بنده ام! پرده ها را برای تو پاره کردم، امری شگفت را بر تو روشن ساختم تا برای قوم خود قرآن آوردی«گفتند: جادوگر و دروغگوست»(غافر/24)
بنده ام! اسرار اخلاق را به تو بخشیدم. کلید نام خلاق خود را به تو دادم، کافران گفتند:«این نیست مگر سخنی ساختگی»
بنده ام! مالکیت سر نون را از« کن نیکون»(بقره/117) به تو بخشیدم گفتند: جادوگر و دیوانه است
بنده ام! اسرار کوثر را بر ایشان آوردی، گفتند:«این نیست مگر جادویی که میرسد»(المدثر/24)
بنده ام! قافیه ها زمام خود را به خود بخشیدند، معانی، شناخت و شخصیت خود را به تو دادند در گروه سراینده و نویسنده پیشتاز و روان بودی، گفتند: این رسول نیست بلکه شاعر است.
بنده ام! از نور مبین برایشان کشف کردی، به علم الیقین آگاهشان ساختی، گفتند:«آن در کتاب پیشینیان بود»(شعرا/196، با کمی اختلاف)
بنده ام! تو در آستان الهیت بارز و شاخص کردم و از کیفیت و ماهیت محو کردم، اگر خواستم کسی را نیست، چگونه یادش کنم، یا کیست که بدو نهی و امر می کنم؟
بنده ام! تو را آگاه کردم که عرش سایه تو و باران تند اسرار نم نم باران توست، تو عرش مجبرو بی نیاز و ستوه ایی، لگان لگان داران به باران ریزان رحمت تو چیست؟ و کیست که جای والای تو را بگیرد؟
تو را به اسماء تایید کردم و به آسمان بالا بردم، تو را رفرف گذراندم و بر هر مقام و موقفی آگاهت ساختم. تو در آنها سرور بلند مرتبه چشمه گوارا و شیرین و برنده و گویا و جلابخش بودی.
و هر کس پیشوایی تو را در این را ادعا کند، تو به راستی سر او هستی و او کسی است که به دوستی و راستی وقارش بخشیدم و او مرده ریگ نیکویی است.
ارزش تو بالاتر از امامت است، چون آن بستگی به کسی دارد که به پس و پیش خود بنگرد، جهات جای فزونی و کاستی و سود و زیان است. تو از آنها پاک و پادشاه و مالکی. آنگاه در«قاب قوسین» به تو تجلی نمودم، اثر و عین را در آنجا از تو محو کردم، و دو پشته را از تو نابود ساختم تا از چشم برای تو جز مردمکش نماند و تو را مردمک چشم موجودات کردم.
یگانگی نظم یافت، فرع به اصل پیوست، کارها یکی شد پوستها رفت، کمال وجود ظاهر شد و دیدی که عابر و معبود یکی ست.
بنده ام! همه ی نعمتها در برابر تو و عصاره توحید در چشمان توست، قسم به عزتم که تو در پستی و شکست و فرور و شب تاریک و گرد آلودی نبودی، قرار، به تو قرار نداشت، روز بر تو روشن نمی شد. از سپاه تو خواستم که به حضرت« ای مردم یثرب! مقامی برای شما نیست. باز گردید.(احزاب/13) بشتابند.
ماه کامل را در شب تاریک و سرزمین پنهان تو روشن کردم، پوسته تاریک آن شکافت تاریکی جامه آن نابود گشت، قطعه بلوری شد که در پوسته نازکی از نور دامن می کشید، آنگاه تو را بر سایه یی از ابر بر درخت خشکی که گرد و غبار تاریک آن را ناپاک کرده بود، آوردم، بر دشت و کوهها باراندم، رویه خشک دشت، از شبزی و طراوت عمامه بر سر نهاد و آنچه در درون داشت، ظاهر ساخت.
آن مقامات را بر تو نمودم و آستانها را به قدوم تو جلا دادم، در هر آستانی چادری برپا کردم و در آن از یاد زیبا بسازی گستردم.
پیوسته تو را از این نسبتها بالا کشیدم و تو را به وجد مسبب از سبب پنهان داشتم، و به تو گفتم: من مرید، مبدی و معیدم، به آنها تو را آگاهاندم که از آنچه بدان رسیدی، بازگردی به مقامی که از آن دور افتاده یی بپیوندی، به بازگشتی مترقی نه بازگشتی که از جدایی رخ دهد.
مناجات تعلیم:
بنده ام! تو از عروسانی هستی که آنان را در گنجینه غیبها، از روی غیرت، پنهان کرده ام. تا اسرار ارواح قلوب خلق بر آنان مطلع نشوند، آنان نزد ما حاضرند« کر و گنگ و کورانند و باز نمی گردند»(بقره/17) هر کس به زمام آن عروسان تمسک جوید و پشت امام آنان نماز گذارد به عنایت خاتمه طور میرسد و بر معانی کتاب مسطور آگاه می شود، آهنگ راه به خداست. هر که می خواهد که به حقایق معانی برسد، باید به خلق قرآن عظیم و سبع المثانی متخلق شود« در کتاب چیزی را فرو نگذاشتیم»(انعام/38)
هر کس دوست دارد که به عالم بسیط و مرکب برسد، باید قرآن محیط باشد:«خدا هر چه را بخواهد محو یا اثبات میکند و ام الکتاب نزد اوست»
میان حمد عارف و وارث و میان قدیم و حادث« بگو هر کس به راه و روش خود عمل می کند»(اسراء/ 84)
اسم اعظم و امجد من در بنده اکرم و انجد است« در خود شماست آیا نمی بینید؟ (الذاریات/21)
اسم اعظم، سرفعال و یگانه است. کسی به او نمیرسد مگر بالا رود و جاوید باشد و این گونه«آیات خود را به او دادیم تا از آن بیرون آمد»(اعراف/175)
مرکز و مقام عارف، قطع و فرق و خرق حجاب شریعت است. میگوید و منشا نمی نهد:«و سپاس خدا را که اندوه را از ما برد»(فاطر/34)
سلوک هر کس نهانی باشد و بت ها را در هم شکند و تند و نم نم ببارد، واجب است که بگوید،« همه خدا را سزاست که ما را بدین راه هدایت کرد(اعراف/175)
هر کس به لام(ل) تنها قیام کرد و به دست آورد و به مطلع آن از حدش گذشت مثل وضد آن را ندید و مالک وعد و وعید آن گردید و از قرب و بعد آن در امان ماند و دانست که کسی پس از او نمی آید، گفت:« همه برای خداست که وعده راست به ما داد»(زمر/74)
هر کس پیرو خلیفه شد، از هر ترسی در امان ماند، اسرار به دور او گشت، به رتبه والائی دست یافت و به صاحبان امرتان، نسبت دشمنی مده، فاعلی نیست مگر خدا« بگو همه چیز از جانب خداست»(نساء/78)
هر کس به وزیر طعنه زد و امر او را رد کرد، امیر را سفیه دانست و قدر او را نشناخت،
« هرکه رسول را اطاعت کرد، خدا را اطاعت کرد»(نساء/80)
او دارنده صفات و اسماء است. آموخت(بقره/31) و«جوامع کلم به تو داده شد»(حدیث)
جز کافران از خوردن ثمره درخت خودداری نمی کنند، هر که از درخت خورد، از مقامات نیکان محروم گردید، دو درخت است که از یک آب سیراب می شوند«همه را، چه اینان و چه آنان، از عطای پروردگارت یاری می دهیم»(اسراء/20)
بلکه پیمان ابدی، در وفا ازلی است«آیا جزای نیکی جز نیکی است»(الرحمن/60)