزه¬های علمیه در چند دهه اخیر پرداخته است. مباحث کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی امام خمینی با چنین بحثی آغاز می¬شود و چنین سیاستی را برخاسته از اهداف پلید استعمارگران در جهان اسلام می¬داند که جمعی از حوزویان را نیز تحت تأثیر قرار داده است (امام خمینی، 1376).
    جهت دیگر چالش در این زمینه، غلبه نگرش‌های سکولار غربی در قالب تجددگرایی بر عرصه اندیشه سیاسی فلسفی در جهان اسلامی است. اکثر مراکز علمی جهان اسلام که به مباحث فکری سیاسی می¬پردازند، تحت تأثیر این جریان قرار گرفته¬اند. از این حیث دانش سیاسی رایج در این مراکز به‌طور عمده تحت تأثیر سیطره دانش سیاسی غربی است. نمود بارز آن را می¬توان در تأثیر پذیری این مراکز از تحولات دانش سیاسی در غرب مشاهده کرد.
    به رغم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و احیای جریان فکری اسلامی در جهان اسلام، هنوز زمینه¬های تحول و باززایی تفکر فلسفی- سیاسی به صورت کامل محقق نشده است. تلاشهای صورت گرفته در این عرصه تاکنون به احیای میراث سیاسی گذشته معطوف بوده است تا در برابر ادعاهای مخالفان وجود تفکرات سیاسی- فلسفی در گذشته اسلامی، این آثار معرفی شوند (نجفی، 1382). همچنین برخی از این تلاش‌ها معطوف به نقد و رد ادعاهای محتوایی تفکر سیاسی غرب گرایانه بوده است؛ بدین جهت به نظر می‌رسد زمینه¬های نهضت نرم افزاری در عرصه فلسفه سیاست اسلامی مساعدتر شده است. شکل گیری مراکز تخصصی در حوزه¬های علمیه و تلاش برای نظریه¬پردازی در این زمینه، خود از نخستین تلاش‌های محققان و اندیشه‌وران سیاسی مسلمان حکایت می¬کند.
    خاتمه سخن
    فلسفه سیاست اسلامی یکی از گرایش‌های مهم مطالعات سیاسی اسلامی است. در مورد چیستی فلسفه سیاست اسلامی و مقصود از اسلامی بودن آن، دیدگاه‌ها و گزینه¬های مختلفی وجود دارد. دو معنای مورد مناقشه آن تأثیر پذیری فلسفه سیاست از مبادی اسلامی و نیز وجود استدلال‌های فلسفی-سیاسی در متون دینی است. به نظر می¬رسد هر دو معنای اخیر به جهاتی در عرصه تفکر اسلامی قابل قبول هستند؛ هر چند تاکنون به‌طور عمده فلسفه سیاست اسلامی به معنای تأثیر پذیری از آموزه¬های دینی مطرح بوده است. هر چند فلسفه سیاست اسلامی در طول تاریخ با چالش‌ها و فراز و فرودهایی مواجه بوده، به نظر می¬رسد با احیای فکر اسلامی در چند دهه اخیر، زمینه¬های احیای فلسفه سیاست اسلامی آماده¬تر شده است.
     

    منابع و مآخذ:

    1.ابن رشد، فصل المقال فی تقریر ما بین الشریعه و الحکمه من الاتصال، مقدمه و تحقیق محمد عابد الجابرى، بیروت: مرکز دراسات الوحده العربى، 1999م.
    2.ابن رشد، فصل المقال فى مابین الحکمه و الشریعه من الاتصال، ترجمه سیّد جعفر سجادى، تهران، امیرکبیر، 1376.
    3.ابن سینا، النجاه، تهران، المکتبه المرتضویه، 1406 ق.
    4.، مجموعه رسائل: رساله عیون الحکمه ، قم، انتشار بیدار، 1400 ق.
    5.ابن طفیل، حى بن یقظان، تحقیق فاروق سعد، بیروت، دار الآفاق الجدیده ، 1994.
    6.اشتراوس، لوی، فلسفه سیاسى چیست؟، ترجمه فرهنگ رجایى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373.
    7.امام خمینی، ولایت فقیه، تهران، موسسه تنظیم نشر آثار امام خیمنی، چ 6، 1376.
    8.امیدی منتظری، مهدی، امکان فلسفه سیاسی اسلامی و نقدهای آن، فصلنامه پژوهش و حوزه، سال ششم، شماره 21-22، 1384.
    9.بشیریه، حسین، تاریخ اندیشه‏هاى سیاسى در قرن بیستم، تهران، نشر نى، 1379.
    10.بهروزلک، غلامرضا، بررسی نسبت کلام سیاسی و فلسفه سیاسی، فصلنامه علوم سیاسی، ش22، 1382آ.
    11.، چیستی کلام سیاسی، فصلنامه قبسات، ش 28، 1382ب.
    12.پزشکی، محمد، چیستى فلسفه سیاسى اسلامى، فصلنامه علوم سیاسی، 1381، ش‏17
    13.، روش تفکر سیاسى بر اساس آموزه‏هاى فیلسوفان مشاء، فصلنامه علوم سیاسی، ش 22، 1382.
    14.توحیدی، ابوحیان، الامتاع و المؤانسه ، بیروت، منشورات دارمکتبه الحیاه ، الجزءالثانى، بی¬تا.
    15.حقیقت، سید صادق، چیستى فلسفه سیاسى، فصلنامه نامه مفید، 1380، ش 25.
    16.حکیمی، محمدرضا، دانش مسلمین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1357.
    17.رجایی، مصطفی، نظریه سیاسى، فلسفه سیاسى و ایدئولوژى سیاسى، احمدرضا طاهرى‏پور، فصلنامه علوم سیاسی، 1381، ش‏18.
    18.رضوانی، محسن، اشتراوس و روش شناسى فهم فلسفه سیاسى اسلامى، فصلنامه علوم سیاسی، ش 28، زمستان، 1383.
    19.، مفهوم فلسفه سیاسی اسلامی، فصلنامه پژوهش و حوزه، سال ششم، شماره 21-22، 1384.
    20.السبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، بقلم حسن محمد مکی العاملی، قم، موسسه الامام الصادق ع، 1417، 4 ج.
    21.سهروردی، شهاب الدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تحقیق و مقدمه هانری کربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380.
    22.، حکمه الاشراق، ترجمه سید جعفر سجادى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
    23.شیرازى قطب‏الدین ، شرح حکمه الاشراق، قم: انتشارات بیدار، بى‏تا.
    24.طوسى خواجه نصیر الدین ، اخلاق ناصرى، تهران، انتشارات خوارزمى، 1373، چ 5.
    25.فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله، تحقیق الدکتور البیر نصری نادر، بیروت، دارالمشرق، 1991.
    26.، التنبیه على سبیل السعاده، حیدر آباد دکن: دائره المعارف العثمانیه، 1346 هجرى.
    27.، تحصیل السعاده، تحقیق و تقدیم الدکتور فوزی متری نجار، تهران، منشورات المکتبه الزهراء، ط 2، 1405.
    28.فیاضی، غلامرضا، چیستی فلسفه سیاسی اسلامی در گفتگو با گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی، قم، 5/12/1382.
    29.فیرحی، داود، روش‏شناسى اندیشه سیاسى در فلسفه غربِ تمدّن اسلامى، فصلنامه علوم سیاسی، سال 1382، ش 22.
    30.، فلسفه سیاسى در اسلام، فصلنامه علوم سیاسی، 1378، ش‏6.
    31.، قدرت، دانش و مشروعیّت در اسلام، تهران، نشر نى، 1378.
    32.قادری، حاتم، بحث در باب فلسفه سیاسی در اسلام، در گفتگو با گروه فلسفه سیاسی پژوهشگاه علوم و اندیشه سیاسی، 8/7/1382.
    33.کوئینتن، آنتونی، (ویراستار)، فلسفه سیاسى، مرتضى اسعدى، تهران، انتشارات به‏آور، 1374.
    34.لمبتون، ک، اس، اندیشه سیاسى در دوره میانه اسلام، ترجمه عباس صالحى و محمّد مهدى فقیهى، تهران، نشر عروج، 1378.
    35.محمودى، سید على، عدالت و آزادى، تهران، مؤسسه فرهنگ و اندیشه معاصر، 1376.
    36.مطهرى، مرتضی، آشنایى با علوم اسلامى: بخش کلام، تهران، انتشارات صدرا، بیست و دوم، 1378.
    37.، آشنایی با علوم اسلامی، بخش منطق و فلسفه، تهران، انتشارات صدرا، بیست و دوم، 1378.
    38.ملا صدرا، الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه، دارإحیإ التراث العربى، بیروت، 1981م.
    39.، الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه، قم، مکتبه المصطفوی، 1368.
    40.، مبدأ و معاد، ترجمه احمد ابن محمد الحسینى اردکانى، به کوشش عبدالله نورانى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران [بى تا].
    41.، مبدأ و معاد، تحصیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354.
    42.منوچهرى، عباس، فلسفه سیاسى در روایتى پارادایمى، نامه فرهنگ، ش32.
    43.موریس، جیمز دابلیو، فیلسوف - پیامبر در فلسفه سیاسى ابن سینا، مهرداد وحدتى دانشمند، فصلنامه علوم سیاسی، 1378، ش‏65.
    44.مهاجر نیا، محسن، اندیشه سیاسی فارابی، قم، بوستان کتاب، 1380.
    45.میرباقری، محمد مهدی، چیستی فلسفه سیاسی اسلامی در گفتگو با گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی، قم، 18/11/1382.
    46.نجفی، موسی، مراتب ظهور فلسفه سیاست در جهان اسلام، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1382.
    47.نصر، سید حسین، فلسفه اسلامی، روزنامه همشهری، 3/5/82.
    48.همپتن، جین، فلسفه سیاسى، خشایار دیهیمى، تهران، طرح نو، 1380.
    49.هیوز، استوارت، آگاهی و جامعه، عزت الله فولادوند، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1369.
    50.یوسفی راد، مرتضی، امکان معرفتی فلسفه سیاسی اسلام، فصلنامه پژوهش و حوزه، سال ششم، 1384، ش21-22.
    51.Netton, Ian Richard, Al-Farabi And His School, London & New York, Routledge, 1992.
    52.Raphael, D. D., Problems of political philosophy, London. Macmilan, 1970.
    53.REP (Software): Routledge Encyclopedia of Philosophy, 1st v., 1998.
    54.Rodee, Clymer, and others, Introduction to Political Science, USA: McGraw Hill Book co

     

تحقیق در مورد تحقیق مقاله سیاست در اسلام, مقاله در مورد تحقیق مقاله سیاست در اسلام, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله سیاست در اسلام, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله سیاست در اسلام, تحقیق درباره تحقیق مقاله سیاست در اسلام, مقاله درباره تحقیق مقاله سیاست در اسلام, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله سیاست در اسلام, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله سیاست در اسلام, موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله سیاست در اسلام
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت