روح انسان بعد از مرگ به عالمی به نام برزخ میرود. عالم برزخ را «عالم مثال» یا «عالم خیال» نیز میگویند. در عالم برزخ، ماده نیست بلکه صورت محض است.
صورت مثالی ما در خواب حرکت میکند و اعمالی را انجام میدهد، بدون این که بدن حرکتی کند. این صورت مثالی چیزی در کنار بدن و در کنار روح نیست، بلکه بدن و صورت مثالی و روح، با یکدیگر، اتحاد دارند و در واقع سه مرحله از واقعیّت انسان هستند.
انسان در موقع خوابیدن، علاقهاش از بدن کم میشود. مرگ هم که برادر خواب است به معنای قطع علاقه روح از بدن است. بنابراین طبق استدلالات عقلانی و نیز آیات و روایات صریح و فراوان، روح پس از مرگ زنده است و به نعمتها یا عذابهای الهی مشغول میشود.
خداوند در آیه 169 سوره آل عمران میفرماید: « ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الیه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون »؛ (ابداً گمان مکن که آنان که در راه خدا شهید شدهاند، مردهاند، بلکه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند.)
بنابراین انسان، پس از مرگ، وارد عالم برزخ میشود و هیچ فاصله ای بین مرگ و عالم برزخ نیست.
رسول خدا فرمود:« من مات فقد قامت قیامته» ( هر کس بمیرد قیامت او بر پا شده است.)
و نیز فرمود:«القبر روضه من ریاض الجنه او حفره من حفرالنیران »؛ (قبر باغی است از باغهای بهشت یا گودالی است از گودالهای جهنم. )
آیات و روایات در مورد بقای روح و عالم برزخ بسیار فراوان است، به طوری که جای هیچ شکی باقی نمیگذارد.
برای آشنا شدن بیشتر با عالم برزخ به بعضی از قسمتهای آن اشارهای میشود:
-- احضار ارواح
-- نمونه هایی از نعمت و عذاب برزخی
-- ارتباط با ارواح
-- ارتباط با برزخ
احضار ارواح
وقتی انسان میمیرد، روح او زنده است، گرچه بدنش می پوسد و خاک می شود.
بعد از مردن، حجاب زمان و مکان و ماده و علائق آن برداشته می شود و روح از قیود عالم طبع و ماده خلاصی می یابد و بسیاری از کارهایی را که نمی توانست انجام دهد، به سهولت و سادگی انجام می دهد. مخصوصاً ارواح طیّبه و طاهره که به مقام اخلاص رسیده اند، قدرتهای غیر قابل توصیفی از جانب خداوند پیدا میکنند.
مرحوم علّامه طباطبایی صاحب تفسیر قیّم و ارزشمند « المیزان » برادری داشتند به نام حاج سید محمد حسن الهی طباطبایی که از علمای برجسته تبریز بودند.
مرحوم علامه می فرمودند برادر من شاگردی داشت که به او درس فسلفه می گفت و آن شاگرد احضار ارواح می نمود ، یعنی قدرت داشت که بعضی از ارواح را حاضر کند و از آنها سؤالاتی کند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس روح ارسطو را احضار می کند.
ارسطو می گوید: « کتاب اسفار ملاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمد حسن الهی بخوان.» او هم کتاب را می گیرد و پیغام ارسطو را - که حدود سه هزارسال پیش زندگی می کرده؛ به آقای الهی می دهد، ایشان هم قبول می کنند.
مرحوم علامه طباطبایی می فرموند: برادرم می فرمود: « ما به وسیله این شاگرد با روح بسیاری ازبزرگان ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم، مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم، از خود او می پرسیدیم یا اینکه روح ملاصدرا را حاضر می کردیم و مشکلات« اسفار» را از خود او می پرسیدیم.» ایشان می فرمود: « روزی روح افلاطون را حاضر کردیم.
افلاطون گفت: « شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین می توانید «لا اله الا الله» بگویید. ما در زمانی بودیم که بت پرستی آن قدر غلبه کرده بود که یک «لا اله الا الله» نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم. آن شاگرد گاهی مسائل مشکلی را از آن ارواح می گرفت و نمی فهمید، ولی آقای الهی کاملاً می فهمید.
می فرمود: « ما روح بسیاری از علما را حاضر کردیم، مگر روح دو نفر را که نتوانسیتم احضارکنیم یکی روح مرحوم سید بن طاووس و دیگری روح مرحوم سید مهدی بحرالعلوم رضوان الله علیهما. این دو نفر گفته بودند: « ما وقف خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هسیتم و ابداً مجالی برای پائین آمدن نداریم.»
حضرت علامه طباطبایی می فرمودند: « از عجایب و غرایب این بود که وقتی نامه ای از تبریز از طرف برادرم به قم آمد، درآن نامه برادرم نوشته بود که شاگرد ما روح پدرمان را احضار کرد و از او سؤالاتی پرسیدیم و او جواب داد و در ضمن از شما گله ای داشتند که در ثواب این تفسیری که نوشته اید (تفسیرالمیزان) ایشان را شریک نکرده اید.»
مرحوم علامه می فرمودند: « آن شاگرد ابداً مرا نمی شناخت و از تفسیر ما اطلاعی نداشت و برادر ما هم نامی از من در نزد او نبرده بود و اینکه من پدرم را در ثواب تفسیر شریک نکرده ام، کسی غیر از من و خدا نمی دانست، حتی برادر ما هم اطلاعی نداشت.
چون راجع به نیت و قلب من بود و آن نه از این جهت بود که می خواستم امساک کنم، بلکه آخر کارهای ما چه ازرشی دارد که حالا پدرم در آن سهیم کنم؛ من قابلیتی برای خدمت خودم نمی دیدم.» (مخفی نماند که تفسیرالمیزان تفسیری است که از صدر اسلام تابه حال مانند آن نوشته نشده و گاهی آن چنان عنان قلم ازدست می رود که جز تأیید الهی و الهام سبحانی محمل دیگری ندارد.)
به هرحال نامه برادرم که به دستم رسید، بسیار شرمنده شدم و گفتم : « خدایا اگر این تفسیرما نزد تو مورد قبول است و ثوابی دارد، من ثواب آن را به روح پدر و مادرم هدیه نمودم.»
هنوز جواب نامه برادرم را نفرستاده بودم که باز نامه ای از طرف ایشان به دستم رسید که در آن چنین نوشته شده بود: « ما این بار که با پدر صحبت کردیم، خوشحال بود و گفت خداعمرش بدهد، تأییدش کند، سید محمد حسین هدیه ما را فرستاد.» قابل ذکر است که نقل این داستان برای این بود که اجمالاً احضار ارواح و تجرد و زنده بودن روح را گفته باشیم، اما جواز از این عمل احضار ارواح مورد بحث است و ممکن است شرعاً حرام باشد. مانند علم موسیقی که قطعاً دارای خواص و آثاری است، ولی شارع مقدس بنا به مصالحی، آن را تحریم فرموده است و همچنین است علم سحر و ارتباط با جنّ و تسخیر آنها و تسخیر ستارگان و امثال آن.
همانطور که گفتیم قیامت انسان با مردن او برپا می شود و لذا اگر فردی متقی و پرهیزکار و اهل طاعت و عبادت حضرت حق تعالی باشد، قبر او باغی از باغهای بهشت می گردد و اگر اهل معصیت و ظلم و طغیان باشد، قبر او گودالی از گودالهای آتش می شود.
افرادی که با عالم برزخ ارتباطی داشته اند و خداوند حجاب ماده را از جلوی چشم آنها برداشته است، نعمتها و عذابها برزخی را به چشم برزخی دیده اند و حکایات در این مورد اولاً از افرادی که شکّی در تقوا و طهارت و صدق آنها نیست.
ثانیاً مواردش به قدری زیاد است و قرائن درستی آن به حدّی است که جای هیچ گونه انکاری باقی نمیگذارد.